🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹
📚وقتی که کوه گم شد
* #قسمت_38 *
#عسكری با شنيدن صدای گريه #احمد، پشت در بی حركت می ماند. باورش نمی شود كه صدای گريه از اتاق #احمد می آيد، لحظاتی می ماند. سپس با احتياط، لای در را باز می كند و #احمد را در پشت ميزش می بيند كه سخت می گريد و با خود نجوايی دارد.
#احمد: خدا پشت و پناه هر دوتون...
#عسكری ناباور و غرق تعجب به #احمد می نگرد. سپس زير لب با خود نجوا می كند: يعنی اين همون #احمدمتوسليانه كه #ضدانقلاب رو به خاك سياه نشونده؟!! يعنی اين همون #برادراحمديه كه تو اون جاده ناامن، سوار ماشين #كومه_له ها شد؟
#مجتبی_عسكری را با #احمد در جاده ای كوهستانی می بينيم. هر دو با لباس كردی كنار جاده ايستاده اند و گاه چند قدم راه می روند و گاهی برای ماشين در حال عبوری، دست تكان می دهند.
#عسكری: #برادراحمد، تو اين جاده مثل مور و ملخ #كومه_له و #دمكرات ريخته، اكثر اين ماشين ها كه عبور می كنن #ضدانقلاب هستن، صلاح نيست سوار اونها بشيم.
#احمد: نگران نباش برادر مجتبی.
همزمان، يك ماشين كمپرسی از انتهای جاده نمايان می شود، #احمد می رود وسط جاده و به ماشين علامت ايستادن می دهد، ماشين كمپرسی به ناچار می ايستد. به محض ايستادن ماشين، ا#حمد سريع در سمت شاگرد را باز می كند و سوار می شود، در حين سوار شدن به #مجتبی می گويد: عجله كن بيا سوار شو.
عسكری نيز به سرعت می آيد و در پی #احمد سوار ماشين می شود.
راننده كمپرسی، با هيكلی بسيار قوی و بزرگ و با سبيلی پرپشت و آويزان دنده را جا می زند و ماشين حركت می كند.
#احمد ساكت و بی صدا در كنارش نشسته و #مجتبی_عسكری نيز با تشويش و نگرانی، زيرچشمی راننده را زير نظر دارد.
راننده با لهجه بسيار غليظ كردی می گويد: خيلی وقته منتظر ماشينيد؟
#عسكری: ای همچين.
راننده: كرد نيستيد، از تهران آمديد؟ #عسكری: ای همچين.
راننده: #چريك_فدايی هستيد يا #مجاهد؟
#عسكری: ای همچين... محرمانه اس.
راننده: خوشم آمد، خوب حواس جمعيد. #عسكری: اين جوری بهتره... خب، اوضاع كار و بار چطوره؟ زندگی می گذره؟
راننده: خوب می گذشت، خيلی خوب. #عسكری: مگه الان نمی گذره.
راننده: ای چی بگم، اين پاسدارهای خمينی مگه زندگی برای ما گذاشتن.
#عسكری: چطور؟
راننده: از وقتی كه اين بی پدر... چی بود اسمش اين پاسداره... پا تو اين منطقه گذاشته تمام كاسه كوزه مارو بهم ريخته. #عسكری: كدوم پاسدار؟
راننده: اين پاسداره كه از تهران آمده... آهان #متوسليان، از وقتی اين نامرد پاشو گذاشته تو اين منطقه، نفس همه مارو بريده، يه مشت رعيت گداگشنه كرد رو دور خودش جمع كرده، و همه حساب كتابارو ريخته به هم. تا قبل از آمدن اين بی پدر راحت از سليمانيه عراق، ودكا، ويسكی، پاسور می آورديم می فروختيم، آقايی می كرديم برای خودمان، چيزی نمانده بود كه خودمختار بشيم و كاروبارمون سكه بشه كه يك باره سر و كله اين #متوسليان پيدا شد، يك شبه شد رئيس جمهور #مريوان! نفس همه رو گرفت، ارباب شده رعيت و رعيت شده ارباب.
