eitaa logo
مه‌شکن🇵🇸
1.3هزار دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
522 ویدیو
75 فایل
✨﷽✨ هرکس‌می‌خواهدمارابشناسد داستان‌کربلارابخواند؛ اگرچه‌خواندن‌داستان‌را سودی‌نیست‌اگردل‌کربلایی‌نباشد. شهیدآوینی نوشته‌هایمان‌تقدیم‌به‌ اباعبدالله‌الحسین(ع)‌وشهیدان‌راهش..‌. 🍃گروه‌نویسندگان‌مه‌شکن🍃 💬نظرات: https://payamenashenas.ir/RevayatEshgh
مشاهده در ایتا
دانلود
علی الحساب اینم داشته باشین بعنوان آخرین عکس این ور مرز قراره این پیکسل ها به بچه های عراقی میزبان داده بشه + تردد در مرز مهران کاملا روان است😁
عینکم را ابوفاطمه با چسب تعمیر موقت کرد؛ اما دوام نیاورد. تا موکب تعمیر عینک، همه چیز در یک تاری خاص بود...
چند عمودی بیشتر نرفته‌ام که پرچم قرمز یا حسینی را می‌بینم که روی آن نوشته‌های کوچک انگلیسی، با ماژیک مشکی و خط‌های گوناگون نظرم را جلب می‌کند. جلو می‌روم و اجازه عکس گرفتن می‌خواهم. اجازه می‌دهد و به عربی جمله‌ای می‌گوید که کلمه "لندن" را می‌فهمم و به این نتیجه می‌رسم که نوشته‌های روی پرچم، متعلق به شیعیان لندن است. یادم باشد حتما یک سلام به نیابتشان به حسین فاطمه بدهم...
بسم الله الرحمن الرحیم ✍️ تصمیم بر این می‌شود که ادامه راه را با ماشین برویم. بچه‌ها خسته‌اند و بقیه هم یکی در میان حالشان خوب نیست، خودم هم سرماخورده‌ام. برخلاف میلم موافقت می‌کنم و از موکب بیرون می‌آیم. دیروز به این نتیجه رسیدم که دیگر نمی‌توان چشم امید به اينترنت نداشته موکب‌ها داشته باشم و کم‌حجم‌ترین بسته اينترنت رومینگ را می‌خرم که تقریبا بالای صد برابر اختلاف قیمت دارد با همین بسته در داخل کشور. دقیق تر بگویم ۷۵ مگابایت را سی و شش هزار تومان خریدم. حالا قدر اینترنت داخل را می‌فهمم. سوار وانت می‌شویم. چشم به شماره‌های عمودها می‌اندازم که تندتند رد می‌شوند. مردم را نگاه می‌کنم و به حالشان غبطه می‌خورم. خیلی دلم می‌خواست کل مسیر را پیاده بروم. امیدوارم این اندک را از ما بپذیرند. تابلوها ورودمان را به کربلا، به سرزمین تولد بزرگ‌ترین داستان غم‌انگیز عالم، سرزمين فرات خوشامد می‌گوید. کربلا سرزمین روضه است. در خیمه‌گاه و حرم و اطرافش تو نمی‌دانی جایی که قدم می‌گذاری چند قطره از خون اصحاب حسین ریخته، اشک‌های زینب و اهل خیام زیر پای توست یانه؟ چند نیزه، چند شمشیر اینجا زیر پای توست...؟ باید چند عمود دیگر را پیاده برویم و جایی مستقر شویم. کربلا سرزمین سختی‌هاست. برخلاف تصورم چند ساعت است داریم در کربلا راه می‌رویم. هوا واقعا گرم است و هر چند دقیقه روی چادرم آب می‌ریزم که گرمازده نشوم. بالاخره جایی پیدا می‌کنیم که بعدازظهر در آن استراحت کنیم و عصر دنبال آدرسی که داریم می‌گردیم. بالاخره خانه ام‌عباس را پیدا می‌کنیم و مستقر می‌شویم. بنده خدایی می‌گفت :"خاک کربلا خیلی دافعه دارد‌." نمی‌فهمیدم دارد چه می‌گوید؛ اما الان با تمام وجود دارم این دافعه را حس می‌کنم. مطمئنم مال خستگی و سختی راه نیست. همسفرها هم این دافعه را تایید می‌کنند. دلم می‌خواهد یک بار زیارت کنم و فقط از کربلا خارج شوم و به خانه بروم. حتی حاضرم به نجف برگردم. خون حسین و یارانش بر خاک کربلاریخته و حالا این تربت می‌گوید:"برو! برو و نمان که این‌جا امانت‌دار خون حسین است، بر اینجا پا نگذار..." باید تا نیمه‌شب منتظر بمانم که به زیارت حسین بن علی برویم. دردانه خدا بر روی زمین... http://eitaa.com/istadegi
چند ده عمود عقب‌تر، یکی از همسفرها گفت خیلی هوس بستنی کردم. حالا اینجا موکبی بستنی دست مردم می‌دهد. بچه‌ها می‌روند بستنی می‌گیرند، ما هم. طعمش شبیه هیچکدام از بستنی‌هایی که در عمرم خوردم نیست. دارم خوشمزه‌ترین بستنی عمرم را در طریق الحسین می‌خورم.
