فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#🌹هر روز از این معجزه ها بسیار است،
راه زندگی بامعجزه ها هموار است.
#🌹اگر معجزات را فراموش نکنیم،
شرمنده میشیم که گناه کنیم.
#السلام علیک_یاصاحب الزمان(عج)
@jqkhhamedan
السلام علیک یا حضرت معصومه سلام الله علیها
@jqkhhamedan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺اضطراب نوجوانان
🔻بخش ششم : راه های کاهش اظطراب در نوجوانان
🎙حجت الاسلام دهنوی
@jqkhhamedan
hadadian-nasro men allah-pelan3.mp3
4.96M
چه علمی می کوبه رو زمین...!
#مداحی
@jqkhhamedan
آشپزی سالم
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
👇👇👇👇
@jqkhhamedan
@tebesonati111
🍏
#آش_لپه
✅نکات طبی تغذیه ای این آش:
این خوراکی مرکب المزاج میباشد. برای ورزشکاران و کسانی ک فعالیت فیزیکی بالایی دارند مناسب است.ولی درافرادی با درد هایی همراه قولنج لپه و عدس نباید استفاده شود
#سبک_تغذیه_اسلامی
@jqkhhamedan
#آش_لپه
مواد لازم برای پنج نفر:🍵🫕
لپه نصف پیمانه
گوشت چرخ کرده 1 پیمانه
خرده برنج نصف پیمانه
عدس نصف پیمانه
سبزی آش 1 کیلوگرم
نعناع و جعفری 200 گرم
روغن زیتون به میزان لازم
آب به میزان لازم
نمک وزردچوبه به میزان لازم
طرز تهیه:🍵
لپه ی خیس کرده را یک ساعت بپزید، گوشت چرخ کرده را نیز به مدت نیم ساعت با آب و زردچوبه و برنج جداگانه پخته، پس از پخته شدن، لپه، عدس و سبزیها را به آن اضافه کنید و به مدت 45 دقیقه با حرارت ملایم طبخ دهید، باید مراقب باشید که ته نگیرد و با فاصله ای نه چندان زیاد آنها را به هم بزنید پس از آماده شدن با روغن زیتون نوش جان شود.
🍴🍴🍴
#آشپزی_اسلامی
#سبک_تغذیه_اسلامی
@jqkhhamedan
🍅خواص خرمالوی رسيده
🔸 خرمالوی رسيده 20 برابر متابوليک ضد قند دارد. 20 برابر از هر ميوه ديگر قندسوز است. يعنی گلوکزهای قندهای اضافی خون را کاهش ميدهد
🔺بیش از دو عدد در روز نخورید
🔺بدون پوست میل شود بهتر است
🔺با معده خالی خورده نشود
🔺خرمالو باید تازه و رسیده باشد
#تغذیه #میوه
#اصول_تغذیه
═══🦋 ⃟❖═══════════
@jqkhhamedan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 رهبر معظم انقلاب: فورا آدمها را متهم به ضدانقلاب و غیرانقلابی نباید کرد!
#مکتب_انقلابی
#سیره_رهبری
#گفتمان_دینی
◣@jqkhhamedan ◢
࿐❁☘❒◌🌙◌❒☘❁࿐
🔴 #دومینوی_خطرناک
💠 در بازی #دومینو وقتی یکی از مهرهها به مهرهی بعدی برخورد میکند یکی یکی مهرهها #سقوط کرده و خراب میشوند. یعنی عامل ریزش صدها مهره فقط افتادن یک مهره است.
💠 زن و مرد در زندگی مشترک نباید به #کوچکی رفتار بد خود نگاه کنند، اگر یک بیاحترامی به همسر یا بددهنی و حرمتشکنیِ به ظاهر #کوچک اتفاق بیفتد زمینهای برای بیاحترامی و حرمتشکنی بعدی شما میشود.
💠 حتی بهانهای برای مقابله به مثل کردن همسرتان و در نتیجه #پیشروی تخریب دومینوی زندگی میگردد.
