eitaa logo
🏴مه‌شکن🏴🇵🇸
1.3هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
490 ویدیو
75 فایل
✨﷽✨ هرکس‌می‌خواهدمارابشناسد داستان‌کربلارابخواند؛ اگرچه‌خواندن‌داستان‌را سودی‌نیست‌اگردل‌کربلایی‌نباشد. شهیدآوینی نوشته‌هایمان‌تقدیم‌به‌ اباعبدالله‌الحسین(ع)‌وشهیدان‌راهش..‌. 🍃گروه‌نویسندگان‌مه‌شکن🍃 💬نظرات: https://payamenashenas.ir/RevayatEshgh
مشاهده در ایتا
دانلود
30.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ببینید 🎥 / نماهنگ #After_you (#بعد_از_تو )، روایتی از آنچه در #کربلا گذشت به زبان انگلیسی...👌 👈هزار و چهارصد سال پیش، مردی همه چیز خود را فدا کرد تا #انسانیت و #عدالت از بین نرود؛ آن مرد #امام_حسین علیه السلام بود...💓 💚 #حسین علیه السلام 💚 تنها راه نجات بشریت است... 🔰⚠️🔰⚠️🔰 🔴 این نماهنگ را به طور جهانی پخش کنید تا ذکر #یا_حسین جهانی شود...✊ و مظلومیت مولای غریبتان به گوش همه جهانیان برسد...🌍 #به_عشق_حسین #حب_الحسین_یجمعنا #السلام_علیک_یا_اباعبدالله 💚 کاری از #سفیران_شهید_حججی #مرا_بخوان_به_ایستادگی 🆔 @istadegi @istadegi @istadegi @istadegi 🍀به دوستان خود معرفی کنید!!!🍀
25.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ببینید 🎥/ نماهنگ #قهرمان_سه_ساله_من (#My_three_year_old_hero )، روایتی از داستان #حضرت_رقیه علیها السلام به زبان انگلیسی 🌷 👈آن دختر، نماینده کودکان مظلوم تاریخ است... بیش از هزاران سال از آن شب می گذرد و دختر سه ساله حسین بیش از پیش قلب ها را فتح می کند...🌷 🔰⚠️🔰⚠️🔰 🔴 این نماهنگ را به طور جهانی پخش کنید تا ذکر #یا_حسین جهانی شود...✊ و مظلومیت مولای غریبتان به گوش همه جهانیان برسد...🌍 #به_عشق_حسین #حب_الحسین_یجمعنا #السلام_علیک_یا_اباعبدالله 💚 کاری از #سفیران_شهید_حججی #مرا_بخوان_به_ایستادگی 🆔 @istadegi @istadegi @istadegi @istadegi 🍀به دوستان خود معرفی کنید!!!🍀
42.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ببینید 🎥/ نماهنگ فوق العاده زیبای #انتخاب با صدای #علی_اکبر_قلیچ به مناسبت #اربعین_حسینی 💚 ✊ابد ولله یا زهرا ما ننسی حسینا...💚 🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 👈راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست آن جا جز آن که سر بسپارند چاره نیست» دعوت گرفته یار و نوشته من الغریب وقت سفر رسیده، ببین حری یا حبیب؟ 🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 دل پر زخم زمین، گفته کسی می آید زده فریاد که فریاد رسی می آید ساقی از عهد و قراری ازلی برگشته پسر فاطمه، با تیغ علی برگشته می رسد منتقم خون خدا بسم الله هر که دارد هوس کرببلا بسم الله😢✊ #لبیک_یا_حسین #به_عشق_حسین #حب_الحسین_یجمعنا #السلام_علیک_یا_اباعبدالله 💚 کاری از #سفیران_شهید_حججی #مرا_بخوان_به_ایستادگی 🆔 @istadegi @istadegi @istadegi @istadegi 🍀به دوستان خود معرفی کنید!!!🍀
🔸اربعین؛ خیمه جهانی اباعبدالله رهبرانقلاب: 💠 اربعین با این حرکتی که عمدتاً بین نجف و کربلا در راه‌پیمایی هر سال به وجود می‌آید بین‌المللی شد؛ چشمهای مردم دنیا به این حرکت دوخته شد؛ امام حسین (علیه‌السّلام) و معرفت حسینی به برکت این حرکت عظیم مردمی بین‌المللی شد، جهانی شد. ۹۸/۶/۲۷ #حب_الحسین_یجمعنا 👤 ادمین: فاتح اسرائیل ✅ @kheymegahevelayat
