«نکات کاربردی برای شروع داستان»
🍀از کل به جزء بیایید.
در سینمای مدرن، معمولا فیلمها با نمای بستهای از یک چیز شروع میشوند و رفتهرفته این تصویر دورتر میآید تا تأثیر آن را روشن سازد. این تکنیک برای نوشتن هم مورد استفاده قرار میگیرد. اما بیشتر خوانندگان ترجیح میدهند که در متن داستان فرود بیایند و کمکم بر روی آن تمرکز کنند. شما نیز داستان خود را با این روند آغاز کنید.
📝و اما تمرین..👇
برای اجرای درست این تمرین، پس از تصور شخصیت اصلی و جان گرفتن او در ذهن، برایش یک تاریخچه بنویسید. سپس داستان را با توضیح اینکه او چه کسی است شروع کنید. برای پاسخ به این سوال، بهتر است او را در یک محیط تقریبا بزرگ، همراه با دیگر شخصیتها نشان دهید.
☕️ ادامه دارد...
✍ انصاری زاده
#داستان_نویسی
🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
در جریان باشید! 🌱
یا رب
دوستی نوشته بود: «یحیی همیشه یحیی ست؛ فاحشه ها عوض می شوند!»
و دیگری با اشاره به لحظات آخر شهید زمزمه می کرد: «اینبار عصای موسی از دست یحیی پرتاب شد تا جادوی جادوگران را ببلعد و از خود آنان شهادت بگیرد.»
تحلیل گری می گفت: «تلاش یحیی در لحظات آخر؛ درست بر اساس الگوی تلاش یوسف بود وقتی در اتاق زلیخا به سمت در بسته دوید در حالی که امیدی نداشت اما بنا بر سنت الهی عمل کرد...»
و اهل دلی زمزمه می کرد: «یحیی در رمی جمرات شهید شد؛ آنوقت که چوب دستی اش را به سمت پهباد دشمن پرت می کرد... .»
.
.
با چشم اشک و دل خون، تحلیل ها را می خوانیم.. چقدر درست است نمی دانم.. اما یک چیز را مطمئنم! این همه یاد آوری از پیامبران در کلام مردم، بی دلیل نیست.
.
خدا جان! می بینی. مردم به دنبال نشانه های پیامبرانت می گردند.. اضطرار این روزهای ما؛ درست شبیه اضطرار تمام انسان هاییست که در طول تاریخ زمین، چشم انتظار پیام بران تو بوده اند.
.
خداجان! ما منتظریم. منتظر تر از همیشه.. ما را به بقیة الله ات برسان...
✍️مریم درانی
🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
در جریان باشید! 🌱
«کلمات را پس و پیش میکنم و فعل ها را اینطرف و آنطرف. در وصف این قاب هرچه میخواهم بگویم نمیشود!!
در این میان یک ترکیب برایم پررنگ تر از بقیه مانده است.
من اسم قاب را یک عبارت میگذارم: «زندگی مجاهدانه در کالبد انسانی همه جانبه»
✍انسیه سادات یعقوبی
#یحیی_سنوار
🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
در جریان باشید! 🌱
#معرفی_کتاب_کودک
ایده آل گرایی مشکل این دوره زمانه ی خیلی هاست . از کودک پنج، شش ساله گرفته تا سنین بزرگسالی و حتی پیری.
ایده آل گرایی که مانع از حرکت شود همواره اثرات مخربی را بر فرد و جوامع تحمیل کرده است.
داستان مداد سیاه و مداد قرمز ماجرای دو مدادی را مطرح می کند که یکی پر تلاش می نویسد و شاید همه ی چیزهایی که می نویسد خیلی خوب نباشد و یکی دیگر مرتب ذهنش را بالا و پایین می کند تا مطلب مفیدی و مناسبی بنویسد.
مداد سیاه قصه که پر تلاش می نویسد تا آخرین ذره ی مغز مداد، به نوشتن ادامه می دهد و در نهایت داستان جالب و مفیدی بر جای می گذارد ولی مداد قرمز که مرتب فکر می کرده و حرکت و تلاشی نمی کرده، توسط موش قصه جویده می شود و از بین می رود، در حالی که یک خط هم نوشته از خود بر جای نگذاشته است.
