سلام
امام حسین علیه السلام و یزید، نیای مشترک داشتند یعنی هردو از نسل قصی بن کلاب و قبیله قریش هستند؛ اما این نسبت خیلی دوره و برمیگرده به چندین نسل قبل. البته، درباره این که امیّه(جد یزید) واقعا از نسل قریش بوده یا یک برده آزاد شده رومی بوده، اختلاف هست و اگر این مسئله درست باشه، ثابت میشه که بنیامیه اصلا از قریش هم نبودند.
اما
فرض که نسبت فامیلی هم وجود داشته باشه. هیچ تفاوتی در اصل قضیه نیست. ابولهب هم عموی پیامبر بود ولی در قرآن مورد نفرین خداوند قرار گرفت. پس نسبت فامیلی، نه یزید رو تطهیر میکنه نه عظمت امام حسین علیه السلام رو خدشهدار میکنه.
آقای دارابی به تفصیل پاسخ این شبهه رو دادند که اگر ابهام هست میتونید پاسخ ایشون رو هم ببینید:
https://eitaa.com/hosein_darabi/10045
#پاسخگویی_فرات
سلام
خیلی ممنونم از محبت شما و خوشحالم که رمانها مفید بودند.
فعلا که شرایط چاپ فراهم نیست.
دعا کنید شرایط فراهم بشه و انشاءالله با این خبر خوشحال بشید.
#پاسخگویی_فرات
سلام
بله، بعضی قسمتها باعث پراکندگی در پیرنگ داستان میشد و عملا خطوط داستانی اضافه در اصل داستان بودند و نیازی به وجودشون نبود.
ممنونم از لطف شما
#پاسخگویی_فرات
سلام
حقیقتا خودم هم ازش میترسم.
و واقعا باید ترسید و از خدا خواست که خودش ما رو در راه درست نگه داره.
ممنونم از لطف شما.
نارفیق برای پاسخ به ابهامات رفیق بود. و قبول دارم که باید این ابهامات در خود رمان حل میشد؛ سعی میکنم در رمان این مشکل رو اصلاح کنم.
ممنونم از انتقاد شما.
#پاسخگویی_فرات
جلسه 10 قسمت 1.mp3
10.1M
🏴🎙️🏴🎙️🏴🎙️🏴
#دین_فطری
بــرگ از درخــت میافتــه...
میگیــم همینجــوری
افتـاد!
تیــغ تــو دســتمون فــرو مــیره... میگیــم
همینجــوری فــرو رفــت!
یــه جایــی برنــده میشــیم...
میگیــم شانســی برنــده شــدیم!
یــه امتحانــی رو رد میشــیم... میگیــم امــروز،
روزمــون نبــوده...!
#محرم
http://eitaa.com/istadegi
سلام
ممنونم از پیامهای شما.
البته توی خط قرمز خونه تیمی نداشتیم و اون خونه متعلق به مسعود بود. و قبول دارم که اون قسمت نیاز به پردازش بیشتری داره.
جذابیت شخصیت مسعود به همین مجهول بودنش هست و این که مورد پسند نبوده، بخاطر قصور بنده در شخصیتپردازی هست که سعی دارم اصلاحش کنم.
درباره خانم رحیمی، این شخصیت در ویراست دوم کلا حذف شد چون واقعا یک خردهپیرنگ اضافه بود که نه درست پردازش شد و نه درست سر و تهش معلوم شد و ایرادی که فرمودید کاملا وارده. در واقع این شخصیت در انبوه حوادث رمان گم شد.
درباره اسارت عباس، حقیقتا خودم کشش روحی لازم برای نوشتن این قسمتها رو نداشتم و برام آزار دهنده بود. برای همین زود تمومش کردم.
و کلا قبول دارم که بخش اول داستان، هنوز جذابیت لازم رو نداره.
ممنونم از پیامهای شما
همچنان منتظر انتقادات شما از خط قرمز هستم:
https://payamenashenas.ir/RevayatEshgh
جلسه ده قسمت 2.mp3
9.02M
🏴🎙️🏴🎙️🏴🎙️🏴
#دین_فطری
هر اتفاقی
«قطعا» دلیلی داره،
که باید بهش ««فکر» کنیم.
چون یا حکمتی داره، یا عبرتی، یا درسی.
دنیا؛
استاد آدمهاست...
اگر ما، شاگرد خوبی باشیم!
