eitaa logo
جاویدنشان
66 دنبال‌کننده
336 عکس
73 ویدیو
3 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ 🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹 📚وقتی که کوه گم شد *  * □فلاش بك سعيد در كنار صندوق صدقات به حميده و فريبا می گويد: البته امروز رفتم كه همه اون كاغذها رو بيارم، اما متأسفانه ديشب دزد به مغازه مون زده و از شانس بد، مابقی اون كاغذها رو با خودش برده. □فلاش بك حميده به فريبا می گويد: يعنی اين كاغذها آخرين برگ های اون دست نوشته هاس كه به دست ما می رسه؟ □فلاش بك در روی پشت بام. حميده: فاطمه، رو داشت، اما من و تو، توی اين شهر شلوغ و بی عاطفه كی رو داريم؟ فريبا: فعلاً این دستنوشته رو. بعدشم دوجفت چشم داریم و دوجفت پا، می گرديم دنبال آب، از اون چاه كنه كه كمتر نيستيم. -حميده در تخت خود می نشيند و سرش را به ديوار تكيه می دهد. □فلاش بك خانه حميده نيما دست نوشته ها را به روی ميز پرتاب می كند و خشمگين به حميده و فريبا می گويد: اينا ديوونه ان، ديونه هايی كه بايد تو بيمارستان بستری بشن. همه اين نوشته ها تبليغاتيه، نويسنده اين حوادث هم عين خود همون ها ديوونه بوده. آخه معنی نداره، يه مشت انسان به جون همديگه بيفتن و همديگه رو تيكه پاره كنن؛ اين كجاش بإ؛ححّ ارزش و حماسه اس؟! □فلاش بك -فريبا به حميده می گويد: حالا چكار كنيم؟ □فلاش بك -مسير حركت به سمت دزلی تصوير صورت بچه ها كه به نگاه می كنند و تصوير صورت آرام . صدای رسول: همه به نگاه می كردن، به آرامشش، به شكوهش، به سكوتش و به دريا دل بودنش، دريايی بود كه هيچ وقت موج نداشت. وسيع و بی انتها، اما آرام و ساكت. □فلاش بك -مقابل خانه مرتضی رضاييان. فريبا به حميده می گويد: من می گم خيلی صاف و ساده بريم در خونه اش رو بزنيم و كل ماجرارو براش بگيم و مابقی دست نوشته رو ازش بخوايم. حميده: به همين راحتی؟ -اتاق حميده حمیده که بر تخت خود نشسته پاسخ خود را می دهد. حميده: آره، به همين راحتی. دست حميده پنجره اتاقش را می گشايد، نسيم ملايمی می وزد. حميده: همين كاررو می كنيم. □نيمه شب، منزل مرتضی رضاييان احمد و مصطفی و داوود و عباس و مرتضی در حال بازديد وسايل خانه هستند. مصطفی: نامردا همه سوراخ سنبه هارم گشتن. احمد: يه سوراخ سنبه ای بهشون نشون بدم. مرتضی: همين كه همه شون سركارن، بهترين ضربه اس احمد جون. داوود قفسه نوارها را نشان می دهد. داوود: نگاه كنيد، همه نوارها رو چك كردن. مرتضی و مصطفی به سمت قفسه نوارها می آيند، مرتضی با دقت به نوارها نگاه می كند و با انگشت شروع می كند به شمارش آنها. مصطفی نيز به اين عمل مرتضی می نگرد. ناگاه مرتضی خوشحال می شود. مرتضی: بردنش، اون دو تا نوار رو بردن. مصطفی: ای نامردا، چقدر دقيق نوارهارو چك كردن. مرتضی: كارشون اينه. مصطفی: تو فكر می كنی با شنيدن اون نوارها خام بشن؟ مرتضی: اميدوارم. عباس كه قفسه ديسك ها را بررسی می كند رو به ديگران می كند و می گويد: ديسك ها همه سرجاشه، ولی معلومه كه همه رو چك كردن. مرتضی رو به احمد می كند و می پرسد: احمد چند تا آدرس ازشون پيدا كردی؟ احمد: با مقر گروه تفتيش شون، می شه پنج تا. مرتضی: خوبه فعلاً اوضاع امنه، از فردا همه به کارهای قبل ادامه می دیم. اول ادامه مصاحبه ها، تو مصاحبه ها خيلی عقبيم. احمد: يعنی برای اين آدرس ها هيچ نقشه ای نداريم. مرتضی: فعلاً نه، باید دستمون پرتر بشه. احمد با خشم به مرتضی می نگرد. ادامه دارد... 🆔️ @javid_neshan
