eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
40.7هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
277 ویدیو
26 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @angoshtar_herz با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
با مطالعه این کتاب، به متون عربی مقتل و ترجمه آن‌ها، دسترسی پیدا خواهید کرد.
دری که بوسه‌گه انبیای عظمی شد چگونه بود که با ضربه‌ی لگد وا شد شاعر: •┈┈••✾••┈┈• کانال دوبیتی و رباعی های حسینیه https://eitaa.com/joinchat/2489122881Cc0f48f2cd4
در بیت خلیل ، گلشنش را نزنید امّید و پناه و مأمنش را نزنید از من که گذشت ای مدینه اما... دیگر جلوی مرد ، زنش را نزنید شاعر: •┈┈••✾••┈┈• کانال دوبیتی و رباعی های حسینیه https://eitaa.com/joinchat/2489122881Cc0f48f2cd4
🔹آسیاب دستی🔹 کوه بودم، بلند و باعظمت روی دامان دشت جایم بود قد کشیدم ز خاک تا افلاک ابرها، فرش زیر پایم بود شب که چشم ستاره روشن بود نور مهتاب، دل ز من می‌برد صبح، چون آفتاب سر می‌زد اولین پرتوش به من می‌خورد دفتر وحی حق که روز به روز جلوه‌اش سبز و سبزتر بادا در بیان شکوه من، دارد آیۀ «والجبال اوتادا» سینه‌ام را اگر که بشکافند لعل و الماس دیدنی دارم از گذشت زمان و «دحو الارض» خاطراتی شنیدنی دارم... صبح یک روز چشم وا کردم ضربۀ تیشه بود گوش خراش تخته سنگی شدم جدا از کوه اوفتادم به دست سنگ تراش پتک سنگین و تیشۀ پولاد سهم من از تمام هستی شد حکم تقدیر و سرنوشت این بود نام من «آسیای دستی» شد گرچه از بازگشت خویش به کوه پس از آن روزگار نهی شدم این سعادت ولی نصیبم شد که جهیز عروس وحی شدم گوشۀ خانه‌ای مرا بردند که حضور بهشت آن‌جا بود برترین سرپناه روی زمین بهترین سرنوشت آن‌جا بود دستی از جنس یاس و نیلوفر شد در آن خانه آسیاگردان گرچه سنگم، ولی دلم می‌خواست جان او را شوم بلاگردان هر زمان گرد خویش چرخیدم می‌شنیدم تلاوت قرآن روح سنگین و سخت من کم‌کم تازه شد از طراوت قرآن راز خوش‌بختی مرا چه کسی جز خداوند دادگر داند کی گمان داشتم مرا روزی جبرئیل امین بگرداند به مقامی رسیده‌ام که چنین بوسه‌گاه فرشتگان شده‌ام مثل رکن و مقام کعبه عزیز در نگاه فرشتگان شده‌ام بارها شد که با خودم گفتم: ای که داری به کار نان دستی! کاش هرگز ز خاطرت نرود وام‌دار چه خانه‌ای هستی؟ خانۀ آسمانی خورشید خانۀ روشن ستاره و ماه خانۀ وحی، خانۀ قرآن خانۀ «انّما یُریدُ الله» از همین خانه تا ابد جاری‌ست چشمۀ فیض، چشمۀ احسان سایبانِ معطّرِ این جاست سورۀ «هل أتی علی الانسان» آسیابم ولی یقین دارم که پناهنده‌ام به سایۀ نور سرنوشت مرا دگرگون کرد اشک زهرا و ذکر آیۀ نور یاس یاسین که با دعای پدر آیۀ نور بود تن‌پوشش داشت دستی به دستۀ دستاس دست دیگر گلی در آغوشش در محیطی که هر وجب خاکش فخر بر آفتاب و ماه کند آرزو می‌کنم که گاه به من دختر کوچکی نگاه کند گرچه از بازتاب گردش من نان این خانه برقرار شده‌ست شرمسارم از این‌که می‌بینم دست زهرا جریحه‌دار شده‌ست رفت خورشید وحی و آمد شب سر نزد از ستاره سوسویی صبح از کوچۀ‌ بنی‌هاشم شد بلند آتش و هیاهویی تا بدانم چه اتّفاق افتاد تا ببینم هر آنچه بوده درست دل به دریا زدم به خود گفتم: «چشم‌ها را دوباره باید شست» دیدم آن روز صبح منظره‌ای که به خود مثل بید لرزیدم آتشم زد شرار دل وقتی شعله‌ها را به چشم خود دیدم در همان آستانه‌ای کز عرش قدسیان را به آن نظرها بود اشک چشم ستارگان می‌ریخت بین دیوار و در خبرها بود من به حسرت نگاه می‌کردم باغ گل را میان آتش و دود جز خدا هیچ‌کس نمی‌داند که چه آمد به روز یاس کبود با همان دست عافیت‌پرور که پرستاری پدر می‌کرد از امام زمان خود یاری در هیاهوی پشت در می‌کرد هیزم آوردن، آتش افروزی سهم هر رهگذر نبود ای کاش خبر ناشنیده بسیار است خبر میخ در نبود ای کاش دست خورشید را که می‌بستند شرح این ماجرا کبابم کرد آنچه پشت در اتّفاق افتاد سنگم امّا ز غصّه آبم کرد شاعر: استاد © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
