آه از ظلمی که به پایان نمیرسد
آه از فریاد بی صدایی که به گوشَت نمیرسد
آه از قلب ترک خورده ام که به او مرهم نمیرسد
آه از مسیری که هرچه میدوی به پایان نمیرسد
آه از دلم که هیچ شبی به آغوش گرمت نمیرسد
آه از جهان که هیچگاه به آرامش نمیرسد
آه از سَرَم که واژههایش به آخر نمیرسد
آه از مبداء ای که به مقصد نمیرسد
آه از نمازی که به سلامش نمیرسد
آه از زمستانی که به بهارش نمیرسد
آه از منی که به خدایم نمیرسم
آه ای زمینِ ظالم بگو با منِ بینوا
کی این تکرار در تکرار به حقش مرگ میرسد؟
✍مریم جنگجو
🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
در جریان باشید! 🌱
📚چگونه دایره لغات خود را افزایش دهیم؟
در خبر است از سَرور کاینات و مَفخرِ موجودات و رحمت عالمیان و صَفوَت آدمیان و تَتمهٔ دَورِ زمان محمّد مصطفی، صَلَّی الله علیهِ و آلهِ و سَلَّم،
شفیعٌ مطاعٌ نبیٌ کریم
قسیمٌ جسیمٌ نسیمٌ وسیم
چه غم دیوار امّت را که دارد چون تو پشتیبان
چه باک از موج بحر آن را که باشد نوح کشتیبان
بلغَ العلی بِکمالِه کشفَ الدُّجی بِجَمالِه
حَسنتْ جَمیعُ خِصالِه صلّوا علیه و آله.
🍂 کاینات: موجودات جهان
🍁 مفخر: آنچه بدان فخر کنند و بنازند؛ مایهٔ افتخار
🍂 صفوت: برگزیده
🍁 تتمه: باقی مانده؛ تتمه دور زمان: مایهٔ تمامی و کمال گردش روزگار
🍂 مطاع: فرمانروا
🍁 قسیم: صاحب جمال
🍂 جسیم: خوش اندام
🍁 نسیم: خوش بو
🍂 وسیم: دارای نشان پیامبری
🍁 باک: ترس
🍂 بلغ: رسید
🍁 دُجی: تاریکی ها
🍂 خصال: ویژگی ها
«گلستان سعدی»
✍کریمزاده
🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
در جریان باشید!
#لحظه_نگاشت
«یک روز پشت این نیمکت ها بودم. نیمکت های فلزی، سرد و گاه ناصاف. کمر صاف میکردم و به تختهی گچی روبرویم چشم میدوختم. با خودم فکر میکردم کی تمام میشود؟!
زمان زیادی گذشته و خاطرههای فراموش شده فراوان دارم. فقط تصاویری مبهم، مهالود و کهنه در خاطرم مانده بدون رنگ و ذرهای احساس...
امروز اما نشستهام پشت میز، روی صندلی معلم و به پنجرهی روبرو خیرهام.
به این میاندیشم که روزگاری نه چندان دور همین روزها تصاویری میشوند، در قابهایی متفاوت که غبار گذر زمان، روی آن مینشیند.
پس در لحظه میمانم...
و هوای پاییزی این لحظه را نفس میکشم، تا در قاب خاطره جابگیرد، برای همیشه..»
✍ انصاری زاده
🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
در جریان باشید!
بسم الله و بالله...
#ادبیات_کودک
🧕سلام
اگر شما هم مانند من و دیگر نویسندگان کتاب کودک در پی خلق داستان های مسحور کننده هستید، یقیناً با الفبای داستان نویسی آشنایی هر چند ابتدایی و مختصر دارید .
📌یکی از مسائلی که در نویسندگی کودک با آن مواجه می شویم فضاسازی صحنه است که برای برخی از نویسندگان تازه کار می تواند کمی سخت باشد .
📌اما نگران نباشید ، با انجام برخی از تمرین های آزاد و سیّال ذهنی به راحتی می توانید از پس این کار بربیاید .
برای فضاسازی صحنه ها شما باید کاری کنید که خواننده مکانی را که در حال آفریدند هستید را حس کند، ببوید، بچشد بشنود و تجربه کند .
حس بویایی یکی از حواسی است که درگیر کردنش دشوار نیست .