این کتاب توسط آقای محمد رضا شمس نگاشته شده و انتشارات شباویز آن را به چاپ رسانده است.
به این کتاب در کنار مفهوم خوبی که انتقال می دهد که همان «نه به ایده آل گرایی مانع حرکت» است، نقد هایی نیز وارد است:👇
_تصویر گری کتاب جذاب و دوست داشتنی نیست.
_داستان پایانی شاد و کودک پسند ندارد.
با توجه به مفهوم اشاره شده، کتاب برای گروه سنی (ج) مناسب است.
✍ مرضیه پوستچیان
🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
«بسم الله الرحمن الرحیم »
#ادبیات_کودک
مشخصات واژه ها در نوشته های ویژه ی کودکان
الف) حدود تنوع واژه ها و تعداد آنها
کودکان، در سنین مختلف و گروه های اجتماعی متفاوت، تعداد کم و بیش معینی از واژه در اختیار دارند که به کار می برند و می فهمند. (البته به طور معمول، تعداد واژه هایی که بچه ها می فهمند خیلی بیشتر از تعداد واژه هایی است که به کار می برند .
هنگام نوشتن برای کودکان بایستی به
تعداد فهمیدنی بیشتر از کاربردی اهمیت داد.
در قدم اول نویسنده باید تعداد نسبی واژه های قابل درک برای کودکان مخاطب
خود را بیابد. این کار به مدد روش های زیر مقدور است:
۱) مصاحبه با کودکان
۲) ضبط گفتار و مکالمات کودکان
۳) مجاورت مستمر با کودکان و گوش سپردن به سخنان ایشان در موقعیت های مختلف و یادداشت برداری از آنچه که کودکان، بنابر نیاز و در شرایط متفاوت بر زبان می آورند.
۴) واداشتن کودکان به قصه گویی و داستان سرایی، و ضبط قضه ها و داستان ها و استخراج واژه ها از درون آنها.
۵) واسپاری کتابهای ویژه ی کودکان که به وسیله ی سایر نویسندگان نوشته شده به کودکان و درخواست مطالعه ی این کتابها توسط خود کودکان و سپس طرح پرسش هایی به طور مستقیم و غیر مستقیم در باب معانی واژه ها و جمله ها و اصطلاحات و ترکیبات، و ضبط و ربط جواب ها
(ما بارها و بارها در جست و جوهایمان به کودکانی برخورده بیم که تصور می کرده اند معنی یک واژه را به دقت می دانند؛ حال آنکه تلقی مطلقاً نادرستی درباره ی معنی آن واژه داشته اند )
۶) مطالعه ی وسیع و دائمی ادبیات کودکان با توجه به حد سنی و سایرمشخصات.
۷) توجه به تحقیقات و مطالعاتی که گروه های دانشجویی و پژوهشگر در این زمینه انجام داده اند و معمولاً به عنوان «پایان نامه» در بعضی از دانشکده ها موجود است.
۸) مراجعه به مراکزی که روی فرهنگ و ادبیات کودکان کار می کنند؛ مانند «شورای کتاب کودک »،«کانون پرورش فکری کودکان» و «سازمان همگام با کودکان و نوجوانان» .
۹) مطالعه ی کتابهای درسی کودکان، که رسماً از سوی وزارت آموزش و پرورش انتشار یافته و به وسیله ی گروه های پژوهشگر و مسئول این وزارتخانه مورد بحث و مطالعه قرار گرفته است.
(توجه به کتابهای درسی و گفت وگو با کودکان درباره ی این کتاب ها یک قدم بسیار مهم در راه کشف وضعیت کمی «واژه فهمی» کودکان به شمار می آید؛ لیکن باید توجه داشت که سطح کتاب هایی که در هر سال تدریس می شود ،مختصری از توانایی درک کودکان همان سن و سال بالاتر است و این نیز امری بدیهی ست؛ چرا که بچه ها درحال فراگیری آن کتابها هستند نه مسلط بر آن کتاب ها، بنابراین سطح کاربرد واژگانی را باید قدری پایین تر تلقی کرد).