#عسكری: عجب، اين #متوسليان كه می گی چه شكليه؟ تا حالا ديديش؟
ادامه دارد...
#وقتی_که_کوه_گم_شد
#بهزاد_بهزادپور
🆔️ @javid_nashan
جاویدنشان
📚#وقتی_که_کوه_گم_شد 👇 🆔️ @javid_neshan
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹
📚وقتی که کوه گم شد
* #قسمت_39 *
#احمد ساكت و بی حركت در كنار راننده نشسته و به جاده می نگرد.
راننده: می گن هيكلش مثل ديوه، قيافه اش رو هر كی ديده زهره ترك شده، مثل اجنه لابه لای هر كوه و دره ای پيداش می شه، تا حالا با پاسدارهاش به هر مقری حمله كرده اونجارو يه ساعته گرفته. يه جانوريه كه #قاسملو (#عبدالرحمن_قاسملو، سركرده معدوم حزب منحله #دمكرات در #كردستان. این حزب از اسفند ۵۷ به بعد در غائله تجزيه طلبی گروهك های ضدانقلاب در مناطق كردنشين غرب كشور نقش محوری را ايفا می كرد.) از اسمش وحشت داره.
#عسكری: پس اگه ببينيش نمی شناسيش، درسته؟
راننده: با این مشخصاتی که گفتن، چرا، تقریباً می شه شناختش، اما خدا نیاره اون روزی رو که باهاش روبرو بشم.
#عسكری: اگه من بهت بگم اون #احمدمتوسليانی كه تعريفش رو شنيدی الان تو اين ماشينه چی می گی؟
راننده با شنيدن حرف #مجتبی ناگهان قاه قاه می زند زير خنده و در حين خنديدن يكی دوبار زيرچشمی به #مجتبی و سپس به #احمد می نگرد. او همچنان كه به قهقهه خنده اش ادامه می دهد، يكی، دوبار زيرچشمی به #احمد نگاه می كند. #احمد نيز، ساكت و بی حركت، همچنان به جاده می نگرد. صدای قهقهه راننده، رفته رفته به زوزه و سپس، كم كم به ناله تبديل می شود. دست های راننده شروع به لرزش می كند. كنترل فرمان گاهی از دستش در می رود. در اين لحظه، #احمد ساكت و آرام، با يك دست فرمان را می گيرد تا ماشين به چپ و راست نرود. راننده با ديدن اين عمل #احمد، مانند زن های بچه مرده، با جيغ شروع به گريه می كند و از وحشت، بدون اين كه به #احمد نگاه كند، خود را به سمت در می كشد و پی در پی به جيغ كشيدن ادامه می دهد.
- آخرين برگ از دست فريبا بر زمين می افتد. حميده كه در كنار پنجره ايستاده، با چهره ای خندان گوش می دهد. با سكوت فريبا، حميده به سرعت می چرخد و به فريبا می نگرد. در نگاهش اعتراض و ناراحتی موج می زند. فريبا به علامت پايان يافتن دستنوشته ها، دست هايش را می تكاند و به حميده می گويد: تموم شد.
حميده (با عصبانيت فرياد می زند): اَه، خودم فردا می رم و همه اون كاغذهارو ازش می گيرم.
□خيابان
حميده و فريبا با لباس مدرسه با سرعت راه می روند، حميده عصبانی است و فريبا با نگرانی، در پی حميده با شتاب حركت می كند.
فريبا سعی دارد حميده را آرام كند و جلوی عمل او را بگيرد.
فريبا: اين كارو نكن، همه چی خراب می شه، اگه تو بخوای همه اون كاغذهارو بگيری، پسره از ماجرا سر در می آره، اون وقت ممكنه تاقچه بالا بذاره و كاغذهارو به تو نده، بعد می دونی چی می شه؟ اون كاغذهارو می بره هفت لا قايم می كنه تا از تو بله بگيره. حميده خريت نكن، اون الان آرزوی اينو داره كه تو بهش محتاج بشی. اگه اينو بفهمه ديگه تو پياده ای و اون سواره، اوضاع رو بهم نريز، بذار بی سر و صدا از چنگش بيرون بياريم.