20.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥/ نماهنگ ( )، روایتی از حال و هوای یک زائر به زبان انگیلسی 🌷 👈در همه این چهره ها تو را می بینم... 🔰⚠️🔰⚠️🔰 🔴 این نماهنگ را به طور جهانی پخش کنید تا ذکر جهانی شود...✊ و مظلومیت مولای غریبتان به گوش همه جهانیان برسد...🌍 تا جهانی نشود، نخواهد کرد... 💚 کاری از
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥/ نماهنگ ( )، روایتی از داستان علیها السلام به زبان انگلیسی 🌷 کاری از گروه 👈آن دختر، نماینده کودکان مظلوم تاریخ است... بیش از هزاران سال از آن شب می گذرد و دختر سه ساله حسین بیش از پیش قلب ها را فتح می کند...🌷 🔰⚠️🔰⚠️🔰 🔴 این نماهنگ را به طور جهانی پخش کنید تا ذکر جهانی شود...✊ و مظلومیت مولای غریبتان به گوش همه جهانیان برسد...🌍 💚 https://eitaa.com/istadegi
💚🏴 📖 🚩 داستان کوتاه (فاطمه شکیبا) 📙 - آخه پسرم من باید برم حرم. نذر دارم! عزیز از کجا می‌داند وقت ادای نذرش رسیده؟ جلو می‌روم و قبل از اینکه حرفم را شروع کنم، رو به من می‌کند: - زینب تو بهش بگو! تو بهش بگو پسرم پیدا شده و باید نذرم رو ادا کنم! عزیز خبر را از خود سیدالشهدا گرفته نه بنیاد شهید. اخبارش دسته اول است. بغضم می‌شکند و لبخند می‌زنم: - میثم ما رو ببر حرم. میثم تسلیم می‌شود. حرم در شب دلرباتر است. شلوغ است و هرگوشه از بین‌الحرمین، یک جور سینه می‌زنند. حرم، جایی خارج از زمان و مکان است. روز و شب ندارد. دستمان به ضریح نمی‌رسد؛ سلام می‌دهیم و از بین‌الحرمین راه می‌افتیم به سمت حرم حضرت عباس علیه‌السلام. هر دور سعی میان دو حرم، بازهم آوینی برایم از فتح خون می‌خواند. حرم در شب، زیباتر می‌درخشد و دل می‌برد. و همه جمعیتی که اینجا هستند، از ظلمت دنیا به این نور پناه آورده‌اند. «خون حسین(ع) و اصحابش کهکشانی است که بر آسمان دنیا، راه قبله را می‌نمایاند... اگر نبود خون حسین، جوشیدن سرد می‌شد و دیگر در آفاق جاودانه شب، نشانی از نور باقی نمی‌ماند...» دور دوم را شروع کرده‌ایم. با امام می‌گویم از دلهره‌ی قلبی که ممکن است میانه راه رهایم کند. با امام می‌گویم که از مرگ بی‌فایده می‌ترسم و مرگ زیبا می‌خواهم. از امام می‌خواهم مرا هم به حریم قدسی خیمه‌گاه مهدی راه دهد. می‌دانم شیعه به دنیا آمده‌ام که از یاران آخرالزمانی فرزندش و از خونخواهان حسین باشم. میثم و پدر هردو جای خود را در سپاه حسین پیدا کرده اند و جای من هم باید مشخص شود. «صحرای کربلا به وسعت تاریخ است و کار به یک «یالیتنی کنت معکم» ختم نمی‌شود. اگر مرد میدان صداقتی، نیک در خویش بنگر که تو را نیز با مرگ انسی این‌گونه است یا خیر!... آنان را که از مرگ می‌ترسند از کربلا می‌رانند...» https://eitaa.com/istadegi
