eitaa logo
مه‌شکن🇵🇸🇮🇷
1.5هزار دنبال‌کننده
7هزار عکس
629 ویدیو
80 فایل
✨﷽✨ هرکس‌می‌خواهدمارابشناسد داستان‌کربلارابخواند؛ اگرچه‌خواندن‌داستان‌را سودی‌نیست‌اگردل‌کربلایی‌نباشد. شهیدآوینی نوشته‌هایمان‌تقدیم‌به‌ اباعبدالله‌الحسین(ع)‌وشهیدان‌راهش..‌. 🍃گروه‌نویسندگان‌مه‌شکن🍃 💬نظرات: https://payamenashenas.ir/RevayatEshgh
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 عید قربان، مقدمه عید غدیر 🔸هر کسی در عرفه خود را بشناسد و بتواند در قربان از خود بگذرد، آن‌گاه در غدیر به ولایت علی بن ابیطالب(ع) خواهد رسید. 🔸و کسی که به ولایت اهل‌بیت برسد، پس از آن در عاشورا از قافله عاشوراییان خواهد بود. و اگر روزگار مانع شد که عاشورا را درک کند، امیدوار است که در عصر غیبت یا دوره ظهور، امام عصر(عج) را یاری کند. 🎤استاد علوی تهرانی
بسم رب الشهداء 🔸 🔸 🌷 🌷 (شهید شاخص سال ۹۵) 🔸تولد: ۱۳۴۴/۰۱/۲۲، قزوین، استان قزوین 🔸شهادت: نهم مرداد ۱۳۶۶، مکه مکرمه https://eitaa.com/istadegi
بسم رب الشهداء 🔸 🔸 🌷 🌷 (فرماندار بندر ترکمن) 🔸تولد: یکم خرداد ۱۳۵۳، مصادف با میلاد حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها، شهر بندر ترکمن 🔸شهادت: دوم مهر ۱۳۹۴، مصادف با عید قربان، سرزمین مقدس منا http://eitaa.com/istadegi
مه‌شکن🇵🇸🇮🇷
📚 کتاب 📘 ✍🏻 این کتاب روایت یک مادر است؛ روایت یک فرماندار، روایت یک همسر، و از همه مهم‌تر، یک بانو که بندگی را در خدمت به بندگان خدا پیدا کرد و چشید. روایت مفصلی از شهید مرجان نازقلیچی؛ فرماندار اهل‌سنت بندر ترکمن که در سال نود و چهار و در فاجعه منا به شهادت رسید؛ چیزی که بارها آن را آرزو کرده بود. پیکرش هم گمنام ماند؛ در سرزمین وحی، همان‌جا که خودش از شدت علاقه به آن می‌گفت «مکه جان». و شاید این گمنامی، او را پیوند داده به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها که اتفاقا مرجان، در روز ولادت ایشان به دنیا آمده بود... دوست دارم این کتاب را بدهم به کسانی که می‌گویند کار و فعالیت اجتماعی را نمی‌توان با وظیفه مادری و همسری پیوند زد. شهید مرجان، یک کارمند معمولی نبود که هرروز هفت و نیم صبح تا دوی بعد از ظهر برود سرکار و برگردد. فرماندار و البته قبلش بخشدار بود؛ یعنی مواجه بود با کوهی از مسائل و دغدغه‌های سنگین. درس هم می‌خواند. یکی از کارشناسان برجسته بخش خانواده‌ی شورای حل اختلاف بود. معینه کاروان حج بود و... در کنار همه این‌ها، همسر بود و مادر دو فرزند نوجوان. و جالب است بدانید با تمام خستگی‌اش، ملایمتش را در برخورد با فرزندانش از دست نمی‌داد، از رسیدگی به درس و حتی خورد و خوراکشان غافل نمی‌شد، همراهی و اعتماد به همسرش را فراموش نمی‌کرد و حتی جالب‌تر است بدانید طوری کارهای خانه را مدیریت می‌کرد که در تمام هفته، بچه‌ها و همسرش دستپخت خودش را می‌خوردند