eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.4هزار دنبال‌کننده
68.1هزار عکس
10.5هزار ویدیو
173 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی #فارغ_تحصیل_دانشگاه_شهدا #جزیره_مجنون #فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
⚫️ جان باخت 🔹، جوان طلبه مشهدی که چندی پیش مورد سوء قصد قرار گرفته بود، صبح‌امروز در بیمارستان قائم‌مشهد به رحمت ایزدی پیوست. . . . #آخوند#جوانان#حجاب#دختر#مسیح_علینژاد#غیرت#آزادی#دختر#فوتبال#سردار#دوست#دابسمش#سلبریتی
نامه … برادرانم عزیز احتیاج به دارد، بیایید تا خودمان را آماده جان فشانی کنیم. و مادر عزیزم، امروز زمان روح خداست… اینها می‌ خواهند ما را به وسیله کشتن بترسانند اما چه خوب گفت که ما جنگیم و از شدن نمی‌هراسیم و مرگ را با جان و دل می‌خریم برای ما یکسان است که به جانب ما بیاید و یا ما به جانب مرگ برویم
🌹👆🌹👆🌹 هر قابل آن نیست که بر شود خواهد که در این قافله شود تصویر پیکر و میهمانان عزیزِ ، در صورت تمایل می توانند خود در مورد تصویر را ارسال تا به نام خودشان مخابره گردد .
: ۱۳۳۴/۹/۱ : ۱۳۶۲/۱۲/۶ : جزيره مجنون قائم مقام فرماندهی لشگر ۳۱ عاشورا ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ اردن را دور زدیم! در اولین ساعت عملیات خیبر، ۹۰۰ نفر به اسارت در آمدند.  در بین این اسیران، یک سرتیپ عراقی هم که فرماندهی نیروها را به عهده داشت، بود.  حمید خطاب به آنها گفت: مواظب خودتان باشید، اگر قصد فرار یا کار دیگری را در سر داشته باشید، همه‌تان را به رگبار می‌بندیم.   سرتیپ عراقی پرسید: شما چطور به اینجا آمدید؟ حمید شوخی، جدی به او گفت: ما اردن را دور زدیم و از طرف بصره به اینجا آمده‌ایم. سرتیپ عراقی مجددا پرسید: پس آن نیروهایی که از روبرو می‌آیند از کجا آمده‌اند؟ حمید با دست به زمین اشاره کرد و گفت: از زمین روئیده‌اند!  اینجا بود که چشمهای فرمانده عراقی داشت از حدقه بیرون میزد....!!
مگر میشود هم شمع بود ... هم پروانہ ...! این چنین بود.. از او آموختمـ باید بسوزمـ براے پروانہ شدن نہ پروانہ اے براے سوختن... 🕊🕊
بزن باران ما رفت رفیق و بی ادعا رفت بزن باران که دلاور به سوی ذات بی مِثل رفت بزن باران ترور شد جهان در سوگ او از ناله پر شد بزن که از خونش تمامِ با ارزش و مانند دُر شد بزن باران که شد سیه پوش جوان و پیر این جا گشته مدهوش بزن باران که سرداری شده با خاکُ خون یارُ هم آغوش بزن باران که یار با که بوده عاشق و اهل به لطف پاکی ذکر و گوارایش شده شهد بزن که دنیا بی مرام است خوشی های زمانه بی دوام است بزن باران که با الهی ترامپ بی پدر کارش تمام است 🌹🏴🌹🏴🌹🏴🌹 🌹🏴🌹🏴🌹🏴🌹
🍃عاشقی، که غصه شهادتش متفاوت و دردناک است. دردی که در پی یک جریان نفوذی شکل گرفت. 🍃خط زندگی را که دنبال میکنی عقل تمام سلول های وجود درک میکنند که چه نیک در ذهن روزگار به یادگار مانده است، خطی که گرفته از سلوک مردان الهی بود . 🍃سردار، از همان روز های آغازین، همان روز هایی که خیل عظیمی از هم سن و سالانش حتی خواندن را نمیدانستند، با خط خوشش شروع به نوشتن گری اش نمود. 🍃و آنچنان با انقلاب انس گرفته بود که به گمانم مشق انقلاب، جوهره ی وجودش شده بود که تا آخرین لحظه حیات در حال نگارش آن به روی خاک سرزمینش بود. 🍃پنج اردیبهشت سال ۱۳۵۹، پس از فرود چند هلی کوپتر آمریکایی در ، روح انقلابی سردار او را به‌محل رساند تا از نزدیک واقعه را بررسی کند تا از جان و مراقبت کند. 