حميده: چرا نمی فهمی، خسته شدم از اين تيكه تيكه خوندن ماجرا، بذار تا آخرش بخونيم، ببينيم اين بابا كيه.
فریبا: می دونی اگه با این حالت بری تو مغازه و پدرش هم باشه، دیگه یه کلمه نمی تونی حرف بزنی؟ اگه پدرش تو مغازه باشه، امکان گرفتن اون کاغذها صفره، صفر...! تورو به خدا وایستا.
آن دو، به چند متری مغازه که می رسند، فریبا با دست شانه حمیده را می گیرد، حمیده با کلافه گی می ایستد.
حمیده: چی می گی تو؟
از دید راننده مراقب که از طرف مرد میانسال
است، حمیده و فریبا را می بینیم که با هم جر و بحث می کنند، مرد ۱ به مرد میانسال می گوید: همون دختره س.
راننده: مثل این که می خوان برن تو مغازه؟
مرد ۱: دیدی شک من بی مورد نبود؟
حمیده و فریبا در هفت هشت متری مغازه ایستاده اند و با هم بحث می کنند.
ادامه دارد...
#وقتی_که_کوه_گم_شد
#بهزاد_بهزادپور
🆔️ @javid_neshan
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹
📚وقتی که کوه گم شد
* #قسمت_71 *
□كافی شاپ كنار خيابان
حميده به چلوكبابی ياس خيره است، از داخل چلوكبابی #حاج_احمد و بچه ها با خنده و شوخی بيرون می آيند، هر يك از بچه ها مشغول خلال كردن دندان های خود هستند. #عسكری: برای سلامتی بانی اين عمليات چرب و چيلی صلوات بفرست.
همه بچه ها در حالی كه سوار ماشين می شوند صلوات می فرستند.
#رضا_دستواره: پيش به سويه كشيدن گوش #ضدانقلاب.
ماشين حركت می كند و در عمق خيابان گم می شود، حميده با نگاهی پرحسرت به دور شدن ماشين می نگرد.
صدای خبرنگار به اين تصوير شنيده می شود. صدای رسول: روستای #دزلی نفوذ ناپذیرترین پایگاه ضدانقلاب بود.
_تصوير روستای دزلی را كه در وسط حلقه كوه هايی قرار دارد می بينيم، كوه ها همانند كاسه ای نفوذ ناپذير روستای دزلی را محافظت می كنند. صدای رسول بر تصوير روستای دزلی شنيده می شود. صدای رسول: #ضدانقلاب همه جا پر كرده بود كه فتح #مريوان هنر نيست، اگه #احمدمتوسلیان مرده، بياد #دزلی رو فتح كنه.
دزلی شاهراه #ضدانقلاب مرز استان #سليمانيه عراق راه داشت هم به #مريوان، هم به #پاوه. مرکز جلسات سرانِ گروه های ضدانقلاب بود، #بعثی ها تمام اسلحه و مهمات هارو می آوردن #دزلی و از اونجا بين همه گروه ها پخش می كردن.
دوربين، مسير ورودی به #دزلی و كوه های اطراف آن را نشان می دهد.
صدای رسول: #دزلی اونقدر نفوذناپذير بود كه حتی با دو لشكر پياده و زرهی هم نمی تونستی فتحش كنی، چون به محض حركت در جاده، فقط كافی بود #ضدانقلاب سنگ ها و كوه های مشرف به جاده رو منفجر می كرد، اون وقت همه نيروها و تانك هات زير خروارها سنگ دفن می شد و در شروع عمليات، صددرصد شكست می خوردی. فتح #دزلی برای همه يه رويا بود. اما #احمد برای تحقق اين رويا بی نظيرترين نقشه رو ريخت.