نه غذای بیرون را. شاید تصور کنید که دارم از یک الگوی آرمانی حرف می‌زنم؛ اما مرجان نازقلیچی یک انسان کاملا واقعی ست که روی همین زمین و در همین کشور زندگی کرده. اهل‌سنت بود؛ اما محب اهل‌بیت. به نیابت از امام خامنه‌ای حج رفته بود یک سال. حجابش بین بانوان ترکمن بهترین بود. رابطه و پارتی‌بازی و بی‌قانونی جایی در کارش نداشت؛ اما تمام زندگی‌اش وقف شده بود برای خدمت به مردم. از حل مشکلات خانواده و طلاق و زنان سرپرست خانوار بگیر تا حل مشکلات کلان شهر بندر ترکمن. اصلا اگر دغدغه کمک به مردم نداشت، توی فاجعه منا خودش را نجات می‌داد و زنده می‌ماند؛ نه این که برود کمک پیرزن‌های کاروان و بعد هم پایش سر بخورد و برود زیر دست و پا و... لذت بردم از مطالعه زندگی این بانو. یک بانوی قوی، مومن، شجاع، مدیر و مدبر و از همه مهم‌تر، مادر؛ همان‌طور که یک زن مسلمان باید باشد... حیف است یک الگویی مثل شهید مرجان نازقلیچی در میان بانوان ناشناخته بماند... http://eitaa.com/istadegi
🔸 🔸 🌷 🌷 (ام‌الشهدای جزیره هرمز) 🔸تولد: پنجم مهر ۱۳۰۰، جزیره هرمز، استان هرمزگان 🔸شهادت: پنجم مرداد ۱۳۶۶، مکه مکرمه(مراسم برائت از مشرکین) http://eitaa.com/istadegi
917581_134.pdf
حجم: 9.14M
📚 کتاب تعبیر یک خواب 📙 ✍️به قلم: 🥀این کتاب روایتی از زندگی شهید فاطمه نیک، ام‌الشهدای جزیره هرمز و از شهدای حج خونین سال شصت و شش است.🥀 شهید فاطمه نیک، از بانوان انقلابی و مبارز دوران انقلاب و مادر سه شهید بود؛ سه برادر، داماد و خواهرزاده این بانو نیز به شهادت رسیده بودند. https://eitaa.com/istadegi
هدایت شده از مه‌شکن🇵🇸🇮🇷
بسم رب الشهداء 🔸 🔸 🌷 🌷 (فرماندار بندر ترکمن) 🔸تولد: یکم خرداد ۱۳۵۳، مصادف با میلاد حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها، شهر بندر ترکمن 🔸شهادت: دوم مهر ۱۳۹۴، مصادف با عید قربان، سرزمین مقدس منا http://eitaa.com/istadegi
هدایت شده از مه‌شکن🇵🇸🇮🇷
📚 کتاب 📘 ✍🏻 این کتاب روایت یک مادر است؛ روایت یک فرماندار، روایت یک همسر، و از همه مهم‌تر، یک بانو که بندگی را در خدمت به بندگان خدا پیدا کرد و چشید. روایت مفصلی از شهید مرجان نازقلیچی؛ فرماندار اهل‌سنت بندر ترکمن که در سال نود و چهار و در فاجعه منا به شهادت رسید؛ چیزی که بارها آن را آرزو کرده بود. پیکرش هم گمنام ماند؛ در سرزمین وحی، همان‌جا که خودش از شدت علاقه به آن می‌گفت «مکه جان». و شاید این گمنامی، او را پیوند داده به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها که اتفاقا مرجان، در روز ولادت ایشان به دنیا آمده بود... دوست دارم این کتاب را بدهم به کسانی که می‌گویند کار و فعالیت اجتماعی را نمی‌توان با وظیفه مادری و همسری پیوند زد. شهید مرجان، یک کارمند معمولی نبود که هرروز هفت و نیم صبح تا دوی بعد از ظهر برود سرکار و برگردد. فرماندار