🍃اما همزمان با ورود ایشان در محل صحرای طبس، بنی صدر رئیس جمهور وقت در خیانتی آشکار دستور حمله به هلی کوپترها و هواپیماهای آمریکایی میدهد ولی بعد ها مشخص میشود که این هلی کوپتر ها حاوی اسناد مهمی از اقدامات بعدی در حمله به طبس بوده اند. 🍃بدین ترتیب منتظر قائم که در صحنه مبارزه با استکبار حضور داشت در بمباران منطقه به دستور بنی صدر به درجه رفیع شهادت نائل آمد🕊 🍃آری سردار، طعمه بنی صدر و هم دستانش شده بود که میخواستند آن اسناد فاش نشود . *امید است مسئولین این سرزمین دیگر اجازه چنین خیانت هایی به خاک سرزمین مان ندهند و دست منافقین و خائنین را از سر این سرزمین قطع نمایند. ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱٣٢٧ 📅تاریخ شهادت : ۵ اردیبهشت ۱٣۵٩ 📅تاریخ انتشار : ۵ اردیبهشت ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : آرامستان خلدبرین یزد
شهید علی شیرازی صیاد شیرازی اهل روستای درگز از توابع خراسان، در چهارم خرداد ماه سال 1323 از مادری با اصالتی نائینی و پدری اهل # قشقایی متولد شد. پدرش بعدها به عضویت ژاندارمری درآمد و مدتی بعد نیز به ارتش پیوست. «چون ما از تیره عشایر هستیم، قبلا به ایشان «زیادخان» می‌گفتند. نام پدر بزرگ ما «صیادخان» بود و اصالتا تیره عشایر ما مربوط به تیره «اخت افشار» است که در سرزمینی بین فارس و کرمان امتداد دارد. پدر من در 12 سالگی به همراه برادرانش به درگز کوچ می‌کنند. همان جا ازدواج می‌کند و من نیز در همان جا متولد می‌شوم.» نگین درخشان در دفاع از ایران و تشیع دلم برای صیادم تنگ شده قرار بود صبح روز عید غدیر برود خدمت آقا و درجه سرلشکری اش را بگیرد. همه تبریک گفتند خودش می گفت: «درجه گرفتن فقط ارتقای سازمانی نیست وقتی آقا درجه را روی دوشم بگذارند، حس می کنم از من راضی هستند. وقتی ایشان راضی باشد امام عصر (عج) هم راضی اند. همین برایم بس است. انگار مزد تمام سال های جنگ را یکجا بهم داده اند.» صبح روز بعد از خاکسپاری، خانواده اش نماز صبح را خواندند و از آن طرف رفتند بهشت زهرا(س)، سر قبر صیاد، اما پیش از آنها کس دیگری هم آمده بود، آقا که فرمودند: «دلم برای صیادم تنگ شده، مدتی است ازش دور شده ام.» #قشقایی علی صیاد ، صیادی که مزدوران را خفت داد. تیز چنگی بر بالای تنگه مرصاد
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 هر قابل آن نیست که بر شود . خواهد که در این قافله شود . تصویر پیکر و فرمانده محور لشکر 8 نجف‌اشرف 🌹 🕊 🕊
💐🕊🌹🕊🌹🕊💐 زندگی زیباست اما با زیباتر در دید قاب کوتاه بین من از جدا شده است ، اما همانطور که ازمکتب حسین (ع) آموخته ایم ، بر نی ، است میان خدا و .... معنی بازی این است که "سردارها" بر دارها و از تن ها شود و این بهانه است (( معشوق )) و چقدر خوب را دیدید که دادید. ای مرد ، ای خاکی ، دادید اما ندادید . دادید اما برای بشما داده شد تا راحتر راه های زمینی را به پرواز برای بپمایید . صورت های اما شما حاکی از آن بود که خسته شده اید از این وانفسا ، اما بهانه خوبی بود برای آسمانی شدنتان... سربندهای و که بر شما به نام نامی اهل بیت (ع ) بود از پاکتان جدا گشت اما شما به آنها رسید . اربابتان ،سالار در راه به سر خود را عاشقانه نمود و شما شاگردان ، به از ایشان و با اختیار در طریق گذاشتید و می دانیم که جز بر کسانی که بریده شده ، و بر اغیار نخواهد شد . دادید اما هزاران بر سر ایرانی و شد . را دادی اما هنگام جدا شدنش ، حضرت صاحب الزمان (عج) آنرا بر گرفت ، خدا هم که شد و چه چیزی از این .... ما نرم سر افرازانه ، این روزهای آتش خشم دشمنانیم و در راه رسیدن به ' الله' ، آن خریدار خوبان ، همانند شما جدا شدن است . ... ... ... فقط و فقط و فقط ..... شادی روح و 🌹 🕊
