eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.4هزار دنبال‌کننده
70.6هزار عکس
11.7هزار ویدیو
179 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی #فارغ_تحصیل_دانشگاه_شهدا #جزیره_مجنون #فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
. 📌 عملیات طریق القدس 🔹 عمليات ساعت ۳۰ دقیقه با مداد ۱۳۶۰/۰۹/۰۸ با رمز مقدس «یا حسین علیه‌السلام» در منطقه عمومی بستان و غرب سوسنگرد با اهداف آزادسازی شهر بستان، تأمین مرز، دسترسی به هورالهویزه و انهدام نیروهای دشمن و همچنین قطع ارتباط آنها از شمال به جنوب در داخل خاک ایران آغاز میشود. 🔹 نیروهای دشمن بعثی که متجاوز از یک ماه انتظار حمله رزمندگان را میکشیدند، با شروع باران شدید در شب عملیات، خیالشان آسوده میشود که دیگر حمله‌ای از سوی ایران صورت نمی‌پذیرد. رزمندگان اسلام با شنیدن رمز عملیات، از شمال تپه‌های الله اکبر و منطقه شحیطیه و سویدانی و منطقه دهلاویه هجوم خود را به محورهای دشمن آغاز میکنند. رزمندگان جناح شمالی عملیات که دشمن به خاطر وجود رمل و شرایط نامساعد هیچگاه تصور حمله از آن نقطه را نمیکرد با حرکتی تحسین برانگیز خطوط دشمن را شکسته و خود را به نقاط عمقی میرسانند. 🔹 یک ساعت و نیم پس از شروع عملیات، خاکریز اول و سپس توپخانه فعال دشمن که در عمق نیروها قرار داشت به محاصره در می‌آید و سرانجام سقوط میکند. در این یورش، تلفات و خسارات دشمن لحظه به لحظه زیادتر میشود و تعدادی تانک به غنیمت نیروهای ایرانی در می‌آید. نیروهای عمل کننده (ع) ( ) حمله خود را به سمت دشمن آغاز میکنند. با آتش گسترده نیروهای زرهی و حمایت هماهنگ توپخانه‌ها و خمپاره اندازان ایرانی، عملیات به نحو مطلوبی پیش میرود. 🥀 در قسمتی از خطوط درگیری رزمندگان به میدان مین بر میخورند که کار پیشروی را متوقف میکند. تعدادی از نیروهای جان برکف و خود را به میدان مین زده و با شهادت خود، مین‌ها را منفجر کرده و راه را برای دیگر نیروهای رزمنده باز میکنند. 🔹 تعداد دیگری از نیروها به خاطر آشنا نبودن به منطقه و وجود رمل و دیگر موانع، راه خود را گم کرده و روی مین میروند. شجاعت و فداکاری و ایثارگری چنان است که شهادت این عده نمیتواند تأثیری بر عملیات بگذارد، زیرا خط شکنهای ایران با پشت سر گذاشتن تمامی مواضع لحظه به لحظه به بستان نزدیکتر شده و با وارد کردن ضربات سخت، دشمن را به اطراف فراری میدهند. تعدادی از افسران و سربازان عراقی به هنگام فرار، در دام رزمندگان اسلام در نقاط عمقی، گرفتار میشوند. با روشن شدن هوا، نیروی هوایی دشمن نومیدانه، با بمباران بی هدف، تلاش میکند نیروی زمینی شکست خورده‌اش را یاری دهد که تعدادی از هواپیماهای دشمن با آتشبار ضد هوایی ساقط میشوند. 🔹 پل سابله که ابتدا قرار بود منفجر شود، با عکس العمل موفق رزمندگان به تصرف در می‌آید و بعد کلید فتح بستان نامیده میشود. چند تانک عراقی در حال عقب نشینی روی پل هدف قرار میگیرند که بدین وسیله راه نقل و انتقال ادوات زرهی دشمن کاملاً مسدود میشود. با ادامه هجوم نیروهای پیاده و زرهی شهر بستان محاصره و پس از ۴۲۷ روز که در دست دشمن بود، در ساعت ۱۰ صبح به تصرف رزمندگان اسلام در می‌آید. پس از آزادی شهر، درگیری سنگینی در تنگه چزابه در شمال غرب بستان آغاز میشود و پس از یک روز نبرد شدید، این تنگه نیز از چنگ دشمن خارج شده و رزمندگان در دهانه ۸/۵ کیلومتری آن مستقر میشوند. 🔹 در جنوب منطقه درگیری به خاطر استحکامات و موانع، برخی از اهداف همچنان در اختیار دشمن است و ارتش عراق تلاش میکند از همان منطقه مجدداً اقدام به تصرف بستان نماید. دشمن چند پاتک از این منطقه تدارک می‌بیند که با مقاومت عالی فاتحین بستان دفع و خسارات سنگینی به دشمن وارد میشود. دشمن که حریف را به مراتب قوی‌تر از آن می‌بیند که در تصور داشت، از ترس محاصره شدن و نابودی، چند کیلومتر دیگر عقب می‌نشیند و بدین ترتیب موقعیت بستان بیش از پیش تثبیت میشود. رادیو بغداد کل تلفات عراق را ۳۴ نفر اعلام میکند. ⬆️ ادامه در پُست بعد: ⬇️ .