💠 توصیه جدی مشاورین این است هرگاه #یک_خطا، بدخلقی، یا بیحرمتی اتفاق افتاد به #سرعت جلوی ریزشِ بقیهی مهرههای زندگی را با عذرخواهی، محبّت و صمیمیّت، خوش زبانی، احترام و خدمت به همسر بگیرید چرا که این موارد، عامل بزرگی در #محبوب شدن شما میشود و همین محبوبیت در اصلاحِ #سریع روابط زن و مرد، موثر است.
•┈┈••✾•✾•••🎀•••✾•✾••┈┈•
@jqkhhamedan
جامعة القرآن خواهران همدان
۳۲۵۲۶۳۰۱ -
#فنجانی_چای_باخدا ✨🍮🍮 #قسمت_48 خشکش زد.. چشمانش شیشه ای شد.. لبخند کنارِلبش طعمِ تلخی به کامم نشا
#فنجانی_چای_باخدا ✨🍮🍮
#قسمت_49
به ایران رسیدیم..با ترس از هواپیما پیاده شدم.
مادر لبخند زد.. نفس گرفت٬ عمیق..
چشمانش حرف میزد.. اما زبانش نه.. گونه هایش پر شد از مروارید و من فقط نگاهش کردم. این زن چه چیزی برای دلبستن در این خاک داشت؟
وارد سالن فرودگاه شدیم.کمی عجیب به نظر میرسد. تمیز بود و شیک..بدون حضور شتر و اسب..باتعجب به اطراف نگاه کردم. فرودگاهش که شباهتی به تصویر سازیِ اخبارهای مورد علاقه پدر نداشت.
چشم چرخاندم٬تا جایی که مردمکهایم یاری میکرد..اینجا چقدر مدل و سوپر مدل حضور داشت..شاید جشنواره بازیگران سینمایشان بود..وشاید جشنی که ثروتمندان را در اینجا جمع میکرد..
آخر دکورِ چهره و لباسِ زنان و مردان گویایِ چیزی جز یک میهمانی عظیم نبود..
با قدمهایی بهت زده از دیدن جوانانِ غرق در آرایش و وسواس در مدِل مو و پیچیده در لباسهای خوش دوخت٬آرام آرام به سمت خروجی رفتم با چمدانی در دست و مادری حیران مانده درفضا..نه… بیرون از در هم نه درشکه ای بود و نه خرابه ای..همه چیز زیبا بود٬درست مانند داخل..
ناگهان چشمم به چند زن و دختر چادر پوش افتاد..اما اصلا شبیه خاطرات کودکیم نبودند..
دو دختر جوان با روسری و کفشای رنگی که با کیفشان ستِ شده بود٬سیاهی چادر را به رخ هر بیننده ای می کشیدند
و دو زن میانسالِ همراهشان که شیک و تیره پوشی را در زیر آن پارچه ی مشکی به هر عابری متذکر می شدند..
اینجا ایران بود؟سرزمینِ زشتی و کشتار؟
شاید هواپیمایی در خاکی دیگر زمین گیر شده بود..
سوار اولین تاکسی زرد رنگ شدیم.. نمی توانستم درست فارسی صحبت کنم.
مادر هم که روزه سکوتش را نمی شکست.آدرس خانه قدیمی مان در ایران را که سالها قبل روی تکه کاغذی توسط پدر حک شده بودو به کمک یان از میان اوراقش پیدا کرده بودم٬ به پیرمرد راننده دادم..
پیرمرد نگاهی به کاغذ کرد (اوه.. اسم خیابونا خیلی وقته عوض شده..این آدرسو از کجا آوردین؟)
از درون آیینه نگاهش کردم. لغتی مناسب برای پاسخگویی نمیافتم
پیرمرد که گنگی ام را دید لبخند زد (پس شانس آوردین که گیر یه پیرمرد افتادین.. آخه جوونا که اسم قدیمی خیابونارو بلد نیستن..اما نگران نباشین من میرسونمتون..)
یعنی خیابانهای اینجا چند اسم داشت؟واین آدرس٬خاطره ای خاک خورده از گذشته بود؟
هر چه بیشتر در خیابانها دور میزدیم٬ تعجب من بیشتر میشد.
انگار تمام شهر میزبانِ میهمانانِ جشن پوش بود.پدر برای آزادیِ همین خلق شعار میداد و فریاد میکشید؟
@jqkhhamedan