نگاهش بر روی چهره ی ناراحت نرگس نشست. نمی دانست چرا چهره ی همیشه ناراحت و آشفته اش او را یاد بدهکاری هایش می انداخت؟
برایش هیچ صفت قابل جذبی نداشت.
حداقلش خوب مادرش این یکی را برایش در نظر نگرفته بود و گرنه کارش به فرار به مریخ می کشید.
نگاه براقش را به مادرش دوخت تا به طور کل مانع مطرح کردن موضوع نسترن شود.
مریم پر بهت زمزمه کرد.
-پروانه جان! وقت چی؟ من منظورت رو متوجه نشدمِ
پروانه بدون توجه به نگاه شاکی محسن و مصطفی ادامه داد.
-خوب حقیقتش ما هم قراره برا محسن آستین بالا بزنیم. کی بهتر از دختر شما؟
نرگس نگاه عمیقی به جمع انداخت.
منظورش را واضح تر از این نمی توانست، بگوید.
منظوراز دختر شما؛ همان نسترن بود که دختر واقعی و هم خون مریم بود.
چهره ی بی تفاوتی به خود گرفت. هر چند که از درون متلاطم بود و دلش فقط گریختن از این مراسم اعصاب خورد کن را می خواست.
https://eitaa.com/joinchat/2290548792C4920f677da
#بریده
#شاخه_زیتون
#به_زودی
یکه میخورد و نمیتواند تعجبش را پنهان کند. نوبت من است که پوزخند بزنم: همین امروز توی یکی از کمدای زیرزمین پیداشون کردم. کتابا و جزوههات رو، همراه لیستهای تروری که پر کرده بودی.
لبش را میگزد و به دستانش خیره میشود. ادامه میدهم: واقعا انتظار نداشتم یه آدم انقدر نامرد باشه.
لبخندی کج روی لبانش مینشیند و میگوید: میتونی بگی نامرد، خائن، جاسوس، منافق، هرچی دلت میخواد. آره! من عضو مجاهدین خلق بودم. الانم پشیمون نیستم. خب هر جاسوسی یه تاریخ مصرف داره. تاریخ مصرف منم تموم شده. مهم اینه که مثل من، هنوز خیلیها هستن که پاشونو روی گلوی رژیم ایران فشار بدن!
⚠️ دوستانتون رو دعوت کنید تا شروع کنیمممممممم 😆
https://eitaa.com/istadegi
#بریده
#شاخه_زیتون
#به_زودی
-ببینم، برای چی اون لیستهای ترور رو ندادی به مافوقت؟
-چون از سازمان اومدم بیرون!
بعد از چند لحظه مکث، چشمانش را تنگ میکند و میگوید: ببین، من اگه عضو سازمان شدم فقط برای اون بازه زمانی بود. اگه بیرون نمیاومدم، الان داشتم با عقاید گندیده خودم توی کمپ اشرف و تیرانا میپوسیدم.
⚠️ دوستانتون رو دعوت کنید تا شروع کنیمممممممم 😆
https://eitaa.com/istadegi
📚 #معرفی_کتاب
💕اصلاً خیلی چیزها در حافظه دل نمیماند.
💞 یا بهتر است بگویم نباید بماند.
💘 مثل همین که اولین بار چطوری آدم میفهمد که عاشق شده.
💖 اصلا نمیشود اولین بار را به خاطر آورد.
👣هرچه به عقبتر میروی، میبینی که نه، روز قبل از آن هم عاشق بودهای.
❣️ آنقدر عقب می روی تا میفهمی از روزی که دنیا آمدهای، یا حتی قبل از آن، عاشق بودهای.
❤️آن وقت درمییابی که تنها چیزی که مبدأ تاریخی ندارد عشق است.
آرسینه! من واقعاً یادم نمیآید که اولین بار چطور فهمیدم…
آیا شما چیزی یادتان میآید؟
💓آرسینه آه کشید: ادوارد! من حتی نمیدانم چیزی که در جانم شعلهور شده عشق است یا چیزی دیگر.
