eitaa logo
همای‌ایران
60 دنبال‌کننده
104 عکس
3 ویدیو
0 فایل
اشعار، دل نوشته، متن ادبی و کوتاه نوشته هام
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از خبرگزاری فارس
چون تو را نوح‌ست کشتیبان ز طوفان غم مخور 🔸امروز، ۲۰ مهر روز بزرگداشت حافظ است @Farsna
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
من ده بیر یازیچییام: 📚Tanrı azad elədiyi şəhər ✍Türkiyə çevirən: Turan Qurbani Sadeq 🔷Köçürən: Şəbnəm Tohidi 3 ⭕️Tanrı azad ediyi şəhər ✍Yazan: Huma İranPur Əvvəl səsi gəldi; sonra da özü tüşdü bimaristanın qabağındakı bir vanet dolusu yaralı üstünə. Partlayıb yer göy qara tüstüynən doldu. Pərəstar dörd əl ayaqlı oddan yanmış maşına sarı getdi. Əlin ki, qapıya atdı, ovcunun dərisi dəmirə yapışdı! Ufultusu göyə getdi. Əlin qoltuğunda gizlətdi. Gözü bir kiçik uşaq qoluna sataşdı. Hələ də atar damarı vırırdı: - "Maaaamaaa... Mamaaa" * Əvvəl səsi gəldi. Nəxlistana sarı qaçdı. Tərkeçlər biçə - biçə hər tərəfə tökülürdilər. Özü tullandı bir evdə süfrə başına. Yemək divara səpələndi. Nənə belə doğranmışdı, uşaqlarından seçilmirdi. - Baaaalaaa balaaaa.... Balaaa" * Əvvəl səsi gəldi. Gözləri qaralırdı. Üzü üstə qanlı toprağa qapanmışdı. Topraq qan dadı verirdi. Topraq acı idi! Göz yaşlarıynan üzünün toprağın qüsl etdi. Dilinin altında mızıldandı: - "Məhmərə, məhmərə olmaz! Xorrəmşəhr qalar." ترجمه داستان " تانری آزاد ائله دیگی شَهر " نوشته : بانو هما ایرانپور برای مجموعه کتاب " خرمشهر " به زبان لاتین توسط خانم شبنم توحیدی ⚘️ https://eitaa.com/iranhomaye
آخدا سالها بچه‌اش نمی‌شد. بخاطر برآورده‌کردن آرزوی‌زنش و دوا و درمان رفت زیر بار قرض و قوله و دیگر کمر راست‌نکرد. این‌بار که زنش به‌ملاقات خصوصیشان آمد برگه‌آزمایش را نشانش داد و با چشملن خیس گفت: _مبارکمون باشه. سرش را بلند‌کرد به محاسن سفیدش دستی کشید وگفت: آخدا شکرت حتی تواین سن و سال و زندان‌، بازم شکرت. دقیقه‌ای ایرلن‌پور
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دهه‌شصتی اوقاتش تلخ‌بود. رفت سراغ‌باغچه تا خودش را مشغول‌کند. بی‌فایده‌بود. دق و دلی‌اش را سر درخت‌نارنح جوانی که پدرمرحومش توی‌باغچه کاشته‌بود خالی‌کرد. یک تی‌پا نثارش‌کرد. درخت یله‌شد. با دست‌های درشتش بایک حرکت آن را ازریشه بیرون‌کشید و دوید توی‌کوچه ده‌متری تا حساب پسری را که به‌‌خواهرش متلک گفته‌بود را برسد. تلخ‌بود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سرباز _سیر، سنجد، سرکه، سماق، سمنو، سیب، فقط سبزش کمه اااه یعنی‌کیه، ای سرسال نویی _سلام مامان، پادگان برا عید مرخصمون کرد _الهی قربونت برم مادر، بدو، الان سال تحویل می شه، بدو بیا بشین کنار بقیه سین ها. ایران‌پور
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
موطلایی چشمش که به گلدسته‌های طلایی‌افتاد یادش‌آمد به آن‌روز توی‌پارک، توی شهرش‌ شیراز. وقتی از‌همسرش پرسیده‌بود: _نگاه مردم یه‌جوری نیست مردش جواب‌ داده‌بود: _با دیدن چهارتا دختر قدو نیم‌قد و شکم ورقلمبیده تو، حتما دلشون می‌سوزه و میگن، بیچاره‌ها بچه‌پنجمشون‌هم دختره. زدزیر کریه و گفت: _یا‌امام‌رضا جون‌جوادت. بخدا خواسته‌زور نیستا اما؛ از خدابخواه یه محمدرضا‌ هم به‌دخترای من‌بده. خودت می‌دونی باچه سختی زیارتت نصیبم‌شده. سال بعد موهای مواج و طلایی قشنگ‌ترین پسر دنیایش را با آب سقاخانه اسمال‌طلا خیس‌کرده و سلمانی کوتاه‌شان‌کرد بعد با محمدرضای کوچکش به‌کفترخانه‌ رفت تا برای کبوترهای‌حرم دانه‌نذر بپاشد. ده‌دقیقه‌ای
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اسیر قلبش را نشانه‌رفت. چشم‌هایش را‌بست. ماشه‌ را چکاند. دیگرطاقت نداشت. ده‌دقیقه‌ای ایران‌پور