#معرفی_کتاب 📚
کتاب #پادشاهان_پیاده 📗
✍️نویسنده: #بهزاد_دانشگر و #محمدعلی_جعفری
#نشر_عهدمانا
🚩🚩🚩
👈فکر میکردم خواندنش یک روز بیشتر طول نکشد؛ اما چند هفتهای طول کشید!!!😧
⚠️آخر اینطور نبود که مثل یک #رمان، بخواهی بفهمی آخرش چه میشود؟📖
❇️ اصلا دوست داری طول بکشد. دوست داری به آخر نرسد... دوست داری خواندنش تمام نشود و مجبور نباشی آن را در قفسه کتابهایت بگذاری.📚
‼️ #پادشاهان_پیاده ، یک کتاب داستان نیست. یک مجموعه خاطرات هم نیست. یک سفر است... یک #زیارت است!💚
🔸اگر از آنهایی که #اربعین رفتهاند بپرسید، خواهند گفت که دلشان نمیخواسته این سفر تمام شود.
🌴من #اربعین نرفتهام.😔 اما هرسال، با #پادشاهان_پیاده همسفر میشوم، کلمهکلمه خاطراتشان را مینوشم و همپای آنان، قدمقدم به #کربلا نزدیک میشوم...💞
✅همه اقشار را میتوان در این کتاب دید و خواند: ایرانی، عراقی، اروپایی، مسلمان، غیرمسلمان، شیعه یا سنی، زن و مرد و کوچک و بزرگ حتی موکب دارها، پلیس، نویسنده، روزنامه نگار، عکاس، مجری، پزشک...
#بریده_کتاب 📖
«هر مسافر قصه ای داشت و گاه رازی یا ارادتی. شروع قصه مسافرها با هم متفاوت بود. گاه از #ایران بود یا #عراق. از شهرهای کوچک و بزرگ. از شرق و غرب عالم. اما پایان همه قصه ها به یک جا ختم می شد. به سرزمینی بر کرانه #فرات و یادگاری که از دل #بهشت بر این سرزمین باقی مانده. به #کربلا. به تربت #سیدالشهداء . و هر قصه روایتی بود از نیرویی که مسافر را بر می خیزانَد و می کشانَدَش تا #کربلا ...»
#ما_ملت_امام_حسینیم
#کتاب_خوب_بخوانیم
#اربعین
#بخوان_مرا_به_ایستادگی
https://eitaa.com/istadegi
#بریده_کتاب
کتاب #پادشاهان_پیاده (#بهزاد_دانشگر و #محمدعلی_جعفری )؛ خردهروایتهایی از زیارت #اربعین
نشسته بودیم توی بلوار نجف به کربلا. خسته بودیم و پاهایمان کشش راه رفتن نداشت. هنوز اول شب بود و وقت زیاد بود. یکی از رفقا پیشنهاد داد یک تفأل به حافظ بزنیم.
من نیت کردم خواجه حافظ یک غزل هدیه کند درباره اوضاع آن لحظه ما. نشسته بین راه و میان آن همه عاشق. دیوان حافظ را که باز کردیم غزلش هوش از سرمان برد. میشد برای هر غزلش یک دل سیر گریه کنی...
غلام نرگس مست تو تاجدارانند
خراب باده لعل تو هوشیارانند
تو را صبا و مرا آب دیده شد غماز
و گر نه عاشق و معشوق رازدارانند
ز زیر زلف دوتا چون گذر کنی بنگر
که از یمین و یسارت چه سوگوارانند
گذار کن چو صبا بر بنفشه زار و ببین
که از تطاول زلفت چه بیقرارانند
نصیب ماست بهشت ای خداشناس برو
که مستحق کرامت گناهکارانند
نه من بر آن گل عارض غزل سرایم و بس
که عندلیب تو از هر طرف هزارانند
تو دستگیر شو ای خضر پی خجسته که من
پیاده میروم و همرهان سوارانند
بیا به میکده و چهره ارغوانی کن
مرو به صومعه کان جا سیاه کارانند
خلاص حافظ از آن زلف تابدار مباد
که بستگان کمند تو رستگارانند...
#ما_ملت_امام_حسینیم
#arbaeen2020
#اربعین
#کربلا
#به_تو_از_دور_سلام
#حب_الحسین_یجمعنا
#بخوان_مرا_به_ایستادگی
https://eitaa.com/istadegi
#معرفی_کتاب 📚
#کتاب #سنجاب_های_لهستانی 📘
✍️ نویسنده: #محمدعلی_جعفری
#نشر_شهید_کاظمی
#هفته_کتابخواني
🌐لینک خرید کتاب با 30 درصد تخفیف:👇👇👇
https://nashreshahidkazemi.ir/add610-7e438
👈 این اثر روایتهایی، از #اغتشاشات_آبان_۹۸ است که از شهرهای گوناگون و از قضا با زاویههای متفاوت و مکاشفه مبتنی بر واقعیت به نگارش درآمده است.