□محوطه #سپاه_مريوان
تمامی نيروها با تجهيزات كامل در محوطه آماده حركت می باشند. در چهره تمامی نيروها ابهام و سؤال موج می زند. #رضادستواره به #عباس_برقی می گويد: #برقی، تو چی، تو هم برق نداری؟
#عباس_برقی: نه والله، منم نمی دونم كجا می خوايم بريم.
#حسين_قجه_ای از راه می رسد و از #دستواره سؤال می كند: #رضا كجا می خوايم بريم؟
#دستوراه: فكر كنم سركوه آقا شجاع، چون شنيدم آقا شجاع هم تازگی ها #دمكرات شده.
همه بچه ها می خندند.
#قجه_ای: اين جوری كه بوش می آد، باز #برادراحمد رفته توی كانال غافلگيری.
#برقی: اين كه معلومه، اما كجا رو می خواد غافلگير كنه، اين معلوم نيست.
#دستواره: #احمدمتوسليان مساويست با غافلگيری، تو همه چی، تو رفاقت، تو شجاعت، تو عمليات، تو درگيری. انگار ناف #احمد رو با غافلگيری بريدن.
#جواد_اكبری، معاون #احمد، به سمت نيروها می آيد و در حالی كه نيروها را به سمت در پادگان حركت می دهد، می گويد: حركت می كنيم، برادر حركت كن، يا علی. #رضادستواره در حالی كه در ستون حركت می كند از كنار #جواد_اكبری می گذرد. #دستواره: #برادر_اكبری می شه بفرماييد كجا تشريف می بريم؟
#جواد_اكبری در حالی كه با حركت دست نيروها را هدايت می كند به #دستواره می گويد: منم عين تو، فقط #برادراحمد می دونه كجا داريم می ريم.
#دستواره: از ظاهر اوضاع معلومه كه يه دعوای اساسی منتظرمونه.
نيروها از پادگان خارج می شوند. در حين خروج كامل نيروها، #احمد نيز خود را به ستون می رساند و با چهره ای مصمم و جدی به دنبال ستون حركت می كند.
□تپه ای در مجاورت شهر
از ديد دوربين يك ديده بان، ستون بچه ها را كه از شهر خارج می شوند می بينيم، #احمد در حالی كه خود را به سر ستون می رساند به #جواد_اكبری چيزی می گويد و #اكبری به سمت انتهای ستون می رود.
ديده بان دوربين خود را پايين می آورد و با نگاهی متفكرانه مسير روبه روی ستون بچه ها را نگاه می كند. سپس به سرعت بر روی نقشه به دنبال پيدا كردن مكان ستون بچه ها می گردد. بر روی نقشه، شهر #مريوان واضح ديده می شود، ديده بان بامداد محل حركت ستون بچه ها را علامت می زند، سپس با خطكش و مداد امتداد حركت ستون را می كشد. انتهای خط به سمت مرز ايران و عراق منتهی می شود. ديده بان متفكرانه به خط نگاه می كند، سپس بی سيم را برمی دارد و شروع به صحبت می كند.
ديده بان: عقاب ۲، قرقی... عقاب ۲، قرقی!
ادامه دارد...
#وقتی_که_کوه_گم_شد
#بهزاد_بهزادپور
🆔️ @javid_neshan
⬛◽
#فرماندهاى_مقتدر_و_دوست_داشتنى
◽⬛
🌷 #قسمت_16🌷
*سفر #برادر_احمد به جبهه هاى غرب:
در پى اعزام #احمد و يكصد و هشــتاد نفر از رزم آوران همراه او به #كردستان، آنان در وهله نخست عازم #بوكان شــدند؛ شــهرى كه حكم ستاد پشــتيبانى و لجستيك ائتلاف گروهك هاى تجزيه طلب به ســركردگى حزب منحله #دمكرات را داشــت. در جريان پاكسازى #بوكان از لوث وجود عناصر #ضدانقلاب، #احمد به يمن ابتكار عمل، برنامه ريزى هوشــمندانه و فرماندهى قاطع خود توانســت كليه اشرار مسلح را از اين شهر متوارى كند.
نبرد #بوكان، در حكم اوليــن آزمون رزمى پيروزمندانه براى « #بــرادر_احمد» در جبهه هاى غــرب غريب بود.