💝 برای همین آمدهام تا از تو بپرسم. آمدهام بپرسم که نشانه عشق چیست؟
#پنجره_های_در_به_در
#کتاب_خوشمزه😋😍
⬇️🌀سفارش از طریق آیدی یا سایت:
📗| @ketab98_99
📕| https://b2n.ir/336369
🌸@yaran_samimii
samimane.blog.ir🌸
May 11
مهشکن🇵🇸
#بسم_رب_الحسین 💞 به مناسبت #محرم : 📝مجموعه دلنوشته های #فرات 💧 #قسمت_اول "فرات" یعنی آب بسیار شیر
#بسم_رب_الحسین 💞
به مناسبت #محرم :
📝مجموعه دلنوشته های #فرات 💧
لینک قسمت اول 👇👇
https://eitaa.com/istadegi/40
#بریده
#شاخه_زیتون
#به_زودی
به دیوار تکیه میدهد و میگوید:
-تاحالا اسم شبکه زیتون یا شاخه زیتون به گوشِت نخورده؟
-نه.
-شاخه زیتون، اسم شاخه ایرانی سازمان موساد(سازمان اطلاعاتی خارجی رژیم صهیونیستی) هست که همزمان با تشکیل ساواک توی ایران تشکیل شد. هدفش هم در زمینه فرهنگی، رواج باستانگرایی ایرانی، ناسیونالیسم(ملیگرایی افراطی) و عرفان صوفیانه مقابل عرفان فقاهتی هست. از زمان پهلوی توی ایران فعال بودن و هنوزم هستن...
⚠️ دوستانتون رو دعوت کنید تا شروع کنیمممممممم 😆
https://eitaa.com/istadegi
5.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#معرفی_کتاب 📚
#شعور_حسینی 📗
📗 کتاب #امیر_من نوشته #نرجس_شکوریان_فرد 🧕
✅ یک کتاب مختصر و مفید برای روزهای محرم...
📖بریده کتاب(۱):
هق هق گریه هم را خاموش نمی کنم!
جلوی اشک هایم را نمی گیرم!
به خودم دلداری نمی دهم تا آرام شوم!
اما خدایا! فقط حسین است که می تواند برای تو همه ی زندگی اش را ببخشد.
📖بریده کتاب(۲):
عزت دارد حسین!
اگر دنبال یار می فرستد، دنبال زهیر…
اگر با حر صحبت می کند تا راه را باز کند..
اگر با عمرسعد سخن می گوید…
اگر از صبح تا عصرِ عاشورا صدا بلند می کند:
-هل من ناصر ینصرنی!
می خواهد کسی نباشد که دلش عزت بخواهد و از سایه ی عزت حسینی محروم شود!
📖بریده کتاب(۳):
اهل بیت بیش از آن که بر جهاد با دشمن بیرونی تاکید کنند، بر اخلاق، تحقیر دنیا، سراغ ارزش های معنوی رفتن، زهد و تقوا… تاکید می کنند! کسانی می توانند مقابل دشمن بایستند و در رکاب امام بمانند؛ منتظر مهدی فاطمه باشند که دنیا برایشان هدف اصلی نباشد!
این کتاب حاوی ماجراهایی است کوتاه و خواندنی از زندگی محبوب ترین فرد عالم هستی؛ امام حسین (علیه السلام).
💚🖤💚🖤💚🖤
👈امیر من گریزیست از کربلای دیروز به کربلای امروز.
✍️نویسنده در هر بخش از کتابش ابتدا به بیان داستانی کوتاه در مورد کسانی که امام حسین را یاری نمودند و یا آن ها که سد راهش شدند پرداخته سپس به دنبال آن با قلم هنرمندانه اش وظایف ما به عنوان امت آخرالزمانی را در قبال امام عصرمان برایمان روشن می کند.
