eitaa logo
نویسندگان جریان
609 دنبال‌کننده
2هزار عکس
151 ویدیو
30 فایل
🌱در جریان باشید. 🌱ادمین: @aseman311 🌱کانال انتشارات @jaryane_zendegi 🌱زیرنظر مجموعه فرهنگی تربیتی کتاب پردازان @ketabpardazan_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
«صدای جیغ های زنان و کودکان از خیمه های سوزان بلند می‌شود دیگر خبری از تکیه گاه زینب نیست. احوال دلش که غوغایی‌ست.  کودکان برادرش را نمی‌یابد. یادگاران اباعبدالله را نمی یابد. از هر سو قاتلان بی رحم بر نوه‌ی رسول خدا، با اسب هایشان می‌تازند. چادران را از سر می‌کشند، گوشواره ها را از گوش کودکان می درند، خون جاریست. درد بی توصیف‌ست. پناهی نیست. بنا بر اسارت است و این را زینب می‌دانست... همان صبح عاشورا زمانی که امام حسین ابیات را همراه تیز کردن شمشیر در خیمه زمزمه می‌کردند، از پرستاری امام سجاد بلند شد. سراسیمه به خیمه ی آقا رفت دیگر طاقتش تمام شده بود. گریه امان بریده بود زینب بی هوش در خیمه افتاد. امام حسین آبی بر صورت خواهر پاشیدند زینب تمنا می‌کرد: «برادر نروید..» اما برادر گفت بود؛ صبر کن زینب. دیگر چه می‌تواند بگوید زینب!؟ حرف برادر را زمین بگذارد!؟ در کار و خواسته ی خدا و امامش دخالت کند!؟ باید دیگر خودش را آماده میغکرد چیزی نمانده است.. . عصر عاشورا زمانی که ذوالجناح با بدنی پاره از زخم های شمشیر و تیر، سر افکنده به خیمه ها آمد، زینب مرگ خود را به چشم دید. آخر او دلبسته ی برادر بود... مگر می‌شود بی حسین زندگی کرد !؟ اما باید  صبر میکرد..  باید پس از گریه ها و بر سر زدن ها بلند می‌شد آخر فرزندان برادرش را به او سپرده بودند وای که جواب رقیه و سکینه اش را چه بدهد... شب عاشوراست و شام غریبانه حسین...  تا ساعاتی پیش دلش گرم حسینش بود. اما حالا چه؟؟ رقیه بهانه ی پدر را می‌گیرد. از امشب به بعد دیگر زینب جواب گریه ها و بهانه گیری های رقیه را چه بدهد!؟ مگر دختر سه ساله که عاشق پدر اش است بی پدر می‌شود!؟ اوج مصیبت تمام شده است. اما دردش تا ابد ادامه خواهد داشت...» ✍مهرانا کاتب @jaryaniha
بر فرض از دلیل و از اثبات بگذریم قرآن تویی چگونه از آیات بگذریم؟ روشن ترین دلیل همین اشک جاری است گیرم که از متون و عبارات بگذریم ما را نبود تاب تماشا، عجیب نیست از صفحه های مقتل اگر مات بگذریم تفصیل بند بند مصیبت نمیکنیم انگشترت... ، ز شرح اشارات بگذریم یک خط برای روضه ی گودال کافی است: زینب چه دید وقت ملاقات؟ بگذریم ما تیغ غیرتیم که از هرچه بگذریم از انتقام خون تو هیهات بگذریم ✍ سید محمد مهدی شفیعی @jaryaniha
⚪️مردم همه بی دل و جرأت شده اند.کی حوصله دارد حکومت را نقد کند. کی حال دارد با کسی مثل یزید روبرو شود. تازه خیلی ها برای راحت و آسایش زندگی شان مجیز آدم هایی مثل او را می گویند. دنیا زدگی و شهوت زدگی جامعه مسلمین را در خود فروبرده و از آن رشادتها و شهادت ها که مالک و عمّار نشان میدادند حتی سایه ای هم در ذهن مردم نیست. سستی، کسالت، فساد و ظلم و .... در چنین جامعه ای حسین بن علی علیه السلام، آن قیام بزرگ را راه انداخت. پس طبیعی است بپذیریم در روز عاشورا همه فکر کردند حسین(علیه السلام) و دستگاه حسینی پایان پذیرفت و دیگر تمام.🍂 اما کسی چه می دانست این پایانِ به ظاهر تلخ، در واقع کاشتنِ بذری است که به زودی بالنده و پر ثمر سر از خاک برخواهدآورد، آن هم نه فقط در یک نهال. 