پس از تثبيــت مواضع قواى انقلاب در شــهر ب#وكان، #احمد براى در هم شكســتن ســنگرهاى #ضدانقلابيون
در ديگر نقاط #كردستان عزم خود را جزم كرد و روانه شــهر #مهاباد شــد. در آن مقطع عناصر تجزيه طلب با توجه به ســقوط پادگان زرهى مهاباد و اشــغال شهر، در تبليغاتشان خود را كاملاً مسلط بر اوضاع وانمود مى ســاختند و همواره بر روى اين شــعار كه: «مهاباد، دژ شكســت ناپذير جنبــش خلــق كرد اســت» مانور مى دادنــد و گزافه گويى مى كردند.
🆔️ @javid_neshan
⬛◽
#فرماندهاى_مقتدر_و_دوست_داشتنى
◽⬛
🌷 #قسمت_20 🌷
مظهر عينى اين بازى ننگين، ماجراى اعزام هيأت به اصطلاح حســن نيت به مناطق كردنشــين غرب كشور بود. به رغــم تأكيد مكــرر #حضرت_امام(ره) بــر اين نكته كه اعضاى هيأت موظفند با معتمدان واقعى مردم مسلمان مناطــق مختلف #كردســتان ملاقات و مذاكــره نمايند، هيأت مزبور طى مدت حضور در #كردستان اين توصيه حكيمانــه رهبر انقلاب را ناديده گرفت و عملا تبديل به آلت دســت مطامع گروهك هاى تجزيه طلب، دلال مظالم بى شــمار آنان و عامل مشــروعيت بخشيدن به موجوديت غيرقانونى و نامشروع اين باندهاى ياغى و وطن فروش دست نشانده رژيم بعثى #صدام گرديد.
طرف مذاكره هيأت نيز، نه مردم رنج كشيده كُرد، بلكه شمارى از سركردگان رسوا و بدنام ائتلاف #ضدانقلابى تجزيه طلبان بودند. به محض ورود هيأت به هر يك از شهرهاى #كردستان، طيفى رنگارنگ از اين به اصطلاح نمايندگان #خلق_كرد، از امثال #شيخ_عزالدين_ساواكى تا #كمونيست هاى دو آتشه جريانات چپ آمريكايى نظير چريك هاى #فدايى_خلق و #كومله در پشــت ميز مذاكره با اعضاى هيأت حسن نيت ليبراليزم منحط صف آرايى مى كردند. #عبدالرحمن_قاسملو و پادوهايش در حزب منحله #دمكــرات نيز، به مثابه حلقــه رابط اين ائتلاف #ضدانقلابى، نقش هماهنگ كننده و سخنگوى هيأت به اصطلاح نمايندگى #خلق_كرد را ايفا مى كردند.
