eitaa logo
جاویدنشان
66 دنبال‌کننده
336 عکس
73 ویدیو
3 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹 📚وقتی که کوه گم شد * * با شنيدن صدای گريه ، پشت در بی حركت می ماند. باورش نمی شود كه صدای گريه از اتاق می آيد، لحظاتی می ماند. سپس با احتياط، لای در را باز می كند و را در پشت ميزش می بيند كه سخت می گريد و با خود نجوايی دارد. : خدا پشت و پناه هر دوتون... ناباور و غرق تعجب به می نگرد. سپس زير لب با خود نجوا می كند: يعنی اين همون كه رو به خاك سياه نشونده؟!! يعنی اين همون كه تو اون جاده ناامن، سوار ماشين ها شد؟ را با در جاده ای كوهستانی می بينيم. هر دو با لباس كردی كنار جاده ايستاده اند و گاه چند قدم راه می روند و گاهی برای ماشين در حال عبوری، دست تكان می دهند. : ، تو اين جاده مثل مور و ملخ و ريخته، اكثر اين ماشين ها كه عبور می كنن هستن، صلاح نيست سوار اونها بشيم. : نگران نباش برادر مجتبی. همزمان، يك ماشين كمپرسی از انتهای جاده نمايان می شود، می رود وسط جاده و به ماشين علامت ايستادن می دهد، ماشين كمپرسی به ناچار می ايستد. به محض ايستادن ماشين، ا سريع در سمت شاگرد را باز می كند و سوار می شود، در حين سوار شدن به می گويد: عجله كن بيا سوار شو. عسكری نيز به سرعت می آيد و در پی سوار ماشين می شود. راننده كمپرسی، با هيكلی بسيار قوی و بزرگ و با سبيلی پرپشت و آويزان دنده را جا می زند و ماشين حركت می كند. ساكت و بی صدا در كنارش نشسته و نيز با تشويش و نگرانی، زيرچشمی راننده را زير نظر دارد. راننده با لهجه بسيار غليظ كردی می گويد: خيلی وقته منتظر ماشينيد؟ : ای همچين. راننده: كرد نيستيد، از تهران آمديد؟ : ای همچين. راننده: هستيد يا ؟ : ای همچين... محرمانه اس. راننده: خوشم آمد، خوب حواس جمعيد. : اين جوری بهتره... خب، اوضاع كار و بار چطوره؟ زندگی می گذره؟ راننده: خوب می گذشت، خيلی خوب. : مگه الان نمی گذره. راننده: ای چی بگم، اين پاسدارهای خمينی مگه زندگی برای ما گذاشتن. : چطور؟ راننده: از وقتی كه اين بی پدر... چی بود اسمش اين پاسداره... پا تو اين منطقه گذاشته تمام كاسه كوزه مارو بهم ريخته. : كدوم پاسدار؟ راننده: اين پاسداره كه از تهران آمده... آهان ، از وقتی اين نامرد پاشو گذاشته تو اين منطقه، نفس همه مارو بريده، يه مشت رعيت گداگشنه كرد رو دور خودش جمع كرده، و همه حساب كتابارو ريخته به هم. تا قبل از آمدن اين بی پدر راحت از سليمانيه عراق، ودكا، ويسكی، پاسور می آورديم می فروختيم، آقايی می كرديم برای خودمان، چيزی نمانده بود كه خودمختار بشيم و كاروبارمون سكه بشه كه يك باره سر و كله اين پيدا شد، يك شبه شد رئيس جمهور ! نفس همه رو گرفت، ارباب شده رعيت و رعيت شده ارباب. : عجب، اين كه می گی چه شكليه؟ تا حالا ديديش؟ ادامه دارد... 🆔️ @javid_nashan
جاویدنشان
📚#وقتی_که_کوه_گم_شد 👇 🆔️ @javid_neshan