آیا تا به حال عطری با رایحه ی دل پسند گل را دیده اید که به واسطه ی آن دقیقاً به سال ها و شاید ده ها قبل ، و به آن اولین لحظه ای رفته باشید که عطری به مشام تان خورده باشد❓
📌بوها اغلب به خاطره ها و احساساتی می انجامد که می توانید آن ها را در قالب ایده های عالی و نوشتاری تأثیر گذار استفاده کنید .
🔰و اما برای کشف دوباره ی این خاطرات باید کمی تمرین کنید،تمریناتی که می تواند به شما در جهت افزایش مهارت های بستر ساز کمک قابل توجه ای کند .
▪️اولین تمرین :
زمان سنجی را روی ۱۵ دقیقه تنظیم کنید؛ به اولین بویی که به یاد می آورید فکر کنید و شروع کنید به نوشتن یک متن بوشناختی ساده- سابقهی خاطرات مربوط به بویی که به یاد می آورید- و تا جایی که می توانید به خاطراتی اشاره کنید که بوها در آن نقش دارند، تا این که به زمان حال برسید .
▪️تمرین دوم :
یک یا چند خاطره ی مربوط به بو را انتخاب کنید و داستان کوتاهی در باره ی آن ها بنویسید .
✅ اگر مشغول نوشتن شوید، این تمرین جزئی از تمرینات کارساز است.
الان لازم نیست نگران شکل نوشتار یا نحوه ی برملا شدن داستان یا واژه های خاصی که انتخاب می کنید باشید، همانطور که گفته شد این تمارین فقط برای سیّالیت ذهن است، پس فقط بنویسید و بنویسید و بنویسید.
🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊
✍ سمیرا خسروپور
💠 @jaryaniha
در جریان باشید!
بسم الله. 🌱
✨او آمده است.
نه امروز!
هزاران هزار جمعه از آمدنش گذشته است.
🌏 چراغ به دست در محور زمان و مکان ایستاده. منتظر ماست .
❇️ این ماییم که باید برویم.
با اراده خویش .
نه اینکه زمان ما را با خود ببرد.
و مکان بار بدنمان را به دوش کشد بی هیچ ثمری.
باید این دو بُعد دنیا را خودمان در کف بگیریم تا رسیدن به صدر نشین مخلوقات.
🤲بیایید برای هم حرکت آرزو کنیم و مقصد را.
🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
🌱 در جریان باشید.
چند روز پیش با دوستمان در غزه صحبت کردیم.
ایشون چند وقت پیش مشهد بودن و ایتا نصب کردن.
با اینکه خیلی دیر به دیر ایتا وصل می شه اما بازهم تونستیم در حد همین چند جمله احوالشون رو بپرسیم.
خانم یل پور از اعضای جریان، قراره روایت آشنایی شون با ام غسان را بنویسن.
منتظر روایت های ایشون باشید.
و برای ام غسان و خانواده و هم وطنانش دعا کنید.
#فلسطین
🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
در جریان باشید! 🌱
"عمق قلب"
📜 روایت واقعی دوستی با زنی از اهالی غزه
قسمت اول
برای من که آن روز از صبح تا شبش این ور و آن ور بودم، استقبال از مهمان ها آن هم ساعت ۱۲ شب کار سختی بود. برای همین این پا و آن پا می کردم همسرم را راضی کنم بی خیال من بشود. اما آخرش حرف همسرم به کرسی نشست و راهی شدم.
" ام غَسّان " ما را نمیشناخت. کل آشنایی ما در همین ایتا بود. پیام دادیم و به مشهد دعوتشان کردیم. قبول کرد و آمد.
- آخه خانوم، تو خودت اگه تو مملکت غریب یه نفر بهت پیام بده بگهبیا شهرما، تک و تنها، نصفه شب برسی ببینی یه مرد اومده دنبالت، باهاش می ری هتل؟ والا که نمیری...
حرف حساب جواب ندارد. این شد که راضی شدم بروم راه آهن. فاطمه دخترم را هم بردیم.
بعد از یک ساعت منتظر ماندن، مهمان ها از گیت بیرون آمدند.
"ام غسان" و پسرش "غسان".
ام غسان شبیه چیزی بود که فکرش را می کردم. همان قیافه ای که با خواندن زندگی اش تصور کرده بودم. اما رفتارش برایم غافل گیر کننده بود.
