eitaa logo
شذرات/ایمان نوروزی
296 دنبال‌کننده
321 عکس
315 ویدیو
11 فایل
در اینجا یادداشت‌ها و تجربیات و خاطراتم را در حوزه‌های مختلفی چون #نظام_خانواده، #اقتصاد و #تجارت_مردمی، #وطن_توحیدی (جهان اسلام)، #طب_اسلامی و... را خواهم نوشت. طلبه‌ای که در زمان انقلاب اسلامی و در عصر خمینی (عصر جدید) تنفس کرد و بالید.
مشاهده در ایتا
دانلود
آیت‌الله محمد سند بحرانی قسمت ۱ 🔻در ماه رجب ۱۳۸۲هجری قمری (۱۳۴۱ شمسی) در بحرین به دنیا آمد. او در پنج سالگی وارد دبستان شده و در پانزده سالگی از دبیرستان فارغ شد. 🔻در پانزده سالگی با بورسیه تحصیلی در رشته مهندسی، وارد دانشکده دیوید گیم (david game college) لندن شد. بعد از یک سال از این مکان فارغ‌التحصیل و به دانشکده تخصصی امپریال لندن (Imperial College London) وارد گشت. 🔻با پیروزی انقلاب ایشان تحصیل در لندن را نیمه تمام و به حوزه علمیه قم برای تحصیلات حوزوی می‌آیند. بسیارى از استادانش به او اعتراض کردند و کسى که بیشترین مخالفت را با (تصمیم) او داشت، بود که به نبوغ و استعدادش پى برده بود حتى به او پیشنهاد کرده بود که همه مخارج تحصیلش در لندن را بر عهده بگیرد. 🔻ایشان دوره سطح را ۳.۵ سال تمام می‌کنند. سپس وارد درس خارج می‌شوند. 🔹اساتید فقه و اصول: مرتضی حائری یزدی، میرزا هاشم آملی، سید محمدرضا گلپایگانی، سید محمد روحانی، سید تقی طباطبایی قمی، حسین وحید خراسانی، میرزا جواد تبریزی. 🔻اساتید و حکمت: - حسن زاده آملى ( ). - جوادى آملى ( ، ، و فصوص الحکم). -انصارى شیرازى (عقائد، شرح تجرید، حکمت سبزوارى و یکى از مجلدات ) 🔻اساتید ، هیئت و و عرفان و سلوک: - سید محمد جواد ذهنى (سه دوره کتاب شیخ بهایى و کتاب هیئت فارسى و نیز برخى علوم غریبه) - محمد تقى بهجت(به مدت پانزده سال به منظور تهذیب نفس) - شیخ محمد غروى (عرفان نظری) شذرات؛ (پراکنده نویسی‌های منظومه‌وار یک طلبه) https://eitaa.com/iman_norozi
📌گفتگویی پیرامون و تمهید اندیشه‌ای جریان مقاومت 🔹اولین بار شیخ را در مرصاد دیده بودم. اندیشکده مرصاد فراخوان نیرو داده بود. یک رزومه فرستاده بود. ارشد فیزیک، طلبه درس خارج، فلسفه و عرفان را نزد استاد امینی نژاد خوانده بود و بعدها بریده بود و شاگرد آقای میرباقری شده بود. 🔹رزومه کت و کلفتی داشت. مشتاق بودم ببینمش. متواضعانه آمده بود برای مصاحبه. البته خودش می‌گفت دنبال این بودم ببینم مرصاد کجا ست و چه می‌کند. 🔹از معدود طلبه هایی بود که تا حالا دیده بودم. هم فضای علمی را خوب داشت و هم در فضای میدانی جهان اسلام شناخت دقیقی داشت. یکی مثل خودم را پیدا کردم. 🔹بعدها که از بریدم. در درس و حدیث هم درس شدیم. 🔹مدتی غیبش زد. خبر رسید رفته نجف. امروز بعد از یکسالی از باب روایت تَزاوَروا وَ تَلاقُوا وَ تَذاکرُوا وَ احیَوا اَمرَنا؛ به ملاقاتش رفتم. 🔹یک گعده حدود دوساعته‌ای داشتیم. به ایده‌های خوبی مطرح شد. آخرین اخبار کویت و عراق و حوزه نجف و مسئله اردن و فلسطین و سوریه و لبنان را با هم مرور کردیم. انشالله خداوند توفیق دهد أحیوا أمرنا را در گستره اقامه کنیم. 🔹قرار شد غروب پنجشنبه با هم برویم آشپزخانه مدرسه علمیه‌ای را ببینیم. امام صادق و کتاب الصلاه را امتدادش دهیم تا کتاب أطعمه و أشربه. و امام صادق کتاب أطعمه و أشربه را در عینیت مدرسه حوزه علمیه مشق کنیم. سرش شلوغ بود و پیچاند. ترجمه روایت: به زیارت و دیدار یکدیگر بروید، با هم به سخن و مذاکره بنشینید و ما را (کنایه از حکومت و رهبری) زنده کنید. پنجشنبه ۹ آذرماه شذرات؛ (پراکنده نویسی‌های منظومه‌وار طلبه‌ای ) @iman_norozi