مهشکن🇵🇸
#معرفی_کتاب 📚 #کتاب #سنجاب_های_لهستانی 📘 ✍️ نویسنده: #محمدعلی_جعفری #نشر_شهید_کاظمی #هفته_کتابخواني
#معرفی_کتاب 📚
#کتاب #سنجابهای_لهستانی 📘
✍️ نویسنده: #محمدعلی_جعفری
#نشر_شهید_کاظمی
🌐لینک خرید کتاب با 30 درصد تخفیف:👇👇👇
https://nashreshahidkazemi.ir/add610-7e438
👈 این اثر روایتهایی، از #اغتشاشات_آبان_۹۸ است که از شهرهای گوناگون و از قضا با زاویههای متفاوت و مکاشفه مبتنی بر واقعیت به نگارش درآمده است.
💡 هدف این روایتها نه قضاوت و نه #تحلیل، که #توصیف آن چیزی است که بر مردم رفت و تجربهای که در زندگی روزمره از سر گذراندند.
✅ «#سنجابهای_لهستانی» حاصل روایت نویسندگانی است که شاهد آن خبر کذایی و حاشیههایش بودهاند؛ خواه وسط خیابان، خواه گوشه خانه.
📚 این مجموعه در پی آن است که این حجم از همه آوارِ اطلاعات در #فتنه_۹۸ را بر ذهن ثبت کند؛ پیش از آن که در شلوغی خاطر ذهن روزگار، فراموش شود.
❓امّا این حوادث را چگونه میتوان نوشت؟ چه کسانی آن را روایت کنند؟ تاریخنگاران که بیشتر به حوادث رسمی با وجهه سیاسی آن نگاه میکنند. آنچه بر سر مردم کوی و برزن رفته است، آن لحظه که روح و روان فردی در کوره واقعهای گداخته شده است را چه کسی روایت میکند؟🤔
❌ این دیگر کار تاریخ نگار نیست. روایت آن لحظهای که کودکی در پیش دبستانی، زندانی محبوس شده و همه آرزویش آغوش مادری است که از او دور مانده...😞 بیان واقعیّت از طریق روایتِ جذاب و پر کشش و با مکاشفه مبتنی بر واقعیت، کار #ادبیات است. روایتها در این کتاب، با فاصله کمی از زمان وقوع حادثه آماده ارائه شده است. از حوادث چندان نگذشته که نویسنده به قول نباکف بخواهد بگوید «حرف بزن حافظه».
#بریده_کتاب 📖
من میخواهم یکی از آنها باشم. یکی از همانهایی که ماشینش را خاموش کرده و ایستاده است وسط اتوبان.
یکی از همانهایی که لابه لای ماشینهای به هم چسبیده توی خیابان میدود و تند تند فریاد میزند: «خاموشش کن... خاموشش کن...»
یکی از همانهایی که بست نشسته است کف اتوبان و راه رفت و آمد را بسته است. دلم میخواهد یکی از آنها باشم. من هم میخواهم ماشینم را خاموش کنم...
📓 کتاب «سنجابهای لهستانی»، روایتهایی از اغتشاشات ۹۸ است که در قطع رقعی و ۱۵۰ صفحه توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر شد.
این کتاب یکی دیگر از کارهای "روایتخانه" است. زیر نظر اساتیدی چون "بهزاد دانشگر" وباقلم اکثر شاگردان ایشان جمع آوری وتدوین شده است.
🔰خرید کتاب با 30 درصد تخفیف👇👇👇
https://nashreshahidkazemi.ir/add610-7e438
#هفته_کتابخواني
#ما_ملت_امام_حسینیم
#کتاب_خوب_بخوانیم
#کتاب #مطالعه
#روایت_عشق
https://eitaa.com/istadegi
#معرفی_کتاب 📚
کتاب #پادشاهان_پیاده 📗
✍️نویسنده: #بهزاد_دانشگر و #محمدعلی_جعفری
#نشر_عهدمانا
🚩🚩🚩
👈فکر میکردم خواندنش یک روز بیشتر طول نکشد؛ اما چند هفتهای طول کشید!!!😧
⚠️آخر اینطور نبود که مثل یک #رمان، بخواهی بفهمی آخرش چه میشود؟📖
❇️ اصلا دوست داری طول بکشد. دوست داری به آخر نرسد... دوست داری خواندنش تمام نشود و مجبور نباشی آن را در قفسه کتابهایت بگذاری.📚
‼️ #پادشاهان_پیاده ، یک کتاب داستان نیست. یک مجموعه خاطرات هم نیست. یک سفر است... یک #زیارت است!💚
🔸اگر از آنهایی که #اربعین رفتهاند بپرسید، خواهند گفت که دلشان نمیخواسته این سفر تمام شود.
