eitaa logo
•|کافه دنج|•
78 دنبال‌کننده
121 عکس
24 ویدیو
2 فایل
•| نوشتن اما ، تقدیر دست‌های بی‌ رمق ما بود!|•
مشاهده در ایتا
دانلود
‌‌ کنج خلوت کاش یک شغلی هم بود که مثلاً تو فقط کتاب می‌خوندی و بعد بابت تعداد کتاب‌ها بهت پول می‌دادن! @kafeh_denj |☕
‌ به روشنای تو زل میزند سیاهی‌ها شبیه غبطه‌ی جامانده‌ها به راهی‌ها بجز سلام به تو، آن هم اکثرا از دور چه کرده‌ایم در این عمری از تباهی ها؟ به پیشگاه شما سر به زیر می آیم به سربلندترین شکل عذرخواهی ها دو لنگه درب حرم باز، مثل آغوشت همیشه هست پذیرای بی پناهی‌ها ازین به بعد ندارند تاب دریا را که خواب حوض تورا دیده‌اند ماهی‌ها که‌سنگفرش‌تو‌از‌جنس‌چشم‌آهوهاست و خاک پای تو اکسیر خوش نگاهی‌ها دوباره باید ازینجا به جاده زل بزنم همان حکایت جامانده‌ها و راهی‌ها شاعر: هادی جانفدا @kafeh_denj |☕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☕ تو نه مهتابی و نه خورشیدی و نه دریایی تو همان ناب ترین جاذبه‌ی دنیایی تو پر از حرمت بارانی و چشمت خیس است حتم دارم که تو از پیش خدا می‌آیی مثل اشعار اهورایی باران ، پاکی و به اندازه ی لبخند خدا زیبایی خواستم وصف تو گویم همه در یک رویا چه بگویم که تو زیبا تر از آن رویایی مثل یک حادثه ی عشق پر از ابهامی و گرفتار هزاران اگر و امّایی ای تو آن ناب ترین رایحه‌ی شعر بهار تو مگر جام شرابی که چنین گیرایی؟ من به اندازه ی زیبایی تو تنهایم تو به اندازه‌ی تنهایی من زیبایی عاشقی را چه نیازست به توجیه و دلیل که تو ای عشق همان پرسش بی زیرایی _نادر صهبا @kafeh_denj |☕
‌‌ ☕ جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را نجستم زندگانی را و گم کردم جوانی را کنون با بار پیری آرزومندم که برگردم به دنبال جوانی کوره راه زندگانی را به یاد یار دیرین کاروان گم کرده رامانم که شب در خواب بیند همرهان کاروانی را بهاری بود و ما را هم شبابی و شکر خوابی چه غفلت داشتیم ای گل شبیخون جوانی را چه بیداری تلخی بود از خواب خوش مستی که در کامم به زهرآلود شهد شادمانی را سخن با من نمی گوئی الا ای همزبان دل خدایا با که گویم شکوه بی همزبانی را نسیم زلف جانان کو که چون برگ خزان دیده به پای سرو خود دارم هوای جانفشانی را به چشم آسمانی گردشی داری بلای جان خدا را بر مگردان این بلای آسمانی را نمیری شهریار از شعر شیرین روان گفتن که از آب بقا جویند عمر جاودانی را پ.ن : 27 شهریور روز بزرگداشت شاعر بزرگ، استاد شهریار @kafeh_denj |☕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ ‌ « بـه خاطر خودت می‌گویم! گاهی دستت را بگذار در دستِ کودکِ درونت؛ بگذار ببرد تو را هر جا کـه دلش خواست. کـه یادت باشد زندگی شوخی‌است بـه اشتباه جدی گرفته شدۀ ماست!» @kafeh_denj |☕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ « بفرمایید بهشت » عنوان کتابی است که اخیراً از کتابخانه به امانت گرفته‌ام. این کتاب شامل روایت‌هایی از یک بانوی ایرانی است. بانویی که از یک زندگی به سبک اسلامی در کنار داشتن داشتن بچه‌های قد و نیم قد و دغدغه‌های خانوادگی روایت می‌کند. بچه‌هایی که هرکدام دنیای متفاوتی دارند و رویاهای متفاوتی را می‌جویند. مادر با کمک قصه گویی طنز از وقایع زندگی و خاطراتش می‌کوشد از پیشامدها و مشکلات زندگی گذر کند و رشد کند. محدثه طباطبایی، نویسنده کتاب، کوشیده تا در تمام داستان‌ها که هم شاد است و هم غمگین، اصالت مادری را حفظ کند و سعی کند خانواده شش نفره‌شان را کنار هم با وجود تمام تفاوت‌ها شاد و گرم نگه دارد. تجربیات این بانو دهه شصتی برای من که بسیار مفید و در عین حال خواندنی بود. روش هایی که مادر در تربیت فرزندانش بکار برده بود، مثل نقشه راهنمایی بود که راه پر پیچ و خم زندگی را به من که هنوز جوان هستم و اول راه، نشان می‌داد. این کتاب را که از منتشر شده، می‌توانید بصورت چاپی یا الکترونیکی دریافت کنید. @kafeh_denj |☕
