eitaa logo
مه‌شکن🇵🇸
1.3هزار دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
527 ویدیو
75 فایل
✨﷽✨ هرکس‌می‌خواهدمارابشناسد داستان‌کربلارابخواند؛ اگرچه‌خواندن‌داستان‌را سودی‌نیست‌اگردل‌کربلایی‌نباشد. شهیدآوینی نوشته‌هایمان‌تقدیم‌به‌ اباعبدالله‌الحسین(ع)‌وشهیدان‌راهش..‌. 🍃گروه‌نویسندگان‌مه‌شکن🍃 💬نظرات: https://payamenashenas.ir/RevayatEshgh
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 کتاب 📓 ✍🏻 «داستان کتاب با یک قرار ملاقات در آوریل ۲۰۳۵ در پاریس شروع می‌شود. این قرار بین سفیر اسرائیل در فرانسه با تاجر یهودی مشهوری به نام آدریل عُوادیا اتفاق می‌‌افتد. سفیر قصد دارد تاجر یهودی را در جریان نقشه نابودی مسجدالاقصی به وسیله ماهواره نظامی در جشن سال نو یهودیان قرار دهد. اما سفیر نمی‌‌داند آدریل عوادیا، همان بنجامین راحیل افسانه‌‌ای و فرمانده بخش سایبری جنبش آزادی بخش قدس است. مردی که بیست سال است توسط مهم‌ترین سرویس‌‌های امنیتی جهان تحت تعقیب است...» 👇👇
مه‌شکن🇵🇸
#معرفی_کتاب 📚 کتاب #چشم_هایم_در_اورشلیم 📓 ✍🏻 #مریم_مقانی #نشر_معارف «داستان کتاب با یک قرار ملاقات
📚 کتاب 📓 ✍🏻 «داستان کتاب با یک قرار ملاقات در آوریل ۲۰۳۵ در پاریس شروع می‌شود. این قرار بین سفیر اسرائیل در فرانسه با تاجر یهودی مشهوری به نام آدریل عُوادیا اتفاق می‌‌افتد. سفیر قصد دارد تاجر یهودی را در جریان نقشه نابودی مسجدالاقصی به وسیله ماهواره نظامی در جشن سال نو یهودیان قرار دهد. اما سفیر نمی‌‌داند آدریل عوادیا، همان بنجامین راحیل افسانه‌‌ای و فرمانده بخش سایبری جنبش آزادی بخش قدس است. مردی که بیست سال است توسط مهم‌ترین سرویس‌‌های امنیتی جهان تحت تعقیب است...» سخت به خودم قبولاندم که خواندنش را ادامه دهم؛ در آغاز شروع دندان‌گیری نداشت یا شاید انتظار من بیش از این بود با توجه به خلاصه‌ای که از آن خوانده بودم و تعریف‌هایی که شنیده بودم. ماجرا در سال ۲۰۳۵ اتفاق می‌افتد؛ یا به عبارتی ۱۴۱۴ شمسی. و به همین دلیل است که انتظار داشتم فضای داستان، آخرالزمانی‌تر باشد و هیجان‌انگیزتر؛ اما همه چیز به طرز عجیبی آرام و ساده و معمولی بود. سپاه قدس، جنبش‌ آزادی‌بخش قدس و... همه همان کاری را می‌کردند که همین حالا هم می‌کنند؛ یک جنگ اطلاعاتی خاموش بدون معلوم شدن برنده نهایی. یک مچ‌اندازی بی‌پایان و توازن قوایی که باعث می‌شد هیچ‌یک نتواند مچ دیگری را بخواباند. تنها تغییر چشمگیر جهان، تجزیه ایالات متحده آمریکا به ایالت‌های کوچک‌تر بود؛ اما اسرائیل به عنوان بزرگ‌ترین غده سرطانی جهان، هنوز وجود داشت! و البته، دید نویسنده درباره تغییرات جهان پس از شهادت حاج قاسم، جالب بود و قابل قبول. ضمن این که از حق نگذریم، همان‌طور که انتظار می‌رفت، قدرت و نفوذ جنبش‌های اسلامی چه به لحاظ فرهنگی و چه از لحاظ سیاسی و اطلاعاتی و علمی، بیشتر شده بود که البته اگر غیر از این بود جای تعجب داشت. شروع داستان طوری بود که انتظار داشتم با یک نبرد آخرالزمانی و نابودی اسرائیل تمام شود؛ اما روند بسیار کند طی شد و در آخر هم اتفاق خاصی نیفتاد؛ طبق معمول مسلمانان دفاع کردند و جلوی نقشه شوم صهیونیست‌های رادیکال را گرفتند و با ضربه‌های سخت، ارکان رژیم نحس اسرائیل را لرزاندند؛ اما باز هم واژگون نشد این رژیم. قلم قوی و نگاه جهانیِ نویسنده قابل تحسین بود. شخصیت‌ها تا حد زیادی باورپذیر بودند؛ هرچند گاهی به دام کلیشه می‌افتادند. داستان کتاب پیش‌بینی‌پذیر بود و از نیمه‌های کتاب توانستم آخرش را حدس بزنم، اما از جنبه محتوایی به خوبی توانست شبهات پیرامون رژیم صهیونیستی را پاسخ بدهد و به مخاطب آگاهی‌های نو ببخشد. زیباتر از این‌ها، عشق نویسنده به حاج قاسم سلیمانی، در خط به خط کتاب منعکس شده بود و به کلمات روح می‌دمید. در کل، شاید عالی نبود؛ اما در نوع خود جدید بود و باید از تلاش نویسنده تقدیر کرد بخاطر تعهد و تلاشی که داشته. اگر به ادبیات مقاومت و مخصوصا داستان‌های امنیتی و معمایی علاقه دارید، «چشم‌هایم؛ در اورشلیم» را بخوانید. 📖 هرچند از خروجم از مقر چیزی به صدرا نگفته بودم، اما او که همیشه با ذره‎بین مرا زیر نظر داشت، متوجه تهیۀ مدارک جعلی و بلیت هواپیما به مقصد تهران شده بود. اگر حرفی به ابوایمن نمی‎زد، می‎شد این فضولی‎ کردن‎هایش را تحمل کرد. اما ابوایمن خط قرمز من بود و صدرا مرا نزد او شرمنده کرده بود. ابوایمن از او خواسته بود که دنبالم بیاید و هوایم را داشته باشد. آیا راه گریزی از صدرا بود؟ هیچوقت! احتمالاً بعد از عملیات فاروق سه، اگر زنده می‎ماندم فکری برای خلاص شدن از شرّ صدرا می‎کردم. البته ممکن بود او زودتر تصمیم بگیرد که کلک مرا بکند! http://eitaa.com/istadegi