eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.4هزار دنبال‌کننده
71.1هزار عکس
11.9هزار ویدیو
183 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی #فارغ_تحصیل_دانشگاه_شهدا #جزیره_مجنون #فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
.👇👇👇👇 در مرداد سال 60، فرماندهی پایگاه هشتم هوایی بر عهده او گذاشته شد. در آذرماه 62 با ارتقاء به درجه سرهنگی به سمت معاون عملیات نیروی هوایی منصوب و به تهران منتقل شد. با بیش از 3000 ساعت پرواز با انواع هواپیماهای جنگنده، قسمت اعظم وقت خویش را در پروازهای عملیاتی و یا قرارگاه‌ها و جبهه های جنگ در غرب و جنوب کشور سپری کرد. تنها از سال 1364 تا هنگام شهادت، بیش از 60 مأموریت جنگی را با موفقیت کامل به انجام رسانید. دختر شهید بابایی: آقازادگی برازنده من نیست در اردیبهشت 66 به درجه سرتیپی مفتخر شد. تیمسار عباس بابایی صبح روز 15 مرداد ماه همراه یکی از خلبانان نیروی هوایی(سرهنگ نادری) به منظور شناسایی منطقه و تعیین راه کار اجرای عملیات، با یک فروند هواپیمای آموزشی اف–5 از پایگاه هوایی تبریز به پرواز درآمد و وارد آسمان عراق شد. پس از انجام دادن مأموریت، به هنگام بازگشت، در آسمان خطوط مرزی، هدف گلوله‌های تیربار ضدهوایی قرار گرفت و از ناحیه سر مجروح شد و بلافاصله به شهادت رسید. بابایی در هنگام شهادت 37 سال داشت
🥀🌷🥀 نگهبان درب فرودگاه اهواز از ورود او به داخل ممانعت کرد ، او بدون اهانت به نگهبان . برگشت و در آن گرمای سوزان حدود نیم ساعت روی جدول نشست . به بنده حقیر - مسؤل وقت فرودگاه- اطلاع دادند دم درب مهمان داری . رفتم و با کمال تعجب را دیدم که راحت روی زمین نشسته . پس از سلام عرض کردم جناب چرا تو این گرما اینجا نشستی .؟ خیلی آرام و متواضع پاسخ داد . این نگهبان بنده خدا گفت هواپیما روی باند است و شما نمی توانی وارد شوی ، منهم منتظر ماندم ، مانع پرواز نشوم . در صورتیکه معاونت عملیات فرماندهی وقت نهاجا بودند ، نه به نگهبان اهانت کرد و نه خواستار تنبیه او . بلکه از من خواست که نگهبان را مورد تشویق قرار دهم .
🌹 نامه حضرت آقا به حضرت (ره) جهت درخواست برای ترفیع درجه‌ی خلبان شهید و موافقت امام راحل 🗓 به‌‌مناسبت
🌹سایه عشق... 🌷دوباره نگاهی به حیاط کردیم، سایه از دیوار بالا می آمد. گفتم: حتماً خودشه. چند روز بود که شوهرم نمی توانست مدرسه را نظافت کند، کمرش درد می کرد. مدیر چند بار جلوی دانش آموزان شوهرم را تحقیر کرده بود. تهدید کرده بود که اخراجمان می کند و اثاثیه مان را بیرون می ریزد. فکر کردیم شب را بیدار بمانیم و ببینیم کار کیست؟ نزدیک صبح بود که سایه از دیوار بالا آمده بود و حیاط را جارو می زد. با شوهرم رفتیم توی حیاط. دانش آموز کوچک اندامی بود که چهره اش آشنا به نظر می رسید. وقتی ما را دید سرش را زیر انداخت و سلام کرد. گفتیم: اسمت چیه؟ جواب داد: عباس بابایی. 🌷گفتم: پدر و مادرت ناراحت می شوند اگر بفهمند که به جای درس خواندن، مدرسه را جارو می کنی. گفت: من که به شما کمک می کنم، خدا هم در خواندن درس هایم به من کمک خواهد کرد. ✍کتاب مکاتبه اندیشه
: مکه من این مرز بوم است. مکه من آب های گرم خلیج فارس و کشتی هایی است که باید سالم از آن عبور کنند. تا امنیت برقرار نباشد، من مشکل میتوانم خودم را راضی کنم. ‌📎پ ن : اسماعیل نیروی هوایی ؛ خلبانی ڪہ در روز عید قربان دنیا را برای خدایی شدن ذبح کرد ❤️ 🌷 🕊🕊
پنجمین روز شهادت «عباس» بود، دیدیم کسی به در خانه پدرم می‌کوبد. جلوی در رفتیم دیدیم یک آقای روشن دلی است. پدرم آمد و گفت: «بفرمایید» مرد نابینا گفت: «عباس شهید شده؟» گفتیم: «بله» گفت: «من کسی را ندارم، من یک هفته‌ای است که حمام نرفتم، این شهید من را هر هفته روز‌های جمعه کول می‌کرد و به حمام می‌برد و لباس‌هایم را نیز می‌شست و بدون چشم داشت می‌رفت». ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی می‌گویند قبل از شهید شدن باید مثل یک شهید زیست و زندگی کرد یعنی همین به مناسبت سالروز شهادت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پدران شهید می‌فهمند لذت بوسه ی پسرهـا را داغ اولاد ، باورش سخت است خم کند قامت پدرها را ..... لحظه بوسه پدر بر کف پای فرزند شهیدش