eitaa logo
نقطه‌ی جیم
124 دنبال‌کننده
142 عکس
159 ویدیو
0 فایل
نقطه‌ی‌جیم
مشاهده در ایتا
دانلود
راستی طوفان که تقویم و مکان سرش نمی‌شود اصلا طوفان بی‌پرواتر از این حرف‌هاست طوفان هرگاه بپا خاست و خواست گرد و خاک از زندگی‌های بی‌خطر و راکد بپردازد در تقویم ثبت می‌شود یعنی تقویم‌نویس‌های بی‌حوصله هم منتظرند تا صاحب خبری که درونش طوفانی است از جا برخیزد مثل همین طوفان‌هایی که در تقویم پیش رو می‌بینید خب چی بنویسم !؟ آهان ۲۴ دی هنوز خالی است ... ولی چیزی نمی‌ماند که آن‌هم و همه‌ی روزها طوفانی شوند و جای سوزن انداختن در تقویم هم باقی نمی‌ماند مثلا عرض می‌کنم جمعه روز غزه است تقویم خبر ندارد که همه‌ی روزهایمان روز غزه و همه‌ی زمین‌ها هم زمین غزه شده‌اند می‌دانید طوفان الاقصی یک بار طوفان الادنی شد و به خود من زیادی نزدیک شد و با چرخش مهیبش شروع کرد مرا هم مثل فرفره دور خودم بچرخاند یک‌باره هرچه درونم بود مثل ته نشین آب از جا بلند شد و حسابی زیر و رو شد و حالا هم جای دیگری است بالاخره طوفانی که سر در آسمان دارد و پا در زمین نمی‌شود جلویش را گرفت خلاصه افتاده بین جماعت و با هرکسی کاری می‌کند می‌بینید که خدا انگار دستمال دستش گرفته و خیلی ظریف مثل یک خانه‌دار جوان کار رب‌الداری و رب‌العالمینی می‌کند خب تا کجا؟ چه می‌دانم؟ فقط طوفان و کارش خیلی شبیه زندگی آدم و سرنوشتش است کسی می‌آید توی زندگی‌ات و پخش و پلایت می‌کند و تو آدم قبل نیستی می‌گفت آدمی پرتاب شده در وجود است اینجوری که می‌گوید حس می‌کنم بپا شدن خلقت هم چیزی مثل برانگیخته شدن طوفانی است نمی‌خواهم تکرار حرف او را بکنم بلکه فکر کردم اگر زندگی طوفانی نباشد آدم‌ها مثل میمون می‌شوند. یک چیز مشخص فقط شصتشان متحرک است و می‌توانند با گوشی چت کنند خب می‌بینید که همه‌چیز مثل قبل است. فقط مثل آدم هفتاد ساله که پابپای خورشید و ماه چرخیده است ساده‌تر از پیشی! مثل بچه‌هایی که یک‌شبه ره صدساله رفته‌اند! راستی هفتاد ساله‌ها از زندگی چه می‌خواهند؟ بمن چه!؟ شب غزه یعنی شب جمعه شب لیله الرغائب است هر شبِ ما هم شب آرزو و امید شده است راستی که طوفان را پیش از این نمی‌فهمیدیم اصلا کجا طوفان دیده بودیم؟ گرچه من رفقایی دارم که یک تنه در طول هفته چند طوفان الاقصی براه می‌اندازند خب سر راه طوفان خرت و پرت زیاد است می‌دانید اینکه می‌گویند زمین یعنی زیر زمین لایه لایه است چیز جالبی است من حس می‌کنم درونم پونصد صفحه کاغذ آچار ریخته‌اند که طوفان‌ها هر بار یک برگش را رو می‌کنند ! اگر مسخره‌ام نمی‌کنید این بار شاعر شدم جمعه چه می‌شوم و کدام برگم رو می‌شود خدا عالم است امروز که حسابی در هم بودم آخر در کتاب آداب المتعلمین نوشته اند مباحثات علمی را از روز چهار شنبه شروع کنید چرا که روز نحس بر کفار است احتمالا من هم در زمره‌ی همین نانجیب‌ها هستم واگرنه باید امروز را جشن می‌گرفتم و حسابی کیفور می‌شدم خب دیگر بس است انتظار هم ندارم جمعه عالم کن فیکون شود و چه بسا بشود شاید اتفاقات جالبی بیافتد ولی یک نکته مانده که نگفتم درباره طوفان آدم‌ها خرت و پرت نیستند یعنی با استکان و نعلبکی و ذغال فرق می‌کنند ذغال خوب اگر اینجا باشد یا در هرجای دیگر ذغال است ولی آدم‌ها جابجا فرق می‌کنند و هر بار یک برگشان رو می‌شود امیدوارم طوفان مرا سر جایم نشانده باشد و بقول دعاها به زندگی‌ام برگ و بار ببخشد و مروتم را آشکار کند اللهم ارغد عیشی و اظهر مروتی زندگی رنگارنگ خوب است که برگ مروتش توی چشم‌ها و دل‌ها بیافتد که البته اظهار چنین چیزی از این بنده جدا بعید است بگذرم سرانجام ما چه می‌شود؟ هیچ پاسخی اندازه پاسخ این سوال جذاب و جالب نیست یک نفس راحت از پاسخ این سوال وااای که چه می‌شود آهان! یادم آمد طوفان از این جهت شببه به زندگی است چرا که فکر کنم هر دو سرانجام در پایان ما را آشنای گنج پنهان می‌کنند گنج مخفی بودم خواستم تا شناخته شوم مجمل و زیبا
💠ما در جنگ،پرده از چهره تزویر جهان‌خواران کنار زدیم،ما در جنگ دوستان و دشمنانمان را شناخته‌ایم. 📚صحیفه نور، جلد ٢١،صفحه ٩۵ 👥کانال صحیفه نور امام خمینی(ره) @Sahifeh_noor 🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷
در گوشه‌ای رفت و خودش را بر زمین انداخت آرام و رام اما تنهاتر از هر وقت و هر ساعت که می‌دیدید او را یکه و تنها در خانه‌ی خاموش شاید دست بر دیوار می‌آمد اما به هرصورت نشست و سر به زانو برد و پاهایش پاهای سردش را بغل کرد و نوازش کرد وانگه دو پیمانه گویا که فرصت تا قیامت هست غافل ز دنیا و هر آن‌چیزی که در اوست از نخ‌نما و پاره‌ی جیب قبای خود برون آورد گاهی بهم می‌ریخت گاهی آن طمانینه که هر وقت و همیشه در چهره‌اش خود را نشان می‌داد گم می‌شد و چشم‌هایش می‌دویدند گویا حضور یک نفر را در پیش رو یا پشت سر این‌گوشه آن‌گوشه مثل شبح یا سایه حس می‌کرد انگار می‌ترسید یا ترسیده باشد رویش بدان سو می‌پرید و می‌پرید از جا رفتار او یک باره مثل دزدها می‌شد محتاط گاهی بیش از اندازه لرزی بسان باد روی دوش گندمزار او را تکان می‌داد بر پیکر او می‌دوید و پا تا سرش را زیر پای خود لگد می‌کرد و مثل روح [کز جان میت می‌رود بیرون] بیرون می‌دوید از او از خود خجالت می‌کشید اما چون دیوانه یا کودک بر او [مخصوصا از آن رو که او ترسیده شاید ] حرج یا جای ایراد و ملامت نیست اما نمی‌دانیم ما، او نیز وانگه چه شد یک‌باره بر جایی نگاهش ماند باز او به حال سابقش برگشت آرام و رام اما ساکن بی‌تکانی یک جام در دستش دست دیگر نیز بر روی دیگر دست او چسبید جامش را وای اگر بودید آنجا پیش او ناب دقایق را برای لحظه‌ای ای کاش می‌دیدید ! خیرگی از چشم او چون اشک روی گونه‌اش می‌ریخت را ای کاش می‌دیدید ! مثل یک موسیقی غمناک تکرار یک نُت بود یک نت که می‌گوید: نشد ! تکرارِ حسرت‌بار یک نت غمناک، خیره تا قیامت خیره بر آن لحظه می‌مانید بی‌پناه و تکیه‌گاه و دستگیری غرق در آنید تنها یا که تنهاتر نبض او بر التهاب سینه‌ی او سفت می‌کوبید و مثل تیغ در قلبش فرو می‌رفت همان‌جا او فرو می‌مرد یک‌بار دیگر نیز قلب او ناگاه می‌لرزید باز هم تکرار مانده او غافل ولی از هرچه از سینه از کوبیدن از غفلت ای‌کاش آهی می‌کشید و ناله‌ای می‌کرد ناگه جام دیگر بر زمین افتاد زنگ ظریف و نازکی او را بخود آورد زنگی که او می‌گفت: (حسرت بود با همان گام و همان آهنگ) او را از مغاک سهمگین لحظه‌ی در خود فرورفتن برون آورد و پرتش کرد کجا انداخت او را هم نمی‌دانیم بر لب ساحل ؟ آیا باز در ژرفنای لحظه‌ای دیگر ؟ برخاست از جا چندی قدم زد، دست بر دیوار شاید باز هم تکرار