.۱۰) مطالعه ی تحقیقات انجام شده در نهضت سواد آموزی، به ویژه بخش روستایی آن نیز میتواند در زمینه ی نوشتن کتاب های ویژه ی کودکان روستایی یا کتابهای عمومی که کودکان شهری - روستایی را در موقعیت های اجتماعی متفاوت در بر بگیرد، نویسنده را یاری کند البته مشروط بر آنکه چنین تحقیقاتی در بایگانی نهضت موجود باشد.
در تمامی موارد دهگانه ی فوق، توجه به حد سنی، حد سواد، وضعیت طبقاتی، مانند اینها کاملاً لازم است. و وضعیت اجتماعی شهری) - روستایی مُرفه- غیر مرفه ، باسواد و بی سواد و مانند این ها کاملا لازم است.
✍ مرضیه پوستچیان
🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
یا رب| شهادت یحیی سنوار است. خیلی ها دیگر نیستند... . در عرصه ای به وسعت یک امت؛ نشانک کتاب می دوزم!
یک چشم به دور دارم و یک چشم به نزدیک. دوربینی و نزدیک بینی ام را با هم به کار انداخته ام! پسرم هم آمده تا امتحان کند، خودش را غرق رنگارنگ نخ ها کرده، سوزنی برداشته و طرحی به اجرا درآورده. تلویزیون صدای سید حسن را پخش می کند؛ من نشانک کتاب می دوزم.. .
این خواست خدا بود که ما به «ترکیب» رسیدیم. این هنر خدا بود که برای هر اقدامی ولو به اندازهٔ دانهٔ خردلی، اثری آفرید و اثرها را بر اساس نیت ها متصل کرد.
یک روز که وقتش برسد به پسرم می گویم: «اصالت با ترکیب است.» فعلا نشانک کتاب می دوزم تا او یکشنبه آنها را در بازارچهٔ مقاومت بفروشد و پولش را به جبههٔ مقاومت هدیه کنیم. در همین سطح مختصر؛ در همین حد متصل!
✍️مریم درانی
🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
در جریان باشید! 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤«...و ستارهای دیگر درخشیدن گرفت، شهادت آغاز راهست.»
#سید_هاشم_صفی_الدین
🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
در جریان باشید! 🌱
_خانمی می آید جلو و چادر به دندان می گیرد . زیر لب می گوید:«قربونت برم چه خانم گلی بودی!»
#شهیدهمعصومهکرباسی
✍عارفه اصغری
🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
🌱 در جریان باشید.
_مداح از پشت میکروفون روضه مادر می خواند و رو به فرزندانِ شهیده میگوید :« اینجا هر چقدر دلتون خواست بلند بلند گریه کنید».
دهه فاطمیه نزدیک است...
#شعیدهمعصومهکرباسی
✍عارفه اصغری
🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
🌱 در جریان باشید.
_پیکر مطهر بر سر دستانِ زنان است .
مداح فریاد می کشد :«مرگ بر اسرائیل!»
پیکر میرود تا در ورودی .ندای مرگ بر اسرائیل مشت ها را محکم تر میکند !
#شهیدهمعصومهکرباسی
✍عارفه اصغری
🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
🌱 در جریان باشید.
_دخترک چشمانش قرمز است . سرتا پایش را نگاه میکنم . حدود چهارده پانزده ساله است .
#شهیدهمعصومهکرباسی
✍عارفه اصغری
🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
🌱 در جریان باشید.
_سن و سالی از او گذشته . پرچم زردی در دست دارد و به این طرف و آن طرف می چرخاند . زیر لب با طمأنینه می گوید:« شهادت ما را هم بخواه!»
#شهیدهمعصومهکرباسی
✍عارفه اصغری
🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
🌱 در جریان باشید.
_کاش نگهدارن من دم درم...
نفس نفس می زد .
تماسمان تمام شد. از ته دل خواستم هر چه خیر است همان شود !
