eitaa logo
جاویدنشان
65 دنبال‌کننده
336 عکس
73 ویدیو
3 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹 📚وقتی که کوه گم شد * * : ، شما به من بگو، عاشق شدن جرمه؟ عاشقيت حرومه؟ به قرآنی كه تو سينه محمده اين چيزی كه توی دل من هست يه ريزه شيطونی نيست. دوست داشتن من پاك و پاكيزه اس؛ عين آب. اما نمی دونم چرا همه فك و فاميل و ايل و طايفه اش شمشير از رو بستن برای من، مادر و پدر بدبختم نفس نمی تونن بكشن بدون اجازه فاميل. اين وسط كی می سوزه و خاكستر می شه؟ من و اون. ناگهان رزمنده ای نفس نفس زنان از در اتاق وارد می شود و خطاب به می گويد. رزمنده: ببخشيد ، برادر از بيمارستان پيغام داده كه بچه های مجروح نياز فوری به جراحی دارند و بايد اعزام بشن تهران، چيكار كنيم؟ صدای : سريع بفرستين، سريع. رزمنده: با ماشين؟! صدای : نه، با هلی كوپتر، بی سيم بزنيد سنندج، هلی كوپتر بياد. رزمنده به سرعت بيرون می رود. با رفتن رزمنده به خيره می شود. به علامت تأسف سرش را تكان می دهد و با لحنی تلخ می گويد: يه سيلی بزن تو گوشم و من رو از اتاقت بنداز بيرون. تو چقدر بی كسی؟! وسط اين اوضاع آشفته كه از همه طرف دارن رو می كوبن و آه در بساط نداری و با چنگ و دندون داری شهررو می چرخونی، منِ عوضیِ عاشق پيشه اومدم و دارم از عاشقيت می نالم... خوب چيكار كنم برادر؟ اين فكر و اين ماجرا من رو مثل خوره داره می خوره، به پيغمبر برام كاری نداره حرفهام رو قورت بدم و ادای مقدس ها رو در بيارم و جسمم اينجا باشه و دلم پيش اون، ولی چه خاكی به سرم كنم كه تو مارو اين جوری بار آوردی، خودت می خوای كه حرف دلم رو بهت بگم. تو رو به پيغمبر راست بگو؛ تو دلت از من بدت می آد، نه؟ پيش خودت می گی ببين برو بچه ها تو اين شهر بی صاحب دنبال خدمت به مردمن و اين ممد بی وجدان و بی عاطفه زانوی عاشقيت بغل گرفته و مثل بچه داره گريه می كنه؟ درسته ؛ تو دلت اينه؟... سرش پايين است در حالی كه لبخند بر لب دارد می گويد: اگه بی عاطفه بودی كه عاشق نمی شدی... : اين نامردی نيست كه تو اين الم شنگه و تير و تركشی ، من فيلم ياد هندوستان كرده و واسه اون گريه می كنم؟ : گريه تو برای اينه كه چرا اون دختر خانم رو به تو نمی دن، اگه می دادن، تو خيالت راهت بود و يه قطره اشك هم نمی ريختی، می ريختی؟ : نه به خدا. : پس آدم می تونه عاشق باشه و همسر آينده اش رو دوست داشته باشه و وسط كوه های مثل شير بجنگه. : آره والله، اگه فك و فاميلش اين جوری نمی كردن، ديگه غصه ای نداشتم. سر كيف تر از همه بچه ها با اين نامردها می جنگيدم. : ممدجون، دلی كه عشق رو نفهمه و عاشق نباشه، اون دل مريضه. ، عشق به اين مردم و سامون، وگرنه عقل می گه برو دنبال زندگی و تحصيل و كسب و كار خودت، به تو چه به ها ظلم می شه. : پس احساس گناه نكنم؟ : احساس گناه كسی بايد بكنه كه عشق های ناپاك تو دلشه. برای تويی كه به عشق اين مردم آواره شدی و مثل همه آدم ها علاقه مند ازدواج با دختر خانمی شدی چه جای احساس گناه؟! : با اين فكر مشغولم، چيكار كنم؟ همش وحشت اين رو دارم كه در غياب من، شوهرش بدن. : مگه اونم خواهانِ تو نیست؟ : چرا احساس اون از من داغ تر و پاك تره. فقط پدر و مادرش گير فاميلن. : درستش می كنيم. اگه زنده موندم، هفته ديگه با هم می ريم و خودم مادر، پدرش رو راضی می كنم. گويی شوكه شده، ناباورانه از می پرسد: يعنی... ! شما با من می آی كه پدر و مادرش رو راضی كنی؟!! : آره مگه چيه؟ : چی؟ : چراغی كه به خونه رواست به مسجد حرومه، به مردم داره ظلم می شه، به تو هم كه كنار دست منی داره ظلم می شه، كمك به تو كمتر از كمك به مردم نيست، هست؟ : اون وقت، اگه بروبچه ها بفهمن، برای شما بد نمی شه؟ : مگه من به نظر بچه ها عمل می كنم؟... حالا خوب گوش كن برادرجان، عاشقی زخم خورده به امام حسين عليه السلام رجوع كرد و گفت يا اباعبدالله، خود شما می دونيد كه در رسم عرب، اگه پسر و دختری عاشق هم بشن، تا ابد خويشاوندان دختر اين وصلت رو حروم می دونن. حالا من، مدت هاست كه در سودای محبّتِ فلانی می سوزم و اون هم در محبّتِ من، اما به خاطر اين رسم قديمی، خويشاوندای اون دختر وصال مارو حرام اعلام كردن و به همين خاطر، تمام زندگی برام شده جهنم و هر لحظه آرزوی مرگ می کنم. يا اباعبدالله، اگه اين محبّت خطاست، کاری کنید که از قلبم بيرون بره؛ اگه خطا نيست، ياريم كنيد كه هيچ يار و ياوری ندارم. ادامه دارد... 🆔️ @javid_neshan
📝دیباچه سردار جاویدان اثر... روز 14 تيـر مـاه سـال 1361 ،زمانى كه خبـر ربوده شدن چهار ديپلمات ايرانى توسط همسنگران به سـفارت ايران در سوريه رسيد، در ميان شخصيت هاى سياسـى، كم بودند كسانى كه شـناخت دقيقى نسبت به هويت و سوابق اين چهار نفر داشـته باشند. ، ، و ، در مكاتبـات ديپلماتيك و ادبيات رايج سياسـى، تنها چهار شهروند ايرانى بودند كه خلاف اصل مصونيت ديپلماتيك، از خودروهاى داراى پلاك سياسى ربودهِ شـده بودند. اما پاسـداران جمعى تيـپ ۲۷ محمد رسول الله(ص)، يكى از اين چهار نفر را به خوبى مى شناختند: ، بنيانگذار و فرمانده تيپ تازه تاسـيس (ص) و فرمانده سابق سپاه . عزيمت در روزهاى ابتدايى غائله به اين منطقه، به همراه تعدادى از نيروهاى پاسـدارش و مبارزه با تمام وجودشـان براى هدف و عقيده اى كه با خون خود براى حفظش پيمان بسته بودند، از جمله مسـائل آن روزگار است. آزادسازى شهرهايى همچون ، ، ، ، و از جمله افتخارات سـردار بزرگ انقلاب، به شمار مى آيد. بر خلاف چهره مقتدر و پرجذبه اش، دلى پاك و آرام داشـت. به گونه اى كه هر كس براى كمك به تقويت جبهه هـاى غرب به آن منطقـه مى آمد، با برخورد با «» ديگر نمى توانسـت از او دل بكند. از سويى ديگر معاشرت با مردم منطقه و تامين معاش خانواده هايى كه سرپرسـتى نداشـتند از جمله اين