eitaa logo
جنبش دانش آموزی خراسان رضوی
500 دنبال‌کننده
645 عکس
97 ویدیو
50 فایل
اتحادیه انجمن های اسلامی دانش آموزان استان خراسان رضوی مارا در پیام رسانها دنبال کنید @jonbesh_ir ___________________ صفحه ما در اینستاگرام @jonbesh_razavi ___________________ ارتباط با ما: @jonbesh_resane
مشاهده در ایتا
دانلود
✍ حکم انتصاب 📜 *طی حکمی از سوی دبیرکل اتحادیه:* 🖊 هادی هروی، به سمت *دبیر قرارگاه زیارت رضوی* منصوب شد. 🎙اصلاح بروزرسانی آیین نامه اجرایی قرارگاه زیارت رضوی، تدوین نظام خدمات به اردوهای دانش آموزی و اعضای تشکل، همراهی در خدمت رسانی و تأمین نیازهای اتحادیه استان ها در مشهد مقدس از جمله موارد مورد انتظار از *دبیر قرارگاه زیارت* می باشد. گفتنی است، هادی هروی از پیشکسوتان اتحادیه انجمن های اسلامی دانش آموزان و مدیر فعلی *اردوگاه اردوبهشت مشهد* می باشد. 🆔 @jonbesh_ir
🖼 🔰خدمت انصارالمهدی(ع) ها در موکب ام البنین واقع در نجف اشرف 🆔 @jonbesh_ir
✍ حکم انتصاب 📜 طی حکمی از سوی مسئول اتحادیه خراسان رضوی : 🖊 حسن مشهدی، به سمت *معاون فرهنگی تربیتی برادران اتحادیه انجمن های اسلامی دانش آموزان خراسان رضوی* منصوب شد. 🆔 @jonbesh_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥مستند اربعین ۱۴۴۶ موکب ام البنین (س) 🔹خادمین هیات انصار المهدی (عج) در نجف اشرف هر چه هست در نوکری حسین هست ولاغیر.... رحمه الله به خدام اباعبدالله 🆔 @jonbesh_ir
🛤 بهشت تا بهشت 📝 روز اول اعلام شده بود ساعت سه عصر باید باشیم. بعد دست بوسی والدین با کوله سنگین راهی اتحادیه شدم. حدود ساعت سه بود که رسیدم از یک کاروان چهل پنجاه نفره فقط پنج نفر اومده بودن طبق برنامه های همیشگی اتحادیه باید میدونستم همه دیر میان🙄 رو تلف نکردم و برگشتم خونه به لطف مسیر دو دقیقه ای اتحادیه تا خونه سه و ربع خونه بودم پیراهن رو در آوردم و خوابیدم ، یک چرت نیم ساعته زدم و چهار برگشتم اتحادیه بالاخره همه اومده بودن گعده های گفتگو ‌و بازی عین همیشه در اتحادیه به راه بود راه افتادیم سمت راه آهن و کم کم جمع می‌شدیم. بالاخره اندک اندک جمع مستان می‌رسد 😢❤️‍🔥 مستان ...... بسه دیگه زیاد معرفتی نوشتم 😅 رسیدیم راه آهن می‌دونید راه آهن چه فرقی کرده بود ؟ از قبل که اومدم راه آهن خیلی فرق کرده بود... مون شده بود و راه آهن به نامش مزین شده بود. ایستگاه راه آهن ...... به نیابت از شهید سفر رو شروع کردم سوار قطار شدیم و بازی های توی قطار شروع شد. دور و جاسوس و و...... برای نماز قطار ایستاد. بین خودمون بمونه لذت نماز شکسته چیز دیگه ست 😂 شام خوش‌مزه مون رو زدیم و کم کم کوپه‌ها به سمت خواب رفتن... ادامه دارد... ✍ نویسنده: سیدعلی حسینی 💫 @behesht_ta_behesht 🆔 @jonbesh_ir