💠 اعمال روز ❶ «زیارت امام حسین (علیه السلام) و زیارت اربعین» در این روز زیارت امام حسین (علیه السلام) مستحب است و این زیارت‌، همانا خواندن زیارت اربعین است که از امام عسکری (علیه السلام) روایت ‌شده که فرمود: "علامت مؤمن پنج چیز است: ۱- پنجاه و یک رکعت نماز فریضه و نافله در شب و روز خواندن ۲- و زیارت اربعین را انجام دادن ۳- و انگشتر بر دست راست کردن ۴- و جَبین (پیشانی) را در سجده بر خاک گذاشتن ۵- و بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ را بلند گفتن است." ❷ «غسل اربعین و توبه» ❸ بعد از نماز صبح 100 مرتبه (لاحول ولا قوة الا بالله العلی العظیم) ❹ 70 مرتبه تسبیحات اربعه ❺ بعد از نماز ظهر سوره والعصر و سپس 70 مرتبه استغفار ❻ غروب اربعین 40 مرتبه لا اله الا الله ❼ بعد از نماز عشاء سوره یاسین هدیه به سیدالشهدا حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام 📚 وسائل الشیعه‌ ج ۱۰، ص ۳۷۳ 📅 وعده ی ما پنجشنبه (روز اربعین) ساعت ۱۰ صبح، پشت بام خانه ها، قرائت زیارت اربعین 🔆 امام صادق علیه‌السلام به سُدیر فرمود: آیا زیاد به زیارت حسین علیه‌السلام می‌روی؟ 🔸سدیر گفت: آقاجان راهم دور است، نمی‌توانم. 🔹 امام فرمود: در‌منزلت غسل کن، به بام خانه برو، به سوی قبر حسین علیه‌السلام اشاره کن و به او سلام بده، برایت زیارتش نوشته می‌شود. 📚وسایل الشیعه جلد ۱۴ صفحه ۵۷۸ ⚫️ شما می‌توانید تصاویر عمل به این توصیه معصوم و ابراز ارادت خود را در شبکه‌های اجتماعی با هشتگ به اشتراک بگذارید. 🔴 🌐 واحد افق جنبش مصاف 🏴 @masaf_ofogh
💚🏴 📖 🚩 رمان (فاطمه شکیبا)📘 مردم دنیا دنبال چه می‌گردند؟ عدالت؟ صلح؟ انسانیت؟ همه اینجاست. جایی که عشق علی(ع) و فرزندش باشد، مدینه فاضله است. اینجا سرزمینی است که عشق بر آن حکومت می‌کند و قانونی جز عشق ندارد؛ برای همین است که پیرزنی التماس می‌کند هرچه دارد را به زائران ببخشد، برای همین است که خانم و آقای دکتری از کانادا آمده‌اند اینجا و خاک پای زائران را طوطیا کرده‌اند؛ همان دکتری که برای گرفتن نوبتش باید شش ماه انتظار بکشی، در سرزمین عشق دنبالت می‌دود تا از غبار پاهایت مرهم بگیرد! اینجا هرکس با هر شغل و پست و مقامی آمده و نوکری می‌کند؛ زباله جمع می‌کند، چای تعارف می‌کند، پای زائران را می‌شوید؛ و چه شغلی بالاتر از نوکری در این آستان؟ چه حرفه‌ای شریف تر از گدایی در بارگاه کرم؟ همه هستند، آسیایی، آفریقایی، اروپایی، امریکایی؛ مسلمان، مسیحی، یهودی، شیعه، سنی و... اینجا میعادگاه انسان است، نه قوم و قبیله و نژاد و مذهب، اینجا برترین‌ها باتقواترین‌هایند؛ چقدر شبیه محشر است اینجا! از شرق و غرب آمده‌اند، جاری تر از فرات و سوزان تر از نینوا. به قول آوینی: عالم همه در طواف عشق است و دایره دار این طواف حسین(ع) است. و اینجاست که می‌فهمم قلبم نمی‌تپد، حسین حسین(ع) می‌کند؛ با هرقدم شیداتر می‌شوی تا برسی و آنجا دیگر تو نیستی... آنجا سرتاپا عشق شده‌ای. https://eitaa.com/istadegi
💚🏴 📖 🚩 رمان (فاطمه شکیبا)📘 جمعیت انقدر زیاد است که حتی نمی‌توانیم به رفتن داخل حرم فکر کنیم؛ این فقط حرف من نیست، حاج آقا کاظمی و علی‌آقا هم در جواب افراد کاروان همین را می‌گویند. شب اربعین است و از چهار گوشۀ جهان، دور دایره دار طواف عشق جمع‌اند؛ هرسو نگاه می‌کنم، اشک و آه و پرچم است؛ سینه می‌زنند، هر دسته‌ای به شکل خودش، اینجا گرم‌ ترین نقطه دنیاست؛ کانون عاطفه و احساس؛ کاش همه دنیا می‌دیدند عشق ما را، بر سر و سینه زدن‌ها را، دویدن‌ها را. با اینکه همیشه برایم خیلی مهم بود که چادرم خاکی نشود، حالا چادرم خاکی خاکی است؛ اصلا خودم به چادرم گل مالیدم، یعنی خودم که نه، پیرزنی عرب نشسته بود و به چادر زن‌هایی که می‌خواستند گل می‌مالید، یک تشت هم گذاشته بود جلویش؛ من را که دید، پرسید: زینبی؟ منظورش را همان اول درست نفهمیدم، با دست روی شانه‌هایش گل مالید و دوباره گفت: زینبی؟ گفتم: آره به چادر منم بزن. و او گل مالید به شانه‌ها و سرم، مرا مثل حضرت زینب(س) کرد. فشار جمعیت اصلا برایمان مهم نیست، چون فشار مصیبت حسین(ع) را عمریست تحمل کرده‌ایم. عمه و بقیه کاروان را همان ورودی بین الحرمین گم کرده‌ام؛ این هم مهم نیست، چون می‌دانم تا الان گم شده بودم و اینجا تازه پیدا شده‌ام؛ اینجا امام، خود خود آدم‌ها را از بین پرده‌های غفلت و دنیا بیرون می‌کشد و نشانشان می‌دهد. https://eitaa.com/istadegi
کتاب ( و )؛ خرده‌روایت‌هایی از زیارت نشسته بودیم توی بلوار نجف به کربلا. خسته بودیم و پاهایمان کشش راه رفتن نداشت. هنوز اول شب بود و وقت زیاد بود. یکی از رفقا پیشنهاد داد یک تفأل به حافظ بزنیم. من نیت کردم خواجه حافظ یک غزل هدیه کند درباره اوضاع آن لحظه ما. نشسته بین راه و میان آن همه عاشق. دیوان حافظ را که باز کردیم غزلش هوش از سرمان برد. می‌شد برای هر غزلش یک دل سیر گریه کنی... غلام نرگس مست تو تاجدارانند خراب باده لعل تو هوشیارانند تو را صبا و مرا آب دیده شد غماز و گر نه عاشق و معشوق رازدارانند ز زیر زلف دوتا چون گذر کنی بنگر که از یمین و یسارت چه سوگوارانند گذار کن چو صبا بر بنفشه زار و ببین که از تطاول زلفت چه بی‌قرارانند نصیب ماست بهشت ای خداشناس برو که مستحق کرامت گناهکارانند نه من بر آن گل عارض غزل سرایم و بس که عندلیب تو از هر طرف هزارانند تو دستگیر شو ای خضر پی خجسته که من پیاده می‌روم و همرهان سوارانند بیا به میکده و چهره ارغوانی کن مرو به صومعه کان جا سیاه کارانند خلاص حافظ از آن زلف تابدار مباد که بستگان کمند تو رستگارانند​... https://eitaa.com/istadegi
جمله منتشرنشده حاج خطاب به زائران اربعین حسینی 🥀با مژه‌ی چشم خاک راه تو را پاک میکنم... https://eitaa.com/istadegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥/ شعری که اشک همه را در آورد😢 / شعرخوانی پس از شهادت 💚 🌙امشب چهلمین هفته‌ای ست که حاج قاسم را از دست داده‌ایم... مصادف با اباعبدالله...😭 💚وسط معرکه غوغاست شکسته بالش آمده مادر سادات به استقبالش... مرگ بر بی‌کسی و واهمه، بر عشق درود تشنه جان داد حسین بن علی بین دو رود تشنه جان داد نسوزد سر گیسوی حرم نگران بود حرامی نرود سوی حرم وای اگر آبروی قوم غدیری می‌رفت وای اگر دختر ارباب اسیری می‌رفت...😭 نماهنگش فوق‌العاده سوزناکه..😭😭 🤲 https://eitaa.com/istadegi