‍ 🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹 📚وقتی که کوه گم شد *  * □اتاق مرد ميانسال مرد ميانسال به نوار كاستی كه در ضبط است گوش می دهد، سحر و رئيس گروه تفتيش نيز حضور دارند. از ضبط، صدای موسيقی جاز می آيد. ناگاه صدای موسيقی قطع می شود و صدای ضبط شده بی سيم شنيده می شود. . بی سيم چی : ، ، سلمان۶. : به گوشم. بی سيم چی: با توپ مستقيم داره می كشه اونهارو... آره آره، با توپ مستقيم تانك. : خود شمس نيست... بی سيم چی: نه نه، نه. شمس نيست، شمس نيست... : استقامت كنيد برادرا! خواهش می كنم بگو برادرها آنجا بايستند. (منبع: نوار شماره ۵۷۲۸، بی سیم ۲۴، مرحله دوم ص ۱۸ ) نوار تمام می شود و تکمه PLAY بالا می پرد. مرد میانسال، چشم از ضبط می گيرد و به رئيس گروه تفتيش می نگرد. رئيس گروه تفتيش: من نظرم اينه كه اين نوار، جزء نوارهای تحقيقاتی پدره بود كه اين پسره، روش موسيقی پر كرده. با توجه به اين كه تمامی نوارهایی رو که ما اونجا دیدیم دست دوم به نظر می رسيد، احتمالاً اکثر اون نوارها مدارک صوتی پدره بوده كه پسره، روش چيزهای مختلف پر كرده. به غير از اين دو تا نوار، ديگه هيچی اونجا نبود؛ هيچی. مرد ميانسال: نوار دوم رو بذار ببينم. رئيس گروه تفتيش نوار اول را از ضبط در می آورد و نوار دوم را می گذارد و سپس تکمه PLAY ضبط را می فشارد. از بلندگوی ضبط صدای تمرین مكالمه انگليسی می آيد. پس از چند جمله، ناگاه مكالمه قطع می شود و صدای ضبط شده مكالمات بی سيم پخش می شود. : ، ! : ، هستم، به گوشم! : ، وضعيت اون جا الان چطوره؟ : جان! عين همون وضعی كه صبح خودت ديدی. : به همون شكل؟ به همون شكل؟ از وضعی كه صبح اونجا بودم و ديدم بدتر؟! : آره جان (بالحنی بغض آلود) لازمه خودت رو ببينم با هم صحبت كنيم. من در امتداد و كنار جاده می آم، شما هم اگه می تونی، بيا تا همون جا، با هم صحبت كنيم. صدای خالقی می لرزد و بغض آلودتر ادامه می دهد: جان، رو هم كه جريان اون رو می دونی، هم عین ، هم پاش تير خورده. (منبع: نوار شماره ۵۷۱۲، بی سیم ۸، مرحله اول ص ۲۵، ۲۰ ) ناگاه صدای ضبط قطع می شود و تکمه PLAY ضبط بالا می پرد. مرد میانسال همچنان به ضبط خیره مانده است. □منزل مرتضی رضاييان مرتضی غرق فكر، به نقطه ای خيره شده، در اتاقش هيچ كس جز او نيست. دوربين به نرمی به مرتضی نزديك می شود. در انتها، تصوير نزديك چهره او را می بينيم. ناگاه در اتاق با سرعت باز می شود و پدرش، رسول رضاييان، با هيجان وارد اتاق می شود، در دست او هفت هشت برگ كاغذ ديده می شود، پدر خطاب به دوربين می گويد: معلوم نيست اين مرد از فولاد ساخته شده؟ ببين چی می گن ازش، تو وسط ، كه رفته بود جلو، تركش می خوره به رونش، معلوم نيست اين فرمانده لشكر بوده، يا يه بسيجی تو خط. ببين وقتی از توی اون جهنم آتيش می آرنش عقب، چيكار می كنه. رسول هفت هشت برگ كاغذ را به مرتضی می دهد. تصوير صفحه اول را می بينيم. صدای بر روی اين تصوير می آيد. صدای : رو با زخمی های ديگه داشتيم می برديم عقب، آسمون رو سر همه خراب شده بود، يعنی اين فرمانده يه لشكر بسيجيه كه اينجور بيهوش افتاده. ادامه دارد... 🆔️ @javid_neshan
