eitaa logo
نویسندگان حوزوی البرز
402 دنبال‌کننده
277 عکس
29 ویدیو
50 فایل
✍️یک نویسنده، بی تردید نخبه است. 🌤نوشتن، اکسیژن است و نویسندگی، نان شب. 🍃اینجا فضایی برای نشر دیدگاه نخبگان حوزوی استان البرز است. ارسال یادداشت 👇 @Revolutionson2 #حوزویانِ_کنشگرِ_رسانه_ای #جهاد_روایت
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰عامل اصلی حیات انسانیاصغر آقائی يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ ۖ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ وَأَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ: ای اهل ایمان، چون خدا و رسول شما را به آنچه مایه شماست دعوت کنند، اجابت کنید و بدانید که خدا در میان شخص و قلب او حایل می‌شود (و از اسرار درونی همه آگاه است) و همه به سوی او محشور خواهید شد. (انفال/۲۴) 🔺آیه کریمه مؤمنین را به "آنچه حیات انسان" در آن است فرامی‌خواند. اما آن چه چیزی است که خداوند مؤمنین نه انسان‌ها را بدان فراخوانده است؟ یعنی چه چیزی است که تنها مؤمنین شایستگی دعوت به آن را دارند؟ بر اساس احادیث گوناگون مواردی چون "امربه‌معروف و نهی از منکر"، "نماز"، "بهشت" و "ولایت علی بن ابیطالب علیه السلام" به عنوان مصداق آیه ذکر شده‌اند؛ هرچند محدود در این موارد نیست اما آنچه خداوند به عنوان احیا کننده مؤمنین معرفی کرده است باید شأن بسیار بلندی داشته باشد. به نظر می‌رسد برای فهمِ آن عاملِ حیات، ابتدا باید مقصود حیات در قرآن را درک کنیم. بر اساس آیه "مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَىٰ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ" (نحل/ ۹۷) مقصود از حیات، است، حیاتی که از هر ناراستی دور است. زندگی این‌چنینی بر اساس همین آیه با عمل مؤمنانه حاصل می‌شود. 🔺در کنار این آیه، در سوره فاطر آیه ۲۲ خداوند می‌فرماید: "وَمَا يَسْتَوِي الْأَحْيَاءُ وَلَا الْأَمْوَاتُ ۚإِنَّ اللَّهَ يُسْمِعُ مَنْ يَشَاءُ وَمَا أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِي الْقُبُورِ". در این آیه پس از آنکه خداوند مردگان و زندگان را یکسان نمی‌داند، به ناگاه ابتدا رساندن‌سخن به گوش دیگران را به خود نسبت می‌دهد و در انتها به نبی اکرم صلی الله علیه وآله گوشزد می‌کند که وی نمی‌تواند سخن خویش را به گوش مردگان در قبرها برساند. 🔅در تأویلی زیبا می‌توان گفت همچنانکه مردگان اسیر قبور، نمی‌توانند سخنی درک کنند؛ همچنین است کسانی که در قبور سنت‌های نادرست، تقلید باطل و مانند آن خود را محبوس کرده‌اند نیز نمی‌توانند سخن حیات‌بخش را بشنوند و از زنجیر تقلیدها و باورهای کورکورانه جدا شوند. بنابراین برای حیات‌طیبه حداقل دومرتبه وجود دارد: ۱. جداشدن از زنجیرهایی که افراد بر اثر تبعیت از سنت‌ها و باورهای غلط القاءشده از خانواده و ... بر خویش زده‌اند؛ ۲. وقتی با وارد عرصه ایمان شدند، گویی در مسیری بی‌انتها قرارگرفته‌اند که هر ایستگاه پیش‌روی آن زیباتر از قبلی است و زندگی آن پررونق‌تر است. هرچند این بحث بسیار دامنه‌دار است اما بر اساس همین مقدمه کوتاه عرض می‌کنم: افراد بشری با شروع در بهره‌گیری از در مسیر ایمانی که به حیات طیب و پاک می‌انجامد قرارگرفته‌اند و هر میزان به احکام صریح عقل مانند قبیح بودن ظلم پایبند باشند نشانه‌های آن حیات طیب در آنها آشکار می‌شود و با ورود در ساحت ایمان و گسترش‌یافتن عقلانیت او با طراوت ولایت و ایمان در سایه عمل صالح وارد بوستان‌های بس گسترده‌تر از آن حیات طیب می‌شوند. @howzavian_alborz