سقف این حجره آسمانش بود.. چادر پاره سایبانش بود گرچه روی لبش تبسم داشت کارد بر روی استخوانش بود جان این چهار بچه‌ی کوچک.. بسته بر لقمه‌های نانش بود آنچه از درد کوچه  بدتر بود بی وفایی دوستانش بود یاعلی یاعلی مدد گفتن.. رمق دست ناتوانش بود سن و سالی علی نداشت ولی برف بر روی گیسوانش بود علی کوچه و علی اُحُد! صبر مبهوتِ امتحانش بود این زن سال‌خورده در خانه.. روزگاری زن جوانش بود آن زنی که سرش به در خورد و پهلوی زخمی‌اش نشانش بود به بهار علی شرار زدند بی خبر نوبت خزانش بود "اشهد اَنَّ مرتضی مظلوم" زیرِ در نغمه اذانش بود سخت شد فضه را صدا بزند لخته‌خون زحمت دهانش بود شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
تویی که دختر نوری و مادر عرشی نباید این‌همه درگیر زخم‌وبستر شی نشسته‌ایم من و بچه‌های مظلومت برات اشک بریزیم بلکه بهتر شی برای من که غیورم چقدر دشوار است ببینمت جلوی چشم‌هام پرپر شی زیاد زجر کشیدی، ولی در این نُه سال چنین ندیده‌ام از فرط گریه لاغر شی شکست پشت در خانه شیشه‌ی عطرت کباب شد دل من تا چنین معطر شی هزار جان بدهندت تو را، برای علی هزار بار می‌آیی که حائل در شی شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
در سِلک ما، معراج رفتن، پَر نمی‌خواهد مؤمن پری بهتر ز چشم‌ تَر نمی‌خواهد با اشک وقتی حاجت ما را روا کردند گریه کُن‌ات مشکل‌گُشا دیگر نمی‌خواهد خاک حسینیه برای شاعر‌ان کافی است از تو نوشتن جوهر و دفتر نمی‌خواهد جاروی دستم را نگیر از دست من «خانم» این روضه‌خانه‌ها مگر نوکر نمی‌خواهد!؟ ذات تو را تمثال "أَعْطَیْنا" بیان کردند تفسیر دیگر، سوره‌ی کوثر نمی‌خواهد با دیدن روی تو با خود روبه‌رو می‌شد آئینه‌ای بعد از تو پیغمبر نمی‌خواهد تو مستقیماً حامل وحی خداوندی دیگر خدا جبریلِ نامه‌بر نمی‌خواهد نور وجودت را «علی» از قبل خِلقَت دید این مُدَّعا شاهد از این بهتر نمی‌خواهد وقتی دعای‌ تو نگه‌دار علی باشد دیگر «سپر» را فاتح خیبر نمی‌خواهد نان تو خادم‌پرورِ بیتِ یدالله‌ است نانی به‌جز این سفره را قنبر نمی‌خواهد ذرات روی چادرت حُکم طلا دارد تا گرد و خاکش هست، فضّه، زر نمی‌خواهد چادرنمازت سایه‌سارِ مُلک سَلمان است جز سایه‌ی امن تو این کشور نمی‌خواهد این نسل سِوُّم، خوب در پیکار ثابت کرد حرف دفاع از دین که باشد، سر نمی‌خواهد تمّار اگر باشی به روی دار خواهی‌گفت: حرف ولایت را زدن منبر نمی‌خواهد این انقلاب فاطمی چل سال ثابت کرد جز نسل زهرا و علی، سرور نمی‌خواهد چل سال جنگیدیم پای پرچم زهرا فرزندْ جز خون‌خواهیِ مادر نمی‌خواهد ▪️ ▪️ نجّار کاش از ابتدا بی میخ، در می ساخت هرگز کسی این‌گونه‌ دردسر، نمی‌خواهد مادر تقلا می‌کند قدری رها گردد دیوار پیله کرده، میخ در نمی‌خواهد... شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
✔️ شایان ذکر است در همه روضه‌های کتاب ، از اسناد صحیح + عبارات عربی کلیدی مقتل+ اِعراب صحیح + ترجمه صحیح+ گریز مستند روضه به کربلا + داستان مرتبط (سیره علما یا شهدا) + اشعار مطابق با روضه استفاده شده تا به‌راحتی واعظین و مادحین گرامی عبارات کلیدی و اشعار مربوط به آن‌ها را نمایند. 👈 آیدی جهت اطلاعات بیشتر 👇👇👇👇👇👇 @addmin_roze به امید در روضه‌ها
