eitaa logo
نویسندگان جریان
583 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
127 ویدیو
9 فایل
در جریان باشید. کانال انتشارات @jaryane_zendegi زیرنظر مجموعه فرهنگی تربیتی کتاب پردازان @ketabpardazan_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱همه‌مان این روزها وقتی برای رفع تشنگی آب می‌نوشیم مثل زهر میشود برایمان، دوست نداریم بهترین غذای لیست هفتگی‌مان را بپزیم به ساده ترین غذا هم که فکر می‌کنیم مثل تیغی می‌شود در گلو. همه‌مان این روزها اگر شب به علت کارهای روزمره و خستگی خوابمان ببرد. صبح عذاب وجدان داریم که چرا خوابیدیم؟ چطور شد خوابمان برد؟ آخر ما به رفاه عادت داریم و آن‌طرف مرزها سالهاست که به نداشتن رفاه عادت کرده‌اند😭 این روزها ظهور را نزدیک می‌بینیم و بیشتر از همیشه دعا می‌کنیم دلم می‌لرزد دلم عجیب امام را می‌خواهد اما می‌ترسم، می‌ترسم شرمنده باشم می‌ترسم باری باشم به دوش امامم😔 و نه کمکی و نیرویی آخر وجودم پر از غفلت است و سهل انگاری پر از عُجب و غرور و پر از تسویف و ندانم کاری و... ای کاش بارانی می‌آمد در صحرای وجودم، مثل هوای پاییز که باران می‌بارد و همه‌ی خیابان ها و درخت ها را می‌شوید و تمیز می‌کند بارانی میبارید و وجودم را تمیز می‌کرد تا صحرای وجودم دشتی سرسبز و با طراوت شود. می‌شود آقاجان وقتی می‌آیی باران رحمت بر سر شیعیان ببارد و بعد به دیدارت بیاییم؟ 😭😭 می‌شود؟ تا این صحرا‌ی وجود دشتی سرسبز و با طراوت شود. دلم می‌لرزد... اما شنیده‌ام که ناامیدی حیله ی شیطان است پس جوانه ی امید درونم را زنده نگه می‌دارم شاید همین جوانه را از من بپذیرند. دفترم را باز می‌کنم و بار دگر به کوله‌ام نگاه می‌کنم چه دارم چه توانمندی هایی؟ چه کاری می‌توانم در این مسیر انجام دهم و بسم الله... می‌گویم و امید دارم که امام من برای دل‌های شکسته دعا می‌کند.» ✍حدیث انصاری زاده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«دلم این روزها مثل هر مادر دیگری بارها برای مادران و کودکان غزه می سوزد. دیشب رفته بودیم حرم برای شرکت در دعا برای مردم فلسطین، حاج میثم روضه علی اصغر را می خواند، وقتی تشنگی و مظلومیت کودکان فلسطینی را یاد می کردند جگرم می سوخت و اشک جاری می شد. در حال گوش دادن به روضه بودم که آقایی جلو آمدند و به پسرم گفتند:« بیا عمو» و دیدم یک بسته داژه‌ی شکلاتی به او دادند و کمی جلوتر به کودک دیگری.. دوباره جگرم سوخت.. الهی بمیرم برای کودکانی که به جای شکلات، بمب و موشک هدیه آن هاست. آن طرف صحن ناگهان مادری بی تاب را دیدم که از گم شدن فرزندش رنگ به چهره نداشت. و باز هم سوختم برای مادرانی که جلوی چشمان شان پاره های تن شان پرپر شدند.» «بِأَيِّ ذَنۢبٖ قُتِلَتۡ» ✍آمنه افشار 🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊 ‌💠 @jaryaniha در جریان باشید! 🌱
                        ﷽ کتاب «خواهر طاهره» رزقی بود که مطالعه ی آن این روزها نصیبم شد. خاطرات خانم مرضیه حدیدچی (دباغ) خواندن کتاب های خاطرات و سرگذشت خواهرا ن مبارز در طول تاریخ برای هر خانمی که قصد دارد نقش موثر و مفیدی در اجتماع ایفا کند لازم و ضروری است. دل و جرأت بزرگی که سرکار خانم دباغ داشتند در روند ایفای نقش های ایشان بسیار مهم و موثر بوده است. تحمل شکنجه های ساواک بر شخص خودت که دلی بس بزرگ می خواهد و از آن سخت تر تحمل شکنجه های روحی است، زمانی که دختر چهارده ساله ات را دستگیر و بعد شکنجه می کنند و تو صدای داد و فریاد او را زیر شکنجه می شنوی . دلی بزرگ می خواهد که با وجود داشتن هشت فرزند و با وجود مشکلات زندگی و همچنین دوری از همسر، با همه ی توانت به مبارزات انقلابی ات ادامه دهی. دلی بزرگ می خواهد زمانی که فرزندت در بیمارستان نزدیک جان دادن باشد و تو همچنان به وظایفت عمل کنی. و من به این نتیجه رسیدم که باید داشتن همچین دل های بزرگی را از خدا طلب کنیم تا بتوانیم موثر باشیم. ⁦✍️⁩مرضیه پوستچیان 🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊 ‌💠 @jaryaniha در جریان باشید! 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