#ما_ملت_امام_حسینیم
#محرم
https://eitaa.com/istadegi
#بریده
#شاخه_زیتون
#به_زودی
پیامرسانم را باز میکنم و سراغ پیامهایش میروم. آخرین زمان آنلاین شدنش مربوط به ماه قبل است. به صفحه گوشی چشم میدوزم؛ انگار منتظرم آنلاین شود و پیام بدهد. برایش مینویسم: سلام بیمعرفت. جات خالی، اومدم باشگاه یونس.
پیام فقط یک تیک میخورد و میدانم این تیک هیچوقت دوتا نمیشود. دوباره مینویسم: دلم برات خیلی تنگ شده.
وقتی به خودم میآیم که قطره اشکی روی صفحه گوشی میبینم.
⚠️ دوستانتون رو دعوت کنید تا شروع کنیمممممممم 😆
https://eitaa.com/istadegi
#بریده
#شاخه_زیتون
#به_زودی
نجف با مشهد فرق دارد، کربلا با نجف. اصلا حالم از وقتی رسیدیم به کربلا جور دیگری شد. غیرقابل توصیف بود... یک جنون و سرمستی خاصی دارد هوای کربلا. انقدر غرق میشوی در حال و هوایش که غم عالم را فراموش میکنی و فقط غم حسین در دلت مینشیند.
همان اول که گنبد را دیدم، فهمیدم دیگر آن آدم سابق نخواهم شد و امام با یک نگاه من را زیر و رو کرده است. تصویر حرم مقابل چشمم تار میشد و از ترس از دست دادن یک لحظه تماشای حرم، تندتند قطرات اشک را پاک میکردم. یک لحظه کربلا هم نباید از دست برود. وقتی مقابل ضریح ایستادم، یاد وقتهایی افتادم که در ذهنم ضریح را مجسم میکردم و همراه مداح میخواندم که:
-سلام آقا... که الان روبهروتونم/ من اینجام و زیارتنامه میخونم... حسین جانم...
آن موقع فکر میکردم روزی که برسم کربلا و مقابل ضریح بایستم چکار خواهم کرد و چه خواهم گفت. گاهی با خودم میگفتم همانجا سجده شکر میکنم، یا همین شعر را زیر لب میخوانم، شاید هم فقط بگویم خیلی دوستتان دارم آقا. اما وقتی ضریح را دیدم کلا زبانم بند آمد و نفسم حبس شد، حتی اشکم هم بند آمد. همه چیز از یادم رفت و زمان برایم ایستاد. تازه فهمیدم عشق در یک نگاه یعنی چه.
⚠️ دوستانتون رو دعوت کنید تا شروع کنیمممممممم 😆
https://eitaa.com/istadegi
دوستان ان شالله از امشب انتشار رمان رو با عنایت حضرت سیدالشهدا شروع می کنیم.
دوستانتون رو دعوت کنید...
🔸 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 🔸
لطفا قبل از آغاز، بخوانید!
شاید اولین دلیلم برای نوشتن این رمان، خودم بودم و سوال های پرشمار ذهنم. البته ایده اصلی این داستان را زندگی یکی از دوستانم به من داد و پی رنگش را هم نوشتم؛ اما فرصت نشده بود مفصل بنویسمش تا کرونا به دادم رسید و دوران قرنطینه، توفیق اجباری شد برای نوشتن!
برای نوشتن داستان، یک مثلث مطالعاتی در ذهنم تشکیل دادم، که کلمه «زن» در راس آن مثلث قرار داشت. بیشتر از نوشتن، زمان را صرف تحقیق کردم. گاه برای نوشتن فقط دو خط، یک نیم روز کامل انبوهی از مقالات و آرشیوها را مرور می کردم و حتی یکی دو کتاب میخواندم. حتی برای انتخاب اسم شخصیت ها، زمان زیادی را صرف کردم تا اسم روی شخصیت ها بنشیند.