گام به گام با انسان کامل ۶اصغر آقائی 🌀 گام اول: با آدم (5): سرگشتیِ طغیان 🔻 آدم نیز دچار شد؛ اما حکایت او با شیطان بیرونی شروع شد «فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطَانُ» و با چهره خیرخواهانه شیطان ادامه یافت؛ تا جایی که شیطان به متوسل می‌شود؛ چراکه آدم حریف سرسختی است: «وَقَاسَمَهُمَا إِنِّي لَكُمَا لَمِنَ النَّاصِحِينَ»؛ و در حکایت آدم، خداوند از سقوط نفسانی و طغیان کرده آدم هیچ سخنی نگفته است؛ هرچند هر خطائی از انسان کامل به گونه‌ای ظلم به خود است «قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا»؛ اما نفس انسان کامل، خدامحور است؛ نه خودمحور. 🔻 اما قصه در فرزند آدم، قابیل، به گونه‌ای دیگر ادامه یافت. در او نفس طغیانگر و اسیر خود که نه تقوا دارد و نه خوف الهی، او را به اوّلین ظلم تاریخ، ظلم خودخواسته، می‌کشاند «فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِيهِ فَقَتَلَهُ». آری او چون شیطان، در برابر پروردگار خویش می‌کند؛ و هر طغیانی، حسادتی؛ و هر حسادتی، ظلمی؛ و هر ظلمی، فسادی؛ و هر فسادی، ندامتی در پی دارد؛ لذا او نیز نادم شد، و در سرگشتی خودساخته غلطید «فَأَصْبَحَ مِنَ الْخَاسِرِينَ». آری نفس آدم ابدیّت‌طلب بود، و شیطان از این خواسته ذاتی او بهره جست؛ اما نفس قابیل، محدودیت‌طلب و خودمحور؛ لذا در آدم، محور سخن آن محرک بیرونی است و در قابیل، نفس طاغی او. 🔻 مباد که هیچ‌کس سرگشته ظلم خویش شود؛ و بدتر از آن، مباد که فردی در این سرگشتگی، به خدای خویش پناه نبرد و اعتراف به ظلم خودکرده، نکند؛ بلکه در پی پنهان‌کردن آن ظلم باشد و قابیل چنین کرد. او که جسد برادر خویش را بر دوش می‌کشید، مانده بود با آن چه کند. توبه نداشت، اما قتل برادر و جسد بی‌جان او و پاسخگوبودن در برابر پدر و دیگران را خوب می‌فهمید؛ لذا در پی چاره بود. و کلاغ آمد «فَبَعَثَ اللَّهُ غُرَابًا يَبْحَثُ فِي الْأَرْضِ لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُوَارِي سَوْءَةَ أَخِيهِ» 🔻 او کار کلاغ را دید که چگونه شیئی را در زمین پنهان می‌کند، باز نفس فریبکارش، به ، و با غرور سخن گفت؛ بدون آنکه به درگاه خداوند، چون پدر انابه کند و شکرگزار این فهم جدید باشد که خدایش به او آموخت؛ و با خود، غرور خویش را فریاد زد که آیا من از این کلاغ عاجزترم؟ «قَالَ يَا وَيْلَتَا أَعَجَزْتُ أَنْ أَكُونَ مِثْلَ هَذَا الْغُرَابِ فَأُوَارِيَ سَوْءَةَ أَخِي» 🔻 نمی‌دانم قابیل در نهایت کرد یا خیر ولی آنچه از بر می‌آید، تنها فریب‌ نفس را خوردن و ندامت اوست و جالب آنکه خداوند دو بار بر ندامت او تاکید می‌کند؛ اما از توبه او سخنی نمی‌گوید. او ابتدا پس از قتل برادر نادم شد، و در پسِ دفن جسد بی‌جان برادر نیز همچنین «فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِينَ». ندامت با ندامت فرق می‌کند. پدر قابیل، آدم ع، ، خلیفه خداوند، چون نادم می‌شود؛ بدون هیچ تأمّلی بر گناه خویش اعتراف می‌کند؛ اما قابیلِ نادم، توبه‌ای نمی‌کند؛ و این یعنی ندامتی که در پسِ آن و بازگشت نباشد؛ نه توبه است و نه ندامتی که در احادیث، توبه خوانده شده؛ بلکه تنها یک خودخوری و فهم کار نادرست است. 