eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.6هزار دنبال‌کننده
78.8هزار عکس
15هزار ویدیو
198 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی #فارغ_تحصیل_دانشگاه_شهدا #جزیره_مجنون #فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
گفت: راستی جبهه چطور بود؟؟ گفتم : تا منظورت چی باشه ... 😄😄 گفت: مثل حالا رقابت بود؟؟ گفتم : آره ... گفت : در چی؟؟ گفتم :در خوندن نماز شب... گفت: حسادت بود؟؟ گفتم: آره ... گفت: در چی؟؟ گفتم: در توفیق شهادت ... گفت: جرزنی بود؟؟😉😉 گفتم: آرره ... گفت: برا چی؟؟ گفتم: برا شرکت در عملیات ... گفت: بخور بخور بود؟؟ گفتم: آره ...😊😊 گفت: چی میخوردید؟؟ گفتم: تیر و ترکش ... گفت: پنهان کاری بود ؟؟گفتم: آرره ... گفت: در چی ؟؟ گفتم: نصف شب واکس زدن کفش بچه ها ... گفت: دعوا سر پست هم بود؟؟گفتم: آره پس چی ... گفت: چه پستی؟؟ گفتم: پست نگهبانی سنگر کمین ... گفت: آوازم می خوندید؟؟ گفتم: آره ... گفت: چه آوازی؟؟ گفتم:شبهای جمعه دعای کمیل ... 😢😭 گفت: اهل دود و دم هم بودید؟؟ گفتم: آره که بودیم ... گفت: صنعتی یا سنتی؟؟ گفتم: صنعتی ، خردل ، تاول زا ، اعصاب ... 😭😭 گفت: استخر هم می رفتید؟؟ گفتم: آره ... گفت: کجا؟؟ گفتم: اروند، کانال ماهی ، مجنون ... گفت: سونا خشک هم داشتید ؟ گفتم: آره ... گفت: کجا؟؟ گفتم:تابستون سنگرهای کمین ،شلمچه، فکه ،طلائیه... گفت: زیر ابرو هم برمی داشتید؟؟😁😁 گفتم: آره چه جورم ... گفت: کی براتون برمی داشت؟؟ گفتم: تک تیرانداز دشمن با تیر قناصه ... گفت: پس بفرمایید رژ لبم میزدید؟؟😂😂 گفتم: آره میزدیم ... خندید و گفت: با چی؟؟ گفتم: هنگام بوسه برپیشونی خونین دوستان شهیدمون😢 سکوت کرد...گفتم: بگو ...بگو ... زیر لب گفت: شهدا شرمنده ام ...😢😢
در فضای مجازی تصویری منتشر شده است که همسر یک با سرنگ و از طریق روده ها همسر جانبازش را تغذیه می کند... به راستی این جانباز اسوه صبر است یا مهربان و صبور وی؟ و آیا به راستی برای فردای قیامت پاسخی درخور داریم؟! پ.ن: از جانبازان هشت سال دفاع مقدس است که بعد از مجروحیت در جبهه های حق علیه باطل، تنها همسر فداکارش پای او ایستاد و وظیفه خدمت از این دلاور مرد را بر عهده گرفت... و تو ای اسوه صبر؛ را خسته و را بی تاب و را معنا کرده ای..‌
‍ چه میشود گفت وقتی تمام فهم یک شهر از سهمیه دانشگاه است و بعد از شاید اسم یک کوچه!! اونم شاید.... پ.ن: تصویر فشنگ اسلحه pk این ساله در جمجمه جانباز کاشانی؛ آقای عرفانی به جا مانده است...
