هدایت شده از غدیر Ghadir.org
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱 فرصتی برای لبیک به ندای رسولالله(ع)
برای بزرگداشت نام علی ولیالله
این مسیر فقط با نیّتها خیر و همّتهای بلند شما مؤمنین عزیز شدنی است!
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست!
مشارکت در پویش اطعام غدیر ۱۴۰۳
🔻پرداخت آنلاین:
📎 Ghadir.org/etaam
🔻 واریز به حساب «بنیاد خیریه حضرت زهرا»
👈🏼 کارت
6104337302241417👈🏼 حساب
8888885172👈🏼 شبا
190120000000008888885172عضویت در کانال غدیر👇 https://eitaa.com/joinchat/3416523502C49ca330ad7
🔸توی تاکسی نشستهام یا کلاس؟!
با احترام به همه استادهای عزیزی که از هرکدوم کلی چیز یاد گرفتم، دوتا از استادهای دوره کارشناسی رو خیلی دوست داشتم.
استاد الف و استاد ب!
هردو خیلی باسواد بودن، خیلی با طمأنینه و شمرده درس میدادن و واقعا معلوم بود با عشق سر کلاس میان. برای دانشجو هم خیلی احترام قائل بودن. درباره مسائل سیاسی هم نظر نمیدادن؛ یا مستقیماً واردش نمیشدن.
خب البته درسشون سنگین بود و سخت؛ بچهها گاهی متوجه درس نمیشدن و چون استادها هم باسواد بودن، تخصصی و با بیان علمی حرف میزدن و فهمش یکم برای بچهها سخت میشد.
ولی باز هم من دوستشون داشتم چون واقعا احساس میکردم قبل و بعد کلاسشون با هم فرق میکنه و هر جلسه کلی چیز یاد میگرفتم و چالش فکری کلاسشون برام لذتبخش بود.
ولی همه اینطوری نبودن؛ بعضیهام حوصله کلاسشونو نداشتن.
یه استاد دیگه هم داشتیم به اسم استاد ج(که البته مال گروه ما نبودن)؛
ایشون رو هم خیلی براشون احترام قائلم و باسواد بودن؛
ولی معمولا توی کلاسشون خیلی عامیانهتر صحبت میکردن، و مضمون خیلی صحبتهاشونم این بود که: این چه وضع مملکته و هیچیِ این مملکت درست نیست و همهچی اشتباهه و...
گاهی احساس میکردم نشستم توی تاکسی و تحلیلهای رانندهتاکسیوار میشنوم!
توی کلاس ایشونم چیز یاد میگرفتم؛ ولی شاید 30 یا 20 درصد کلاس مطلب جدید بود و بقیهش همون تحلیلهای همیشگیِ رانندهتاکسیوار بود: چقدر گرونیه، گوشت شده کیلویی انقدر، تحریم بدبختمون کرده و...
جالبه که خیلی از بچهها معتقد بودن ایشون خیلی باسواده! یادمه بعد جلسه اولی که باهاشون داشتیم همه خیلی ذوق کرده بودن که استاد ج چقدر میفهمه! چقدر باسواده! چقدر خوبه!
من اون لحظه با خودم گفتم که خب این حرفایی که درباره تورم و فساد و این چیزها زد رو که همه بلدن بزنن! منم بلدم؛ بقال سر کوچه و راننده اسنپ هم بلده! شوهرعمهها هم که استادشن!
چیزیه که داریم میبینیم!
این مدل حرف زدن(که بیشتر هم غر زدنه) هنر نیست؛ ولی عامهپسنده!
مردم تا میشنون میگن آره همینه! درسته!
و فکر میکنن طرف باسواده!
چی میخوام بگم؟
این چند روز حرفهای آقای پزشکیان منو یاد استاد ج میندازه.
حرفهای عامهپسند و غرهای رانندهتاکسیوار؛ طوری که مردم و قشر خاکستری وقتی میشنون میگن واااای آره! درسته! این داره حرف دل ما رو میزنه!