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹 📚وقتی که کوه گم شد * * ساكت و بی حركت در كنار راننده نشسته و به جاده می نگرد. راننده: می گن هيكلش مثل ديوه، قيافه اش رو هر كی ديده زهره ترك شده، مثل اجنه لابه لای هر كوه و دره ای پيداش می شه، تا حالا با پاسدارهاش به هر مقری حمله كرده اونجارو يه ساعته گرفته. يه جانوريه كه (، سركرده معدوم حزب منحله در . این حزب از اسفند ۵۷ به بعد در غائله تجزيه طلبی گروهك های ضدانقلاب در مناطق كردنشين غرب كشور نقش محوری را ايفا می كرد.) از اسمش وحشت داره. : پس اگه ببينيش نمی شناسيش، درسته؟ راننده: با این مشخصاتی که گفتن، چرا، تقریباً می شه شناختش، اما خدا نیاره اون روزی رو که باهاش روبرو بشم. : اگه من بهت بگم اون كه تعريفش رو شنيدی الان تو اين ماشينه چی می گی؟ راننده با شنيدن حرف ناگهان قاه قاه می زند زير خنده و در حين خنديدن يكی دوبار زيرچشمی به و سپس به می نگرد. او همچنان كه به قهقهه خنده اش ادامه می دهد، يكی، دوبار زيرچشمی به نگاه می كند. نيز، ساكت و بی حركت، همچنان به جاده می نگرد. صدای قهقهه راننده، رفته رفته به زوزه و سپس، كم كم به ناله تبديل می شود. دست های راننده شروع به لرزش می كند. كنترل فرمان گاهی از دستش در می رود. در اين لحظه، ساكت و آرام، با يك دست فرمان را می گيرد تا ماشين به چپ و راست نرود. راننده با ديدن اين عمل ، مانند زن های بچه مرده، با جيغ شروع به گريه می كند و از وحشت، بدون اين كه به نگاه كند، خود را به سمت در می كشد و پی در پی به جيغ كشيدن ادامه می دهد. - آخرين برگ از دست فريبا بر زمين می افتد. حميده كه در كنار پنجره ايستاده، با چهره ای خندان گوش می دهد. با سكوت فريبا، حميده به سرعت می چرخد و به فريبا می نگرد. در نگاهش اعتراض و ناراحتی موج می زند. فريبا به علامت پايان يافتن دستنوشته ها، دست هايش را می تكاند و به حميده می گويد: تموم شد. حميده (با عصبانيت فرياد می زند): اَه، خودم فردا می رم و همه اون كاغذهارو ازش می گيرم. □خيابان حميده و فريبا با لباس مدرسه با سرعت راه می روند، حميده عصبانی است و فريبا با نگرانی، در پی حميده با شتاب حركت می كند. فريبا سعی دارد حميده را آرام كند و جلوی عمل او را بگيرد. فريبا: اين كارو نكن، همه چی خراب می شه، اگه تو بخوای همه اون كاغذهارو بگيری، پسره از ماجرا سر در می آره، اون وقت ممكنه تاقچه بالا بذاره و كاغذهارو به تو نده، بعد می دونی چی می شه؟ اون كاغذهارو می بره هفت لا قايم می كنه تا از تو بله بگيره. حميده خريت نكن، اون الان آرزوی اينو داره كه تو بهش محتاج بشی. اگه اينو بفهمه ديگه تو پياده ای و اون سواره، اوضاع رو بهم نريز، بذار بی سر و صدا از چنگش بيرون بياريم. حميده: چرا نمی فهمی، خسته شدم از اين تيكه تيكه خوندن ماجرا، بذار تا آخرش بخونيم، ببينيم اين بابا كيه. فریبا: می دونی اگه با این حالت بری تو مغازه و پدرش هم باشه، دیگه یه کلمه نمی تونی حرف بزنی؟ اگه پدرش تو مغازه باشه، امکان گرفتن اون کاغذها صفره، صفر...! تورو به خدا وایستا. آن دو، به چند متری مغازه که می رسند، فریبا با دست شانه حمیده را می گیرد، حمیده با کلافه گی می ایستد. حمیده: چی می گی تو؟ از دید راننده مراقب که از طرف مرد میانسال است، حمیده و فریبا را می بینیم که با هم جر و بحث می کنند، مرد ۱ به مرد میانسال می گوید: همون دختره س. راننده: مثل این که می خوان برن تو مغازه؟ مرد ۱: دیدی شک من بی مورد نبود؟ حمیده و فریبا در هفت هشت متری مغازه ایستاده اند و با هم بحث می کنند. ادامه دارد... 🆔️ @javid_neshan