#محرم
http://eitaa.com/istadegi
مجموعه بغض--فاطمه شکیبا.pdf
758.2K
📚فایل پیدیاف مجموعه داستان کوتاه #بغض 💔
🍂روایتی از بغضهای بیصدا و ناشنیده...🍂
🌱تقدیم به شهدای کربلا؛ آنان که ذوب در حسیناند...🥀
✍️به قلم: فاطمه شکیبا(فرات)
گروه نویسندگان مهشکن
http://eitaa.com/istadegi
#امام_حسین #محرم
11 dine fetri_ ostad azimi.mp3
13.13M
🏴🎙️🏴🎙️🏴🎙️🏴
#دین_فطری
هرکسی،
در مقابل خطاهای ما
یه تحملی داره...
یکی بیشتر و یکی کمتر.
اما یه وقتایی،
یه اشتباهاتی میکنیم؛
که «هرکسی» بفهمه...
رهامون میکنه!
انقدررررر که شرمآوره...
تو این لحظهها
و تو بدتر از این لحظهها،
«تنها» کسیکه رهامون نمیکنه «خداست».
#محرم
http://eitaa.com/istadegi
مهشکن🇵🇸
#معرفی_کتاب 📚 کتاب #پس_از_بیست_سال 📔 ✍🏻 #سلمان_کدیور #نشر_شهرستان_ادب #محرم #مه_شکن http://eitaa.
#معرفی_کتاب 📚
کتاب #پس_از_بیست_سال 📔
✍🏻 #سلمان_کدیور
#نشر_شهرستان_ادب
به راستی حسین علیهالسلام را چرا کشتند؟
با وجود اینکه به این پرسش در طول تاریخ بارها پاسخ داده شده؛ اما همچنان پرسشی کلیدی محسوب میشود؛ زیرا تاریخ پیوسته در حال تکرار است و انسان نیز موجودی است که عبرت نمیگیرد. علاوه بر این همواره حاکمانی بودهاند که با محو کردن اصل ماجرا و پر و بال دادن به حواشی، پاسخ دادن به این پرسش را به تعویق انداخته تا راحتتر بتوانند قدرت را حفظ کنند.
نویسنده سعی دارد در این رمان، به این پرسش پاسخ بدهد. داستان از کربلا آغاز میشود و با یک چرخش زمانی به روزگار خلافت خلیفه سوم و حکمرانی معاویه در شام میرسد و تصویری از آن زمان در کنار دسیسهها و نیرنگ پسر هند را به خواننده نشان میدهد.
سلمان کدیور نشان میدهد که معاویه چگونه برای حفظ قدرتش دست به هر توطئه و حیلهای میزده تا بتواند بیشتر در جایگاه حکومت شام باقی بماند.
کدیور خواننده را به کوچههای شام میبرد. مکانهایی که در آن جوانان شامی که روزگاری رومیان بر آنها تسلط داشتند، حالا در دوران اسلام به همان اعمال و رفتارهایی مشغول شدهاند که قبلا بودند و تمام اینها از پیامدهای حکومت بنیامیه است که برای حفظ قدرت و البته نابود کردن آثار اسلام، اسلام اموی رارواج دادند و آنها را از معارف ناب دینی دور نگه داشتند. معارفی که سرچشمه آن بیست و پنج سال خانهنشین بود ولی به دست معاویه و خاندانش چنان تبلیغاتی علیه حقیقت او شد که کسی تصور نمیکرد اسلام علی(ع) همان اسلام محمد(ص) باشد تا جایی که برخی در زمان شهادت امیرالمومنین در محراب مسجد کوفه، گفتند «مگر علی نماز میخوانده؟»
"پس از بیست سال" با وجود حجم زیادش، ترکیبی دلنشین و روان دارد که سریعا خوانده میشود. نثر یکنواخت کتاب یکی از وجوه تمایز آن است. علیرغم حجم بالا، نویسنده از این حالت یکنواخت دور نشده که سبب شده انسجام متن حفظ شود و خواننده با نثری پراکنده مواجه نشود.
مخاطب در در این اثر با مختصاتی از تاریخ اسلام روبهرو میشود که شاید قبلا در کتابهای تاریخ خوانده باشد، اما روایت زیبا و جالب "سلمان کدیور" است که آن را در ذهن او حک میکند. داستان جنگ صفین، فصلی مهیج و حماسی از رمان است که نویسنده سعی دارد آن را از یک توصیف خشک تاریخی به اثری با مایه های داستانی بدل کند. روایت عاشقانه سلیم و راحیل نیز به عنوان نیروی محرکه وقایع داستان عمل میکند و نویسنده از این توانایی در کار خود به خوبی استفاده کرده است.