برق جاده رفت و ماه نور سپیدش را بی‌دریغ بر سر زائران حسین می‌پاشید...
30.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ببینید... 🚩 اهمیت حرکت پیاده‌روی اربعین الی اصحاب الحسین (علیه‌السلام) 🎙حجت‌الاسلام نیلی پور @rabteasheghi
ان‌شاءالله ما هم در این مراسم موکب خواهیم داشت در رابطه با بانوان شهید. البته هنوز مکان موکب مشخص نیست و حتی ممکنه نتونیم موکب بگیریم؛ دعا کنید. جزئیات رو به زودی اعلام می‌کنیم. خوشحال می‌شیم با عزیزان اصفهانی کانال ملاقات کنیم...
🌱 🌱 ...لطفا عینک جنون بزنید!... به قلم: قسمت دوم در عصر جدید، دوران ماشین و هواپیما و... یک عده -دیوانه- پیاده راه می‌افتند که مسیر یک ساعته را در چند روز طی کنند، حتی گاهی بدون کفش؛ توشه‌ای هم برنمی‌دارند. یک عده دیوانه دیگر هم هستند که کار رو زندگی خود را چند هفته می‌گذارند کنار و درآمد سالانه خود را خرج آن‌ها می‌کنند تا گرسنه و تشنه و خسته نمانند. التماس می‌کنند از دسترنجشان بخورند. ضجه می‌زنند شب بروی خانه‌شان که دو اتاق بیشتر ندارد و خودش با پنج بچه‌اش تا صبح نمی‌خوابند که تو راحت بخوابی... دیوانه‌اند دیگر... حالا این جنابی که آمده همایش، شعله کوچک همیشه روشن درونش، راهش را پیدا می‌کند و همراه بقیه شعله‌ها، آتش می‌زنند در همه عالم. باز این چه شورش است که در خلق عالم است... عاقلان عالم(!) در آتشی می‌سوزند که حتی نمی‌دانند از چیست! در قبله گاه عشق پرده‌ها کنار می‌رود و تو می‌بینی که چرا همه یک صدا می‌گویند حسین. منطق ذهنی‌ات بهم می‌ریزد. تا کنون فکر می‌کردی دوست داشتن شرط دارد: تبعیت از معشوق. حالا فهمیدی دوست داشتن تبعات دارد: پیروی از معشوق. اول عاشق می‌شوی، بعد کم‌کم و ناخوداگاه مثل معشوق می‌شوی. طول می‌کشد تا بشوی آنطور که جانان پسندد. منطق ذهنت را خراب کردند و جای آن قاعده‌مندترین بنای بی‌قاعده عالم را ساختند: عشق. طبق قاعده‌ی عشق، تو نمی‌گویی هروقت شبیه او شدم عاشقم. تو فقط عاشقی، همین! ✍️کوثر سادات مصباح http://eitaa.com/istadegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
توی مسیر یخمک عراقی هم می‌دادند با طعم نوشابه نارنجی و مشکی:))))
قیمه نجفی در شهر کربلا... مزه بهشت می‌داد...
چای عراقی که درمان دردهاست...
این در روضه مقدسه حرم است که بسته‌اند به روی خانم‌ها...