بسم الله الرحمن الرحیم ✍️ ساعت ۳:۳۸ دقیقه، به مقصد طریق الحسین از خانه ابوفاطمه بیرون می‌زنیم. دیشب با اهل خانه خداحافظی کردیم. عمیق دلتنگ خانواده ابوفاطمه و مهربانی‌شان می‌شوم. از آنجا تا عمود اول باید مسافتی را پیاده برویم و عجبا که در این مسیر موکب‌ها در این ساعت شب فعالند. به این نتیجه رسیدم که موکب‌ها هیچ‌گاه تعطیل نمی‌شوند و فقط خدماتشان از حالتی به حالت دیگر تغییر می‌کند. صدای «هلابیکم» موکب‌دارها حالم را خوش می‌کند. آفتاب آرام آرام از پشت ساختمان‌ها سرک می‌کشد که به عمود اول می‌رسیم. اولین قدم در مسیر نجف_کربلا را برمی‌دارم. بالای هر عمود عکس یک شهید را زده‌اند. در عمود دوم عکس حاج قاسم را می‌بینم که دارد لبخند می‌زند و انگار ورودم را به مسیر خوشامد می‌گوید. بیشترین نوشته‌ای که رو کوله‌ها دیده می‌شود، "تک‌تک قدم‌هایم را نذر ظهورت می‌کنم" است و هر لحظه این برگه‌ها یادآوری می‌کنند اینجا اتفاقی رخ می‌دهد که زمینه‌ساز ظهور است. زن و مرد، پیر و جوان، نوزادهای توی کالسکه، دختران کوچک ‌‌‌همه دارند در این مسیر قدم برمی‌دارند. پیرمردی را با موهای سپید می‌بینم که روی زمین نشسته است و دستمالی در دست دارد. به سرعت خم می‌شود و کفش‌های خاک‌آلود هر کسی را رد می‌شود یک دستمال سریع چند ثانیه‌ای می‌کشد، آنقدر سریع که زائر نمی‌تواند واکنشی نشان بدهد. "این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست؟" در این مسیر فرشته‌های کوچک عراقی به شما دستمال کاغذی تعارف می‌کنند و به کف دستتان عطر می‌زنند. زنی دختر را در جعبه پلاستیکی میوه گذاشته و با تکه پارچه ای به دنبال خود میکشد  فردی با صدای خوش بلند بلند حسین حسین میگوید روضه می‌خواند. پیاده‌روی اربعین روضه است؛ دخترهای کوچک، نوزادان شش ماهه، آب فراوان،  گرما، سرما، سوز آفتاب، خادمان عراقی، جمعیتی که اگر عاشورا بودند، نمی‌شد آنچه که شد... اینجا روضه مجسم در جریان است... چند ده عمود دیگر باید به یک موکب برویم. هوا گرم است و کودک و نوزاد همراهمان است. عصر دوباره به این رودِ همیشه در جریان ِخروشان می‌پیوندیم... "پشت سر مرقد مولا، روبرو جاده و صحرا،  بدرقه با خود حیدر، پیشِ رو حضرت زهرا..." http://eitaa.com/istadegi
بسم الله الرحمن الرحیم ✍️ عصر که از موکب بیرون می‌زنیم، بدجور ضعف کرده‌ام. از خانواده جدا می‌شوم و دنبال چیزی می‌گردم که بخورم. یک بامیه داغ‌داغ و یک کتلت نجاتم می‌دهد. آرام آرام راه می‌روم. در این سیصد عمود تا محل قرار مشخص شده از خانواده جدا شدم و خودم میان شلوغی‌ها عمود به عمود می‌روم و کسی نمی‌داند که هستم و از کجایم و ایرانی‌ام یا عراقی. یک گم بودن میان شلوغی قشنگ... اذان که می‌دهند راهم را کج می‌کنم و داخل یک موکب کوچک می‌روم. گوشه‌ای پیدا می‌کنم و با بطری همراهمان وضو می‌گیرم تا بایستم به نماز. دختری لواشک باز می‌کند و به دوست هایش تعارف می‌کند، به من هم. موقع رفتن روسری را مرتب میکنم که زنی می‌گوید: عینکی هستی؟ و با جواب مثبتم  یک بند عینک زیبا به من هدیه می‌دهد. "حب الحسین یجمعنا" مسیر نجف کربلا در مدتی مدت پیاده‌روی سه لاین است. یک لاین ماشین‌رو، یک لاین که دو طرف موکب است و یک لاین بین این دو که موکب در آن وجود ندارد و مخصوص پیاده روی تند است. به لاین تندرو می‌روم که برق جاده چند دقیقه‌ای قطع می‌شود. تاریکی عاشقان مشکی پوش حسین را در آغوش می‌کشد اما لحظه‌ای این جریان پرخروش صبر نمی‌کند و به حرکت ادامه می‌دهد. «تاریخ نشان داده قافله حسینی معطل هیچکس نمی‌ماند.» به محل قرار می‌رسم. دیگر توان ادامه ندارم. تصمیم بر این می‌شود امشب در موکب بخوابیم و فردا صبح به حرکت ادامه دهیم... در موکب جاگیر می‌شویم و به لطف خاله جان، سر حرف با صاحبان موکب باز می‌شود.  