. اتل متل بچه ها ، که اونا رو دوست دارن /  آخه بغیر از اونا ، هیچ کسی رو ندارن مامان بابا رو می خواد ، بابا عاشق اونه /  به غیر بعضی وقتها ، بابا چه مهربونه وقتی که از درد سر ، دست میذاره رو گیج گاش / اون بابای مهربون ، فوحش میده به بچه هاش همون وقتی که هر چی ، جلوش باشه میشکنه / همون وقتی که هر کی ، پیشش باشه میزنه غیر خدا و مادر ، هیچ کسی رو نداره / اون وقتی که بابا جون ،  موجی میشه دوباره دویدم و دویدم ،سر کوچه رسیدم / بند دلم پاره شد ، از اون چیزی که دیدم بابام میون کوچه ، افتاده بود رو زمین / مامان هوار میزدش ، شوهرم رو بگیرید مامان با شیون و داد ، می زد توی صورتش / قسم می داد بابا رو ، به فاطمه به جدش تو رو خدا مرتضی ، زشت میون کوچه / بچه داره میبینه ، تو رو بجون بچه بابا رو دوره کردن ، بچه های محله / بابا یهو دویدو ، زد تو دیوار با کله هی تند و تند سرش رو ، بابا می زد تو دیوار / قسم می داد حاجی رو ، حاجی گوشی رو بردار نعره های بابا جون ، پیچید یهو تو گوشم / الو الو کربلا ، جواب بده بگوشم مامان دوید و از پشت ، گرفت سر بابا رو / بابام با گریه می گفت ، کشتند بچه هارو بعد مامانو هلش داد ، خودش خوابید رو زمین / گفت که مواظب باشید ، خمپاره زد بخوابین الو الو کربلا ، پس نخودا چی شدن / کمک می خوام حاجی جون ، بچه ها قیچی شدن تو سینه و سرش زد ، هی سرش رو تکون داد / رو به تماشا چیا ، چشماشو بست و جون داد بعضی تماشا کردن، بعضی فقط خندیدن / اونایی که از بابام، فقط امروز رو دیدن سوی بابام دویدم، بالا سرش رسیدم / از درد غربت اون، هی به خودم پیچیدم درد و غربت بابام، نشونه های درده / شرافت و خون دل، نشونه های مرده ای اونایی که امروز، دارین بهش می خندین / برای خنده هاتون ، دردشو می پسندین امروزشو نبینید ،بابام یه قهرمونه/ یه روز به هم میرسیم ، بازی داره زمونه . شاعر: شهید جانباز ابوالفضل سپهر پ.ن : از صدا و سیما شاکی ام یکبار برای دل خوشی ما از این رزمنده شاعر چیزی نگفت . پ.ن : عکس ها مربوط به جانباز سرافراز سرباز تخریبچی ارتش و دختر ایشان، جناب اقای جبار همتی که با وجود هفتاد درصد جانبازی از ناحیه چشم ها و دستان کارشناس ارشد حقوق جزا از دانشگاه تهران هستند . . . .
🌷حاج رجب ۲۶بار زیر عمل جراحی قرار گرفت. هربار در این عمل‌ها یک تکه پوست از دست، پا یا سرش جدا می‌کردند و به صورتش پیوند می‌زدند. از پوست سرش برایش ریش و سبیل ساختند ولی استخوان دماغش جوش نخورد. او بعد از هر عمل صورتی جدید پیدا می‌کرد و همین باعث شده بود تا خانواده نتواند به راحتی با این وضعیت کنار بیاید.  🌷... حاج رجب نه دهان داشت، نه فکی و نه دندانی. آرزویش شده بود تا بعد از ۲۶سال لقمه نانی را در دهانش بگذارد و غذاهای خانگی را بخورد. تا یک سال فقط با سرنگ به حاج آقا غذا داده می شدو فقط مایعات می‌خورد... .