چشم‌ هایی ﮐﻪ ﺣﮑﺎﯾﺖ ﺍﺯ ﺍﻧﺘﻬﺎﯼ خستگی‌ست، ﺻﻮﺭﺗﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻗﻠﻢ ﻭ ﺭﻧﮓِ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﻧﻘﺎﺷﯽ ﺷﺪﻩ ﻭ دستی ﮐﻪ ﺩﺭ ﮐﺸﺎﮐﺶ ﺍﯾﻦ ﺧﺎک ﺍﺯ ﭼﻨﮓِ ﺍﺟﻨﺒﯽ ، ﺑﺎ ﻣﻦ ﻭ ﺗـو ﻧﮕﻔﺘﻪﻫﺎ ﻭ ﻧﺸﻨﯿﺪﻩ‌ﻫﺎ ﺩﺍﺭﺩ...
یک پاییز دیگر هم آمد و رفت؛ جهان عوض نشد امّا دوست داشتن‌تان کهنه‌تر و شیرین‌تر شد ..!
10.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
" پهلوون پِسرا اسلحه بر دوش مَگر تِه داغ ووونه مِره فِراموش ... شده از ۲۵ قبل ...
یا رب این لاله نگهدار ز نیرنگ حسودش! که به راه تو گذشته است ز هر بود و نبودش ... 📸 اوایل دهه ۶۰ - تبریز تصویر اعزام رزمنده نوجوان به جبهه عکاس: حسین جباری پور هریس
« هر بار که بچه ها به می رفتند، تا یکی، دو ساعت پیدایش نبود. بارها از خودم می پرسیدم که کجا ممکن است برود؟ یک بار که قرار بود بچه ها عملیات کنند، تصمیم گرفتم این بار تعقیبش کنم. ماشین تدارکات، گوشۀ ، رو به روی درِ خروجی توقف کرده بود. صبر کردم تا لحظۀ مناسب برسد، بعد رفتم و زیر آن دراز کشیدم. حالا دیگر هر طرف می رفت، در دیدِ من بود. لحظۀ آخر، دورِ گردنِ تک تکِ بچه ها دست انداخت و با آنان کرد. صدایش می آمد که می گفت: «برادرا! یادتون باشه، هاتون نباید یه ساده و بی فایده باشه، سعی کنین هر تکبیرتون به اندازهی یک عمل کنه.» بالاخره بچه ها حرکت کردند و رفتند. چشم از برنمی داشتم. داخل اتاق رفت و چند دقیقۀ بعد برگشت و پای پیاده از قرارگاه بیرون رفت. دنبالش راه افتادم، طوری که متوجه من نشود. از دامنۀ کوهی که مُشرِف به قرارگاه بود، بالا رفت و من متعجب به دنبال او می رفتم. پشت صخره ای پنهان شدم٬ کنار جوی آبی که از سر کوه پایین می آمد، دو زانو نشست، آستین ها را بالا زد و گرفت. بعد یک سنگ کوچک از داخل آب برداشت و به داخل غار کوچکی که همان جا بود، رفت. منتظر ماندم تا ببینم چه کار می کند. بعد از چند لحظه، صدای و که با صوت حزینی به درگاه خدا التماس می کرد، بلند شد: « ! تو درکمینِ ستمکارانی، از تو می خوام به حق آبروی مولایم، این عاشق رو در پناه خودت حفظ کنی. » 📔 منبع : کتاب ، صفحه ۶۵
🏷 !! . ▫️برادر عباسی : « عقیل در جبهه تمام نمازهایش را به موقع و اول وقت می خواند. یک بار صبح بیدار شدم دیدم عقیل صورت برافروخته ای داره و بسیار ناراحت و غمگینه . تعجب کردم چه اتفاقی افتاده که عقیل اینجوری ناراحته. پرسیدم: « عقیل چی شده؟ اتفاقی افتاده؟ » دیدم با صدایی گرفته و ناراحت می گه: « نماز امروزم قضا شد.» با خنده گفتم: « عقیل جان! من خودم برای نماز صبح بیدارت کردم و نمازت را اول وقت، روبه روی من خوندی.» در جوابم گفت: « من نماز صبح را خوندم، اما نماز شب و نافله ی صبح را نخوندم و برای همین ناراحتم. . 🌷 عقیل ( مسئول محور در ویژه ۲۵ ۱۳۴۴ ۱۳۶۵ ام الرصاص