یکی دو ساعتی با عربی دست و پا شکسته با آن‌ها حرف می‌زنیم می‌زنیم می‌خندیم. می‌خوابیم تا بعد از اذان صبح چند صد عمود خود را به حرم نزدیک کنیم... "عشق تو هدیه‌ای است از طرف خدا به بنده،  انسان ذاتا به حسین بن علی علاقه منده، هر کی سر خم کنه پای علم تو سربلنده..." http://eitaa.com/istadegi
🌱 🌱 ... به قلم: شهریور سال نود و هشت توفیق شد و با خانواده رفتیم کربلا. این سفر از جهاتی خاص بود؛ برای همین از قبل سفر، شروع کردم به نوشتن و سفرنامه مفصلی نوشتم. امسال قرار بود مقارن با تاریخ قمری سفر که از روز عاشورا شروع شد، سفرنامه را در کانال منتشر کنیم. به دلایلی نشد ولی بنا شد قسمت کوتاهی از آن تا ایام اربعین منتشر شود. در زمان بازنویسی و تایپ آن، متوجه شدم متن به شدت مستعد برداشت‌های منفی است. این قسمت را در خود کربلا نوشتم و واقعا در حال و هوای خاصی بودم که نوشتم. الان که از آن جنون خارج شدم و می‌خوانمش، می‌بینم قسمت‌هایی از آن صرفا با زاویه دید یک فرد دیوانه قابل فهم است و اگر منطق بخواهد خیلی وسواس به خرج دهد، حتی می‌تواند برداشت کفر داشته باشد...! با این حال، خود متن اصلی حال و هوایی دارد که قطعا بعد از ویرایش نخواهد داشت. خیلی دو دل بودم که بازنویسی بکنم یا خیر. یا خانم شکیبا هم مشورت کردم و قرار شد بدون ویرایش منتشر شود. چنانچه قسمتی برایتان ابهام داشت یا مجنون درونتان نتوانست آن را هضم کند، بپرسید. این متن، اولین فصلِ بدون نام، از سفرنامه‌ی «اسم‌های بدون فصل، فصل‌های بدون اسم» است... ✍کوثر سادات مصباح http://eitaa.com/istadegi
🌱 🌱 ...لطفا عینک جنون بزنید!... به قلم: قسمت یکم به کشف دین جدیدی می‌رسم. آیینی که سال‌ها بود در اطرافم پیروانشان را می‌دیدم و حالشان را نمی‌فهمیدم. کافر می‌نامیدمشان! دینی ورای رنگ و سن و نژاد و... و حتی آیین! یک دین ژنتیکی. در سرشت بعضی‌ها هست، پس ایمان می‌آورند. بدون اینکه ببینند و بشنوند و بشناسند و در بعضی نیست. نه می‌بینند و نه می‌فهمند و نه می‌شناسند. حتی قدرت درک وجود چنین قدرت عظیمی را ندارند. به پیروان آن دین می‌گویند: دیوانه! مجنون! اسم دین شد عاشقی، قبله‌اش کربلا. دیوانگانِ بدحجاب، دیوانگانِ بی‌حجاب، دیوانگانِ بداخلاق، دیوانگانِ سنی، مسیحی، آمریکایی، اروپایی... همه‌شان -حتی آن‌هایی که هرسال دوماه مشکی نمی‌پوشند و در هیئت دم نمی‌گیرند که «قبله من کربلاست»-، "یک ذره از خاک کربلا، قطره‌ای از آب فرات و نسیمی از عصر عاشورا در وجودشان جاری است که حرارت قلبشان را خاموش نمی‌کند."* تو تصور کن اروپایی است و از اسلام و کربلا بی خبر، اما جزو مجانین نوشته‌اندش! بالاخره یک‌جایی، با یک حرفی، ندایی، عکسی، حالی، هوایی، هوای حسین می‌زند به سرش، بلند می‌شود می‌آید همایش. بزرگ‌ترین همایش تاریخ بشری که توسط میلیون‌ها دیوانه، هر سال اجرا می‌شود. طریقه اجرای آن تمام عاقلان جهان را دیوانه و حیران می‌کند(البته نه آن دیوانه مقدس!). در عصر جدید، دوران ماشین و هواپیما و... یک عده -دیوانه- پیاده راه می‌افتند که مسیر یک ساعته را در چند روز طی کنند. *: به نقل از کتاب امیر من، نوشته نرجس شکوریان‌فرد. ✍️کوثر سادات مصباح http://eitaa.com/istadegi