این یک تصویر سانسور شده از محل خواب دیشب است. تقریبا کل حرم امام علی خوابیده بودند. پتو هم می‌دادند. بار اولم بود جایی می‌خوابیدم که سقفش آیینه کاریه😅
بسم الله الرحمن الرحیم ✍️ نیمه‌شب از خواب بیدارم می‌کنند و کورمال کورمال وضو می‌گیرم تا به حرم برویم و نماز صبح آنجا باشیم. می‌گویند بهترین ساعت حرم رفتن، حوالی دو و سه نصفه شب است، چون اکثرا آدم‌ها خوابند و شلوغی‌اش قابل تحمل است، البته چند روز مانده به اربعین. تا حرم کمی راه می‌رویم و کمی هم سوار موتور- نیسان می‌شویم. در راه چند نخلستان می‌بینم. تا حرم فکر می‌کنم چطور باید هیبت نخل‌ها را در سیاهی شب توصیف کنم؛ ولی به نتیجه ای نمی‌رسم. فقط بدانید نخل در روز با نخل در شب زمین تا آسمان تفاوتش است. در شب، تاریکی نخل را در آغوش می‌کشد و از آن چیزی سیاه ولی با جزئیات مشخص است. نخل در شب ساکت و رازدار ، محجوب و موقر، صمیمی و آماده شنیدن، سربلند و متواضع است. دلت می‌خواهد به نخلستان بروی و فقط در گوش نخل‌ها رازهای مگو زمزمه کنی. به این فکر می‌کنم که اگر نخل های مدینه که محرم راز علی بوده‌اند، در قیامت دهان باز کنند، چه حرف‌هایی برای گفتن دارند... به خیابان حرم می‌رسیم. گنبد سقای حرم را میبینم. زیر لب میگویم:"ممنون اجازه دادی عاشق شم..." سلام می‌دهم. کاشی‌کاری‌های آبی و با نور پردازی قرمز، دور حرم صحنه قشنگی را ایجاد کرده‌اند. قرارمان روبه‌روی باب‌الفرات است. فرات تا ابد شرمنده عباس است؛ به نظرم بعد از عباس فرات از شرم خشکید و الان اَشک‌های باقیمانده از آن است که در جریان است. کفش‌ها را به کفشداری می‌سپاریم. خنکای حرم به صورتم می‌خورد. از پله‌ها پایین می‌روم، فقط ضریح زیرزمین برای زیارت خانم‌هاست. مشبک‌های ضریح را که می‌بینم، آرامش به وجودم سرازیر می‌شود. زندگی‌ام را به عباسِ حسین می‌سپارم و به سمت بین‌الحرمین می‌روم. در میان زیباترین خیابان دنیا، خیابانی که آسمانش با آسمان دنیا فرق دارد ایستاده‌ام و نماز می‌خوانم. چه خوشبختی از این‌ بالاتر؟ بعد از نماز سریع به سمت حرم امام حسین می‌روم و در صف رفتن به سوی ضریح می‌ایستم. روبه‌روی در طلایی که می‌رسم زمزمه می‌کنم:"سلام آقا، که الان روبه‌روتونم، من اینجام و، زیارت‌نامه می‌خونم... حسین جانم." در طلایی را می‌بوسم. فرصت زیر قبه بودن فقط چند ثانیه است. اول دلم را کنار ضریح به امانت می‌گذارم و بعد مهم‌ترین دعا را می‌کنم و میان گفتن حاشیه‌هایش، توسط خادمان به بیرون هدایت می‌شوم. زیر قبه، دعا مستجاب است و مهم‌ترین دعا فرج است. باقی حاشیه است. حرم شلوغ است. بیرون می‌آییم. وسط بین‌الحرمین روی زمین می‌نشینم. نرده کشیده‌اند و مردم اینجا در میانه بین‌الحرمین استراحت می‌کنند. با تمام وجود می‌فهمم ماه و خورشید نورشان را مدیون وجود قمر بنی هاشم‌اند و تمام ذرات جهان مدیون بودن حسینند... از حرم بیرون می‌آییم. باید منتظر همسفرها باشیم. زیر لب "دامن کشان رفتیِ" محمود کریمی را زمزمه می‌کنم. جای این روضه همین‌جا است. روبه‌روی حرم مهربان‌برادر حسین. زبانم نمی‌چرخد روضه مادر بخوانم. روضه در و دیوار را نمی‌توانم در هیچ‌کدام از حرم‌های ائمه بخوانم. نمی‌شود..‌ زبان نمی‌چرخد... باید برویم. موقع خداحافظی زیر لب زمزمه می‌کنم:"السلام علی حسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب حسین..." و عقب عقب از حرم دور می‌شوم... "به خونه برگردیم، خونه آغوش حسینه مگه نه؟" http://eitaa.com/istadegi