آمریکا آرام نمی‌نشیند و هر روز توطئه‌ای جدیدتر و خدعه‌آمیزتر بر ملت مسلمان تحمیل می‌نماید، غافل از آن‌که تا در اقصی‌نقاط جهان گوینده لااله‌الا‌الله هست، همان‌جا نیز مرز اسلامی ماست. ما این هنرنمایی‌های فرسوده و نقاشی‌های از بین رفته در طول تاریخ را بر روی صفحات لجن‌مالی شده‌ای به نام مرزهای جغرافیایی در بین ممالک اسلامی هرگز قبول نداریم 📚منبع: مصاحبه حاج‌احمد‌متوسلیان در پادگان زبدانی سوریه با مجله امید انقلاب وابسته به سپاه پاسداران، شنبه ۱۲ تیر ۱۳۶۱
🔳 سالروز ولادت حضرت عیسی(ع) و فرارسیدن ایام کریسمس بر عموم مسیحیان، به‌ویژه خانواده شهدای مسیحی و ایرانیان مسیحی تهنیت‌باد. دلها _ امنیت @@kakamartyr3
🔹ماه رمضان بود. ابراهیم از جبهه برای مرخصی به ابرقو آمده بود. از اتفاق دچار بیماری سختی شدی. به حدی که در بستر افتاد و از درد به خود می پیچید. همه ناراحت بودیم. به خصوص وقتی که از درد ناله می کرد و می گفت: خدایا، این انصاف نیست که من از بیماری بمیرم، من باید به جبهه بروم و آنجا شهید شوم! با گریه می گفت خود امام حسین باید مرا شفا بدهد تا به جبهه بروم، جان خودم را فدای اسلام کنم و شهید شوم! شب با همین درد به خواب رفت. نیمه شب با گریه بیدار شد. همه از صدای گریه ابراهیم بیدار شدند. گفتیم چی شده؟ گفت خواب عمو حسین را دیدم که با تن بی سر به سمت من می آمد! عموی ابراهیم پیش از این شهید شده بود. صبح وسایلش را جمع کرد تا به جبهه برود. پدر مادر مانع شدند. گفتند تو بیمار هستی. خیلی جدی گفت: امام حسین بیماری من را شفا داد، به خاطر قولی که به آقا امام حسین دادم می خواهم همین امروز به جبهه بروم و در عملیات پیش رو شرکت کنم! راوی خواهر شهید 🍃🌷🍃 شهید ابراهیم موحدی ⬇️
💢پدافند جزایر مجنون در اختیار لشکر 19 فجر بود. خط سخت و پیچیده ای بود. روزی نبود که در این خط ما مجروح یا شهید نداشته باشیم. آنقدر خط حساس بود که نمی شد راست و مستقیم در آن قدم زد و خمپاره و گلوله ای به سمتت نیاید. 💢بچه های اطلاعات هم در جزیره چند سنگر کمین داشتند که حرکات عراقی ها را زیر نظر داشتند. یک شب نوبت من بود به کمین بروم. در مسیر رفتن به سنگر کمین، صدای تیشه شنیدم!😳 باتعجب به سمت صدا رفتم، صدا از درون یک کانال بود که مشخص بود تازه حفر شده است. داخل کانال سرک کشیدم. دیدم آقا منصور در انتهای کانال نشسته است، پای مصنوعی اش را به دیواره تکیه داده، و با تیشه به دیواره کانال می کوبد تا طول کانال را زیاد کند. کانالی که اگر حفر می شد، بسیار در کم کردن، تلفات ما در این خط مؤثر بود. خدا قوتی به آقا منصور گفتم و رفتم به سمت کمین. دم صبح بود که کارم تمام شد و برگشتم. هنوز صدای تیشه می آمد. رفتم به سمت کانال. دیدم منصور هنوز دارد تیشه می زند. رفتم کنارش. عرق از سر و رویش می چکید و صورتش گُر گرفته بود. گفتم: منصور تو را خدا بسه، یکم استراحت کن، یکم بخواب! لبخند روی صورتش نشست. گفت: اِنقدر توی قبر بخوابم که کمرم خشک بشه، التماس کنم یکی بیاد بچرخونتم!😔 نفسی تازه کرد و گفت: آقا جلیل بذار تا وقت هست و نفسی هست، به اسلام و به کشورم کنم... چیزی نمی توانستم بگویم. تیشه اش را در دست چرخاند و دوباره شروع کرد به کندن کانال.... شهید حاج منصور خادم صادق فارس 🍃🌷🍃🌷