📸 به این عکس‌ها ،خیره شو خیره شو به اون روزهای پر از خاطره ... اینجا شلمچه است عملیات کربلای پنج... دقیقا سر پُلی بنام کانال پرورش ماهی، من یه چیزی می‌گم شما یه چیزکی خواهید شنید.یه گذرگاه پُر مهلکه که به تعبیر خودمونی ، مَرد می‌خواست از آنجا رد بشه... نمیدونم چرا بعضی‌ها چشم بر این همه زیبایی می‌بندند و زود طرح مسئله سن و سال می‌کنند . به قول خودشان از دید حقوق بشری به موضوع نگاه می‌کنند و دایه‌ی دلسوزتر از مادر میشن ، آه و اشک سر داده که نمی‌بایست راهشان می‌دادند! اگر ما توان و استعداد داشتیم بجای این حرف‌ها در پی شناسایی ژن تحول درونی آنان بوده و کشف می‌کردیم. راز و رمزها را بدست می‌آوردیم و تکثیر در زمان‌ها می‌کردیم این شور و شوریدگی را... او سرباز حاج قاسم بود در کربلای پنج. شما را دعوت به دیدن احسن الخالقین الهی می‌کنم... حالا حالا مونده تا حوزه های ما تا دانشگاه‌های ما چنین خروجی داشته باشند. بیشتر روی لقمه های حلال پدری بیشتر روی شیر پاک مادری حساب باز می کنیم... 📝 حاج‌کاظم فرامرزی
وَاخْتِمْ لِي بِالسَّعَادَهِ فِيمَنْ خَتَمْتَ... خداوندا سرنوشت مرا به سعادت ختم كن؛ در زمره آنان كه سعادتمند شدند...
شهدا ... آخر تیپیولوژی بودن یه تیپی زدن ، که خدا نگاهشون کرد (ع) ا▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️ ولادت : 13/تیر/1339 شهادت : عملیات آزادسازی بیت المقدس یکی از 23 گردان لشکر امام حسین علیه‌السلام در عملیات بیت المقدس، گردان امام سجاد علیه‌السلام بود که فرماندهی آن را شهید ˈزال یوسف پور،ˈ معاون آموزشی پادگان غدیر دانشکده افسری امام حسین(ع) اصفهان برعهده داشت شهید خرازی، فرمانده تیپ امام حسین(ع) در باره شهید زال گفت: «شجاعت اين شهيد، ستودني بود و از همه شجاع تر بود بطوري كه لشكر امام حسين در هر عمليات سختي كه قصد ورود داشت بخاطر شجاعت شهيد زال از ايشان استفاده مي كرد و او هميشه جزو اولين ها بود». خاطره ای از شهید: قبل از رفتن به جبهه، براي عمليات بيت المقدس همان عملياتي كه در آن شهيد شد، به من گفت: مي خواهم به جبهه بروم اما مبلغي بدهي دارم و خيالم از اين بابت آسوده نيست، گفتم: به من بگو خودم حل مي كنم، گفت: نه خودم بايد اين مساله را حل كنم، ژياني داشت كه تنها دارايي اش بود كه آن را هم با شهيد 'جلال افشار' بطور شراكت خريده بودند. آن را خريدم، وقتي بدهي هايش را برايم گفت، دقيقا با قيمت ژيان برابري مي كرد با اين كار خيالش راحت شد و با خاطري آسوده، به سوي بارگاه احديت رهسپار شد. _راوی: همرزم شهید
اگر مختصر بخواهیم از وضعیت جبهه برای این مردان کوچک بگوییم: خاکِ سرد استراحتگاه‌شان بود فقط یک دست لباس خاکی را هفته‌ها بر تن داشتند..! غذایی که خیلی به‌شان مزه می‌داد سیب‌زمینی و تخم‌مرغ آبپز بود..! 📸 این عکس اثری از «مهدی جانی‌پور» است که در بهمن ماه ۱۳۶۱ در فکه، طی عملیات والفجر مقدماتی از دو رزمنده نوجوانی که در حال صرف غذا هستند، گرفته شده است.
اگر مختصر بخواهیم از وضعیت این مردان کوچک بگوییم: خاکِ سرد استراحتگاه‌شان بود فقط یک دست لباس خاکی را هفته‌ها بر تن داشتند..! غذایی که خیلی به‌شان مزه می‌داد سیب‌زمینی و تخم‌مرغ آبپز بود..! 📸 این عکس اثری از «مهدی جانی‌پور» است که در بهمن ماه ۱۳۶۱ در فکه، طی عملیات والفجر مقدماتی از دو رزمنده نوجوانی که در حال صرف غذا هستند، گرفته شده است.