الو.. الو...یک.. دو.. سه..! صدای من می‌رسه؟! خب خوبه.. سلام 😊 نیمه شب بارونی‌تون بخیر.. اینجا مشهد، کانال جریان من، انصاری زاده، با شما صحبت می کنم. طبق روال هر هفته شنبه‌ها 😍🎉 شنبه‌ی هفته‌ی قبل رو که یادتونه؟! درباره اینکه «نوشتن رو از کجا شروع کنیم»، صحبت کردیم. امشب موضوع صحبت مون اینه👇👇
🚴‍♂چگونه شروع کنیم؟ 🌱داستان را با یک معما، وضعیتی پُر رمز و راز یا در هاله‌ای از ابهام شروع کنید. این وضعیت یعنی چه؟ یعنی با چیزی شروع کنید که خواننده انتظار ندارد، ببیند و بخواند. موقعیتی ورای تصور و حدس خواننده.👌 وقتی در اولین پاراگراف داستان شخصیت اصلی را در چنین موقعیتی قرار بدهیم، خواننده کنجکاو می‌شود که چندوچون این وضعیت یا علت پیدایش آن را بفهمد. با این کار، خواننده همچنین به حل این معما یا رفع ابهام از وضعیت علاقه‌مند می‌شود و لذا داستان را با علاقه دنبال می‌کند. 📚دو مثال بخوانیم...👇
نمونه‌ای از کاربرد این شیوه را در آغاز داستان «این سوی تَل‌های شن»، نوشته‌ی جمال میرصادقی، می‌توان دید: «یک روز صبح، وقتی آقای عارفی از خانه بیرون آمد که به اداره برود، آن اتفاق عجیب برایش رخ داد. آقای عارفی در خانه‌ی نوسازی که در شمال شهر به تازگی ساخته بودند با زن و فرزندانش زندگی می‌کرد. مردی چهل‌ـ‌چهل‌وپنج‌ساله، کوتاه‌قد، با شانه‌های افتاده و شکم تورفته و اندامی لاغر و تَرکه‌ای بود. دست‌هاش موقع راه رفتن، بی‌حرکت در دو طرف می‌آویخت. آقای عارفی کمی به جلو خم می‌شد و با قدم‌های تند و سریع جلو می‌رفت. سایه‌اش همیشه خمیدگیِ بدن او را نشان می‌داد و آقای عارفی آدم قوزی و پَت‌وپَهنی را می‌دید که جلو یا در کنار او راه می‌رود.» نحوه‌ی آغاز شدن داستان «اعدام»، نوشته‌ی حسن تهرانی، نمونه‌ی خوب دیگری از کاربرد همین شیوه را به نمایش می‌گذارد: «یک روز صبح مرا اعدام کردند ــ بهار بود یا زمستان، نمی‌دانم. به هر حال، یک وقتی مرا اعدام کردند. گناهم رفاقت با تمساحی استثنایی بود؛ تمساحی آفریقایی که گریه نمی‌کرد. فرمانده سعی کرد اخم کند، ولی باور کنید آدم خوش‌رویی بود. طوری فریاد کشید: ”آتش …“ که من به دلم نگرفتم. مثل این‌که گفته باشد: ”سلام“ یا هندوانه …»
📌در داستان اول خواننده کنجکاو می‌شود بداند که آن اتفاق چیست، و همین کنجکاوی که فقط در خط اول داستان ایجاد شده، باعث می شود، توصیفات یکدست و ایستای داستان را بخواند تا زودتر متوجه آن اتفاق بشود. 📌در داستان دوم، این تکنیک قوی‌تر اعمال شده و جذابیت شروع داستان برای خواننده بیشتر است.👌 ✍ انصاری زاده 🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊 ‌💠 @jaryaniha در جریان باشید! 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
من هیچ وقت آمار ها را دقیق نمی خوانم. مثلا اگر‌ جایی نوشته باشد آمار فلان مورد ۱۸۷۳ است، من می خوانم حدودا ۲۰۰۰ تا یا بخواهم خیلی حوصله کنم می گویم ۱۸۰۰ تا مثلاً ! اما امروز در آمار شهدای کودک فلسطینی خواندم: ۱۸۷۳ و باز خواندم یعنی هزاااار تا و ۸۰۰ تااااا و ۷۰ تای دیگر هم و ۳ تا بیشتر... ... . 😭 حتی آن عدد ۳ هم سنگین بود توی این آمار... . 🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊 ‌💠 @jaryaniha در جریان باشید! 🌱