ریتم «پس از بیست سال» با وجود طولانیبودنِ رمان افت نمیکند و در هر فصل، چیزی برای غافلگیرکردن مخاطبش در چنته دارد. داستان عاشقانهی سلیم و راحیل هم حکم نمکِ رمان را پیداکرده و کتاب بیآنکه به دام عاشقانهنویسیهای کلیشهای بیفتد، عشق سوزان میان این دو را باورپذیر به تصویر کشیده است. به همهی اینها باید صحنهپردازیها و توصیفهای خوب «پس از بیست سال» را هم اضافه کنیم که در خلق فضاهای بکر و تازه برای مخاطب، قدرتمند عمل میکند.
«پس از بیست سال» پیام روشنی دارد؛ پیامی که مخاطب را نسبت به «ابتلای اُمَوی» آگاه میکند و خطرِ امویشدن را به مخاطبش هشدار میدهد. رمان، داستانِ طولانی نزاعِ ازلی و ابدیِ حق و باطل را با پیچیدگیهای انکارناپذیر و سهمگینیِ هولآورش، پیش چشم مخاطب ترسیم میکند.
#بریده_کتاب 📖
شکسته، مضمحل و روبهمرگ، به خانه رسید. غلامان و ملازمان زیر بازوانش را گرفتند و بهسختی از اسب بهزیر آوردند. قامتش خمیده بود و چشمانش از فرط اشک سرخ و پفآلود، چنانکه هرکه او را میدید یقین میکرد به داغی بزرگ و ماتمی ابدی مبتلا شده است؛ داغی که جز شیون آرامش نمیکرد و جز مرگ شفایش نمیداد. در روزی که تمام دمشق در جشن و سرور و پایکوبی غرق و تمام خانهها و خیابانها زینت شده بود، عمارت او تنها نقطهٔ شهر بود که صدای ناله و شیون و عزا از آن به گوش میرسید.
#ماه_محرم
#مه_شکن
http://eitaa.com/istadegi
1_970182770.mp3
14.05M
🏴🎙️🏴🎙️🏴🎙️🏴
#دین_فطری
دنیا هم فرمول داره!
اگه فرمول دنیا رو بلد نباشی،
میبینی بعد از هفتااااااد سال زندگی...
هنوز به جواب نرسیدی!
ایــن صــوت، از فرمــول درســت زندگــی، رونمایــی میکنــه.
#محرم
http://eitaa.com/istadegi
جلسه سیزدهم.mp3
11.41M
🏴🎙️🏴🎙️🏴🎙️🏴
#دین_فطری
زندگی بدون قانون، مثل سنگیه که روی سنگ دیگه بند نمیشه!
اما؛ سوال اینجاست:
چه کسی باید برای «انسان» قانون بگذاره؟
یک
انسان عالم؟
یک انسان پژوهشگر؟
یک انسان
مخترع؟
یک انسان کاشف؟
خب اینها که همه
انساناند...
عقلشان یکی است و علمشان از
دنیا، یکی... فهمشان یکی است و قدرتشان
یکی...
تازه خیلی وقتها اشتباهاتی میکنند که چند نسل بعد متوجه آن میشوند!
#محرم
http://eitaa.com/istadegi
🔸 #لشگر_فرشتگان 🔸
🌷 #شهید_سیده_سهام_موسوی 🌷
🔸تولد: ۱۳۳۸ شمسی، شهرک نبیشیث، بعلبک، لبنان
🔸شهادت: ۲۷ بهمن ۱۳۷۰، منطقه کوثر به الیسا، استان نبطیه، لبنان
#اربعین
http://eitaa.com/istadegi
مهشکن🇵🇸
🔸 #لشگر_فرشتگان 🔸 🌷 #شهید_سیده_سهام_موسوی 🌷 🔸تولد: ۱۳۳۸ شمسی، شهرک نبیشیث، بعلبک، لبنان 🔸شهادت: ۲
🔸 #لشگر_فرشتگان 🔸
🌷 #شهید_سیده_سهام_موسوی 🌷
🔸تولد: ۱۳۳۸ شمسی، شهرک نبیشیث، بعلبک، لبنان
🔸شهادت: ۲۷ بهمن ۱۳۷۰، منطقه کوثر به الیسا، استان نبطیه، لبنان
سیده سهام دوران کودکي و نوجواني خود را در اين شهر و در دامان خاندان عالمپرور «موسوي» سپری کرد. در چهارده سالگی، به عقد پسرعمویش، سیدعباس موسویِ بیست و یک ساله درآمد و با او برای تحصیلات حوزوی به نجف اشرف رفت.