🌴من #اربعین نرفتهام.😔 اما هرسال، با #پادشاهان_پیاده همسفر میشوم، کلمهکلمه خاطراتشان را مینوشم و همپای آنان، قدمقدم به #کربلا نزدیک میشوم...💞
✅همه اقشار را میتوان در این کتاب دید و خواند: ایرانی، عراقی، اروپایی، مسلمان، غیرمسلمان، شیعه یا سنی، زن و مرد و کوچک و بزرگ حتی موکبدارها، پلیس، مامور امنیتی، نویسنده، روزنامه نگار، عکاس، مجری، پزشک...
#بریده_کتاب 📖
«هر مسافر قصه ای داشت و گاه رازی یا ارادتی. شروع قصه مسافرها با هم متفاوت بود. گاه از #ایران بود یا #عراق. از شهرهای کوچک و بزرگ. از شرق و غرب عالم. اما پایان همه قصه ها به یک جا ختم می شد. به سرزمینی بر کرانه #فرات و یادگاری که از دل #بهشت بر این سرزمین باقی مانده. به #کربلا. به تربت #سیدالشهداء . و هر قصه روایتی بود از نیرویی که مسافر را بر می خیزانَد و می کشانَدَش تا #کربلا ...»
#ما_ملت_امام_حسینیم
#کتاب_خوب_بخوانیم
#اربعین
#روایت_عشق
@istadegi
مهشکن🇵🇸
📖#معرفی_کتاب #در_مکتب_مصطفی نویسنده: #جمال_یزدانی نشر #مطالعات_جبهه_فرهنگی_انقلاب_اسلامی محتوای کتا
📚 #معرفی_کتاب
📘 #عمار_حلب
✍نویسنده: #محمدعلی_جعفری
نشر: #روایت_فتح
عمار حلب خاطرات شهید محمدحسین محمدخانی است. یکی از فواید خاطرات این شهید نکاتی آموزنده درباب هدف و چگونگی یک زندگی سالم است.
#بریده_کتاب 📖
یک بار باهم رفتیم بهشت زهرا(ع). دیدنی بود. چمران، آوینی، صیاد، پلارک، شهدای گمنام، شهدای هفت تیر...
دور همه اینها میچرخید. مینشست باتکتکشان حرف میزد. انگار روبهرویش حی و حاضر نشسته اند. زود هم با شهدا پسرخاله میشد. گاهی میزد جاده خاکی و سر شوخی را باز میکرد.
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
..@istadegi..
#معرفی_کتاب 📚
کتاب #آرام_جان 📕
✍🏻 #محمدعلی_جعفری
#نشر_شهید_کاظمی
خاطرات شهید محمدحسین حدادیان به روایت مادر؛ مادری که خود، مستقل از فرزند شهیدش، سرگذشت زیبا و خواندنیای دارد.
این کتاب را از کتاب "تنها گریه کن" هم بیشتر دوست داشتم. تقریبا بهترین مادرانهی شهداییای بود که خواندم.
#بریده_کتاب 📖
اوایل بهمن در فضای مجازی خبری منتشر شد که نهادهای اطلاعاتی قصد دارند نورعلی تابنده را بازداشت کنند. از محمدحسین سراغ گرفتم. گفت: «خود دراویش شایعه درست کردن!» بعد هم در تلگرام عکس فرستاد که حدود پنجاه نفرشان در خیابان پاسداران و کوچهٔ گلستان هفتم پراکنده مستقر شدهاند.
محمدحسین میگفت از بجنورد و هشتگرد اتوبوس اتوبوس آدم آوردهاند. اطلاعات ریزی از جلسات دراویش درآورده بود. میگفت تعداد زیادی در خانهای اطراف خیابان پاسداران هیئت میگیرند؛ وقتی میخواهند آقای نورعلی تابنده را از خیابان رَد کنند کل خیابان را میبندند، بعضی از خانمها آیفون خانهاش را میبوسیدند برای تبرک؛ تفش را میاندازد کف دستخانمها که برای شفا ببرند برای مریضهایشان.
شبها میرفت شناسایی. نصفهشب میآمد؛ خسته و کوفته. سرجمع در شبانهروز دوسه ساعت میخوابید.
دراویش صندلیهای یک اتوبوس را باز کرده بودند. آدمهایی که از شهرستان آمده بودند داخل آن میخوابیدند. میگفت لیدرهایشان عقب یک ون سبزرنگ جمع میشوند و آنجا اتاق فکرشان است. سطل آشغال گذاشته بودند وسط کوچه. عملاً ایست و بازرسی زده بودند. از ماشینهای عبوری سؤال میکردند ساکن این کوچهاند یا نه، اگر کسی با ظاهر مذهبی به تورشان میخورد دورهاش میکردند...
@istadegi