درحالی که وقتی یکی نامزد ریاست جمهوری شده، بجای تحلیلهای عامیانه و غر زدن باید برنامه ارائه بده!
همه مردم میدونن وضعیت اقتصاد کشور خوب نیست آقای نامزد!
خب شما برنامهت چیه؟
وقتی که رئیسجمهور بشه نمیتونه بازم غرهای شوهرعمهای بزنه، باید یه برنامه حسابی توی دست و بالش باشه که مشکل رو حل کنه!
وگرنه همون مردمی که میگفتن آفرین، این چقدر خوب حرف دل ما رو میزنه، میان طلبکارش میشن!
(مدل حرف زدن آقای پورمحمدی هم همینطوره)
درعوض افرادی مثل آقای جلیلی و قاضیزاده و...، تخصصی صحبت میکنن، برنامه میدن، و متاسفانه بجز جامعه نخبگانی، عامه مردم شاید خیلی حوصله شنیدن این حرفهای تخصصی رو نداشته باشن.
برای همین خیلی روش دقت نمیکنن که ببینن اصلا این برنامه خوبه یا نه؟
کلا گوش نمیدن و توجهشون به امثال پزشکیان جلب میشه...
این یه تکنیک انتخاباتی برای جلب مخاطب خاکستری و مردمِ ناراضی توی جامعه ست.
حواستون باشه گول این قضیه رو نخورید.
این که نامزد ریاست جمهوری حرف دل شما رو بزنه کافی نیست. اون اصلا در جایگاهی نیست که اعتراض کنه؛ بلکه در جایگاهیه که باید ازش مطالبه کرد و باید بتونه راهکار بده.
حواستون باشه، آگاهانه رای بدید.
#انتخابات
https://eitaa.com/istadegi
هدایت شده از طنزیم
لعنتی چقدر خوب ریشه یابی میکنید مشکلات رو
اصلا چقدر خوب می فهمید وضع خوب نیست
حالا برنامه تون چیه ؟
#انتخابات
🔺علیرضا بیات🔺
طنزیم| @tanzym_ir
عراق انگار همون عراق زمان امام حسینه؛
البته قضاوت یک ملت درست نیست ولی من نمیدونم چطور مردم عراق میتونن اینهمه آشفتگی و ذلت و ناامنی رو تحمل کنن؟
آمریکا، داعش، درگیریهای طایفهای...
مثل اینکه اون «غیرت عربی» که ازش حرف میزنن فقط یه ادعای توخالیه، یا شایدم فقط توی نزاعهای طایفهای و وقتی میخوان به زنهاشون زور بگن از «غیرت عربی»شون استفاده میکنن...
دارم کتاب «از فرانکفورت تا رقه» رو میخونم؛
کتاب جالبیه، مصاحبه با اعضای داعشه که البته غالبا عراقی هستند و بازداشت شدن.
چیزی که عمیقاً با خوندن کتاب فهمیدم، اینه که هرچه به سر یه ملت میاد، دقیقا نتیجه خواسته و عملکرد خود اون ملته؛
دقیقا مطابق این آیه سوره مبارکه رعد: إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّىٰ يُغَيِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ (ﻳﻘﻴﻨﺎً ﺧﺪﺍ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﻫﻴﭻ ملتی ﺭﺍ ﺗﻐﻴﻴﺮ ﻧﻤﻰﺩﻫﺪ ﺗﺎ ﺁﻧﻜﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻭﺟﻮﺩﺷﺎﻥ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺭد ﺗﻐﻴﻴﺮ ﺩﻫﻨﺪ).
بلایی که سر سوریه و عراق اومد رو مردم خودش سر کشورشون آوردن(کتاب اجارهنشین خیابان الامین رو هم که بخونید میبینید همینطور بوده...).
حتی همین که الان فلسطین اشغال شده، نتیجه مقاومت نکردن نسلهای قبلی دربرابر ظلم و اشغالگری هست.