و البته قبلش بخشدار بود؛ یعنی مواجه بود با کوهی از مسائل و دغدغه‌های سنگین. درس هم می‌خواند. یکی از کارشناسان برجسته بخش خانواده‌ی شورای حل اختلاف بود. معینه کاروان حج بود و... در کنار همه این‌ها، همسر بود و مادر دو فرزند نوجوان. و جالب است بدانید با تمام خستگی‌اش، ملایمتش را در برخورد با فرزندانش از دست نمی‌داد، از رسیدگی به درس و حتی خورد و خوراکشان غافل نمی‌شد، همراهی و اعتماد به همسرش را فراموش نمی‌کرد و حتی جالب‌تر است بدانید طوری کارهای خانه را مدیریت می‌کرد که در تمام هفته، بچه‌ها و همسرش دستپخت خودش را می‌خوردند نه غذای بیرون را. شاید تصور کنید که دارم از یک الگوی آرمانی حرف می‌زنم؛ اما مرجان نازقلیچی یک انسان کاملا واقعی ست که روی همین زمین و در همین کشور زندگی کرده. اهل‌سنت بود؛ اما محب اهل‌بیت. به نیابت از امام خامنه‌ای حج رفته بود یک سال. حجابش بین بانوان ترکمن بهترین بود. رابطه و پارتی‌بازی و بی‌قانونی جایی در کارش نداشت؛ اما تمام زندگی‌اش وقف شده بود برای خدمت به مردم. از حل مشکلات خانواده و طلاق و زنان سرپرست خانوار بگیر تا حل مشکلات کلان شهر بندر ترکمن. اصلا اگر دغدغه کمک به مردم نداشت، توی فاجعه منا خودش را نجات می‌داد و زنده می‌ماند؛ نه این که برود کمک پیرزن‌های کاروان و بعد هم پایش سر بخورد و برود زیر دست و پا و... لذت بردم از مطالعه زندگی این بانو. یک بانوی قوی، مومن، شجاع، مدیر و مدبر و از همه مهم‌تر، مادر؛ همان‌طور که یک زن مسلمان باید باشد... حیف است یک الگویی مثل شهید مرجان نازقلیچی در میان بانوان ناشناخته بماند... http://eitaa.com/istadegi
هدایت شده از مه‌شکن🇵🇸🇮🇷
بسم رب الشهداء 🔸 🔸 🌷 🌷 (شهید شاخص سال ۹۵) https://eitaa.com/istadegi
📚 📘 ✍️به قلم: هاجر شخصیت مظلومی ست. سال‌هاست بی‌صدا در حجر اسماعیل آرمیده، سال‌هاست مسلمانان دورش می‌گردند و از او غافل‌اند. هاجر در سکوت گوشه‌ای از تاریخ ایستاده؛ مثل همیشه‌اش: بی‌توقع و خالص. به لطف اسرائیلیات، هاجر را برای ما از یک شخصیت عظیم به یک «هوو» تقلیل داده‌اند. زنی که تنها ویژگی مهمش بارور بودن است، با ساره رقابت می‌کند و آخرش هم سر حسادت و دعوایی زنانه، راهی عربستان می‌شود. هیچ‌کس هم نیست که بگوید اگر مشکل یک دعوای زنانه بود، ابراهیم می‌توانست هاجر را به خانه‌ای دیگر یا شهری دیگر ببرد؛ نه بیابان کشنده‌ی عربستان. حواسمان نیست که جایگاه معنوی ساره و هاجر، بالاتر از آن است که خودشان را سرگرم این حسادت‌ها و رقابت‌های کوچک کنند؛ نشان به آن نشان که به گواه قرآن، ساره فرشتگان را می‌دید و با آنان سخن می‌گفت. انگار که بنی‌اسرائیل داستان دعوای ساره و هاجر را ساخته‌اند تا توجیهی پیدا کنند برای دشمنی‌شان با بنی‌اسماعیل و پیامبر اکرم(ص). باور کنید هاجر خاص‌تر از یک همسر برای ابراهیم یا یک مادر برای اسماعیل