من تا به حال دوست های خارجی زیادی داشته ام. از عراق و بحرین و لبنان و سوریه بگیر تا افغانستان وژاپن و هند. بعضی ها گرمند اما خجالتی، بعضی ها سرد و ساکتند. بعضی ها نمی دانند از کجا شروع کنند اما ام غسان هیچ کدام از این ها نبود. همان اول کار با جسارت و اعتماد به نفس با من شوخی کرد. در چشم هایم زل زد و خندید. شبیه کسانی که خیلی وقت است با هم دوستیم. شبیه خنده خواهرانم صمیمی. از نمکش خوشم آمد. یخ بین ما چه زود آب شد. در پیاده رو بیرون راه آهن کنار درخت ها و گل ها به سمت ماشین می رفتیم. بوی آب پاشی چمن ها در خنکی دوست داشتنی نیمه شب تابستان آن هم کنار زنی که حس می کردم قرار است دوست های خوبی برای هم باشیم به من انرژی می داد. خبر نداشتم قرار است دلم برای این مادر و پسر خون شود. قرار است فشارم را از یازده به چهارده برسانند.
ادامه دارد...
✍ نفیسه یلپور
#ام_غسان
#فلسطین
#تاوان_عاشقی
🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
🌱 در جریان باشید.
بسم الله✨
🌱این روزها با دوستی عهد کرده ایم حسابی درباره فلسطین بدانیم.
کتاب، مقاله، فیلم و مستند صوتی، هر چه پیدا کردیم به دست همدیگر می رسانیم.
"تاوان عاشقی" سومین کتابی است که در این موضوع خواندم و تمام شد.
انتظار داشتم وقتی آخرین برگه را ورق زدم، تند و تند انگشتم را زیر جمله ها سُر بدهم، برسم به خط پایانی. بعد جلد کتاب را محکم رویش برگردانم و با خودم بگویم: خوب است حالا خیلی چیزها درباره فلسطین می دانم.
اما حالا رسیده ام به این نقطه: ما چقدر درباره فلسطین نمی دانیم. 😳😔
با خواندن این روایت واقعی، در خلال یک تراژدی عاشقانه می فهمید رسانه تا چه حد میتواند دنیا را وارونه به چشم بیاورد و زیباییِ حقیقت را پشت نقاب دروغ بپوشاند. 🌘
پ.ن: ما از لابلای این کتابها نکته های ریزی درباره فرهنگها، عقاید، و محیط زندگی مردم در فلسطین به دست می آوریم و ثبت میکنیم تا نوشته هایمان در این موضوع به واقعیت نزدیکتر باشد.
✍ فهیمه فرشتیان
🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
🌱 در جریان باشید.
بسم الله 🌸
سلام
خوبین؟
ان شاءالله که قلمتون گرم،
دلتون قرص و محکم ،
و فکرتون شفاف و اجیر باشه ☺️ (چه دعاهای خوبی کردیم 😌)
امروز و فردا، چالش #شما_نوشابتو_بخور داریم... 😋
یعنی چه طوری؟
کافیه دست به قلم بشین. در این چالش یک مینی دیالوگ داریم. ✨
نفر اول یک سوال حق می پرسه. 🤔 طبیعتاً شما به عنوان نویسنده باید سوال را خلق کنید.
نفر دوم قراره جواب بده. ولی ببخشید کمی قلدر تشریف داره.😬 و یا مقادیری وابسته است و نمی تونه آزادانه پاسخ بده و به هر علت دیگه ای فقط یک جمله می گه : «#شما_نوشابتو_بخور!»
به عبارتی سوال حق طرف مقابل رو اینطوری سرکوب می کنه.
پس چی شد؟ سوال رو با نگاه خلاقانتون بنویسین، و پاسخ هم که مشخصه 😉 : #شما_نوشابتو_بخور!
تکمله: این چالش نقدی هست بر پاسخ شرکت #کوکاکولا که مشابه طاقچه، در پاسخ به سوال یا مطالبه به جای پاسخگویی گفت: شما نوشابتو بخور!🙊
در کشور ما هر کی بیشتر خورده و برده، جواب مردم رو سربالا تر داده. 🤦
ما با این چالش و به طنز کشاندن و مضحکهٔ آن، می خواهیم در راستای تنبیه و تصحیح اینطور پاسخ ها قدمی برداریم.
✅ دیالوگ ها رو برای ادمین بفرستید.
با تشکر 🌹
گروه چالش سازان جریان ☠️😁
🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
در جریان باشید! 🌱
تازه از تنور در اومده🤗 ارسالی مخاطبان فوق سریع 😲👏👏👏
_کارتی که کشیدی مال من نبود؟ رمزشم که رمز من بود نامرد!