و اگه ما الان توی یه ایران مستقل زندگی میکنیم هم نتیجه مقاومت دربرابر ظلم و طاغوته؛
این سنت واضح خداست.
اگه حواسمون به این سنت الهی نباشه، سرنوشت بدتر از مردم سوریه و عراق منتظرمونه.
خدا برای هیچ ملتی پارتیبازی نمیکنه!
خون هیچ ملتی هم رنگینتر از ملتهای دیگه نیست،
سنتهای الهی خیلی دقیق دربارهی همه جوامع اجرا میشن، بدون استثناء.
باید حواسمونو جمع کنیم،
اگه الان با رای ندادن یا ناآگاهانه رای دادن، باعث تضعیف ایران بشیم(ایران هم نه، رای ما روی کل جهان اسلام اثر میذاره)، بعدا خودمون ضررش رو میبینیم.
#انتخابات #معرفی_کتاب 📚
غنچه ای دیگر عیان شد در گلستان ولا
شد مدینه نور باران و زمین شد با صفا
جشن میلاد نقی آن مظهر پاکی و صدق
هم ولی الله هستی هم امام و مقتدا
ولادت امام هادی(ع) مبارک باد 🎉
http://eitaa.com/istadegi
سلام
ببخشید که دیر جواب دادم.
مجموعه تاریخ فرهنگ و تمدن که توی کانال معرفیش کردم خیلی خوبه،
اگه تخصصیتر میخواید کتابهایی مثل مجموعه تاریخ تمدن ویلدورانت هم هستن؛ ولی باید در نظر داشته باشید که ویلدورانت خیلی ضد دین و خداست.
کتابی مثل انسان خردمند اثر یووال نوح هراری هم شاید بد نباشن ولی خب نویسندهش اسرائیلی هست.
هدایت شده از علیرضا پناهیان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 آداب عید غدیر از زبان امیرالمؤمنین(ع)
👈 این سفارشهای امیرالمؤمنین(ع) رو شنیده بودی؟!
مشارکت در پویش اطعام غدیر:
🔻پرداخت آنلاین:
Ghadir.org
شمارۀ کارت:
6104337302241417شمارۀ حساب:
8888885172شمارۀ شبا:
190120000000008888885172بانک ملت به نام «بنیاد خیریۀ حضرت زهرا» @Panahian_ir
امروز این کتاب رو شروع کردم؛
کتاب ارزشمندی که از طرف خانواده شهید به بنده هدیه شده.
۱۳ تیر تولد ۲۳ سالگیِ آرمان عزیزه...💔
#آرمان_عزیز #معرفی_کتاب 📚
#آرمان_دهه_هشتادی_ها
http://eitaa.com/istadegi
شما تصور کن یه بسیجی یا پلیس با موتور روی گازوئیل سر بخوره، بخوره زمین، محاصره بشه، بعد یه از خدا بیخبر کوکتل مولوتوف رو بندازه توی همون گازوئیلی که ریخته روی زمین...
پ.ن: یکی از تاکتیکهای اغتشاشگران، اینه که آشوب رو از جایی شروع کنند که رفت و آمد مردم عادی توش زیاده.
اینطوری میتونستن از مردم عادی به عنوان سپر انسانی استفاده کنند.
برای همین به شدت توصیه میکنم توی موقعیتهای اینچنینی، به هیچ وجه نزدیک آشوب نشید، به هیچ وجه و به هیچ دلیلی. میدونم آدم کنجکاو میشه ولی واقعا برای خودتون و نیروهای امنیتی دردسر درست میکنید.
#آرمان_عزیز
http://eitaa.com/istadegi
اگه چیزی به طرف شما پرتاب بشه، به من میخوره...🌱
پ.ن: تاثیر «شیر پاک مادر، لقمه حلال پدر، پرورش در مسجد و توجه و دقت والدین به تربیت» رو مشاهده میکنید.
#آرمان_عزیز
http://eitaa.com/istadegi
هفته پیش رستوران مهمون یکی از نزدیکان بودیم،
غذا رو که آوردن دیدیم دو مدله، تهچین و کباب کوبیده.