بسم الله الرحمن الرحیم ✍️ صبح که از خواب بیدار می‌شوم، احساس سرماخوردگی دارم و این احساس با این که دیشب تا صبح پنکه سقفی و کولر با آخرین توانش کار می‌کرد، بی‌ارتباط نیست. از موکب که بیرون می‌آییم، تا می‌توانم چای عراقی می‌خورم و حس می‌کنم به جای خون در رگ‌هایم چای جریان دارد! چای‌ها جواب می‌دهد و روبه‌راه می‌شوم. چای عراقی هم برایم حکم چای نباتی را دارد که همه دردها را درمان می‌کند. توی راه تندرو، حوالی شهر حیدریه(اسم شهر از این قشنگ‌تر آخه؟) چهار نفر را می‌بینم که هر کدام یک سر پارچه مشکی مستطیلی شکل را در دست گرفته‌اند. پارچه خیلی بزرگ است و جمعیت زیادی زیرش راه می‌روند. سایبان متحرک را نگاه می‌کنم. همیشه خلاقیت در خادمی را دوست داشتم..‌‌. جایی نشسته بودیم و استراحت می‌کردیم که خاله جان هم‌زمان با این که چای با طعم لیمو عمانی می‌نوشیدند، در فضایل و سجایای شربت لیمو عمانی صحبت کردند‌. توی راه دیدم جایی شربت می‌دهد و بعد از این که کمی مزه‌مزه‌اش کردم دیدم شربت لیمو عمانی است. طعمش جالب بود. مزه ترش لیمو عمانی توام با شیرینی. خدا قسمتتان کند در طریق الحسین شربت لیمو عمانی بخورید. یادم باشد خانه که رفتیم طرز تهیه‌اش را یاد بگیرم. عمود ۵۹۲ موکبی می‌بینم که بالایش زده تعمیر عینک. ذوق می‌کنم. در مسیر سامرا به نجف توی ماشين به دست خواهرجان عینکم از دسته شکست و از آن موقع در درجه خاصی از کوری به سر می‌برم. کوله‌ام که عینک در آن است دست بابا است. شماره عمود را حفظ می‌کنم که بعدازظهر به اینجا برگردم. عصر جلوی موکب ایستاده‌ام وکار عینک بیش از چیزی که فکر می‌کردم طول کشید. الان من باید عمود ۷۰۴ باشم ولی طی‌الارض هم که بکنم نمی‌رسم. عینک را می‌گیرم و به چشم می‌زنم. کیفیت دنیای اطرافم بیشتر می‌شود. یا علی می‌گویم و راه می‌افتم. قدم‌های سریع برمی‌دارم و در طول صد عمود، با استرس معطل شدن دیگران، حتی برای آب خوردن هم نمی‌ایستم. وقتی می‌رسم نفسم بالا نمی‌آید. می‌گویند: ما هم پنج دقیقه است رسیدیم، آروم آروم اومدیم. مات می‌مانم؛ ولی نمی‌دانستم اینقدر قابلیت‌های نهفته ورزشی دارم. در یک موکب جاگیر می‌شویم. پنکه‌های سقفی با تمام قدرت کار می‌کنند. هوای موکب خیلی سرد است. فکر کنم دوباره سرما بخورم... "پیش تو آورده ام دستای خالیمو، مرهم بزار آقا شکسته بالیمو... من بی‌کس و تنهام تو تکیه گاهم باش ، مثل قدیم آقا پشت و پناهم باش..." http://eitaa.com/istadegi
بسم الله الرحمن الرحیم ✍️ تصمیم بر این می‌شود که ادامه راه را با ماشین برویم. بچه‌ها خسته‌اند و بقیه هم یکی در میان حالشان خوب نیست، خودم هم سرماخورده‌ام. برخلاف میلم موافقت می‌کنم و از موکب بیرون می‌آیم. دیروز به این نتیجه رسیدم که دیگر نمی‌توان چشم امید به اينترنت نداشته موکب‌ها داشته باشم و کم‌حجم‌ترین بسته اينترنت رومینگ را می‌خرم که تقریبا بالای صد برابر اختلاف قیمت دارد با همین بسته در داخل کشور. دقیق تر بگویم ۷۵ مگابایت را سی و شش هزار تومان خریدم. حالا