🍉 « گاهی خانه ریخت‌وپاش بود؛ علی گوشه‌ای داشت دسته‌گلی به آب می‌داد؛ سنا و ملیکا داشتند سر معقولات و محسوسات دعوای تاریخی می‌کردند و محمد از سروکولم بالا می‌رفت و من با لبخندی گوشۀ لبم توی هپروت بودم و قلمم تندتند می‌دوید روی کاغذ. کم‌کم دیدم دیگر خودم را در یک چاردیواری تنگ و تاریک احساس نمی‌کنم. احساس می‌کنم خانه‌ام بهشت کوچکی است که تا حالا نمی‌شناختمش؛ بهشتی با فرشته‌های ریز و درشت. خواهش می‌کنم شما هم بفرمایید بهشت... !» 📚 بفرمایید بهشت | محدثه سادات طباطبایی @kafeh_denj |☕ ‌
هدایت شده از ماه بُدᥫ᭡
:)))))
.🍁. همان فصل دل‌انگیزی است که گاه رویایی‌اش می‌خوانند. همان فصلی که میتوانی در آن ساعت‌ها از پنجره اتاق به درخت روبه روی خانه نگاه کنی و خسته نشوی. @kafeh_denj |☕
هدایت شده از حامد کاشانی
🖌ابوهاشم جعفری به امام حسن عسگری علیه السلام نامه نوشت که آقا خیلی این زندان تنگه، خیلی این زنجیرها سنگینه... حضرت پیغام فرستاد که ظهر نماز رو توی خونه ت میخونی... بعد میگه رفتم خونه نماز و خوندم و گفتم کاش روم میشد به حضرت بگم آقا وضعمون هم خرابه، بجای اینکه کار کنیم همش زندانیم... دیدم در خونه رو میزنن، یه مبلغ قابل توجهی برامون پول آوردن توش یه نامه هم بود! حضرت نوشته بود که: کاری داشتی از ما حیا نکن، معذب تشو، کار ما اینه «نحنُ کهفٌ لِمن إلتجأ إلینا» هرکسی به ما پناه ببره ما کهفیم پناهگاهیم...
اقا ردای سَبزِ اِمامَت مُبارک پوشیدَنِ لِباسِ خِلافَت مُبارَک اِی آخَرین ذَخیرهِ زَهراییِ حَسَن آغاز روزِگار اِمامَت مُبارَک... 🔷سالروز آغاز امامت پسر زهرا حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف مبارک باد !
https://eitaa.com/Raspina02/185 رسپینا ی عزیزم تولدت مبارک!🎀 امیدوارم روز به روز بدرخشی.
بر ماست که بهشت کوچکی کنج خانه هامان بسازیم، با گیاه و شعر و موسیقی. بر ماست که آسمان را به زیر سقف اتاق هامان ببریم، بر ماست که لبخند بزنیم، بر ماست که تحت هر شرایطی، سرزنده و امیدوار بمانیم، برماست که بدانیم، بر ماست که بیشتر بدانیم... که بعد از این، هر خانه، یک سیاره ست... سیاره هامان را سبز و با شکوه نگاه داریم و از گزند بیماری و اندوه، به دور. بر ماست که خیال های خوب کنیم و نور را از روزنه ی کوچک نگاه هامان به زیر پوست لطیف و بی گناه خانه تزریق کنیم و دل بدهیم به ساقه های سبز و باریک امید. دل بدهیم به آوای آرام موسیقی و طعم چای و عطر شمعدانی و آغوش سبز و پناه دهنده ی عشق. بر ماست که کنج سیاره هامان، بهشت شورانگیز و روشنی بسازیم و بی بهانه و با صدایی بلند، زندگی کنیم... بر ماست که بخوانیم، بر ماست که بدانیم، بر ماست که امیدوار بمانیم... _ نرگس صرافیان طوفان @kafeh_denj |☕
‌ 💌🍂 نشسته در حیاط و ظرف چینی روی زانویش اناری بر لبش گل کرده سنجاقی به گیسویش قناری‌های این اطراف را بی بال و پر کرده صدای نازک برخورد چینی با النگویش مضاعف می‌کند زیبایی اش را گوشوار آن سان که در باغی درختی مهربان را آلبالویش کسوف ماه رخ داده ست یا بالا بلای من به روی چهره پاشیده است از ابریشم مویش؟ اگر پیچ امین الدوله بودم می‌توانستم کمی از ساقه‌هایم را ببندم دور بازویش تو را از من جدا کردند هر باری به ترفندی یکی با خنده تلخش یکی با برق چاقویش قضاوت می‌کند تاریخ بین خان ده با من که از من شعر می‌ماند و از او باغ گردویش رعیت زاده بودم دخترش را خان نداد و من هزاران زخم در دل داشتم این زخم هم رویش _حامد عسکری @kafeh_denj |☕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در کنار ساحل قدم می زدم و میخواستم به جایی دیگر بروم که درخشش چیزی از فاصله دور توجهم را به خود جلب کرد. جلوتر رفتم تا به شی درخشان رسیدم. نگاه کردم دیدم یه قوطی نوشابه است، با خودم فکر کردم، در زندگی چند بار چیزهای بی ارزش من را فریب داده و من را از مسیر اصلی خودم غافل کرده است و وقتی به آن رسیدم دیدم که چقدر بیهوده بوده است، ولی آیا اگر به سمت آن شیء بی ارزش نمیرفتم، واقعا می فهمیدم که بی ارزش است یا سالها حسرت آن را میخوردم؟ 📚 مکتوب | پائولو کوئیلو @kafeh_denj |☕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یه‌جایی شاملو میگه : « من در بی‌حوصلگی‌هایم، با تو زندگی‌ها کرده‌ام…» و چه شبایی که تو زندگیمون، حوصله هیچ‌ بنی‌ بشری رو نداشتیم، ولی وسط همون بی‌حوصلگی غرق فکر و خیال یه‌ آدم‌ بودیم... 🌜