خاطرات است. تشـكيل ۲۷محمدرسول‌الله(ص) و شركت پر شور و حماسه ساز در عمليات هاى و از ذهن هيچ رزمنده اى پاك نخواهد شد. ، بر خلاف شهرت نسبى نامش در اين سال ها، تا يك دهه پس از پايان جنگ تحميلى، از ناشناخته ترين شخصيت هاى موثر در دفاع مقدس به شمار مى رفت. اين در حالى بود كه يگان تحت امر او، از نيروهاى تهران بودند و به دليل تمركز رسانه اى در پايتخت، فرماندهان و شهداى اين يگان در سطح عمومى شناخته شده تر بودند اما با اين توجيه كه نبايد افشا شود كه مسئوليت نظامى نيز داشته است، نزديك به دو دهه از هرگونه عمليات فرهنگى رايج در حوزه شخصيت هاى شهيد و قهرمانان ملى و مذهبى ممانعت نمودند. هرچـه بـود و هـر چه شـد، گذشـت زمـان ، موانع ذهنـى كاذب را فرسـوده سـاخت و در دهـه ۸۰ ،بـا انتشـار آثارى قابـل تامل، نام و سـوابق جهـادى او، در افـكار عمومى مطـرح گرديد امـا هنوز ناگفته هاى بسـيارى در بـاب حيات ايـن فرمانده ى مكتبـي وجـود دارد كـه گذشـت سـه دهـه از فقـدان فيزيكـى او و پا به سـن گذاشـتن همرزمانـش، اسـتخراج و انتشارشـان را بـا دشـوارى هـاى فـراوان همـراه نموده اسـت. مجموعه حاضر تلاشـى اسـت در حد بضاعت ، براى معرفى اجمالى . فرماندهى كه در طول حيات كوتاه نظامى اش ، سـيره و روشـى منحصر بفرد را در فرماندهى ابداع نمود و شـخصيت بانفـوذ و تاثيرگذارش را براى هميشـه در خاطرات هر كس كه حتى ديدارى كوتاه با او داشته ، اعم از دوست و دشمن ، به ثبت رسانده است. اين مجموعه ادعايی براى اثبات اين ويژگى هاى نـدارد زيرا در مجال اندك چند مصاحبه و مقاله نمى توان شخصيتى چنين ذوابعاد را ولو به شكلى ناقص عرضه داشت. اين فرصت كوتاه تنها نيم نگاهى است به جلد كتاب قطورى كه در كتابخانه ى تاريخ اين سرزمين ، به نام جا خوش كرده است. منبع:سایتِ نوید شاهد 🆔️ @javid_neshan
⬛◽ ◽⬛ 🌷 🌷 *سفر به جبهه هاى غرب: در پى اعزام و يكصد و هشــتاد نفر از رزم آوران همراه او به ، آنان در وهله نخست عازم شــدند؛ شــهرى كه حكم ستاد پشــتيبانى و لجستيك ائتلاف گروهك هاى تجزيه طلب به ســركردگى حزب منحله را داشــت. در جريان پاكسازى از لوث وجود عناصر ، به يمن ابتكار عمل، برنامه ريزى هوشــمندانه و فرماندهى قاطع خود توانســت كليه اشرار مسلح را از اين شهر متوارى كند. نبرد ، در حكم اوليــن آزمون رزمى پيروزمندانه براى « » در جبهه هاى غــرب غريب بود. پس از تثبيــت مواضع قواى انقلاب در شــهر ب، براى در هم شكســتن ســنگرهاى در ديگر نقاط عزم خود را جزم كرد و روانه شــهر شــد. در آن مقطع عناصر تجزيه طلب با توجه به ســقوط پادگان زرهى مهاباد و اشــغال شهر، در تبليغاتشان خود را كاملاً مسلط بر اوضاع وانمود مى ســاختند و همواره بر روى اين شــعار كه: «مهاباد، دژ شكســت ناپذير جنبــش خلــق كرد اســت» مانور مى دادنــد و گزافه گويى مى كردند. 🆔️ @javid_neshan
