🔻شب یلدا در نجف با چای آفریقایی!
قسمت دوم
۳۰ آذر ۱۴۰۰
📌#ابو_وارث زنگ زد. گفت شیخ احمد رسیده است. گفتمش همین امشب، ولو نیم ساعت شیخ احمد را ببینیم. فردا باید برگردم ایران. گفت شیخ خسته است بعید است. گفتمش زنگ بزن. ساعت از ده گذشته بود. بچهها تازه از نمایشگاه_بینالمللی_نجف برگشته بودند.
رفتیم منزل شیخ عباس.
#سفره_یلدا را آماده کرده بودند. شیخ عباس را گفتم #یلدا را بیخیال، باید با فردی آشنا شوید.
حاج آقای الهی بجنوردی هم از دندان درد گوشهای خوابیده بود. بیدارش کردم. گفتم شیخنا امشب به #طب و هنری #طب_سوزنیات لازم است.
ساعت حدودا یازده شب رسیدیم منزل شیخ احمد. شیخ احمد تازه از بصره رسیده بود و خسته.
جلسه نیم ساعت ما شد شش ساعت. صحبت ما از یازده شب شروع شد تا حدودای پنج صبح.
همه بچهها را معرفی کردم. شیخ الهی را ویژهتر. گفتم از اساتید سطوح عالی حوزه قم است، از #فقه و اصول تا #فلسفه و #عرفان تدریس داشته است. اما سالها ست #طب_سنتی و #طب_سوزنی کار میکند. ماجرای کتف درد خودم را گفتم و اینکه با دو تا سوزنی که شیخ برایم زد، خوب خوب شدم.
📌عکس #شهید_صدر در گوشه کتابخانهاش توجهم را جلب کرد. از ارتباطات نظامات اجتماعی در منظومه فکری شهید صدر گفتم. مثال عینی طب را زدم. ماجرای درمان #استاندار شهر #یائونده_کامرون را از طریق ویزیت واتساپی شیخ الهی گفتم.
📌هنوز حرفم تمام نشده بود. شیخ ابواسحاق رفیق شیخ احمد آنجا بود، گفت کمرم درد میکند. شیخ الهی دستش را گرفت. کمی نقاطی از کف دستش را فشار داد. گفت حالا دردت چطور است، گفت کمتر شده است. یکی دوتا #سوزن برایش انداخت و کمی با کمرش و #کف_پایش ور رفت. گفت حالا بلندشو راه برو. گفت الان چطور است. گفت هیچ دردی ندارم.
شیخ احمد گفت: من پدر و مادرم مریض هستند، امکانش هست فردا برویم کربلا و چند روزی مهمان ما باشید.
شیخ احمد بعد پیشنهاد داده بود سفر بعدی آفریقا حتما شیخ الهی همراه شود.
مفصل از آفریقا و #ظرفیتهای_آفریقا و تجارب سفرش گفت.
معتقد بود با امام حسین میشود آفریقا را فتح کرد.