قدر اینترنت داخل را می‌فهمم. سوار وانت می‌شویم. چشم به شماره‌های عمودها می‌اندازم که تندتند رد می‌شوند. مردم را نگاه می‌کنم و به حالشان غبطه می‌خورم. خیلی دلم می‌خواست کل مسیر را پیاده بروم. امیدوارم این اندک را از ما بپذیرند. تابلوها ورودمان را به کربلا، به سرزمین تولد بزرگ‌ترین داستان غم‌انگیز عالم، سرزمين فرات خوشامد می‌گوید. کربلا سرزمین روضه است. در خیمه‌گاه و حرم و اطرافش تو نمی‌دانی جایی که قدم می‌گذاری چند قطره از خون اصحاب حسین ریخته، اشک‌های زینب و اهل خیام زیر پای توست یانه؟ چند نیزه، چند شمشیر اینجا زیر پای توست...؟ باید چند عمود دیگر را پیاده برویم و جایی مستقر شویم. کربلا سرزمین سختی‌هاست. برخلاف تصورم چند ساعت است داریم در کربلا راه می‌رویم. هوا واقعا گرم است و هر چند دقیقه روی چادرم آب می‌ریزم که گرمازده نشوم. بالاخره جایی پیدا می‌کنیم که بعدازظهر در آن استراحت کنیم و عصر دنبال آدرسی که داریم می‌گردیم. بالاخره خانه ام‌عباس را پیدا می‌کنیم و مستقر می‌شویم. بنده خدایی می‌گفت :"خاک کربلا خیلی دافعه دارد‌." نمی‌فهمیدم دارد چه می‌گوید؛ اما الان با تمام وجود دارم این دافعه را حس می‌کنم. مطمئنم مال خستگی و سختی راه نیست. همسفرها هم این دافعه را تایید می‌کنند. دلم می‌خواهد یک بار زیارت کنم و فقط از کربلا خارج شوم و به خانه بروم. حتی حاضرم به نجف برگردم. خون حسین و یارانش بر خاک کربلاریخته و حالا این تربت می‌گوید:"برو! برو و نمان که این‌جا امانت‌دار خون حسین است، بر اینجا پا نگذار..." باید تا نیمه‌شب منتظر بمانم که به زیارت حسین بن علی برویم. دردانه خدا بر روی زمین... http://eitaa.com/istadegi
🌱 🌱 ...لطفا عینک جنون بزنید!... به قلم: قسمت دوم در عصر جدید، دوران ماشین و هواپیما و... یک عده -دیوانه- پیاده راه می‌افتند که مسیر یک ساعته را در چند روز طی کنند، حتی گاهی بدون کفش؛ توشه‌ای هم برنمی‌دارند. یک عده دیوانه دیگر هم هستند که کار رو زندگی خود را چند هفته می‌گذارند کنار و درآمد سالانه خود را خرج آن‌ها می‌کنند تا گرسنه و تشنه و خسته نمانند. التماس می‌کنند از دسترنجشان بخورند. ضجه می‌زنند شب بروی خانه‌شان که دو اتاق بیشتر ندارد و خودش با پنج بچه‌اش تا صبح نمی‌خوابند که تو راحت بخوابی... دیوانه‌اند دیگر... حالا این جنابی که آمده همایش، شعله کوچک همیشه روشن درونش، راهش را پیدا می‌کند و همراه بقیه شعله‌ها، آتش می‌زنند در همه عالم. باز این چه شورش است که در خلق عالم است... عاقلان عالم(!) در آتشی می‌سوزند که حتی نمی‌دانند از چیست! در قبله گاه عشق پرده‌ها کنار می‌رود و تو می‌بینی که چرا همه یک صدا می‌گویند حسین. منطق ذهنی‌ات بهم می‌ریزد. تا کنون فکر می‌کردی دوست داشتن شرط دارد: تبعیت از معشوق. حالا فهمیدی دوست داشتن تبعات دارد: پیروی از معشوق. اول عاشق می‌شوی، بعد کم‌کم و ناخوداگاه مثل معشوق می‌شوی. طول می‌کشد تا بشوی آنطور که جانان پسندد. منطق ذهنت را خراب کردند و جای آن قاعده‌مندترین بنای بی‌قاعده عالم را ساختند: عشق. طبق قاعده‌ی عشق، تو نمی‌گویی هروقت شبیه او شدم عاشقم. تو فقط عاشقی، همین! ✍️کوثر سادات مصباح http://eitaa.com/istadegi