⬛◽ ◽⬛ 🌷 🌷 در شــرايطى كه اكثر رســانه هاى گروهى، تريبون هاى رســمى و غيررســمى، نشريات كثيرالانتشــار و دســتگاه هاى تبليغاتى و اطلاع رسانى كشــور، در قبضه اصحاب تفكرات الحادى، ليبرالى و التقاطى قرار داشت، سعى وى مصروف به اين بود كه با بهره گيرى از مناســب ترين شــيوه هاى بحث اقناعى و به كار بســتن دانش عقيدتــى - مبارزاتى گرانبهاى خــود، حتى المقــدور، خلاء عدم كار فكرى و تربيت نظــرى موجود در ميان رزمندگان ســپاهى را برطرف سازد. وى طى دوران حضــور پرثمــر خــود در جبهه هاى غــرب، هر فرصت ولو كوتاهــى را براى به بحث و مناظره گذاشــتن مبرم ترين مســائلِ كشور مغتنم عقيدتى، فلسفى و سياسى روز مى دانست. البته نبايد از ياد برد كه شخصيت جامع الاطراف به عنوان يك عنصر زبده فرهنگى، سياســى، نظامى و شــعاع دلرباى هيمنه معنوى اى كه از جان تابناك او ســاطع مى شد، حتى در اوج مجادلات لفظى مزبور، همواره رزم آوران را مجاب مى كرد كه براى « » احترام ويژه اى قائل شــوند. هر چند بســيار مقيد بود به گونه اى با نيروهاى تحت امر خود ســلوك كند كــه از بودن در كنار او احساس تكلف يا خداى نكرده حقارت و خود كم بينى بر ايشان مستولى نشود. سلوك او با رزمندگان، آميزه اى از سطوت و رأفت بود؛ درست همچون شاكله شــخصيت درخشــان خودش. در كنار كار عقيدتى - سياســى، ، امر خطير آموزش مســتمر نظامى را نيــز در دســتور كار رزمندگان قــرار داده بود. در اين رابطه، به ويژه بر مســأله آمادگى رزمى و افزايش توان فيزيكى نيروها بســيار تأكيد مى ورزيد . از ديگر نكات ظريــف مديريت نظامى موفق ، حضور دايمى وى در جمــع بچه هاى رزمنده بــود. او صرف نظر از مواقع درگيرى، عمليات و آموزش ها، به شــدت مقيد بــود كه حتى اوقــات غيركارى خــود را نيز در جمع نيروهايش سپرى كند. همه مى دانستند كه ، اصلا روحيه برج عاج نشينى و خورد و خواب دور از بچه ها را قبول ندارد. به همين جهت نيز او را يكى مثل خودشان مى دانستند و برادرانه دوستش داشتند. 🆔️ @javid_neshan
⬛◽ _اشتنى ◽⬛ 🌷 🌷 چه در ، و چه بعدها در ، او در كارهاى جمعى، حتى امور نظافتى سنگر يا چادرهاى گروهى، مشــاركتى فعال داشــت. طى دوران حضــور در ، چهار عمليات، از جمله را جهت باز پس گرفتن ارتفاعات استراتژيك «» طراحى و اجرا كرد. در تمامى مراحل اين نبردها، همواره نخستين كسى بود كه به قله ارتفاعى كه بايد از تصرف آزاد مى شد، مى رسيد. در كليــه تحــركات نظامى ، پيشــاپيش ســتون رزمندگان حركت مى كرد. در كوران نبردهاى خــط مقدم، حضورى فعال و مســتمر داشــت و همه جــا، وجود پرصلابــت و تدبير گره گشــاى او حاضر و ناظر رخدادها بود. فى المثل، يورش نخســتين جهت آزادســازى روســتاى سوق الجيشــى چندان كه بايد، موفق نبود. هر چند ضربات ســنگينى به وارد شــد، اما نياز به چند رشته ضربات تكميلى احســاس