🆔️ @javid_neshan
⬛◽
#فرماندهاى_مقتدر_و_دوست_داشتنى
◽⬛
🌷 #قسمت_35🌷
داغ شــهادت #محمد_توســلى، هر چند پشت #احمد را شكست - اما هيهات!- هرگز نتوانست خللى در عزم اســتوار اين سرباز سلحشور حســين زمان وارد آورد. بلافاصله دســت به كار يك رشــته عمليات تهاجمى بــا هدف پاكســازى نوار مرزى #مريــوان گرديد. آماج نخســتين ضربت كوبنده #احمد، «#دزلــى» بود. تصرف #دزلى كه حكم ســرپل اصلى نفــوذ عناصر #ضدانقلاب به داخل خاك #كردســتان ايران را داشت، از مهمترين دســتاوردهاى مهــارت رزمى درخشــان #احمد و فئه قليــل رادمــردان همرزم او در جبهه #مريوان به شــمار مــى رود. براى پى بردن به عظمــت كارى كه #احمد با فتــح ارتفاعات #دزلــى انجام داد، بايد ابتــدا با #دزلى نقشى كه اين منطقه در معادلات سياسى - نظامى نبرد براى #ضدانقلاب و حاميان #بعثى و شــرقى و غربى آن ايفا مى كرد، آشنا شويم. #دزلى منطقه اى كوهستانى و مرتفع در محدوده اورامان و در مجاورت نوار مرزى #كردستان ايران با خاك عراق
اســت. در آن مقطع - اواخر تابســتان ۵۹ - #روستاى_دزلى، در اشــغال عناصر مسلح حزب منحله #دمكرات و بــه مثابه مســتحكم ترين دژ بــراى #ضدانقلاب بود. موقعيت سوق الجيشــى #دزلى، حساســيت خاصى به اين منطقه كوهســتانى بخشيده بود. از حيث وضعيت جغرافيايى، اين روســتا، در يك فرورفتگى كاسه مانند قرار داشــت. اطراف آن را ارتفاعــات صعب العبورى احاطــه كرده بود و يك راه مواصلاتى به ســمت #پاوه بــه آن منتهى مى شــد كه در ضمن، مســير تردد مردم بومــى منطقه نيز بود. در دو ســوى ايــن معبر، حدود يك تا دو كيلومتر، صخره هاى بزرگى قرار داشــت كه #ضدانقلاب در پناه آنها به راحتى قادر بود با اســتقرار قواى معدودى يك ســتون عظيم نظامى را در ســطح معبر به تلــه انداخته، نابود كند؛ همچنان كه در دوران رژيــم طاغــوت، چنين واقعــه اى اتفاق افتــاد.
🆔️ @javid_neshan
⬛◽
#فرماندهاى_مقتدر_و_دوست_داشتنى
◽⬛
🌷 #قسمت_36🌷
همين مسأله باعث پررويى و گزافه گويى فراوان #ضدانقلاب در تبليغات مســموم آنان شــده بود. به عنوان مثال، در يكــى از اعلاميه هاى گروهك #دمكــرات، چندى پس از آزادســازى #مريوان توسط #احمد و همرزمانش، آنان وقيحانه شكست خود در نبرد #مريوان را «عقب نشينى تاكتيكــى» وانمود ســاخته و نيروهاى انقــلاب را به زورآزمايــى در تلــه #دزلى دعوت كــرده بودند. ديگر اينكــه موقعيت سياســى خاص #دزلــى را نبايد ناديده گرفت. در حقيقت، #دزلى، حكم قرارگاه فرماندهى كل و ستاد مشترك ســران ائتلاف باندهاى #ضدانقلاب در غرب كشور را داشــت؛ائتلافى شيطانى، شامل طيف متنوعــى از آخوندهاى جيره خــوار دربار پهلوى نظير #شــيخ_عثمان_نقشــبندى و #شــيخ_عزالدين_حسينى تا #قاســملوى دموكرات، ژنرال هاى فرارى سلطنت طلب از قمــاش #عزيزالله_پاليزبان و #غلامعلى_اويســى، دار و دسته #شاپور_بختيار و ســرانجام گروهك هاى افراطى ماركسيستى نظير #كومله و متحدان چپ آمريكايى آن؛ فدايى و پيكار. جلسات ادوارى سران اين ائتلاف هفت جــوش #ضدانقلاب، به طور منظم در #دزلى و با حضور افسران عالى رتبه ســرويس اطلاعات سپاه يكم ارتش بعث عراق برگزار مى شــد. از ديگر تبعات آزادسازى #دزلى، برملا شــدن ماهيت همدســتى عناصر به ظاهر موجه جريــان ليبراليــزم خزيده در دســتگاه اجرايى حاكميت انقلاب بــا تجزيه طلبان وطن فروش بود. به محض تســخير #دزلى و به اسارت درآمدن تنى چند از كادرهاى بالاى #ضدانقلابيون توسط #احمد و همرزمان او، ليبرال هاى فريبكار ناچار شدند دست از بازى يك بام و دو هواى خود در بحران #كردســتان برداشته، در دفاع از سركردگان جنايتكار #ضدانقلاب مستقيما وارد عمل بشوند.
🆔️ @javid_neshan