‍ 🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹 📚وقتی که کوه گم شد *  * □داخل آمبولانس، عصر يك روز اواسط ارديبهشت، بيابان در ميان زخمی های داخل آمبولانس با پايی غرق خون، بی هوش افتاده، رزمنده ای كه مواظب زخمی هاست با چشمان نگران و اشكبار به خيره است. سر و صورت آن چنان غبارآلود و آشفته است كه به خوبی از اوضاع خط و عمليات خبر می دهد. ناگهان با يك شوك به هوش می آيد. گيج و منگ است، به سرعت داخل آمبولانس را نگاه می كند، سپس نيم خيز می شود و خطاب به می گويد: برادر ، معلوم هست منو داريد كجا می بريد؟ نگه دار، نگه دار. سعی می كند را آرام كند. : آروم باشيد ، داريم می ريم بهداری. عصبانی با مشت به ديواره آمبولانس می كوبد و فرياد می زند: گفتم نگه دار، كی گفته منو ببريد پشت خط؟ من كه چيزيم نيست. : برادر به ما دستور دادن كه شمارو اونجا ببريم. : حالا من بهتون دستور می دم كه لازم نيست!... منو ببريد تو يكی از همين سنگرهای اورژانس، به راننده بگو نگه داره. ناچاراً سه ضربه به ديواره آمبولانس می زند. لاستيك های آمبولانس ترمز شديدی می كند و خاك به هوا برمی خيزد. در قاب پنجره راننده آمبولانس، وارد می شود و خطاب به راننده می گوید: حاجی نمی ذاره بريم پشت خط، برو پستِ اورژانس. رانند با تعجب می گوید: حالش وخیمه ، خطرناکه. : می گه باید سریع پانسمان بشم تا برگردم خط، داره دستور می ده. راننده با ناراحتی سرش را به طرفين تكان می دهد. لاستيك های آمبولانس دور می زند و با گرد و خاك، راه را عوض می كند. □داخل آمبولانس با چهره ای نگران به حاجی می نگرد، نمی تواند آرام بگيرد. به زخمی های اطرافش نگاه می كند، سپس نيم خيز می شود و سرش را نزديك صورت می آورد و با صدايی آرام می گويد: برادر ؛ شما بايد يه قولی به من بدی. با دستپاچگی دستش را روی چشمش می گذارد و می گويد: روی چشمم حاجی هر چی شما بفرماييد. با صدايی آرامتر می گويد: توی اورژانس حق نداريد به كسی بگيد كه من مسؤول تيپ ام. به هيچ وجه، پزشك و پرستارها كه منو نمی شناسن. بايد فكر كنن كه يه سرباز معمولی هستم. مفهوم شد؟ با نگاهی مات سرش را تكان می دهد سپس به زخمی های ديگر نگاه می كند و خطاب به آنها چنين می گويد: اين برادر ، فرمانده تيپ ۲۷ نیست، یه سرباز معمولیه. فهميدين؟! زخمی ها هاج و واج، به خيره می نگرند. ادامه دارد... 🆔️ @javid_neshan
‍ 🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹 📚وقتی که کوه گم شد *  * □سنگر اورژانس را بر روی تخت می گذارند، تمام پای چپ زخميش، غرق خون است. پرستارها زير چشمی به هم نگاه می كنند. دكتر به كنار می آيد و به زخم عميق پای او می نگرد، از حالت چهره دكتر شدت زخم نمايان می شود. دكتر: اين نياز به جراحی داره، اينجا وسايل جراحی نداريم. خطرناكه، بايد ببريدش بهداری. با شنيدن اسم بهداری به هم می ريزد و با لحنی كه خشم و ادب در آن آميخته است می گويد: نه برادرجان، همين جا تمامش كنيد. همين جا. دكتر زيرچشمی به و راننده آمبولانس نگاه می كند، دو پرستار با وحشت به زخم پای خيره مانده اند. با سر به دكتر اشاره می كند كه حرف حاجی را گوش كند. دكتر به حاجی و زخم پای او می نگرد. نفس حبس شده اش را خارج می كند و در حالی كه سرش را به علامت تأسف تكان