حضرت محمد (ص): از سوی یمن بوی خدا می‌شنوم
ما در اوج آسایش و امنیت یادمان می رود به هم محبّت کنیم، عشق بورزیم، در آغوش بکشیم. اینها کجایِ قصّه ی این تاریخ اند؟ که در ناامن ترین شرایط هم همدیگر را در آغوش می کشند تا اگر جان دادنی در میان است با هم جان دهند. و شاید اصلا همین جاست که حیاتِ واقعی ظهور می کند، و « محبّت » که گمشده ی بشرِ امروز است به صحنه می آید ؛ همین جا که در مقابل تمامِ ظلم قد عَلَم کنی و بی هیچ شک و تردیدی تا آخرش پایِ کار بمانی. « غایت خلقت جهان، پرورش انسانهایی است که در برابر شدائد بر هرچه ترس و شک و تردید و تعلق است غلبه کنند و حسینی شوند» زبانم قفل کرده 💔 و کجاست قلمی که بنوازد این صحنه ها را ؟؟!!!!! @nanetazeh
نقطه‌ی جیم
همبستگی ساکنان شهر مالموی سوئد با مردم غزه @TasnimNews
شبیه سفره نیست ؟ نمی‌دانم بگویم سفره کی تا درست از آب دربیاید ! بهرحال سفره‌ای که هرکسی سرش را می‌گیرد تا پهن شود هرگاه جماعتی دور چیزی حلقه زدند بدانید آنجا عالمی برپا شده و آن‌ها که سرگردانند و بی‌جا، می‌آیند و می‌توانند بر سرش بنشینند! از پشه‌ها دور چراغ ایوان خانه‌تان بگیرید تا خودتان وقتی برای تماشای بازی هوادار می‌شوید و سرو صدا براه می‌اندازید یا در خانه تخمه می‌خرید تا تخمه خوب حواس همه‌تان را از چیزی جز بازی پرت کند تا حتی خودتان هم حذف شوید و فقط یک چیز بماند ؛ عالَم دیدیم که فوتبال بدون هوادار فوتبال نبود و کم‌کم اهل فن به تقلا افتادند تا صدای هوادارها را با هوش مصنوعی روی پخش زنده سوار کنند تا بالاخره فوتبال بشود ... بگذریم ... سفره را می‌گفتم سفره مادربزرگ سفره اهل‌بیت سفره‌خانه همه از این دستند و البته مراتب هر کدام متفاوت است سفره این وسط چکار می‌کند نمی‌دانم فوتبال با سفره بپا نمی‌شود وسط فوتبال همه باید داد بزنند وسط هیئت هم صدای سینه و ذکر فضا را پر می‌کند ولی بالاخره توی هیئت شام باید ایثار در میان است و امروز آدم‌ها جانشان را وسط گذاشته‌اند و اینگونه طرفدار پیدا کرده است و دشمن خبیث و منحوس و پست و خودخواه دارد از فرط تنهایی دست و پا می‌زند سفره‌ی پهنی است ببخشید زیادی سفره سفره کردم آنقدر پهن که جا برای همه هست برخلاف سفره‌هایی که ما می‌اندازیم ! سفره‌های ما کوچک‌اند و هرکسی نمی‌تواند بیاید و سرش بنشیند ولی وسعت امام خمینی را نگاه کنید اینکه نام امام را آوردم الکی نگفتم ولی اینکه چرا ایشان را از همه جدا کردم طولانی می‌شود فقط به این اشاره کنم که او از همه بزرگ‌تر بود و زمانه را بهتر از هرکسی می‌شناخت و پس از او هرکه کار خدا می‌کند از وجود اوست واگرنه آقایان همه کنار کشیده و دست برداشته بودند به هرحال سفره سه رنگ قشنگی است و زیاد خواهان دارد مبادا ما از هواداران نباشیم که فمن یعظم شعائرالله فانها من تقوی القلوب از گذشته به نان و پنیر و خیار می‌گفتند پرچم ساده است ولی همه و هرکس دست‌پختش را آورده و وسط گذاشته و دور هم نشستن و پرچم خوردن از چلوکباب دشمن که حراممان باد خوش‌مزه‌تر است مخصوصا ما که رزق امام حسین می‌خوریم ای‌کاش این سفره که هم صفا داشت و هم رونق گرفته را دریابیم ... مولاعلی می‌فرمود اگر بازار باطل پر رونق است از گذشته چنین بوده و اگر بازار حق کساد ای بسا و شاید شاید مولا با امیدش این روزها را می‌دیده و این شاید بقول مرتضی از دل شکاک من است که برآمد خوب است به این سفره فکر کنیم و ببینیم در خانه بودن و بازارهای مجازی را چک کردن و کلافه بودن و فضولی و کین‌توز بودن و حرص داشتن و مراقب یک مرگ تمیز تنها بودن را خواهانیم یا بیرون زدن و خنکا را با صورت لمس کردن و امید را بچشم دیدن و شور و معنی پا داشتن و دست دادن هم‌دلی و هم‌صدایی و سادگی را دریافتن ؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در غزه غذا کم است، اما این پسربچه به گربه‌ای که به او پناه آورده غذا می‌دهد... ☫به جمع سربازان گمنام بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/3617980416C11748e2114
نقطه‌ی جیم
در غزه غذا کم است، اما این پسربچه به گربه‌ای که به او پناه آورده غذا می‌دهد... ☫به جمع سربازان گمنا
در غزه غذا کم است اما این پسر (بچه) ما بزرگ شده‌ایم و درگیریم که زن و مردیم و هزارتا فکر و خیال برای زن و مرد بودنمان داریم ولی حواسمان نیست که دیگر بچه نیستیم! ما بچه‌ها را از خانه‌ی خیالی که با پشتی‌های توی خانه می‌سازند بیرونشان می‌کنیم و پرتشان می‌کنیم توی جهانی که به اصطلاح می‌گوییم: (واقعیت دارد) جهان سردردانه و کلافه و حریص و بخیل و ترسو زیستن را می‌گوییم واقعیت دارد و به آن‌ها یاد می‌دهیم که بالاخره یا خدا یا دنیا سنگشان می‌کند و حواسمان نیست که او بامحبتِ کودکانه‌اش در خانه‌ی خیالش، باور می‌کند که خدا سنگش می‌کند و ما زبان‌بسته‌های ترسو خودمان باور نداریم ... او با همین خیالش سیر از غذاست و پر حرارت و از شور لبریز ولی ما بیچاره‌ها که فقط خور و خواب می‌فهمیم و از ترس، مثل جماعت یهودیم و به آیین آنان، از بازی‌گوشی‌هایشان کلافه می‌شویم و بر سرشان داد می‌زنیم. نه چون خیرخواهشان شده‌ایم! نه! چون از خیالِ لبریز از حیات آنان بی‌بهره‌ایم و در واقعیت‌مان بر سر آنها داد می‌زنیم ... و حوصله‌ی رخت شستن و مادر و پدر بودن را نداریم ... ما پدر و مادر نیستیم یک مشت مسئول وظیفه‌ایم که به‌ما محول شده‌اند و باید کار کلافه‌ کننده را هرطور شده به سرانجام برسانیم و برگ‌های جریمه بچه‌ها را پر کنیم و سوار ماشین پلیسمان شویم و جیم مثل جن انگشت را بزنیم و روی مبل بیافتیم و کپه مرگمان را بگذاریم چرا که فردا هم موظفیم چرا که توی چشم دیگرانیم که ازشان نفرت داریم و باید دهان پرحرفشان را نسبت به تمیزی حرف و لباس و موی بچه‌هایمان، ببندیم تا هرچه بیشتر شبیه واقعیت ما بشوند! به خاک و گربه و غذای کثیف دست نزنند که کثیف نشوند و اگر مریض شدند چک می‌خورند که چرا گذران وقت احمقانه‌ی ما در فضای مجازی را مختل و بحرانی کرده‌اند و دل کین‌توزمان خوش است که چقدر دوستشان داریم و جلوی دیگران نازشان می‌کنیم ... بگذریم این بچه‌ای که می‌بینید و خدا و اولیای او گفتند معصوم است و ما گناهکار، برای من سوژه‌ی هیچ آیه و روایتی و شعری نشد با غذا دادنش به گربه حس کردم خدا هم همینجوری به ما رزق می‌دهد توی دهانمان می‌گذارد و دستش را با ما تمیز می‌کند خیال او سیر سیر است و خلق خدا از سیری جانش بهره‌مندند