‍ 🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹 📚وقتی که کوه گم شد * * □كافی شاپ كنار خيابان حميده به چلوكبابی ياس خيره است، از داخل چلوكبابی و بچه ها با خنده و شوخی بيرون می آيند، هر يك از بچه ها مشغول خلال كردن دندان های خود هستند. : برای سلامتی بانی اين عمليات چرب و چيلی صلوات بفرست. همه بچه ها در حالی كه سوار ماشين می شوند صلوات می فرستند. : پيش به سويه كشيدن گوش . ماشين حركت می كند و در عمق خيابان گم می شود، حميده با نگاهی پرحسرت به دور شدن ماشين می نگرد. صدای خبرنگار به اين تصوير شنيده می شود. صدای رسول: روستای نفوذ ناپذیرترین پایگاه ضدانقلاب بود. _تصوير روستای دزلی را كه در وسط حلقه كوه هايی قرار دارد می بينيم، كوه ها همانند كاسه ای نفوذ ناپذير روستای دزلی را محافظت می كنند. صدای رسول بر تصوير روستای دزلی شنيده می شود. صدای رسول: همه جا پر كرده بود كه فتح هنر نيست، اگه مرده، بياد رو فتح كنه. دزلی شاهراه مرز استان عراق راه داشت هم به ، هم به . مرکز جلسات سرانِ گروه های ضدانقلاب بود، ها تمام اسلحه و مهمات هارو می آوردن و از اونجا بين همه گروه ها پخش می كردن. دوربين، مسير ورودی به و كوه های اطراف آن را نشان می دهد. صدای رسول: اونقدر نفوذناپذير بود كه حتی با دو لشكر پياده و زرهی هم نمی تونستی فتحش كنی، چون به محض حركت در جاده، فقط كافی بود سنگ ها و كوه های مشرف به جاده رو منفجر می كرد، اون وقت همه نيروها و تانك هات زير خروارها سنگ دفن می شد و در شروع عمليات، صددرصد شكست می خوردی. فتح برای همه يه رويا بود. اما برای تحقق اين رويا بی نظيرترين نقشه رو ريخت. □محوطه تمامی نيروها با تجهيزات كامل در محوطه آماده حركت می باشند. در چهره تمامی نيروها ابهام و سؤال موج می زند. به می گويد: ، تو چی، تو هم برق نداری؟ : نه والله، منم نمی دونم كجا می خوايم بريم. از راه می رسد و از سؤال می كند: كجا می خوايم بريم؟ : فكر كنم سركوه آقا شجاع، چون شنيدم آقا شجاع هم تازگی ها شده. همه بچه ها می خندند. : اين جوری كه بوش می آد، باز رفته توی كانال غافلگيری. : اين كه معلومه، اما كجا رو می خواد غافلگير كنه، اين معلوم نيست. : مساويست با غافلگيری، تو همه چی، تو رفاقت، تو شجاعت، تو عمليات، تو درگيری. انگار ناف رو با غافلگيری بريدن. ، معاون ، به سمت نيروها می آيد و در حالی كه نيروها را به سمت در پادگان حركت می دهد، می گويد: حركت می كنيم، برادر حركت كن، يا علی. در حالی كه در ستون حركت می كند از كنار می گذرد. : می شه بفرماييد كجا تشريف می بريم؟ در حالی كه با حركت دست نيروها را هدايت می كند به می گويد: منم عين تو، فقط می دونه كجا داريم می ريم. : از ظاهر اوضاع معلومه كه يه دعوای اساسی منتظرمونه. نيروها از پادگان خارج می شوند. در حين خروج كامل نيروها، نيز خود را به ستون می رساند و با چهره ای مصمم و جدی به دنبال ستون حركت می كند. □تپه ای در مجاورت شهر از ديد دوربين يك ديده بان، ستون بچه ها را كه از شهر خارج می شوند می بينيم، در حالی كه خود را به سر ستون می رساند به چيزی می گويد و به سمت انتهای ستون می رود. ديده بان دوربين خود را پايين می آورد و با نگاهی متفكرانه مسير روبه روی ستون بچه ها را نگاه می كند. سپس به سرعت بر روی نقشه به دنبال پيدا كردن مكان ستون بچه ها می گردد. بر روی نقشه، شهر واضح ديده می شود، ديده بان بامداد محل حركت ستون بچه ها را علامت می زند، سپس با خطكش و مداد امتداد حركت ستون را می كشد. انتهای خط به سمت مرز ايران و عراق منتهی می شود. ديده بان متفكرانه به خط نگاه می كند، سپس بی سيم را برمی دارد و شروع به صحبت می كند. ديده بان: عقاب ۲، قرقی... عقاب ۲، قرقی! ادامه دارد... 🆔️ @javid_neshan
⬛◽ ◽⬛ 🌷 🌷 *سفر به جبهه هاى غرب: در پى اعزام و يكصد و هشــتاد نفر از رزم آوران همراه او به ، آنان در وهله نخست عازم شــدند؛ شــهرى كه حكم ستاد پشــتيبانى و لجستيك ائتلاف گروهك هاى تجزيه طلب به ســركردگى حزب منحله را داشــت. در جريان پاكسازى از لوث وجود عناصر ، به يمن ابتكار عمل، برنامه ريزى هوشــمندانه و فرماندهى قاطع خود توانســت كليه اشرار مسلح را از اين شهر متوارى كند. نبرد ، در حكم اوليــن آزمون رزمى پيروزمندانه براى « » در جبهه هاى غــرب غريب بود. پس از تثبيــت مواضع قواى انقلاب در شــهر ب، براى در هم شكســتن ســنگرهاى در ديگر نقاط عزم خود را جزم كرد و روانه شــهر شــد. در آن مقطع عناصر تجزيه طلب با توجه به ســقوط پادگان زرهى مهاباد و اشــغال شهر، در تبليغاتشان خود را كاملاً مسلط بر اوضاع وانمود مى ســاختند و همواره بر روى اين شــعار كه: «مهاباد، دژ شكســت ناپذير جنبــش خلــق كرد اســت» مانور مى دادنــد و گزافه گويى مى كردند. 🆔️ @javid_neshan
⬛◽ ◽⬛ 🌷 🌷 مظهر عينى اين بازى ننگين، ماجراى اعزام هيأت به اصطلاح حســن نيت به مناطق كردنشــين غرب كشور بود. به رغــم تأكيد مكــرر (ره) بــر اين نكته كه اعضاى هيأت موظفند با معتمدان واقعى مردم مسلمان مناطــق مختلف ملاقات و مذاكــره نمايند، هيأت مزبور طى مدت حضور در اين توصيه حكيمانــه رهبر انقلاب را ناديده گرفت و عملا تبديل به آلت دســت مطامع گروهك هاى تجزيه طلب، دلال مظالم بى شــمار آنان و عامل مشــروعيت بخشيدن به موجوديت غيرقانونى و نامشروع اين باندهاى ياغى و وطن فروش دست نشانده رژيم بعثى گرديد. طرف مذاكره هيأت نيز، نه مردم رنج كشيده كُرد، بلكه شمارى از سركردگان رسوا و بدنام ائتلاف تجزيه طلبان بودند. به محض ورود هيأت به هر يك از شهرهاى ، طيفى رنگارنگ از اين به اصطلاح نمايندگان ، از امثال تا هاى دو آتشه جريانات چپ آمريكايى نظير چريك هاى و در پشــت ميز مذاكره با اعضاى هيأت حسن نيت ليبراليزم منحط صف آرايى مى كردند. و پادوهايش در حزب منحله نيز، به مثابه حلقــه رابط اين ائتلاف ، نقش هماهنگ كننده و سخنگوى هيأت به اصطلاح نمايندگى را ايفا مى كردند. 🆔️ @javid_neshan