🔰شهید کوشکی تازه به شهادت رسیده بود، که با خانمیرزا رفتیم گلزار شهداء. گلزار پر بود از قبرهای تازه حفر شده و تپه های کوچک خاک که کنار این قبر ها ایجاد شده بود. خان¬میرزا با گام بلند از کنار مزار شهید کوشکی شروع کرد به پریدن از روی این قبرها و تپه های کوچک خاک. پرید و پرید تا چندین متر جلوتر از قبر هایی که حفر شده بود، ایستاد. من هم آرام و قدم زنان دنبالش میرفتم. به کنارش که رسیدم به زمین زیر پایش اشاره کرد و گفت: «رمضان، این جا جای من است!»😔 یک سالی از آن جریان می گذشت. روزی که برای خاکسپاری رفتیم، دیدم قبری را که برای خانمیرزا آماده کرده اند، همان جایی است که آن روز ایستاده و به من نشان می داد!🥺😔 🔰سال ، 55 در هفده سالگی، جایی نوشته بود: «نمی نشینم که مرگ در غفلت وابستگی به دنیا مرا به نیستی بسپارد، به یاری پروردگارم می خروشم تا مرگ را به نیستی بسپارم و جاوید بمانم.» این جمله ي دست نوشته اش، شد نوشته ي سنگ قبرش. وصیتش را از تعاون گرفتیم. در آن شرح دیدارش با امام زمان در سال 62 را نوشته بود و نوشته بود: در قدمگاههایت که محل خانواده شهدا بود میرفتم و متوسل می شدم. آخر درِ ورود به درگاه خدا از آن جا می-گذرد. کجا را غیر از این راه می توانستم پیدا کنم. مهدی جان شاید در اوایل نمی دانستم ولی بعداً فهمیدم که درِ ورود به پیشگاه خدا از کناربازماندگان شهدا می گذرد. درِ راه یابی به تو و اجدادت، از خانه ی شهدا نورش سوسو میزند. شهید خانمیرزا استواری شهدای_فارس 🍃🌷🍃🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱 و 💕 حاج قاسم عزیز، از روحیات زمان جنگ می گوید: 🎙 سادگی و نداشتن توقع، از جمله خصوصیات فرماندهان و نیروهای عادی در دوران بود. 🔹 کلمه رایج، کلمه و نبود، کلمه رایج در آن زمان، کلمه‌ی بود...
29.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عاشورا بدنیا اومد... نامش را حسین جان گرفتند. زمان گذشت و حسین شد فرمانده ی شجاع لشکر ویژه ۲۵ کربلا. " ۲۴ دی ماه ولادت شهید حاج حسین بصیر گرامی باد.
چقدر قدم زدی میدون مین رو که من هر جا قدم می‌‌زارم اَمنه ... در حال مشاهدۀ مین‌های ضد تانک که توسط خودش از میادین مین عراقیها بصورت شبانه برداشت شده و مجدداً علیه خود عراقی‌ها بکار گیری می‌کرد (در آن زمان جبهه‌ی ما مین نداشت) شهادت : ۳۱ خرداد ۱۳۶۱ گیلانغرب بر اثر انفجار مین حین خنثی‌کردن
چقدر قدم زدی میدون مین رو که من هر جا قدم می‌‌زارم اَمنه ... در حال مشاهدۀ مین‌های ضد تانک که توسط خودش از میادین مین عراقیها بصورت شبانه برداشت شده و مجدداً علیه خود عراقی‌ها بکار گیری می‌کرد (در آن زمان جبهه‌ی ما مین نداشت) شهادت : ۳۱ خرداد ۱۳۶۱ گیلانغرب بر اثر انفجار مین حین خنثی‌کردن @yousof_e_moghavemat
🔷 شهید آوینی: «نازک دلی آزادگان چشمه ای زلال است که از دل صخره‌ای سخت می‌جوشد. دل مومن را که می‌شناسی؟ مجمع اَضداد است؛ رحم و شدت را با هم دارد، رِقَّت و صلابت را نیز با هم. زلزله‌ای که در شانه‌های سِتَبرشان افتاده است از غَلیان آتش درون است. چشمه اشک نیز از کنار آن آتش می‌جوشد که این همه داغ است.» 🔸منبع: کتاب «گنجینه آسمانی» شادی روح شهدا خصوصا دلها شهید سلیمانی صلوات
💢 ای تاریخ بشکند قلمت اگر ننویسی بر بسیجیان خمینی چه گذشت ... . پ ن : پیکر ۲۵ جلال الدین علا الدینی و علی ترکمان_ ۱۳۶۶