نوشتن این رمان، برای من یکی از شیرین ترین تجربیاتم بود. بسیار شیرین تر از نوشتن دلارام من یا عقیق فیروزه ای یا نقاب ابلیس. چیزهای زیادی یاد گرفتم و با انسان های خارق العاده ای آشنا شدم.
نظریات بزرگان دینی و غیردینی در رابطه با زن، جایگاه زن در ادیان الهی، جایگاه زن در تمدن شرق و غرب، تاریخچه فمینیسم و جنبش های فمینیستی، نقش زنان در تحولات تاریخی(انقلاب ها، جنبش ها، جنگ ها و...)، زندگی زنان بزرگ و تاثیرگذار و بانوان شهید، و مهمتر از همه، مطالعه زندگی مهم ترین زنان تاریخ یعنی حضرت زهرا علیها السلام، حضرت مریم علیها السلام و حضرت زینب علیها السلام، بخشی از منابعی بود که برای نوشتن رمان «شاخه زیتون» مورد مطالعه قرار گرفت. و با کمال تاسف باید گفت، با اینکه زنان حدود نیمی از جمعیت زمینند و قطعا در بسیاری از مقاطع تاریخی نقش آفرینی کرده اند، هنگامی که سخن از نقش زن به میان می آید، زمزمه وار و خلاصه از آن سخن گفته می شود و کسی علاقه ای به سخن گفتن در این رابطه ندارد. به طوری که برای مثال، هیچکس درباره زنان جانباز و شهید صدر اسلام یا زنان مبارز در انقلاب اسلامی ایران چیزی نمی داند. درحالی که به قول بازیگر نقش ابن زیاد در سریال مختارنامه: در جنگ شهری، نیمی از جمعیت زنان اند. برد با گروهی ست که بتواند زنان را به میدان بکشد.
شکی نیست که به زنان ظلم شده است؛ از ابتدای تاریخ تا عصر تکنولوژی؛ و در تمام جوامع، از غرب تا شرق. اما بیایید با خودمان روراست باشیم؛ علت اصلی ظلم به زن، خود زنها هستند نه مردها. برای پایان دادن به این ظلم تاریخی، دختران و زنان باید از خودشان شروع کنند. تا وقتی زنان جایگاه، توانمندی ها، استعدادها، وظایف و حقوق خود را نشناسند، مورد ظلم قرار خواهند گرفت و شاید بتوان گفت مستحق ستم هستند!
اتفاقا بخشی از تحقیقاتم همزمان شده بود با حادثه دلخراش قتل رومینا؛ و واقعا متاسف شدم برای رومینا، خودم و بسیاری از زنان و دخترانی که با نشناختن خودشان، تیغ داس را روی گردن رومینا و رومیناها قرار دادند. مقصر قتل رومینا و امثال او، خود زن ها هستند.
هیچ ادعایی مبنی بر واقعی بودن داستان ندارم اما چارچوب اصلی داستان را از چند حادثه واقعی الهام گرفته ام. همچنین برخی از قسمت ها را، از خاطرات دختران و بانوان شهید وام گرفته ام. شهدایی چون: شهید زهره بنیانیان، شهید پروانه شماعی زاده، شهید زینب کمایی، شهید معصومه خسروی زاده، شهید بتول عسگری، شهید راضیه کشاورز، شهید نجمه قاسمپور، شهید زهرا دقیقی و بسیاری از شهدای زن که مجال نام بردن آنان نیست.
در پایان، امیدوارم داستان من، به دختران و زنان سرزمینم کمک کند خودشان را بهتر بشناسند، و بفهمند "سعادت یا شقاوت انسان ها وابسته به وجود زن است و زن مبداء همه خیرات است..."(امام خمینی ره)
💞این ناچیز، تقدیم به تمام بانوان شهید و مادرشان حضرت فاطمه زهرا علیها السلام...💞
فاطمه شکیبا، بهار 1399