حاصل حشر و نشر روزانه با سینک و متعلقاتش
می ریختم آبی میان ظرف ریکا
تا با ته مایع بشویم ظرف ها را
تا چشم های من به روی قوطی افتاد
بغضش ترک برداشت، شد لب های او وا
می گفت: " مهمان تو بودم چند هفته
یک بار دیدی تو مرا؟یک بار حتی!؟؟
یک بار پرسیدی که احوالت چطور است؟
جوری تو با اسکاج؟ خوبی اصلا آیا؟
هي سنگ یخ کردی مرا در محضر سینک
صدها سلامم بی جواب افتاد اینجا
شستم تمام ظرف هایت را ولی تو
یک بار هم حتی نشستی صورتم را
بی معرفت! یکبار رویم را نخواندی
حتی نفهمیدی که اسمم نیست ریکا
من ساده بودم که طرفدار تو بودم
پشت سرت غیبت که می کردند اینها
گفتند: "ما پختیم شامش را چه با عشق
می شوید او اما چه با اکراه ما را"
می گفتم "او امروز مهمان داشت خسته است
این اخم ها را باز خواهد کرد فردا"
فردا، پسِ فردا، پسِ فرا رسید و
این قفل اخم از صورت ماتت نشد وا
حالا بشور این آخرین بشقابها را
بگذار تا خالی کنم از غم دلم را
عمرم تلف شد پیش پای ظرف هایت
من را می اندازی میان سطل حالا
در قعر اقیانوس بودم رام و آرام
نفرین به استخراج نفت از عمق دریا
با معرفت ای کاش باشد نان خشکی
آه ای خیال خام ای رویای بیجا"
بر میز تحریر او کنون یک جامدادی است
چشمان او دکمه است، لب هایش مقوا
اسمش چه بود؟ ای وای زیر دکمه ها رفت!
فرقی ندارد، ما که می گوییم ریکا
#فاطمه_موسی
#طنز
https://eitaa.com/jandarand
این غزل مثنوی از آتش سخنان شهید سید حسن نصرالله شعله ور است:
نمی ارزی به آب بینی بز آه ای دنیا
که در تو می شود تقدیم رقاصه سر یحیی
و در تو می شکافد فرق إبن الکعبه را ملجم
سر سجده به شمشیری که آغشته است با صد سم
حسين ابن علی غلطیده در خون، در تو در گودال
و شمر و خولی و امثالهم از قتل او خوشحال
و در تو بمب می بارند بر بیروت غیرت، آه!
و می خندد لبی شیطان صفت از قتل نصرالله
بخند ابلیس، عمر خنده ات بسیار کوتاه است
که فصل ناگزیر گریه هایی تلخ در راه است
اگرچه دم به دم از زخم هایی تازه می سوزیم
نه می ترسم نه غمگینم خدا با ماست پیروزیم
خدا با ماست یعنی دست حق در آستین داریم
خدا با ماست یعنی تکیه بر حبل المتین داریم
خدا با ماست یعنی راه و رسم این جهان با ماست
زمین با ماست، دریا، کوه و جنگل، آسمان با ماست
خدا فرمان دهد با یک مگس ته می کشد نمرود
و آهن می شود مومی میان پنجه داوود
خدا فرمان دهد آماده رزمند طوفان ها
و مامور خدا گردند شن ها در دل صحرا
چه می بافید در سر از خیال خام صهیون ها
که بیت العنکبوت اصلا ندارد تاب طوفان را
دوباره داستان جنگ با اعوان جالوت است
ننوشد آب بی رخصت، کسی که جلد طالوت است
که مشتی آب هم از رود دنیا، می برد دل را
و مهمان می کند در باورت تردید و دل دل را
کسی که پیش روی ماست شیطان است، مردم نیست
میان ما و شیطان صحبت از سوء تفاهم نیست
ننوش آب و ببین باند جنایتکار قاتل را
میان ما و اسرائیل جنگ حق و باطل را
اگرچه رود دنیا پیش روی ماست اغواگر
ولی سیراب ایمانند بسیاری از این لشگر
قسم بر خون پاک هرچه مظلوم است تا هابیل
برادر نیستم تا عمر دارم با بنی قابیل
قسم بر خواب سرخ کودک معصوم غزاوی
ابابیلانه می باریم بر هذیانتان سجیل
خدا با ماست یعنی معجزه با ماست همسنگر
و می بلعد شما را رود اردن مثل رود نیل
چه نزدیک است روزی که نه یک کشور، نه یک قریه
که نام یک طویله در جهان هم نیست اسرائیل
فلسطین عاقبت از لوث صهیون پاک خواهد شد
در أقصی آیه إنا فتحنا می شود ترتیل
#فاطمه_موسی
#سید_حسن_نصرالله
#مقاومت
https://eitaa.com/jandarand
هدایت شده از شروق
31.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قولوا معي قولوا معي
الله الله الله اكبر
الله فوق المعتدي
الله اكبر الله اكبر الله اكبر الله اكبر
https://eitaa.com/shoruq
هدایت شده از شعر و کودکی
#شعر_و_کودکی
در حالی که لباسشو شبیه چفیه به صورتش بسته و چوب پرچمشو دست گرفته و آماده پرتاب کردنشه، روی صندلی نشسته و از سمت راستش به من نگاه می کنه و می گه:
+ بابا فکر کنم دیگه منم می تونم برم فلسطین با اسرائیلیا بجنگم.
- چرا؟
+ چون رئیسشون (شهید سنوار) فقط با یه چفیه و چوب، اسرائیلیا رو شکست داد.
حسین/ شش ساله
@sherokoodaki