گفت: راستی جبهه چطور بود؟؟ گفتم : تا منظورت چی باشه ... 😄😄 گفت: مثل حالا رقابت بود؟؟ گفتم : آره ... گفت : در چی؟؟ گفتم :در خوندن نماز شب... گفت: حسادت بود؟؟ گفتم: آره ... گفت: در چی؟؟ گفتم: در توفیق شهادت ... گفت: جرزنی بود؟؟😉😉 گفتم: آرره ... گفت: برا چی؟؟ گفتم: برا شرکت در عملیات ... گفت: بخور بخور بود؟؟ گفتم: آره ...😊😊 گفت: چی میخوردید؟؟ گفتم: تیر و ترکش ... گفت: پنهان کاری بود ؟؟گفتم: آرره ... گفت: در چی ؟؟ گفتم: نصف شب واکس زدن کفش بچه ها ... گفت: دعوا سر پست هم بود؟؟گفتم: آره پس چی ... گفت: چه پستی؟؟ گفتم: پست نگهبانی سنگر کمین ... گفت: آوازم می خوندید؟؟ گفتم: آره ... گفت: چه آوازی؟؟ گفتم:شبهای جمعه دعای کمیل ... 😢😭 گفت: اهل دود و دم هم بودید؟؟ گفتم: آره که بودیم ... گفت: صنعتی یا سنتی؟؟ گفتم: صنعتی ، خردل ، تاول زا ، اعصاب ... 😭😭 گفت: استخر هم می رفتید؟؟ گفتم: آره ... گفت: کجا؟؟ گفتم: اروند، کانال ماهی ، مجنون ... گفت: سونا خشک هم داشتید ؟ گفتم: آره ... گفت: کجا؟؟ گفتم:تابستون سنگرهای کمین ،شلمچه، فکه ،طلائیه... گفت: زیر ابرو هم برمی داشتید؟؟😁😁 گفتم: آره چه جورم ... گفت: کی براتون برمی داشت؟؟ گفتم: تک تیرانداز دشمن با تیر قناصه ... گفت: پس بفرمایید رژ لبم میزدید؟؟😂😂 گفتم: آره میزدیم ... خندید و گفت: با چی؟؟ گفتم: هنگام بوسه برپیشونی خونین دوستان شهیدمون😢 سکوت کرد...گفتم: بگو ...بگو ... زیر لب گفت: شهدا شرمنده ام ...😢😢
🍃بسم الله الرحمن الرحیم🍃 🍃 که می‌خوانی، وقتی به آیه ی «وَقالَ رَبُکُمْ ٱُدعونی اَسْتَجِبْ لَهُمْ» میرسی، سراسر وجودت و آرامش می‌شود. خیال می‌کنم اصلا از همینجاست که ما با آن بالایی رقم می‌خورد. صدا زدن های ما و جانم گفتن های خدا؛ تنها باید چشم ها را بست و با دل توکل کرد. 🍃حمیدرضا هم از آن بنده هایی بود که بی ترس و نگرانی فرمان اش را به دست بهترین راننده سپرده بود؛ از جاده ی هوی و هوس به خاکی زد و در مسیر مستقیم افتاد. خدا را خواند و آنقدر بر دعا و جهادش پافشاری کرد تا استجابت خدا مستقیم آمد و راه حمیدرضا را در پیش گرفت. 🍃هر چه پیش میروی و زندگی شهدای برایت آشنا تر می‌شود، پی میبری که همه شان غلام عباس بودند؛ اصلا خود عباس بن علی رضایت نامه هایشان را امضا کرده و آن ها را به حریم خواهرش راه داده است. 🍃آخر عباس هم بود و هم ، مگر می‌شود در مکتب ابالفضل باشی و غیرت در وجودت ریشه نداند؟! مگر می‌شود معلمِ لحظه به لحظه ی کشیدنت ابالفضل باشد و تو منشِ جانبازی را نیاموزی؟! 🍃حمیدرضا شاگرد برتر این نیز به مولایش اقتدا کرد و سر بلند، رجز خواند «کُلُنا عَباسَکَ یا زینَبْ» و آنقدر عباس وار جنگید تا نهایت روز این ترکش ها بودند که به سمت حمیدرضا می‌دویدند. 🍃آری! حمیدرضا به خود و خدای خودش قول شهادت داده بود، قول روسفید شدن. اینجا هم مرید ابالفضل بودن خودش را نشان داد، به عهدش وفا کرد و صدای لبیک گفتن هایش، تسکینی شد برای دل مهدیِ . خدایا! ما اینجا تورا می‌خوانیم. باشد که ما هم در این مکتب روسفید شده و شامل استجابت تو باشیم. ✍️نویسنده : 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٢٩ شهریور ١٣۵٩ 📅تاریخ شهادت : ٢ آبان ١٣٩۴ 📅تاریخ انتشار : ۲ آبان ١۴٠٠ 🕊محل شهادت : سوریه 🥀مزار شهید : گلستان شهدای اصفهان # #