چشم ریز کردم . ماشین دم در ایستاده بود . می دانستم هر چه از دل برآید بر دل نشیند ! دویدم و خودم را رساندم.
او رسید، با چشمانِ حاجت روا شده !
#شهیدهمعصومهکرباسی
✍عارفه اصغری
🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
🌱 در جریان باشید.
«نمیدانم چه شد، وقتی میخواستم دو کلمهای برایشان بنویسم، قلمم گرفت!
درست مثل زمانهایی که خانه آماده ی پذیرفتن مهمان است ولی دل آدم میگیرد، اینطور حس و حال، دعوت کردن ندارد.
قلم میگیرد و توان دعوت کلمات را از دست میدهد.
هر دو گوشهای نشستهایم و به عکس خیره شدیم.
زانو به بغل گرفتهایم، نه برای گوشهگیر شدن، نه!
فقط برای چند دقیقه، عمیقتر فکر کردن!
انقدر هجمهی فکرها زیاد است که مجبوریم در آن گوشهی درون، زانو به بغل، کوچک بنشینیم.
فکر میکنیم...
به یک زندگی واقعی!
دور از فانتزی های رنگی...
به شیوهی زنده بودن!
دور از هیاهوی ترس از مرگ...
به ماندگار شدن!
با پنج فرزند و مسیری که برایشان آغاز کردند..»
✍کوثر نصرتی
#شهیدهمعصومهکرباسی
🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
🌱 در جریان باشید.
ساعت حدود هشت شب بود. آخرین ظرف کلاسِ دختران نوجوان ناربلا را همراه با فاطمه جان شستیم. بقیه بچهها رفته بودند.وسایلم را جمعوجور کردم.با خواهرم عارفه در رواق امام خمینی قرار داشتم،برای شرکت در مراسم شهیده کرباسی. هرچه بالا و پایین کردم دیدم به حرم نمیرسم. نماز مغرب را همان جا خواندم. با دوستان و همکاران خداحافظی کردم و به سمت ایستگاه اتوبوس رفتم. عارفه تماس گرفت که شهیده را آوردهاند معراج شهدا. قدم هایم را تندتر کردم. یاد دیروز افتادم ، از دوستان تهرانیام شنیده بودم که ایشان به آنجا آورده بودند اما رسانههای ملی، آن گونه که- باید بانوی مقاومت ایران را نشان ندادند. حالا نه به عنوان روایتگر بلکه به عنوان دختری از ایران ، از مشهد، میخواستم در آن مراسم باشم.
در مسیر مداحی «یوما ذکرینی...» با صدای باسم کربلایی - گوش میکردم. چه خوب در مورد شهدای جوان میگفت .خط ۲۱۰ نزدیکترین اتوبوسی بود که میتوانست مرا برساند. اما به فکرم افتاد که با مترو بروم.حجم ترافیک در خیابان مجد بسیار بود و میترسیدم به موقع نرسم. زیر لب یا زهرا یا زهرا میگفتم و آرام با مداحی دم میگرفتم. میدان شهدا از اتوبوس پیاده شدم و سلامی به سلطانم دادم.سوار خط دو مترو شدم.
آرام « اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بینها و سر مستودعها » میخواندم
من که همیشه عادت داشتم در مسیرها کتاب بخوانم، درسهایم را مرور کنم و یا بنویسم، حالا دست ودلم به هیچ کاری نمیرفت. اصلا دست و دلم به کار دیگری نمیرفت.
عارفه دوباره تماس گرفت که زمان کمی مانده و من توسل میکردم.
این همه اضطرار از سر نیاز بود. از اول ترم ، سرگرمی به دانشگاه و ده ها کار دیگری که همیشه مشغول شان بودم باعث میشد کمتر به احوالات معنویام سر بزنم.
دو دقیقه مانده بود تا به معراج برسم که عارفه تماس گرفت :« کجایی؟ دارن شهیده رو می برن ها!»
دویدم و گفتم : «بهشون بهشون بگو نگه دارن ، دو دقیقه دیگه اونجا هستم!»
وقتی رسیدم ماشین حرکت کرده بود.