🔻 آری ندامتی، در مسیر و برآمده از و صفت انسان کامل است که فرد را به تکاپو وادارد و او را بی‌خور و خواب یار ازل سازد و او در وجودش جوشش کند و سراسر او را بگیرد؛ و حاصل این عقل و عشق در هم‌آمیخته، صفت زیبای شرمساری باشد که حریّت را در پی دارد؛ نه آنکه با حساب و کتابی محدود، که فریبی شِبه‌ عقل است؛ خود و دیگران را نه به حیات معقول بکشاند و نه از عشق سیراب کند. ... و سفر ادامه دارد. @howzavian_alborz
🔰 گام به گام با انسان کامل (۲۴)اصغر آقائی 🌀 گام سوم: با ابراهیم ع: جوان قیام‌کرده (۴) 🔻 ... واژه‌ای که مرا از دیروز به هراس انداخته بود، اکنون مقابل من است. ... ستون‌های برافراشته، بت‌های قد و نیم‌قد ... 🔻با بازشدن درب معبد، وارد شدیم. من ناگهان خشکم زد. درون معبد چنان تزیین‌ شده‌ بود که بهت تمام وجودم را گرفته بود. اما ابراهیم انگارنه انگار ... حتی گویی در زندان افتاده است. روح بزرگ ، با دیدن مظاهر جهل بشرِ دو پا همیشه در آزار است و ابراهیمی که حتی بویی از شرک در سخن و رفتار او نبود، ... تحمل آن مکان برایش سخت بود. «ثُمَّ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ» 🔻امّا ... چه شده است؟ ابراهیم کنار بتی ایستاد. عجیب است!؟ من که به خاطر حیرت از آنچه در قاب چشمانم قرار گرفته بود، قدم‌هایم شل شده بود، از ابراهیم عقب افتاده بودم، که همیشه زیبایی ظاهری دنیا انسان را از مسیر و همراهی با انسان کامل دور می‌کند، دوان دوان خود را به ابراهیم رساندم. 🔻بتی عظیم الجثه که بسیار با ابهّت نیز تزئین شده بود، گویی تمام وجودم را کرده بود. ... 🔻ابراهیم که در چشمان بت بزرگ خیره شده بود، زیر لب چیزی می‌گفت. نمی‌دانستم چه می‌گوید اما معلوم بود فکری در سر دارد. 🔻هنوز ذهنم درگیر این اتفاق بود که ابراهیم خطاب به من گفت: این بت بزرگ است؛ خدای خدایان این مردم. و قرار است همکار من باشد و در خدمت من. لبخندی تلخ بر لبانش نشست و آرام به راه افتاد. 🔻خیلی وقت‌ها از جملات کوتاهی که در این سفر از انسان کامل می‌شنیدم، ذهنم پر از سؤال می‌شد ... خوب بت بزرگ باشد؛ چه در سر داری؟ همکار تو باشد یعنی چه؟ تا دیروز بی‌جان و کر و کور بود و الان یک‌هوووووو همکار تو شد؟! 🔻بارها در طول سفر از رفتار انسان کامل گیج و منگ شده بودم؛ اما آموخته بودم تا در حیرت قرار نگیری، مسیرت را نخواهی یافت که حیرت مقدمه ظهور عقلانیت و در پس آن عشق به معبود حیرت‌آفرین است. 🔻من هرچند می‌دانستم نقشه‌های در ذهن را به دیگران گفتن، کار یک انسان عادی هم نیست، چه رسد به انسان کامل؛ اما حس کنجکاوی من را اذیتم می‌کرد؛ ولی می‌دانستم هیچگاه انسان کامل تنها و تنها به خاطر حس کنجکاوی دیگران و خواسته‌های محدود آنان، عالی خود را قربانی نمی‌کند. 