مى شد. سلوك او با مردم نيز از اين رأفت و لطافت مشــفقانه سرشار بود. اهالى شهر، زن و مــرد و پيــر و جوان، او را به نــام «» می شناختند. از آنجا كه مردم ديدگاه مثبتى اصولاً نسبت به انقلاب اسلامى و اهداف و ارزش هاى متعالى مدافعان انقلاب داشتند، طرز برخورد آنان با نيروهاى ، نسبت به ســكنه مناطقى كه در معرض بمباران تبليغات ســوء بخــش كردى راديو عــراق، راديوهاى گروهكى و شايعه پراكنى هاى عوام فريبانه بودند، بســيار متفاوت بود. سلوك مردانه و اسلامى-انقلابى «» با مردم خوب باعث شد كه اهالى شهر نسبت به او انس و الفت غيرقابل وصفى به دل بگيرند. در روزهايى كه تجزيه طلبان، شــهر و را با خمپاره آماج گلوله هاى مرگبار خود قرار داده بودند، اين ســلوك مهرآميز و جوانمردانه مجال بروز بيشترى يافت. نيروهاى ، از يك شگرد كثيف جنگ روانى اســتفاده مى كردند. آنان قبضه هاى خمپاره انداز خود را در مناطق مســكونى حومه شــهر مســتقر كرده بودند؛ بدين قصد كــه نيروهاى انقلاب را وادار نمايند در جواب آتش آنها، ناخواســته بر سر مردم بى گناه آتش بريزند؛ امرى كه در صورت تحقق، بهترين خوراك تبليغاتى را براى مزدوران تجزيه طلب و بوق هــاى تبليغاتى حاميان داخلــى و خارجى آنان فراهم مى كرد. در چنين شرايطى بچه هاى همواره با دســتور اكيد مواجه مى شدند كه اجازه شليك حتى يك گلوله را به ســمت چنيــن مناطقى نمى داد. ممانعت مزبور ريشه در مسائلى فراتر از رعايت قواعد بازى كثيف «جنگ روانى» داشت. 🆔️ @javid_neshan
🔲◾ ◾🔲 🖤 🖤 _عنوان كتاب چه بود؟ " " كه پرداخته به نيروهاي ايراني در و يا كتاب " " نوشــته كه ريز نوشته چه كسي بود. بحث ديگري كه دارم اين اســت كه ۱۴ تير ماه و دوســتانش دســتگير مي شــوند. ۱۴ تير ۶۱ كتاب روزشــمار جنگي كه ســپاه منتشر مي كند، در اين روز يك كلمه در مورد آنها نوشــته نشــده است فقــط ده روز كه مي گذرد در ايــن كتاب مي خوانيد ســفارت ايران در اطلاعيه اي از نخســت وزير خواست كه را آزاد كنند، همين! اسم هم نمي آورد. آنها كي بودند و چرا رفتند آن جا؟ در خاطرات آقاي " " هم در اين روز مطلبــي پيرامــون نمي بينيد. انواع خاطرات در اين كتاب وجــود دارد حتي خبر ترور يكــي از فرماندهان نيروهاي در كه اشــاره مــي كند خبــر بســيار مهمي اســت؛ اما در مورد اســارت۴ نيروي ما، يك كلمه نيســت و مثلا مي خواهند بپوشانند و از لحاظ امنيتي حفظ كنند. ۱۴تير آنها اســير مي شــوند و ۵ روز بعد از اسارت آنهــا، روز ۱۹ تير، مجله " " ســپاه چاپ مي شــود كه مصاحبه اختصاصي با دارد و عكس او را هم زده و زيرش نوشــته " فرمانده نيروهاي سپاه در و ". اينها با هم در تضاد نيست؟! ادامه دارد... ╭═🖤━⊰*⊱━🖤═╮    🆔️ @javid_neshan ╰═🖤━⊰*⊱━🖤═╯