سخن آخر: "روایت زیبایی"؛ این نامی بود که خانم شکیبا برای این سفرنامه انتخاب کردند و الحق  والانصاف این سفر زیباست و روایتش روایت زیبایی‌های مسیر... این سفرنامه اولین تجربه من بود در قلم زدن حرفه‌ای که منتشر شد. قبلا جسته گریخته متن‌های کوتاهی برای جاهای مختلف نوشته بودم ولی "روایت زیبایی" یک روایت مستمر بود. قطعا این سفرنامه کم و کاستی‌هایی دارد که ناشی از کم‌تجربگی بنده است، بر من ببخشید. در این سفر هر کجا که رفتم از ائمه میان دعاهایم کلمه خواستم برای نوشتن و توفیق خواستم برای نوشتن درباره خودشان. شما هم برایم دعا کنید... در آخر از خانم شکیبا بابت اصلاح نگارشی متن‌ها بسیار ممنونم. قطعا متن ضعف‌هایی داشته است‌. بگویید کدام قسمت متن را دوست داشتید و کدام قسمت بنظرتان اضافه بوده و کجا خوب پرداخته نشده... می‌خوانم و پاسخ می‌دهم: payamenashenas.ir/M_Razavi " تصویر قشنگی است که در صحنه محشر ما دور حسینیم و بهشت است که مات است" والسلام  http://eitaa.com/istadegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام بر شما عزیزان🌱 ان‌شاءالله در موکب «لشگر فرشتگان» با محوریت بانوان شهید، روز اربعین پذیرای شما عزیزان خواهیم بود. مکان موکب، روی سکوی سالن جدید گلستان شهداست. موکب سوم، تقریباً روبه‌روی مزار شهید زینب کمایی✨🥀 منتظر دیدارتون هستیم. التماس دعا. http://eitaa.com/istadegi
🌱 🌱 ...لطفا عینک جنون بزنید!... به قلم: قسمت سوم طبق قاعده‌ی عشق، تو نمی‌گویی هروقت شبیه او شدم عاشقم. تو فقط عاشقی، همین! برای همین گاه عاشق هنوز حجاب ندارد یا شیعه نیست یا... هنوز شعله را نیافته. تا بیابد و کل وجودش آتش بگیرد و ققنوس‌وار متولد شود، وقت باقی ست. مانده حتی تا به خدا برسد! انی اتقرب الی الله بموالاتکم... خیلی‌خیلی بعد از آن، ممکن است بفهمد فلسفه خلقت حسین چه بوده. تازه می‌فهمد وسیله یعنی چه، مصباح‌الهدی یعنی چه، سفینه‌النجات یعنی چه... عاشقان این کوی با حسین حسین پیر می‌شوند و خوشحال از این جوانی از دست رفته‌شان هستند. کارت شناسایی‌شان اشک زیاد است و پاتوقشان هیئت. هر چه می‌شود می‌روند آن‌جا. از زندگی خسته می‌شوند می‌روند روضه. زیر بار فشار مالی له می‌شوند می‌روند روضه. مریض می‌شوند می‌روند روضه، شفا می‌گیرند می‌روند روضه، کار زیاد دارند می‌روند روضه، کاری ندارند... دلشان برای کربلا تنگ می‌شود می‌روند روضه. بعد از هیئت که برمی‌گردند، سبک‌اند و دل‌شاد. غمشان، حقیر شده، یادشان می‌رود. ورد لبشان اللهم الرزقنا حرم است. کربلا ندیده هم به کسی جان نمی‌دهند. ✍️کوثر سادات مصباح http://eitaa.com/istadegi
آنقدر دردناک و پرمعنا بود که دلم نیامد عکس نگیرم. یادمان نمی‌رود... http://eitaa.com/istadegi
حضور عکس‌های حاج قاسم و ابومهدی آنقدر در مسیر پررنگ بود که نمی‌شد بدون یاد آنان قدمی برداشت... چقدر جایشان در این پیاده‌روی خالی بود... http://eitaa.com/istadegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
توی مسیر به این فکر می‌کنم که جمله "تک‌تک قدم‌هایم را نذر ظهورت می‌کنم" حامل چه اعتقاد عمیق و دقیقی است. حرفم سر نذر ظهور کردن قدم‌ها نیست. این جمله یعنی من باور دارم امام زمانم در این مسیر است و من او را می‌بینم و نمی‌شناسم. جمله خطاب به امام است. شاید مهدی فاطمه آن را دید و لبخند زد...
بدون شرح... - به سوی حسین می‌روم و نگاهم به مسجدالاقصی ست... http://eitaa.com/istadegi