🔻و من محکوم به ‌سکوت بودم؛ چرا که حس کنجکاوی من همیشه در طول این سفر، در برابر عقل کامل، خود را از پیش باخته می‌دانست؛ تا زمانی که خود او مرا آگاه سازد. من سکوت کردم تا ببینم چه خواهد شد. 🔻حقیقتاً چقدر سخت است درکِ حال انسان کاملی که تمام لحظات او بردباری است «إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لأوَّاهٌ حَلِيمٌ» 🔻ابراهیم سوی دربی بزرگ به راه افتاد و من هم در پیِ او ... و ابراهیم زیر لب گفت: خدای من مرا به راه مستقیمت هدایت کن و مرا از مشرکان دور ساز «قُلْ إِنَّنِي هَدَانِي رَبِّي إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ دِينًا قِيَمًا مِّلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ» 🔻اکنون ابراهیم در برابر کاهن بزرگ ایستاده است و من کناری؛ چه خواهد شد؟ این را در دل با خود گفتم و کمی راستش ترسیدم نکند ... ابراهیم پاسخی نداشته باشد ... . 🔻از فاصله که به ابراهیم نگریستم، صلابت او را بیشتر حس کردم. و کمی قوت قلب یافتم. 🔻به دور و اطراف که نگاهی کردم، سرهای به زیرافکنده، دستان بر هم به رسمِ اطاعت و بندگی، گذاشته شده، ... همه نشان از رقّیت و سرسپردگی داشت و ابراهیم یگانه و تنها در آن همه شکوه تصنعی، صلابتی دیگر داشت. کوهی سر به فلک کشیده، دریایی آرام ... و من محو او شده بودم که صدایی مرا به خود آورد. ... ... و سفر ادامه دارد. @howzavian_alborz
🔴معيار عقلانيت در کلام امام رضا(ع) احمدحسين شريفی 🔸يکي از شاخصه‌های مکتب اهل بيت(ع)، تأکيد بر و در همه‌ی عرصه‌های زيست انسانی است. 🔸به همين دليل، اکثر علمای شيعه، عقل را در کنار قرآن و سنت، به عنوان منبعی از منابع دين به شمار می‌آورند و در همه جوامع روايی ما، روايات مربوط به عقل را در بحثی با عنوان «کتاب العقل» گردآوری کرده‌اند. 🔸تأمل در مجموعه‌ی روايات ناظر به خردورزی، نشان می‌دهد که ائمه اطهار(ع) به تأسی از آيات قرآن، بيشتر بر بيان شاخصه‌های عينی و زيستی خرد و خردورزی تأکيد داشتند؛ تا تعريف مفهومی و انتزاعی محض. 🔸به تعبير ديگر، در کنار توجه به عقل فلسفی و برهانی، بيشترين تأکيد را بر عقل اجتماعی، آموزشی، اقتصادی، سياسی و اخلاقی داشتند. 🔸(ع)، به عنوان عالم آل‌محمد(ص)، در حديثی نورانی ده شاخصه برای شناخت انسان‌های خردورز در تراز اسلامی و شيعی ذکر کرده‌ است. آن حضرت می‌فرمايد، عقل انسان مسلمان به کمال نمی‌رسد مگر آنکه ده ويژگی در آن باشد: یک. مردم از او انتظار خير دارند؛ دو. مردم از شر او در امان‌انند؛ سه. کار خير اندک از ديگران را زياد شمارد؛ چهار. خيررسانی‌های زياد خود را، اندک شمارد؛ پنج. هر چه حاجت از او خواهند، دلتنگ نمی‌شود؛ شش. در طول عمر خود از طلب دانش خسته نمی‌شود؛ هفت. فقر در راه خدا برای او از توانگری محبوب‌تر باشد؛ هشت. خوار شدن در راه خدا را از عزت در پيش دشمنان خدا بيشتر دوست دارد؛ نه. گمنامی را از شهرت خوشتر دارد؛ ده. همگان را بهتر و باتقواتر از خود می‌داند؛ (تحف العقول، ص443) 🔸اکنون مناسب است هرکدام از ما، اولاً، خود را با اين ده‌ شاخصه بسنجيم و ميزان و سطح عقلانيت خود را به دست آوريم و ثانياً، تلاش کنيم بهره‌ی وجودی خود را از اين شاخصه‌ها افزايش دهيم. علیه‌السلام @howzavian_alborz