🌺 🌺 🌺 🌺 ... گفت: من در این اتاق نمی‌آیم، اجازه هم نمی‌دهم که بچه‌ها هم بیایند. نگاهی هم به پتوها کرد. با خود گفتم احتمالا بخاطر اینها نمی‌آید. پرسیدم: چرا نمی‌آیید؟ گفت: این چه وضعیتی است؟ شما روی موکت رنگی می‌خوابید، پتوهای آنچنانی روی خود می‌اندازید. اما بچه‌های مردم باید از پتوهای خاکی، کثیف و ... استفاده کنند؟ گفتم: ما روی پتوهای مشکی (سربازی) خوابیدیم، کمر درد هم گرفتیم. در سرما، گرما و خاک هم بوده‌ایم. گفت: نه؛ آقاجان اینجا هم جبهه است، پشت جبهه که نیست. گفتم: در همه‌ی اتاق‌ها همین وضع است، اگر پتوی سیاه پیدا کردید بدهید ما هم در خدمتیم. گفت: کسی که وارد منطقه می‌شود زندگی جبهه‌ای خود را شروع کرده است. تهران نیست که بخورید و بخوابید، باید به خودتان سختی بدهید. جسم باید سختی بکشد، روح باید ساخته شود. باید خود را بسازید تا فردا در بتوانید با مبارزه کنید. در این مدت ما به رفتیم و در عملیات های پاکسازی ارتفاعات سمت هم شرکت کردیم. تا اینکه یک روز صبح به من گفت: میخواهد به برود، تو هم با او می‌روی؟ گفتم: بله. ساکم را برداشتم و صبح زود از به آمدم. را دیدم و در خدمت ایشان ماندم. ادامه دارد... ·٠•🌺♡✿○✿♡🌺•٠· 🆔️ @javid_neshan ·٠•🌺♡✿○✿♡🌺•٠·
🌺 🌺 🌺 🌺 ... قرار شد در عملیاتی اولین تپه که کنارش کارخانه‌ی دیگ سازی بود را بگیریم. ستون راه‌ افتاد و ما کنار راه می‌رفتیم. نزدیک‌های تپه، ما را به رگبار بستند. من امداد غیبی را در آنجا دیدم. کاملا روی ارتفاعات تسلط داشت و منطقه هم تماماً جنگل بود. آنها از پشت بوته و درخت تیراندازی می‌کردند. بچه‌ها یک لحظه کپ کردند و نشستند. که در ستون بود گفت: برادر من حرکت کن، چرا نشستی؟ جلوی ستون بود. بلند شد گفت: الله اکبر، شروع کرد به تیراندازی کردن. از آن طرف هم مارا به رگبار بسته بود. هرچه توجه کردم دیدم یک تیر هم به بچه‌ها نمی‌خورد. الله‌اکبر گویان رفتند و توجهی به تیراندازی نداشتند. بعد از درگیری کوچک تپه را از گرفتیم. آنها هم فرار کردند و به ارتفاعات بالاتر رفتند. ۲_۳ روزی روی آن تپه بودیم. تبلیغات گسترده‌ای علیه سپاه انجام‌ داده بود و به مردم گفته بود که اگر سپاه وارد شهر شود، خانه‌هایتان را به آتش می‌کشد، به ناموستان تجاوز می‌کند و به هیچ‌کس رحم نمی‌کند. این تبلیغات سبب شده بود خانواده ها شهر را تخلیه کنند. ما از دور می‌دیدم که مردم زندگی‌شان را در وانت می‌ریختند و فرار می‌کردند. چند روزی بر آن تپه نگهبانی دادیم. جیره‌ی غذایی مناسب هم نداشتیم، تنها غذای ارتش بود که کنسرو و لوبیا و گوشت بود. بچه‌ها چون جوان بودند و فعالیت می‌کردند؛ جیره‌ی غذایی که برای یک هفته بود را ۲ روزه تمام می‌کردند. بعد از تصرف آن تپه با توجه به نیروی کمی که در اختیار داشتیم و منطقه هم خیلی وسیع بود قرار شد نیروها در منطقه پخش و درخت به درخت و بوته به بوته را می‌گشتیم. در همان منطقه بود که به شهادت رسیدند. ادامه دارد... ·٠•🌺♡✿○✿♡🌺•٠· 🆔️ @javid_neshan ·٠•🌺♡✿○✿♡🌺•٠·