می دهد، رو به پرستار می كند و می گويد: آمپول بيهوشی، سريع. كه آرام گرفته، با شنيدن اسم آمپول بيهوشی، ناگاه نيم خيز می شود و خطاب به دكتر می گويد: نه برادرجان، بی هوشم نكن، داروی بيهوشی رو نگه دار برای اونهايی كه زخم های عميق تر دارن. دكتر جا می خورد و با تعجب به می گويد: عميق تر؟! تركش به اين بزرگی تو اعماق گوشت ران شما فرو رفته، اونوقت توقع داريد بی هوشتون نكنم؟!! درد اين جراحی فيل رو از پا درمی آره! اين زخم ها رو بايد حتماً پشت جبهه، تو یه بیمارستان مجهز درمان كرد، نه اين جا. حاجی با زحمت برمی خيزد و در حين پايين آمدن از تخت می گويد: باشه، من اصلاً احتیاج به درمان ندارم، به خط بر می گردم. با اين حركت ، دكتر و پرستارها و و راننده، دستپاچه می شوند. هركسی به نحوی می خواهد مانع حاجی شود. : دكتر يه كاری بكن. پرستار ۱ : برادر از تخت نیائید پایین. دكتر: شما حركت نكنيد، شما اجازه بديد... آخه چرا نمی ذاريد بی هوشتون كنم، درد اين جراحی خارج از طاقت شماست عزيز من! : شما شروع كنيد، طاقت آوردنش با من. دكتر: اما من گفته باشم، دردش وحشتناكه ها. : اشكال نداره برادرجان. دكتر وامانده به پرستارها نگاه می كند. و راننده به يكديگر نگاه می كنند. راننده با صدايی آهسته از نيكوگفتار می پرسد: چرا نمی ذاره بيهوشش كنن؟ : نگران اينه كه مبادا تو حالت بيهوشی، اطلاعات سری مربوط به عمليات از دهنش خارج بشه. راننده با حيرت به می نگرد و زير لب می گويد: ياابوالفضل، اين ديگه كيه!! دكتر به نگاه می كند، با سر علامت می دهد كه جراحی را انجام دهند. پارچه سبز رنگ وسايل جراحی پهن می شود. تيغ و ديگر ابزار در كنار هم چيده می شود. با چشمانی آرام بر تخت دراز كشيده و به سقف سنگر نگاه می كند. دست پرستار با قيچی، پارچه اطراف زخم را می برد. چهره درهم می رود. دكتر كه دستكش هايش را در دست كرده، رو به و راننده می كند و با سر به آنها علامت می دهد كه جلو بيايند. هر دو به سرعت به كنار دكتر می روند. دكتر آهسته می گويد: دست و پاش رو بايد بگيريد. به راننده و راننده به دكتر و سپس هر سه نفر به نگاه می كنند. دست های را می گيرد، به آرامی چشم های خود را می بندد. راننده دو دستی پای سالم را می گيرد. دكتر تيغ جراحی را برمی دارد و به زخم پای نزديك می كند. چشم های بسته را می بينيم، پس از چند لحظه ناگاه ابروان قدری جمع می شود، دانه های عرق از پیشانی و او سرازیر است، دکتر مشغول است، دست های که در دست های گره خورده، یکی دوبار می لرزد. راننده با چشمان بسته، محكم پای را گرفته. ابروان بيشتر درهم فشرده می شود. دو پرستار، با تمام قدرت، پای مجروح را گرفته اند. دندان هايش را محكم برهم می فشارد. از بيرون صدای چند انفجار می آيد. چهره ديزالو می شود به صورت اندوهناك و آرام مرتضی رضاييان. مرتضی بی هيچ حركتی، به دوربين خيره شده، آرام لب هايش حركت می كند و زير لب می گويد: كی می خواد تورو از دست اين مردم بگيره، سالار؟ ادامه دارد... 🆔️ @javid_neshan