و جمع! می‌شود دور ما و گرسنگی و حرص چشم و دلمان خالی باشد که هست! می‌شود هم توی هم بتابیم و سیر باشیم و غافل از سیری و گرسنگی بچه‌ها توی خیالند و عصمتشان از نسبتشان با همین خیال رقم می‌خورد و تا زمانیکه آدمی بتواند این نسبت را حفظ کند معصوم می‌ماند که؛ نیست بر دیوانه و کودک حرجی و عجبا که هر دو صاحب خیالند دیوانه‌ها احمق و نفهم و کوردل نیستند ما آنها را اینگونه می‌خوانیم گفته‌اند: کامل نمی‌شود ایمان مومن تا آنکه مردمان او را دیوانه بخوانند. و مگر پیامبر ما را دیوانه نخوانده‌اند؟ در تعبیر خواندن تاکید دارم چرا که ما در حقیقت نسبت به فهممان چیزهایی که می‌بینیم را می‌‌خوانیم دو نفر که یک متن را می‌خوانند و دو چیز متفاوت می‌فهمند در واقع دو چیز متفاوت خوانده‌اند و کلمات برای هر کدام بنحو متفاوتی برجسته شده‌اند باز بگذرم می‌گویند شاعر جمع بین کودک و دیوانه می‌کند و آدم‌هایی که بیش از حد مرد شده‌اند و زمختند [حال چه مذکر باشد چه مونث] در پیری می‌خواهند بچه‌باشند ولی با او مثل خودش معامله می‌کنند دم پیری دریچه‌ی مرگ سوسو می‌زند و آدمی به خیال نزدیک! ضعیفی و ناتوان! و گریه می‌کنی و نق‌نقو می‌شوی! ولی دیگران ترا همان آدم کلافه و بدخلق و خو می‌شناسند در حالیکه شهدا و شعرا راه دیگر را پیموده‌اند و با لطافتشان مثل بچه‌ها، حسابی دیگر با خدا و خلقش باز کرده‌اند و در نگاه اول دوست‌داشتنی‌اند و مرد روزهای دشوار مرگ و انیس آن ببخشید که طولانی شد چند وقت پیش دیدم که ناخودآگاه فقط کودکان غره (البته حالا دیگر غالبا ) به چشمم آمده‌اند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸زوجی تصمیم گرفتند با وجود بمباران اسرائیل عروسی خود را در غزه برگزار کنند. ♦️داماد اخیراً ۲۲ نفر از اعضای خانواده خود را در حمله اسرائیل از دست داده بود. 🇮🇷کانال‌های نشریه عبرتهای عاشورا 🇵🇸 🌍 @ebratha_ir ایتا 🌍 @ebratha.org سروش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
_صدای چیه؟ +بمباران ... من نمی‌ترسم مقاومت هوای ما رو داره
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آمریکا با بمباران اطراف مردم یمن قصد ترساندن مردم را داشت اما عکس العمل مردم شجاع یمن را میبینید. 💠 همه چیز از سرزمین خنجرها 🇾🇪🇮🇷🗡 👇👇 📡 @sarzaminkhanjarha
امام خمینی (ره) 💠حضرت زینب (سلام الله علیها) در مقابل حکومتهای جبار ایستاد و آن خطبه را خواند و آن حرفها را زد که‏‎ ‎‏همه می دانید؛ زنی که در مقابل یک جباری ایستاد ـ که اگر مردها نفس می کشیدند همه را‏‎ ‎‏می کشتند ـ و نترسید و ایستاد و محکوم کرد حکومت را، یزید را محکوم کرد. به یزید‏‎ ‎‏فرمود تو قابل آدم نیستی، تو انسان نیستی. زن یک همچو مقامی باید داشته باشد. 📚صحیفه نور ،جلد ۶،صفحه ١٨٧ ▪️ حضرت زینب سلام الله علیها تسلیت باد▪️
Mahmood Karimi - Moharram 1400 Shabe 4-5 (320).mp3
10.48M
کوه اراده‌ای با اقتدار پیش حسین ایستاده‌ای هم شیرزاده‌ای هم شیرزن شدی و دو تا شیر زاده‌ای فخر مخدرات بانوی با ابهت این خانواده‌ای مانند مادرت کوبنده حرف می‌زنی و فوق‌العاده‌ای حاج محمود کریمی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹دست نوشته شهید سلیمانی در وصف لحظه‌ای که میخواست وارد ضریح مطهر حضرت زینب (سلام الله علیها) شود