است. این که نورش در پرتوی ابراهیم محو شده، به این معنا نیست که نمی‌درخشد. ساده نیست که یک بانو، زندگی آرام و مرفهش در کنار همسر را رها کند و به امر خدا، قدم در یک بیابان بی‌آب و علف بگذارد؛ آن هم با فرزند شیرخوارش. ساده نیست که پسر رشیدت را پیش چشمت به قربانگاه ببرند و تو با لبخند و رضایت، به تماشای امر الهی بنشینی. انقدر عظیم است که سعی صفا و مروه هاجر را باید هر مسلمانی به جا بیاورد تا حج‌اش مقبول باشد. به عبارتی، همه باید پا جای پای هاجر بگذاریم، بلکه آدم شویم... و ما تنها همین دو حادثه را از زندگی هاجر می‌دانیم؛ تسلیم بودنش دربرابر امر الهی را. ولی باور نکنید که هاجر در این دو حادثه خلاصه شود. هاجر حتما سال‌ها روحش را صیقل داده که توانسته در این دو بزنگاه، در مقابل پروردگارش سر تسلیم و رضایت فرود بیاورد. هاجر لحظه‌لحظه با خدای ابراهیم زندگی کرده و در آغوش امن خدا پرورش یافته. هر دامانی لیاقت پروردن اسماعیل را ندارد. دست تدبیر خدا هاجر را از مصر به فلسطین و بعد به مکه آورده تا مادر اسماعیل باشد؛ مادر بنی‌اسماعیل، مادر مسلمانان، مادر ما. چه شکوهی دارد مادری، چه شکوهی دارد هاجر! مادری چنان غرق در توحید که تمام فرزندانش، از اسماعیل تا محمد(صلوات‌الله‌علیهم)، همه موحد بوده‌اند. کتاب «سعی هشتم»، داستانی شیرین و پر فراز و فرود از زندگی هاجر سلام‌الله‌علیها ست؛ از کودکی تا وفات. درباره این که چقدر از داستان با روایات تاریخی منطبق است، اطلاع دقیقی ندارم(دور از انتظار نیست که کودکی و نوجوانی هاجر، در تاریخ ثبت نشده و نویسنده از قوه تخیل بهره گرفته باشد)؛ هرچند تا جایی که من می‌دانم، قسمت‌هایی که مربوط به حضرت ابراهیم بود تناقضی با روایات تاریخی نداشت. در این کتاب، هاجر دختری کنجکاو و پرسشگر است، دختری شکست‌ناپذیر، حق‌طلب، باهوش و زیرک. دختری که پا در مسیر توحید می‌گذارد و محکم در آن گام برمی‌دارد. خواندنی ست؛ به شرطی که حتما حین خواندنش، گوشه‌چشمی به روایت‌های معتبر تاریخی داشته باشید. پ.ن: این نوشته تقدیم به مادرم که نامش هاجر است و مثل هاجر(ع) صبور است و قوی. https://eitaa.com/istadegi
🌸عید سعید قربان مبارک باد 🔹اگر به حکمت مندرج در توجه شود، خیلی از راهها برای ما باز میشود. بالاتر از ایثار جان، در مواردی ایثار عزیزان است.  علیه‌السلام در راه پروردگار، به دست خود عزیزی را قربان میکرد؛ آن هم فرزند جوانی که خدای متعال بعد از عمری انتظار به او داده بود. 👈رهبر معظم انقلاب ۱۳۸۹/۸/۲۶ پ.ن: و قهرمان بی‌نشان عید قربان، هاجر(سلام‌الله‌علیها) بود که از قوی‌ترین میل انسانی‌اش، از محبت مادرانه‌اش گذشت برای خدا... درود بر هاجر و هاجرهای این سرزمین.✨ 📍بیشتر بخوانید: 🥀سعی هشتم؛ بانویی گم‌شده در تاریخ 🥀هاجرهایی که در پی اسماعیل‌شان به قربانگاه رفتند... http://eitaa.com/istadegi