🌱🌱🌱🌱 🌊بعد از ۱۰ محرّم سال ۶۱ هجری، قیام ها یکی پس از دیگری قد کشیدند. از قیام مختار و توابین و حرّه شروع شد و تا دوران بنی امیّه و بنی عبّاس ادامه یافت. به کدام عقلی خطور میکرد که حسین(علیه السلام) از دل حوادث عاشورا به دنبال این همه شور و شهادت طلبی، و حرکت و انقلاب است. نه اینکه فقط انقلاب های اجتماعی راه بیندازد، بلکه تحول درونی انسانها از فساد به سمت ظلم ستیزی را هم سبب شد. امروز سرچشمه جوشان امید هنوز از قلب حادثه عاشورا تمام انقلاب های دنیا را سیراب میکند. 🌱اکنون باید از خود پرسید کدامین نقطه و حادثه روز عاشورا برای من انگیره ساز حرکت و تحول است؟ یا شاید لازم باشد بدانیم کدام سُستی و یَلِگی ما ممکن است جامعه را به دنیای اسلامِ پیش از عاشورا شبیه کند. ✍ فهیمه فرشتیان @jaryaniha
«نگاه تو به دست های سرباز است درحالی که البسه دخترانت را برداشته. هدیه‌ی رباب، گوشواره سکینه، زینت عروس هات و لوازم مرد ها که حالا با سر در جوار تو تا کوفه می‌روند. گهواره کوچک هم از گوشه چشمت می‌گذرد. تو را می‌گویم حسین علیه‌السلام. هنگامی که راهی بودی...» ✍سیده فاطمه قلمشاهی @jaryaniha
🌊امام حسین (علیه السلام) کشتی نجات است. در متلاطم ترین روزهای زندگی پناهمان یک یا حسین (علیه السلام) است. 🌪در بیابان روزگار که مات و مبهوت سردرگم می شوی، با نوای یا حسین(علیه السلام) سیراب آگاهی می شوی و راه برایت نمایان می شود. ✨ارباب ما که متلاطم ترین روزها را در کربلا داشت و تشنه ترین عالم بود، پناه تمام اشفتگان و تشنه لبان معرفت است. گمانم از رمز و راز های سیر الی الله این است که دل به هرم آتش ها زده باشی و با نفس حق پخته شوی، آن وقت است که قرار هر بی قراری خواهی شد. ✍انسیه سادات یعقوبی @jaryaniha
خودت را فرض کن، وسط یک بیابان سرگردانی و حیرت. کدام دارایی ات را حاضری بدهی تا راه پیدا شود؟ چه میزان هزینه میکنی تا نجات بیابی؟ هر چه این حیرانی بزرگتر و رسیدن به مقصد مهمتر، یافتنِ راه پر هزینه تر. گاه حتی حاضری جانت را هم به خطر بیندازی تا از جهالت و سردرگمی در بیایی. سخت است. بی مسیر و راه بودن دیوانه میکند انسان را. آدم اگر خودش را دوست داشته باشد، اگر برای خودش هویّت و اهمّیتی قائل باشد جسم را میدهد به بهای رهایی از جهل. امّا کسی هم هست که .... کسی که اراده کرد تا ابرهای غفلت را از افق بلند زندگی بشر کنار بزند. او میخواست ما را، همه ما انسانها را ازتاریکی بِرَهاند. او بر خود می دانست که حق را واضح و روشن در مقابل نگاه بشر عَرضه کند. مقصد عجیب بلند است و بزرگ!!! پس چنان شد که می دانیم. او بهای بسیاری برای نمایاندن حق پرداخت، بسیار، بسیار! جایی از زیارت اربعین میخوانیم:"وَ بَذَلَ مُهجَتَهُ فیکَ لِیَستَنقِذَ عِبادَکَ مِن الجَهالَه و حَیرَتِ الضَّلالَه" حال، بعد از آنکه حسین خون خودش را داد تا ما راه بیابیم، آیا بهانه ای داریم برای ندانستن؟ آیا هیچ دلیلی از ما پذیرفته است برای کندوکاو نکردنِ مسیر حقیقت؟ بهانه ها زیادند، رهایشان کنیم. ما نیز بهای شناخت حق را بپردازیم. ✍فهیمه فرشتیان @jaryaniha
او را بیشتر به چه چیز می شناسیم؟ شاید دلاوری هایش در صحنه نبرد و یا غم هایی که بر او وارد شد شاید هم رنج هایی که خانواده اش به دوش کشیدند. این همه توان، قدرت و صبوری از کجا می آید؟ حتّی اندکی رمق داشتن، بعد از برخی حوادث عاشورا، عجیب است، چه رسد به اینکه باز هم دیگرانی را حمایت کنی. و یا به دل دریایی از لشگر دشمن بزنی، حریفی که میدانی از هیچ قساوتی کوتاهی نمی کند. چگونه این همه طاقت در یک انسان جمع میشود جز با اتّصال مداوم به بزرگترین منبع قدرت در تمام هستی. به هر صحنه ای از شب و روز عاشورا وارد می شویم جایگاه دعای امام است. راز و نیازهایی که امام را تسلّا می داد، اطرافیانش را به شور و شعوری بیش از پیش فرا می خواند، و پیامهایی به عمر تمام تاریخ بشریت را نیز در خود نهان داشت. دعای شب عاشورا با آن شور و حرارتی که امام داشت، برای همیشه در گوش زمان مانده است. دعای صبح روز بعد نیز ،در حالی که سوگوار برخی از یارانش بود. رازو نیازی که در لحظه شهادت سربازِ شیرخواره اش با خدای خویش داشت، و آن جملاتی که همزمان با بریده شدن دستان برادرزاده یازده ساله اش برزبان راند، و حتی آنچه با لبهای خشک و تشنه نجوا میکرد، در آن هنگامه ای که حیوان صفتان برای پایان بخشیدن به حیات دنیایی اش، از هم پیشی میگرفتند. آخرین مناجاتش را اغلب شنیده ایم: صَبراً علَی قَضائِک یا رَبِّ لا اِلهَ سِواک. آیا برای ما نیز دعا یکی از راه های تاب آوری است؟ آیا میتوانیم در اوج سختی، با یادآوری نعمت ها، گفتگو با خداوند را آغاز کنیم؟ ✍فهیمه فرشتیان @jaryaniha
در شب و روز عاشورا کم پای این جمله اشک نریخته ایم که :" یا لَیتَنا کُنّا مَعَک" . بارها با شنیدن این عبارتِ کوتاه، خون مان به غلَیان افتاده و آرزو کرده ایم که ای کاش، ای کاش... بیایید تصور کنیم ما نیز در آن صحنه ای بودیم که امام فرمود: مَنْ کَانَ فِینَا بَاذِلًا مُهْجَتَهُ- مُوَطِّناً عَلَی لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ- فَلْیَرْحَلْ مَعَنَا. (۱) بعد از شنیدن این سخن امام چه حالی داشتیم؟ تردید؟ ترس؟ و یا یقینی استوار؟ آیا ما می خواستیم که خود را آماده دیدار با خدا کنیم؟ آیا میتوانستیم جانمان را در راه حسین ببخشیم؟ همین ما! همین ما که سالهاست اشک ریخته ایم در آرزوی بودن با او، چه سنگ محَکی داریم برای تشخیص صداقت خود؟ حقیقتا از کجا بدانیم؟ بحث مهم است. مهم تر از تمام دنیایمان و مساوی با سرنوشتمان در آخرت. پس ضروری است که شاخصی برای سنجش خود در این موضوع پیدا کنیم. امروز میان قدم زدن های ذهنی ام فکر کردم باید رفته های این راه را بشناسم. آنهایی را که با او هم مسیر شدند. همان ها که بعد از خبر کشته شدن مسلم بن عقیل باز هم عقب نکشیدند، آنها که شب عاشورا از تاریکی برای عبادت بهره برداشتند و نه برای ترک خیمه گاه های اهل بیت. آنها که در برابر زخم نیزه ها و شمشیرها بدنی صبور داشتند . و همین طور کسانی که زخم زبانها را به جان خریدند، اما با حسین ماندند. یاران حسین علیه السلام را چقدر می شناسیم؟ از میان صدها ویژگی که آنها را در رکاب مولایشان نگاه داشت، ما کدام ها را داریم؟ این روزها صدایی مدام در گوشم می پیچد:"فلیرحل معنا،فلیرحل معنا، فلیرحل معنا" و میخواهم گام اول را بردارم. میخواهم اصحابش را بیشتر بشناسم. ........................................ (۱)کسی که میخواهد در راه ما جانش را ببخشد و خود را آماده دیدار با خدا کند، پس باید با من بیاید. ✍فهیمه فرشتیان. @jaryaniha
«وارد مراسم می‌شوم. آنقدر از صبح این ور و آن ور رفته ام که اول از همه دنبال یک تکیه‌گاه میگردم برای نشستن.‌ چند جای خالی پیدا می‌کنم. همان که نزدیک تر است برای من بهترین گزینه به حساب می‌آید. می نشینم و تا کیفم را از روی شانه بر میدارم نگاهم می‌افتد به دیوار روبرویم‌.‌ درست نشسته ام مقابل عکس شهیدی که مدتی است با دخترش دوست شده ام.‌ ضربان قلبم تند می‌شود.‌ نگاهش می‌کنم. با او حرف می‌زنم. دلم خیلی پُر است‌.‌ اما چند دقیقه بعد یاد خاطرات دوستم از روزهای نبودن پدرش می‌افتم. روز اول مدرسه، تولد های هرساله بدون بابا. روز قبولی دانشگاه، لحظه عقد ازدواج و...» روضه خود بخود آمده و در مقابلم نشسته. (شهید محمد حسین فاضلی) ✍ فهیمه فرشتیان 🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊 💠 @jaryaniha 🌱 در جریان باشید.