در نجف اشرف اوضاع بر سيدعباس بسيار سخت شده بود؛ پول کافی براي خريد کتابهای درسیاش نداشت. سيده سهام از حلقه ازدواجش گذشت تا هم خير دنيا و آخرت را بيابد و هم گره از کار شوهرش باز شود.
سيدهسهام با اشتياق در کلاس شهيد بنتالهدی صدر در نجف شرکت میکرد تا از دريای علم اين بانوی نخبه مکتب اهل بيت(ع) سيراب شود.
وقتی رژيم صدام طلاب لبنانی را از اين کشور اخراج کرد، سيدعباس و سيدهسهام هم برگشتند لبنان.
در لبنان، امام موسی صدر انتظار آنان را میکشيد. سيدعباس تصميم گرفت با کمک بچههای لبنانی حوزه نجف، مدرسهای در بعلبک احداث کند. او پيشنهاد آن را به امام محرومان داد و ايشان هم موافقت کرد. البته امام موسی به دليل مشغله بسيار فرصت تدريس را در اين مدرسه که «الامام المنتظر(عج)» نام داشت نيافت. کارهای حقوقی مدرسه را امام موسی و کارهای مديريتی را سيدعباس انجام میداد.
ربوده شدن امام موسی صدر در ليبی ضربه سختي به سيدعباس زد. او عقيده داشت مزدوران استکبار جهانی برای تأمين منافع قدرتهای مطبوعشان اين کار را کردهاند.
مدتی بعد سيدعباس قسمت خواهران حوزه علميه را تأسيس کرد و از همسرش خواست که مديريت آن را بر عهده بگيرد. سيدهسهام هم با توکل به خدا پذيرفت و شد مدير مدرسه علميه خواهران «الزهرا».
کارهاي سيدهسهام که حالا ديگر به اسم «امياسر» میشناختندش، سطح علم و آگاهی از دين را بين بانوان ساکن بقاع بسيار بالا برد.
پس از تهاجم ارتش رژیم صهیونیستی به لبنان، درحالی که سيدعباس در خط مقدم نبرد بود، امیاسر در کنار همسرش، به فعالیت در حزبالله می پردازد؛ به خانوادههای شهدا و اسرا سرکشی میکند، به فرزندان شهدا رسیدگی میکند و در کنار همه اینها، از فعالیتهایی همچون شستن لباس رزمندگان و جمع آوری کمک مالی برای حزبالله و خانوادههای شهدا نیز فروگذار نمیکند.
وقتي فشار کار بر سيدعباس زياد شد، مجبور شد مديريت حوزه را به دوستانش تحويل دهد؛ اما امياسر همچنان سکانداری مدرسه «الزهراء(س)» را بر عهده داشت.
پس از اعلام موجوديت رسمی حزبالله لبنان، سيدعباس حوزه فعاليتش را تغيير داد و به عنوان يکی از رهبران حزبالله و مقاومت اسلامی، از نزديک شاهد فعاليت نيروهای مجاهدش عليه غاصبان صهيونيست بود. يک ماه استقرار سيد و امياسر در «طيردبا» در حومه صور، باعث تقويت جوانان مقاوم و احترام آنان به سيدعباس و همينطور علاقه و حس دوستی زنان و دختران جنوبی به امياسر شد.
چند سال بعد، سيدعباس موسوی با شايستگی تمام دبیرکل حزبالله لبنان شد. امياسر نگذاشت سيدعباس در اين ايام تنها باشد. سیدعباس در پاسخ به کسانی که از ترورشدن او ابراز نگرانی میکردند، میگفت: «تا زمانی که امیاسر در کنارِ من نباشد، من هرگز به شهادت نخواهم رسید.»
گویی میان این دو عهدی بوده است که به شهادت نرسند، جز آن هنگام که این توفیق برای هردوی آنان فراهم باشد، تا زندگی همدلانه و عاشقانه خود را در دنیای دیگر نیز ادامه دهند.
سرانجام در حالی که سوار ماشين همسرش بود و پسرش «سيدحسن» را در آغوش داشت، از محل برگزاری مراسم سالگرد شهادت «شيخراغب حرب» برمیگشت که با شليک موشک آتشين بالگرد صهيونيستها به ديدار مادرش «فاطمهزهرا(س)» شتافت.
زندگینامه این بانوی شهید، در کتاب "همقسم" به قلم عبدالقدوس امین، با ترجمه احمد نطنزی و توسط انتشارات به نشر به چاپ رسیده است.
#اربعین
http://eitaa.com/istadegi