ناگهان خانمی در شیشه ای کیوسک نگهبانی را باز کرد و با صدایی ملتمسانه گفت :«من دیر رسیدم». ماشین همان جا توقف کرد .
در دل میگفتم:« بانو خدا به همراهت ، با حضرت زهرا سلام الله محشور باشی»
اشک ریختم و بوسه ای به تابوت زدم. عارفه داد زد:« بالاخره رسیدی!»
رفت جلو تر ، تا بار دیگر بوسه ای بزند بر تابوت. با سه شاخه گل برگشت. پرسیدم :«اینا رو از کی گرفتی؟»
و او جواب داد: «فکر کنم پسر شهیده داخل ماشین حمل تابوت بود، اون به من این گلا رو داد!»
گلها را بر روی چشمهایم کشیدم. در ماشین بسته شد و حرکت کرد.
خانم های کمی بودیم که آنجا داشتیم بدرقه می کردیم...
بانوی مقاومت ،
شهیده معصومه کرباسی ،
راه و روشت بماند برایمان ،
تو تنها مادر فرزندان خود نبودی،
حالا مادر مقاومت ایران- لبنان شدی...
باشد در یادگارمان،
دختری از دیار ایران زمین، شهر شیراز ،ایستادگی از زبان بانوان را در تاریخ ثبت کرد!
روحت جاودان و یادت در ذهن مان!
*روایت مائده اصغری از مراسم شهیده معصومه کرباسی*
*معراج شهدای مشهد*
#شهیدهمعصومهکرباسی
#تشییع_پیکر_شهید
#شهیده_ترور
#بانوی_مقاومت_ایران_لبنان
🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
🌱 در جریان باشید.
هر صبح و شام قافله ای از دعای خیر
در صحبت شمال و صبا می فرستمت
#حافظ_خوانی
#حفظ_شعر
تصویر متعلق به کانال بانوان هنرمند هیأتی میباشد
@Kheymeh_Art
🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
🌱 در جریان باشید.
#معرفی_کتاب_کودک
🟠🟡 نُقطه 🟡🟠
🔰مؤلف: پيتر رينولدز
🔰ناشر: پرنده آبی
🔰گروه سنی: (ب)
بسم الله...🌱
✍ برشی از کتاب:
کلاس هنر تمام شد، اما کاغذ نقاشی واشتی سفید بود. او به معلم گفت: «من نمیتوانم نقاشی بکشم» اما معلم در جواب او گفت: «فقط یک خط، علامت یا یک چیزی بکش و ببین تو را به کجاها میبرد.» وشتی با ماژیک ضربهای روی کاغذ زد و نقطهای کشید. معلم از او خواست کاغذ را امضا کند.
هفتهی بعد...
🍃🟠🍃
واشتی فکر می کند هیچ استعدادی در کشیدن نقاشی ندارد و نمی تواند نقاشی بکشد اما انگار معلمش برای او نقشه هایی دارد...
معلم او را اجبار به نقاشی نمی کند، فقط از او می خواهد یک علامت کوچک روی صفحه ی سفید دفتر نقاشی اش بکشد و در ادامه داستان ما می بینم که چگونه واشتی با تشویق معلم مهربانش متوجه استعداد هنری خود میشود و در این مسیر اعتماد به نفس خود را به عنوان یک هنرمند پیدا میکند.
🍃🟡🍃
پیام این کتاب از کشیدن نقاشی فراتر است، نویسنده تمام سعی خود را به کار بسته تا مخاطب خود را متوجه این موضوع کند که هیچ وقت نباید از پرورش استعداد های هنری ناامید شد، او کودک را امیدوار می کند که در کنار پرورش استعدادهای هنری، جرأت بیان احساسات و اعتماد به نفس ابراز عقایدشان را نیز می دهد.
🍃🟠🍃
✍ سمیرا خسروپور
🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
ماهم این هفته شد از شهر و به چشمم سالیست
حال هجران تو چه دانی که چه مشکل حالی است
#حافظ_خوانی
#حفظ_شعر
🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
🌱 در جریان باشید.