کوه در میانه‌ی دشت پوسید ریخت غم زمانه مجالش نداد ولی او ایستاده بود گرچه می‌رفت تا پس از عمری بخوابد در بستر همان بستری که پیش از این پهن کرده بود بارها برایِ... آه صبور بود و غم را در آغوش پروریده بود و غم چه عاشقانه به او چنگ می‌زد و او چه شادمانه به او شیر می‌داد تا آنکه غم قد کشید و بزرگ گشت و میوه داد تا توشه برگیرند از شاخسار بلندش خالیِ آستینِ غریبان ایستاده بود و باز از شبروانِ راهِ عدم پویان مثل هر شب پیش مهمان داشت سالارِ کاروانِ پنجاه و هفت ساله‌ی ما
صاحب منزلی که در جنوب لبنان ۴رزمنده حزب الله در آن طی بمباران هوایی رژیم صهیونیستی شهید شدند نوشته: شرمنده که خانه‌مان نتوانست جان شما را از ظلم دشمن حفظ کن شهادت گوارایتان و ممنونیم که خانه‌ی ما را به خون خود مشرف و گلگون کردید
نقطه‌ی جیم
حلما دختر خردسال شهید پوریا احمدی
‌. . جدا افتادم از یاری کز او بهتر نمی‌آید قراری داده‌ام از خاطر و دیگر نمی‌آید در آغوشش کشیدم ناامید از این هم‌آغوشی رهایش کردم و گفتم که او در بر نمی‌آید نگاهت خواست تا در را ببندم پشت سر [محکم] کشیدم دسته‌ی در را و لیکن (در) نمی‌آید بدنبال چه می‌گردد که در باور نمی‌‌آید به سجده می‌رود اما به این کافر نمی‌آید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بشنوید؛ پادکستِ ساده‌ترین کار اگر حاج‌قاسم بود رای می‌داد و ما را تشویق می‌کرد رای بدهیم ای‌کاش جای دیدن خطای این و آن، باز بتوانیم به او و چشمانش اعتماد کنیم! @soha_sima
نقطه‌ی جیم
بشنوید؛ پادکستِ ساده‌ترین کار اگر حاج‌قاسم بود رای می‌داد و ما را تشویق می‌کرد رای بدهیم ای‌کاش
اینکه اگر رای ندهیم ما و هموطنانمان ضعیف می‌شویم کاری به گذشته ما و کارهایمان ندارد ... دیروز و فردا در نسبت با امروز پدید می‌آیند و اگر مردم و ملتی امروز را در نیابند و در آن آینده را نسازند دیروز و فردایی هم نخواهند داشت ماها در فراز و نشیب زندگی و بیشتر موقع سختی‌ها و کم‌آوردن‌ها مرام و مروت را از یاد می‌بریم و تصمیمات آسانِ سست بی‌آینده می‌گیریم گذشته پر اشتباه، امروز می‌تواند مایه‌ی عبرت باشد آنقدر که بتواند همه‌چیز را از نظر بیاندازد و ما را عازم فردا کند! همه‌ی ما مرام و مروت را خواهانیم و شوق آن‌را داریم که این آنات که البته خواستنی هستند در ماهم پدیدار شوند. این‌روزها در زندگی‌ها همه خسته و نق‌نقو هستند و داد مظلومیت خود را سر می‌دهند ولی چه شیرین بود اگر سخن مولای متقیان را به گوش جان می‌شنیدند و به مرام او اقتدا می‌کردند تا مثل او شاه مردان باشند. و اگر چنین همتی نباشد ما ضعیف شده‌ایم و موج‌های آینده در راهند و شناوری که خسته شده است باید بداند که کار خود را یکسره کرده است. بیماری‌‌ها همه قابل درمانند ولی کسانی که خود را رها می‌کنند و به بیماری می‌سپارند باید بدانند ضعیف شده‌اند و ضعفشان آن‌ها را به انتظار چیزی سخت‌تر از درد نشانده است! کسی که از عهده‌ی کار آسان وقتی که توانی در بدن داشته برنیامده است منتظر چیزی ننشسته! بلکه دیگر کاری از دستش ساخته نیست ! چرا که هر که بی‌هنر افتد نظر به عیب کند بازگشت از اشتباهات سخت‌تر از تن ندادن به آن‌ها است