🔻گفتمان ⚡️استاد امینی‌نژاد با عمامه سیاه در کربلا آنچه در یک موضوعی در وزان اهمیت مهم است زمزمه شدن آن در فضای ذهنی نخبگان (چه با شوخی یا جدی) نشان از درگیر شدن ذهن نخبگانی دارد. این یعنی قدم اول درست برداشته شده است. 📌گام بعدی قدم مردمی ست در تحقق آن. آن هم مردم عادی. چون نخبگان اهل عمل نیستند، البته شاید این موضوع فرق کند. باید تحقق آن را از اساتید شروع کرد. 📌شب جمعه در حرم سیدالشهداء از خستگی خوابم برد. خواب را دیدم. بر سر داشتند. عرض کردم استاد درست است از بریدیم ولی دلمان حقا برایتان تنگ شده بود. 📌از بحث در مقاله «زن در عرفان اسلامی» شروع به پرسیدن کردم و امتداد آن را در گام دوم انقلاب در گستره می‌خواستم به مباحثه بگذارم و اینکه برای تحقق ش باید از اساتید شروع کرد. 📌تا می‌خواستم داستان میرعلی همدانی جد أعلای امام و مهاجرت او را به کشمیر مثال بزنم، با صدای اذان صبح حرم سیدالشهداء بیدار شدم... 📌 عکس فوق مربوط به یک گروه نخبگانی حوزوی ست کربلا؛ جمعه ۱۱ آذر شذرات؛ (پراکنده نویسی‌های منظومه‌وار طلبه‌ای ) @iman_norozi
🔻گفتمان ⚡️استاد امینی‌نژاد با عمامه سیاه در کربلا آنچه در یک موضوعی در وزان اهمیت مهم است زمزمه شدن آن در فضای ذهنی نخبگان (چه با شوخی یا جدی) نشان از درگیر شدن ذهن نخبگانی دارد. این یعنی قدم اول درست برداشته شده است. 📌گام بعدی قدم مردمی ست در تحقق آن. آن هم مردم عادی. چون نخبگان اهل عمل نیستند، البته شاید این موضوع فرق کند. باید تحقق آن را از اساتید شروع کرد. 📌شب جمعه در حرم سیدالشهداء از خستگی خوابم برد. خواب را دیدم. بر سر داشتند. عرض کردم استاد درست است از بریدیم ولی دلمان حقا برایتان تنگ شده بود. 📌از بحث در مقاله «زن در عرفان اسلامی» شروع به پرسیدن کردم و امتداد آن را در گام دوم انقلاب در گستره می‌خواستم به مباحثه بگذارم و اینکه برای تحقق ش باید از اساتید شروع کرد. 📌تا می‌خواستم داستان میرعلی همدانی جد أعلای امام و مهاجرت او را به کشمیر مثال بزنم، با صدای اذان صبح حرم سیدالشهداء بیدار شدم... 📌 عکس فوق مربوط به یک گروه نخبگانی حوزوی ست کربلا؛ جمعه ۱۱ آذر شذرات؛ (پراکنده نویسی‌های منظومه‌وار طلبه‌ای ) @iman_norozi
🔻شب یلدا در نجف با چای آفریقایی! قسمت دوم ۳۰ آذر ۱۴۰۰ 📌 زنگ زد. گفت شیخ احمد رسیده است. گفتمش همین امشب، ولو نیم ساعت شیخ احمد را ببینیم. فردا باید برگردم ایران. گفت شیخ خسته است بعید است. گفتمش زنگ بزن. ساعت از ده گذشته بود. بچه‌ها تازه از نمایشگاه‌_بین‌المللی_نجف برگشته بودند. رفتیم منزل شیخ عباس. را آماده کرده بودند. شیخ عباس را گفتم را بیخیال، باید با فردی آشنا شوید. حاج آقای الهی بجنوردی هم از دندان درد گوشه‌ای خوابیده بود. بیدارش کردم. گفتم شیخنا امشب به و هنری لازم است. ساعت حدودا یازده شب رسیدیم منزل شیخ احمد. شیخ احمد تازه از بصره رسیده بود و خسته. جلسه نیم ساعت ما شد شش ساعت. صحبت ما از یازده شب شروع شد تا حدودای پنج صبح. همه بچه‌ها را معرفی کردم. شیخ الهی را ویژه‌تر. گفتم از اساتید سطوح عالی حوزه قم است، از و اصول تا و تدریس داشته است. اما سالها ست و کار می‌کند. ماجرای کتف درد خودم را گفتم و اینکه با دو تا سوزنی که شیخ برایم زد، خوب خوب شدم. 📌عکس در گوشه کتابخانه‌اش توجهم را جلب کرد. از ارتباطات نظامات اجتماعی در منظومه فکری شهید صدر گفتم. مثال عینی طب را زدم. ماجرای درمان شهر را از طریق ویزیت واتساپی شیخ الهی گفتم. 📌هنوز حرفم تمام نشده بود. شیخ ابواسحاق رفیق شیخ احمد آنجا بود، گفت کمرم درد می‌کند. شیخ الهی دستش را گرفت. کمی نقاطی از کف دستش را فشار داد. گفت حالا دردت چطور است، گفت کمتر شده است. یکی دوتا برایش انداخت و کمی با کمرش و ور رفت. گفت حالا بلندشو راه برو. گفت الان چطور است. گفت هیچ دردی ندارم. شیخ احمد گفت: من پدر و مادرم مریض هستند، امکانش هست فردا برویم کربلا و چند روزی مهمان ما باشید. شیخ احمد بعد پیشنهاد داده بود سفر بعدی آفریقا حتما شیخ الهی همراه شود. مفصل از آفریقا و و تجارب سفرش گفت. معتقد بود با امام حسین می‌شود آفریقا را فتح کرد.