این سوگنامه سخت تر است از بیان شدن زهرا کجا و سوختن و نیمه جان شدن گیرم که من فرو دهم این بغض خفته را این اشک چیست عاقبتش جز روان شدن با من بگو که سنگ صبور دلت شوم حالا که رسم شهر شده سرگران شدن هر طعنه ای زدند به ما مردمان شهر ما را کجا و لقلقه‌ی هر زبان شدن بارانی است صورت تو زیر آفتاب از من چه ساخته‌ست به جز سایبان شدن تیر از تنم بگو بکشند و نگو که من بر قد و قامت تو ببینم کمان شدن آمین نگفتم آرزوی رفتن تو را سخت است با نبودن تو امتحان شدن این خانه را تمیز نکن قبل رفتنت راضی ترم پس از تو به بی آشیان شدن تو سهم آسمانی و در سر نوشت خاک حاشا مزار بودن و حاشا عیان شدن شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
🔸زهرا (س) حامی امام🔸 سر سفره نشست و با یک آه لقمه برداشت گفت بسم الله گفت این لقمه ها گلوگیر است شهر از ماتم نبی سیر است حزن افتاده در منازل شهر داغ پیغمبر است در دل شهر کوه‌های غیور محزونند چشمه های زلال دل‌خونند کودکان شیر را نمی‌نوشند غنچه ها رخت گل نمی‌پوشند ذکر حسرت نشسته بر لب ماه رحم الله علی رسول الله خواست بعد از غذا بنوشد آب که درآمد صدای دق الباب کاسه از دست‌های او در رفت پا شد از سفره و دم در رفت کیستی وقت شب چه می‌خواهی سائلی یا فقیر گم‌راهی هر که را هرچه باشدش لازم می‌رود کوچه بنی هاشم گفت در وا کنید سائل نیست اهل دریاست بند ساحل نیست او خودش هاشمی‌ و نور جلی‌ست این که پشت در ایستاده علی‌ست مرد وقتی شنید حیدر را رفت و وا کرد گوشه‌ی در را لای در را گشود اما دید ماه هم آمده‌ست با خورشید ماه بر روی مرکب آمده است فاطمه با دو کوکب آمده است السلام السلام یا انصار باری از دوش مرتضی بردار در شب تار غربت آمده ایم پای تجدید بیعت آمده ایم اتفاق غدیر یادت هست که علی شد امیر یادت هست با علی سربه زیر بیعت باش سربلند دم قیامت باش پاسخ آمد ز خانه یا زهرا دیر آورده اید بیعت را ذکر لبیک پیش تر گفتیم یاعلی با کس دگر گفتیم رای ما مجلس سقیفه شده قبل حیدر کسی خلیفه شده گفت و در را به روی آنها بست تشنه در را به روی دریا بست آخر ای حاجیان بی انصاف کعبه کی میرود به پای طواف چشم‌های دو یار تر گشتند دست خالی به خانه برگشتند آتشی هم به درب خانه نخورد زن انصار تازیانه نخورد بیعت زور نکته ای پرت است دست اگر با دلت دهی شرط است میشناسم که پای بیعت زور درِ یک خانه گشت مثل تنور علی و فاطمه غریبانه بازگشتند تا در خانه فاطمه در حصار غربت شب خواست پایین بیاید از مرکب آه از آیینه‌ی پر از ترکش باید او را علی کند کمکش خواست از پهلویش بگیرد بار دنده هایش شکسته بود انگار بازویش را گرفت اما آه بازویش هم کبود بود آنگاه آه داغی کشید در شب سرد سینه‌اش تیر میکشید از درد نفس از سینه سخت بیرون رفت علی آن شب به خانه دل‌خون رفت شد پیاده به سختی از مرکب چند سال دگر ولی زینب ناقه‌ی بی جهاز واویلا مرد دارد نیاز واویلا پیش آیینه‌ی پر از ترکش محرمی نیست تا کند کمکش زینب آن روز خون‌جگر شده بود چون که با شمر همسفر شده بود شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
فرق دارد با همه، دنیایِ بچه شیعه ها صرفِِ هیئت میشود شبهایِ بچه شیعه ها داغ مادر دیده؛ حق دارند بیتابی کنند هق هقِ پیوسته شد آوایِ بچه شیعه ها گریه بر زهرا حلاوت دارد آری آنچنان میشود با اشک، شیرین چایِ بچه شیعه ها «وای مادر» گفته و ذکر مصیبت میکنند هست روضه؛ بهترین نجوایِ بچه شیعه ها می‌شود احساس حتی در میانِ خنده ها یک غم ِ دیرینه در سیمایِ بچه شیعه ها میخورَد حسرت میان آه؛ این شبها مدام میرود تا پشتِ «در» رؤیایِ بچه شیعه ها تا کفن پیچید بر پهلویِ زخمی و کبود ذره ذره پیر شد بابایِ بچه شیعه ها مادر سادات شد تشییع مظلومانه و سخت خالی بود آنجا، جایِ بچه شیعه ها چون علی از داغ زهرا آهِ طولانی کشید فاطمیه شد شبِ یلدایِ بچه شیعه ها! © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e