‍ 🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹 📚وقتی که کوه گم شد *  * تصوير صورت مرتضی ديزالو می شود به چهره مچاله شده و خيس عرق ، تمام عضلات صورت می لرزد، كه با تمام قدرت دست های را گرفته، بی صدا اشك می ريزد، بر پيشانی دكتر، قطرات درشت عرق ديده می شود، تمام صورت و بدن از درد می لرزد، پرستارها با تمام قدرت پای را گرفته اند. درد و فشار بر به نهايت رسيده، ناگهان ناله ای جگر خراش از حلقوم بیرون می آید و دفعتاً از هوش می رود. در ظرف خالی استيلی، يك قطعه ترکش به اندازه کف دست می افتد. و راننده با وحشت به که بی هوش شده می نگرند. دکتر نفس حبس شده اش را خارج می کند و می گوید: باند و مايع شستشو، سريع. دو پرستار سريع پای بی حركت را رها می كنند و باند و ديگر وسايل را در جلوی دكتر می گذارند. تصوير چهره بی هوش و خيس عرق را می بينيم. اين تصوير ديزالو می شود به چهره مرتضی رضاييان، در چشم های مرتضی اشك حلقه زده، مرتضی: اسرار عمليات!... از درد بی هوش شدی تا مبادا اسرار موندگاری عمليات لو بره... ، بيا ببين كه دشمن برای به چنگ آوردن اسرار شما تا داخل اين خونه نفوذ كرده، بيا ببين. می خوان تورو از ما بگيرن ، می خوان سِّرالاسرار عشق رو بدزدن و نابود كنن. ادامه دارد... 🆔️ @javid_neshan
🔺هُوَ المُفرِّجُ الكُرَبِ عَن شیعَتِه بَعد ضَنكٍ شَدیدٍ وَ بَلاءٍ طَویل. ✔️تنها او ( مهدی(علیه‌السلام)) است که پس از دوران‌های طولانی بلاخیز و تنگناهای طاقت‌فرسا، غم‌ها و گرفتاری‌ها را از دل شیعیانش برطرف می‌نماید. (الزام‌الناصب، ص ١٣٨) 🆔 @javid_neshan
🔺در سخنرانی دبیر کل حزب الله لبنان مطرح شد؛ ✔️سید حسن نصرالله : جمهوری اسلامی به کمک آمریکا احتیاجی ندارد. واشنگتن فقط تحریم های ضد ایرانی را لغو کند. و تا چند روز پیش تعداد واقعی مبتلایان به ویروس در کشورهایشان را مخفی می کردند. با بمباران مواضع نظامی توسط نیروهای آمریکایی مردم این کشور بایستی مخالفت شدید خود در اعتراض به اشغالگری این رژیم را نشان دهند. امروز خطر جدی اشغالگران نیستند بلکه فروپاشی اقتصادی است البته تمامی ارکان و سازمان ها و مسئولین اقتصادی لبنان باید برای بهبود شرایط پای کار باشند. انتشار ترس و توهمات و دروغ های بی اساس میان مردم است. 🆔 @javid_neshan
🔴 ترور بیولوژیک ، سلاح ضد انسانی ! چه سازمان‌هایی پشت پرده ویروس کرونا هستند؟! 🆔 @javid_neshan
با سلام و احترام خدمت اعضای محترم کانال "جاوید نشان/متوسلیان" مستند از ۲۴ اسفند ۹۸ ، هرشب آپلود خواهد شد . در آن کوشا باشید 🌸
🔺 مزدور صهیونیست ها به سرطان مبتلاست و آرزوی ریاست جمهوری لبنان را به گور خواهد برد ✔️ در حال حاضر از مسئولین سیاسی و رئیس حزب نیروهای لبنانی ( القوات اللبنانیه ) نزدیک به عربستان سعودی و غرب ، مخالف سرسخت و لبنان و از عاملین اصلی بی ثباتی در لبنان طی اعتراضات اخیر به دلیل ابتلا به تحت درمان است 📌لازم به ذکر است سمیر جعجع ملعون ( فرمانده فالانژهای سابق در زمان جنگ داخلی لبنان و همپیمان با رژیم صهیونیستی ) جنایات بیشماری در کارنامه خود دارد : عامل قتل عام هزاران مسلمان و شیعه ، همدستی با آریل شارون در قتل عام هزاران پناهنده بی دفاع اردوگاه صبرا و شتیلا و از عاملین اصلی سرنوشت و سه همراهش ( سید محسن موسوی، کاظم اخوان و تقی رستگار مقدم ) که به گفته خودش آنها را به شهادت رسانده است. ✔️ او بعد از ۱۱ سال زندان با فشار و حمایت آمریکا و عربستان از زندان آزاد شد و هرگز بخاطر نسل کشی و جنایاتش علیه مسلمانان در جنگ داخلی لبنان (۱۹۸۲) محاکمه نشد 🆔 @javid_neshan