گفته بودم که بگذار اول محرم بشود؛ دیگر نه انتخاباتی باشد، نه هیچ نمونه خوانی، نه کلاس رانندگی، نه و نه و نه، همه چیز نه و فقط تو. دست می اندازم به حلقهٔ درِ تو و خودم را بازسازی می کنم. و محرم شد، نه آنطور که تصور می کردم.‌ محرم شد با بیماری و مهجوری. غربت و بی تویی. گویی از اول که ما را آفریدند اینطور رقم زدند که بی تاب تو باشیم و این بی تویی ما را بی تاب تر از قبل می کند... ولی یک بار هم امان بگیر برایمان، بگذار ما بی سر و پاها هم لحظه ای طعم با تو بودن را بچشیم. ✍️رسولا مبتدی 🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊 ‌💠 @jaryaniha در جریان باشید! 🌱
«این شب ها اگر فرصتی باشد و نوای روضه ای به گوشم برسد، اشک که راه باز می کند، خجالت می‌کشم. نمی‌دانم اشک های خستگی و دل آشوبه های خودم هستند یا اشک هایی برای مظلومیت آل الله ... من که نمی‌دانم حساب و کتاب حال خودم را ولی خوب می‌دانم کرم و دست دریای کربلایی ها را. اشک های ناخالصم را بخرید تا در دستان شما کیمیای نجات شوند...» ✍انسیه سادات یعقوبی 🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊 ‌💠 @jaryaniha در جریان باشید! 🌱
«با ذهنی پُر سوال رفته ام پای درس استاد معماریانی. میخواهم درباره تشکیلات بیشتر بدانم.‌ شوق بسیاری برای شنیدن دارم. کتاب مدیریت و سازندگی را از توی کیفم بیرون می‌کشم. سررسیدی هم دارم که مربوط است به همه جمع خوانی ها و جلسات اندیشه استاد صفایی. آن را هم باز می‌کنم و نکته ها را می‌نویسم.‌دقیق و تمیز. هنوز پنج دقیقه از شروع بحث نگذشته که صالحه کوچک و خسته می‌زند به در بهانه گیری. مادرش سعی می‌کند با صبر و حوصله آرامش کند. اما فایده ای ندارد. خودکار صورتی ام را طوری که او ببیند می‌گذارم روی کاغذ و در سررسیدم دوتا دایره می‌کشم. مامان صالحه هم دنباله کار را می‌گیرد: «ببین خاله داره چی می‌کشه» و ده دقیقه بعد رضوانه هم با آن چادر صورتی اش می‌آید کنار ما. مدادشمعی‌هایش را رو می‌کند و سررسیدم می‌شود کتاب رنگ آمیزی دخترها. حالا هردوتایشان سرحال و شاد هستند و کاری به مامان هایشان ندارند. من هم دارم جواب سوالهایم را یکی یکی از میان بحث بیرون می‌کشم. فکر میکنم ما مادرها بدون برنامه ریزی از قبل چیده شده ای یک تشکیلات تمام عیار هستیم. چون همه مان هدفی مشترک داریم. هدفی بزرگ: تربیت و شکوفایی انسان.» ✍ فهیمه فرشتیان 🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊 ‌💠 @jaryaniha در جریان باشید! 🌱