خالهم که داشتن غذا رو از گارسون تحویل میگرفتن ازم پرسیدن چی میخوری؟
گفتم فرقی نمیکنه...
(حالا دلم تهچینو میخواستا، ولی گفتم یه وقت یکی تهچین بخواد و بهش نرسه)
خالهم کوبیده رو گذاشتن جلوم و گفتن دیگه تو انتخاب نکردی من برات انتخاب میکنم😁
خلاصه که اینطوریه،
اگه خودت انتخاب نکنی برات انتخاب میکنن😁
حالا چه غذا باشه، چه رییسجمهور🙄
پس خودتون با فکر و آگاهی انتخاب کنید...
#انتخابات
#نه_به_دولت_سوم_روحانی
http://eitaa.com/istadegi
🔰بسم الله قاصم الجبارین 🔰
📚 داستان بلند #خورشید_نیمه_شب
جلد دوم شهریور
(درام، معمایی، تریلر)
✍️به قلم: فاطمه شکیبا
قسمت ۲۲۰
صدای ایلیا را در سرم میشنوم: ...معمولا دوتا راه آسون براش وجود داره؛ یکی محاسبه الکتریسیته ساکن روی انگشت، یکی هم حسگرهای حرارتی و اشعه مادون قرمز. البته روشهای پیچیدهتر هم هست که بافت زنده رو تشخیص بده... خب، این حسگرها بیشتر حرارتیان... اگه ضخامت چسب چوب زیاد نباشه، فکر کنم حرارت بدنت به قدری باشه که دستگاه بافت زنده رو بشناسه.
در آن چند صدم ثانیه که دستگاه دارد اثر انگشت را شناسایی میکند، هوا همچنان در سینهام معطل میماند.
قلبم ولی با قدرت مشغول کار است و حرارت و فشار خونم انقدر بالا رفته که دستگاه غلط میکند بافت زنده را تشخیص ندهد!
انگار قلب دارد به کمکم میآید تا از پشت لایه نازک چسب چوب، زنده بودنم را به دستگاه ثابت کنم.
منتظرم صدای بوق اخطار یا آژیر بشنوم و دستگاه باز نشود؛ ولی وقتی در کمال ناباوری، قفل دستگاه دربرابر حقهام میشکند، با خندهی بلندی هوای مانده در ریهام را بیرون میریزم.
قلبم که انگار خیالش راحت شده، از سرعت تپیدنش کم میکند. مانند دوندهای که یک مسیر طولانی را دویده باشد، نفسزنان و با تن عرق کرده روی صندلی رها میشوم.
-اوف... باورم نمیشد.
دستم را روی گردنبند چرمی میگذارم که انگار همراه تپشهای قلبم به نوسان افتاده.
-ممنونم. فکر کنم این اولینبارته که شریک جرم میشی!
انگار صدای عباس را میشنوم که میخندد؛ از درون آن گردنبند چرمی. دیگر راستی راستی باورم شده که زنده است. بقیه مُردهها را نمیدانم؛ ولی عباس هنوز دارد زندگی میکند. زیاد هم زندگی میکند.
اولین کاری که بعد از باز کردن کیف پول انجام میدهم، حتی قبل از این که ببینم چقدر موجودی دارد، این است که اثر انگشت خودم را هم روی آن ثبت کنم تا هربار محتاج اثر انگشت جعلی نباشم.
میخواهم موجودی را چک کنم و دوباره قلبم به تپش افتاده. اگر خالی باشد چی؟ هاجر از کجا میتوانسته موجودیاش را چک کرده باشد؟ شاید او هم تیری در تاریکی انداخته...
در میزنند...!
ادامه دارد...
قسمت اول رمان:
https://eitaa.com/istadegi/9527
⛔️کپی بدون هماهنگی و ذکر منبع، مورد رضایت نویسنده نمیباشد⛔️
#مه_شکن ✨
🌐https://eitaa.com/istadegi