🛤 بهشت تا بهشت 📝 روز دوم وقت کمه بیدار شید ، الان راه میوفته پاشید با این صداها📣 بیدار شدیم ، قطار چند دقیقه ای بود توقف کرده بود سریع رفتیم نماز خونه و نماز رو خوندیم وقتی برگشتیم توی کوپه ، جز کسی قصد خواب نداشت بالاخره ها بالایی دارن 😁💪 پس سرگروه رو به زور بیدار نگه داشتیم و بازی شروع شد «جاسوس» بازی کردیم و از دوستان لذت بردیم 😅 بالاخره دروغ گو های خاصی توی کوپه داشتیم صبحانه کم طرفدار () رسید و نوش جانمون کردیم 🫤 کم کم داشتیم به نزدیک می‌شدیم شروع به جمع کردن وسایل کردیم ، البته تلفات هم دادیم ، یک سری وسایل مون هم گم شد 🤦‍♂ رسیدیم به همدان و ایستگاه راه اهن ایستگاه راه آهنی که وسط بیابون و بیرون شهر بود 😅 از قطار که اومدیم بیرون یک بیابون بود و اون وسط بوته های خار غلط میزد ، صدای قار قار پرنده ها هم بود و دیگر هیچ ..... از ساختمون راه اهن که رد شدیم اولین این سفر رو دیدیم الویه میدادن و چایی☕️ قطعا طرفدار الویه از حلوا ارده بیشتره دلی از عزا در آوردیم و بعد کمی انتظار کشیدن اتوبوس ها رسید راه افتادیم و سه چهار ساعتی تو راه بودیم. تو یکی از موکب های سر راه صبر کردیم و به سرعت نماز رو خوندیم و ناهار جذاب (قیمه مجلسی 😋) رو زدیم و راه افتادیم مدت زمان طولانی ای توی اتوبوس بودیم بچه ها با بازی و گفتگو و حتی درس خوندن سرگرم بودن اما وقتی صحبت شد دیدیم همه مون دلشوره خاصی داریم این دلشوره و 😬 نمیذاشت مسیر و خسته کننده بشه ته دل هامون شور میزد ، نکنه مشکلی پیش بیاد نکنه نتونم از رد بشم نکنه نتونم پیاده روی رو شرکت کنم ، نکنه نتونم برم تو حرم 🕌 شوق وصاله دیگه ، دنیوی هم فکر کنی وقتی میخوای بری دیدن کسی که خیلی دوسش داری هم شوق دیدار داری هم اضطراب لباسم اماده است ؟ عطر زدم ؟ موهام مرتبه ؟ برای دیدار فرقش اینه که به روحت نگاه میکنی پرونده م مرتبه ؟ حق کسی رو نخوردم ؟ گردنم نیست ؟ این دغدغه بود که بچه ها رو وادار به خوندن کرده بود 🤲 از درون غلیان میکردند ...... هر بار که از مربی ها میپرسیدیم چند دقیقه راه تا مقصد داریم میگفتن بیست دقیقه یا نیم ساعت ولی همین بیست دقیقه شد سه ساعت 😂😂 به قصر شیرین رسیدیم و محل اسکان ، هوا بشدت شرجی و گرم بود و عرق می‌ریختیم وارد حسینیه شدیم و نماز مغرب و استراحت رفتم سر کوله تا لباس راحتی بپوشم ، ای دل غافل ، شلوار راحتی با خودم نیاورده بودم😕 با اجازه مربی خیلی سریع از یکی از بازار های قدیمی شهر شلوار خریدم و برگشتم گعده کوچکی با مربی ها داشتیم و روی زمین پهن شدیم .....🥴 دوستان سفره رو پهن کردند و غذا اومد ، عدس پلوی خوشمزه ای بود ، اما چیزی که به دلم ننشست این بود نوشابه سر سفره بود ، حتی رمق نشستن سر اون سفره رو نداشتم دیگ 😞 غذا رو خوردیم و به استراحت پرداختیم ، البته عده ای پر انرژی و بیش فعال استارت مافیا زدند 😅 میانه ی مافیا مراسم سخنرانی شروع شد از عزیزان همراه بر روی منبر رفتند و سخنرانی شروع شد سخنرانی با موضوع خاصش جذاب شد 😅 و گروه دوم هم بهمون پیوستند. بعدش هم روضه و سینه زنی انجام شد و دوستان با خستگی به سمت خواب رفتند 😴😴 . ادامه دارد... ✍ نویسنده: سیدعلی حسینی 💫 @behesht_ta_behesht 🆔 @jonbesh_ir
🖼 🔻 بخش اول تصاویر سفر بهشت تا بهشت 🔸 کاروان بهشت تا بهشت متشکل از نوجوانان انجمنی مشهد مقدس چند روزی است جهت شرکت در راهپیمایی اربعین از مرز خسروی عازم عتبات عالیات شده‌اند. 🆔 @jonbesh_ir