⬛◽ ◽⬛ 🌷 🌷 داغ شــهادت ، هر چند پشت را شكست - اما هيهات!- هرگز نتوانست خللى در عزم اســتوار اين سرباز سلحشور حســين زمان وارد آورد. بلافاصله دســت به كار يك رشــته عمليات تهاجمى بــا هدف پاكســازى نوار مرزى گرديد. آماج نخســتين ضربت كوبنده ، «» بود. تصرف كه حكم ســرپل اصلى نفــوذ عناصر به داخل خاك ايران را داشت، از مهمترين دســتاوردهاى مهــارت رزمى درخشــان و فئه قليــل رادمــردان همرزم او در جبهه به شــمار مــى رود. براى پى بردن به عظمــت كارى كه با فتــح ارتفاعات انجام داد، بايد ابتــدا با نقشى كه اين منطقه در معادلات سياسى - نظامى نبرد براى و حاميان و شــرقى و غربى آن ايفا مى كرد، آشنا شويم. منطقه اى كوهستانى و مرتفع در محدوده اورامان و در مجاورت نوار مرزى ايران با خاك عراق اســت. در آن مقطع - اواخر تابســتان ۵۹ - ، در اشــغال عناصر مسلح حزب منحله و بــه مثابه مســتحكم ترين دژ بــراى بود. موقعيت سوق الجيشــى ، حساســيت خاصى به اين منطقه كوهســتانى بخشيده بود. از حيث وضعيت جغرافيايى، اين روســتا، در يك فرورفتگى كاسه مانند قرار داشــت. اطراف آن را ارتفاعــات صعب العبورى احاطــه كرده بود و يك راه مواصلاتى به ســمت بــه آن منتهى مى شــد كه در ضمن، مســير تردد مردم بومــى منطقه نيز بود. در دو ســوى ايــن معبر، حدود يك تا دو كيلومتر، صخره هاى بزرگى قرار داشــت كه در پناه آنها به راحتى قادر بود با اســتقرار قواى معدودى يك ســتون عظيم نظامى را در ســطح معبر به تلــه انداخته، نابود كند؛ همچنان كه در دوران رژيــم طاغــوت، چنين واقعــه اى اتفاق افتــاد. 🆔️ @javid_neshan
⬛◽ ◽⬛ 🌷 🌷 همين مسأله باعث پررويى و گزافه گويى فراوان در تبليغات مســموم آنان شــده بود. به عنوان مثال، در يكــى از اعلاميه هاى گروهك ، چندى پس از آزادســازى توسط و همرزمانش، آنان وقيحانه شكست خود در نبرد را «عقب نشينى تاكتيكــى» وانمود ســاخته و نيروهاى انقــلاب را به زورآزمايــى در تلــه دعوت كــرده بودند. ديگر اينكــه موقعيت سياســى خاص را نبايد ناديده گرفت. در حقيقت، ، حكم قرارگاه فرماندهى كل و ستاد مشترك ســران ائتلاف باندهاى در غرب كشور را داشــت؛ائتلافى شيطانى، شامل طيف متنوعــى از آخوندهاى جيره خــوار دربار پهلوى نظير و تا دموكرات، ژنرال هاى فرارى سلطنت طلب از قمــاش و ، دار و دسته و ســرانجام گروهك هاى افراطى ماركسيستى نظير و متحدان چپ آمريكايى آن؛ فدايى و پيكار. جلسات ادوارى سران اين ائتلاف هفت جــوش ، به طور منظم در و با حضور افسران عالى رتبه ســرويس اطلاعات سپاه يكم ارتش بعث عراق برگزار مى شــد. از ديگر تبعات آزادسازى ، برملا شــدن ماهيت همدســتى عناصر به ظاهر موجه جريــان ليبراليــزم خزيده در دســتگاه اجرايى حاكميت انقلاب بــا تجزيه طلبان وطن فروش بود. به محض تســخير و به اسارت درآمدن تنى چند از كادرهاى بالاى توسط و همرزمان او، ليبرال هاى فريبكار ناچار شدند دست از بازى يك بام و دو هواى خود در بحران برداشته، در دفاع از سركردگان جنايتكار مستقيما وارد عمل بشوند. 🆔️ @javid_neshan