_شما نوشابتو بخور
🌸🌱🌸🌱🌸
_به نظر می رسه بعد از ۳ ماه، پول توجیبی های تو ۵ برابر پول توجیبی من شده! چطوری ممکنه؟
_شما نوشابتو بخور!
🌸🌱🌸🌱🌸
_ الان مسواکی که دستته و خیسه، مسواک قدیمی من نیست؟
_ شما نوشابتو بخور!
_باشه فقط باهش کفش واکس زده بودم!!!
(قشنگ انتقام گرفت 😂😂😂)
#شما_نوشابتو_بخور
✍️خانم آلا براتی
🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
در جریان باشید! 🌱
اینم هدایای معنوی پویش #روایت_خادمی که ان شاءالله امروز فردا ارسال می شه.🤗🥰🥺
تبریک به خانم ها:
🌸حاجی وثوق
@ghalamzann
🌸ملک ثابت
@herfeyedastan
🌸امامی نیا
@poost_moo_salamati
و به همهٔ دوستانی که در این پویش شرکت کردند. 💐
🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
در جریان باشید! 🌱
عمق قلب
روایتی واقعی از دوستی با زنی از اهالی غزه
قسمت دوم
غسان با مادرش عربی صحبت می کرد و با ما فارسی. او باهوش جدی و بی نهایت خواستنی بود. دوست داشتم به حرفش بگیرم چون حرف هایش قند در دلم آب می کرد.
-هی غسان. می دونستی منم عربی بلدم؟ اسمی نفیسه. لی بنت اسمها فاطمه. أنا احب غسان حیدر. می خوای تا ده بشمرم؟ واحد ثانی ثالث رابع خامس سادس سابع ثامن...
نه را یادم رفته بود. مِن مِن کردم.
-تو یادم بده.
-تسع
-آفرین غسان تو هم فارسی خوب بلدی هم عربی.
-انجلیزی هم بلدم. یه کم هم اسپانیایی.
چشمانم گرد شد. به ام غسان نگاه کردم. بچه کلاس اول و چهار تا زبان دنیا را یاد داشتن؟
مادرش توضیح داد: فارسی رو بلده چون ایران به دنیا اومده. عربی رو از من و مدرسه ش یاد گرفته. باباش زنده بود من اسپانیایی یاد نداشتم اون عربی. باهم انگلیسی حرف می زدیم انگلیسی رو اونجا یاد گرفته. از بابا و عموش هم کمی اسپانیایی یاد گرفته.
با خودم فکر می کردم آدمیزاد چقدر با استعداد است. اتمسفر خاص خانه غسان ، یعنی ازدواج یک زن فلسطینی با مردی اهل شیلی آن هم در ایران باعث شده این پسر مثل بلبل چهار زبان را بلد شود. البته غسان در این سفر چیز های منحصر به فردی رو کرد که هر لحظه غافلگیرم می کرد...
ادامه دارد....
✍ نفیسه یلپور
#ام_غسان
#فلسطین
#تاوان_عاشقی
🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
🌱 در جریان باشید.
کوهسار جاری میان رودها
نورِ ماه، شد منعکس در چشمهها
در چشمههای چشمِ تو؛
ماه را در برگرفت این برکهی آشوبِ تو
آهستهتر باران ببار
بگذار ماه
در میان موجهای چشمِ تو
تابان شود✨🌘
✍🏻 مطهره ناطق
#جوانه
🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
در جریان باشید! 🌱
•
این صندلی بنده نیست که شما روش نشستین؟
شما نوشابتو بخور!
🌸🌸🌸🌸
اون اضافه پیتزای من نیست که برای امروز تو یخچال نگه داشته بودم؟
شما نوشابتو بخور!
🌸🌸🌸🌸
وای خدایا او پسرم نیست که بیرونش کردین تو حیاط زیر بارون؟
شما نوشابتو بخور!
🌸🌸🌸🌸
این حقوق من نیست که شما باهاش مهمونی دادین؟
شما نوشابتو بخور!
🌸🌸🌸🌸
نکنه این لباس مامان خدابیامرزه که باهاش روبالشتی درست کردی
شما نوشابتو بخور!
🌸🌸🌸🌸
✍ آمنه افشار
#شما_نوشابتو_بخور
🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
در جریان باشید! 🌱