1.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔 من کسی جز خدا ندارم … 🎥 مکالمه دو اعصاب و روان😭 ‼️اگه ما نمیرفتیم میومدن اینجا… به صغیر کبیر رحم نمیکردن! ➖والله که قسم همیشه شرمنده شما هستیم و خواهیم بود.😔🥀 سلامتی جانبازان سرافراز صلوات اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج
به دشمنان اسلام و ایران و ترامپ میگوییم : من یک و هستم واز ۱۵ سالگی تا الان اهل جبهه و جهاد بوده ام ، کسی را که بدنش جای برای تیرو ترکش ندارد رو تهدید نکن واز جنگ نترسان ، آزموده را آزمودن خطاست مبارک ‌دوستدار شهدا میتواند کانال ما را در ایتا بازدید یا تبلیغ کنند تا در جمع شهدا و همدیگر باشیم . و افرادی هم مطلبی از شهدا یا عکس نوشته دارند و دوست دارند در کانال درج کنند به ادمین گروه منتقل کنند. مطالب کانال فقط و فقط مطالب شهداست ادمین اصلی اقدام ب اخبار مستند و معتبر از کانالهای رسمی کشور اقدام به نشر مینماید.. ساعت فعالیت کانال 8صبح لغایت 24 شب دعای خیر خانواده شهدا بدرقه راهتان کانال ایتا https://eitaa.com/kakamartyr3 (ع) و روز پاسدار به پاسداران انقلاب اسلامی مبارک باد. ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ *ماسینه زدیم..بی صداباریدند* *ازهرچه که دم زدیم...آنهادیدند* *مامدعیان صف اول بودیم..* *ازآخرمجلس شهدا را چیدند* 🌹🌹صلوات : 🌸اًٍلًٍلًٍهًٍمًٍ عًٍجًٍلًٍ لًٍوًٍلًٍیًٍکًٍ اًٍلًٍفًٍرًٍجًٍ🌸
6.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 شهید خرازی؛ نابغه‌ای که با یک دست، لشکری را فرماندهی می‌کرد... 🔸۸ اسفند؛ سالروز شهادت حاج‌حسین خرازی گرامی‌باد ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم ●واژه‌یاب:
🔸 اوجِ مظلومیت فرمانده... |بعد از عملیات رمضان دچار موج‌گرفتگی شد. البته اوایل دکترها علتِ عصبانیت‌ها و بهم‌ریختگی‌های شدیدش رو نمی‌فهمیدند؛ تا اینکه بعد از چندین مراجعه به دکترهای مختلف، یکی تشخیص داد که بخاطر صدای زیاد انفجارهای جبهه دچار بیماری اعصاب و روان شده... جوری دچار حمله عصبی میشد که می‌گفت: انگار توی مغزم یه چیزی منفجر میشه... ▪️محمدِ من که آروم و بااخلاق بود، حالا گاهی جوری بهم می‌ریخت که ناخودآگاه روی بچه‌مون هم دست بلند می‌کرد؛ اما وقتی حالش خوب میشد، با گریه می‌گفت: خانوم! من تو و پسرمون رو دوست دارم. بخدا دست خودم نیست... ازم عذرخواهی می‌کرد و می‌رفت برا پسرمون اسباب‌بازی می‌خرید تا از دلش در بیاره. اما مصیبت بزرگ این نبود... ▪️محمد فرمانده بود، اما بخاطر جانباز اعصاب و روان شدن، دکترها از جبهه رفتن منعش کردند. البته جسمِ محمد سالم بود و مردم بیماری اعصاب و روانش رو نمی‌دیدند. محمد هم اجازه نمی‌داد کسی بفهمه. برا همین اون ایام که جبهه نمی‌رفت، تیکه‌های مردم شروع شد. می‌گفتند: بچه‌های ما رو فرستاده جلو گلوله، خودش سر و مر و گنده، ورِ دلِ زنش نشسته... حتی یه بار خانومی که شوهرش جبهه بود، جلومون رو گرفت و هر چه به دهنش اومد، بارمون کرد. می‌گفت: فکر کردی ما کوریم؛ نمی‌بینیم شوهرت نشسته توی خونه، بهونه آورده و جبهه نمیره؟... از این بد و بیراه‌ها طاقتم طاق شد. رفتیم مشهد بست نشستیم و از امام رضا ع شفاش رو خواستم. بالاخره آقا عنایت کرد و خیلی بهتر شد؛ آخرش هم که برگشت جبهه و به شهادت رسید...