داستان نان و ماست❗️
هرسه تاشان فرمان ده لشکر بودند ؛
مهدی باکری ، مهدی زین الدین و اسدی.
می خواستیم #نماز_جماعت بخوانیم .
همه اصرار می کردند یکی از این سه تا جلو بایستند،
خودشان از زیرش در می رفتند. این به آن حواله می کرد، آن یکی به این .
بالاخره زور دو تا مهدی ها بیش تر شد، اسدی را فرستادند جلو.
بعد از نماز شام خوردیم .
غذا را خودشان سه تایی برای بچه ها می آوردند .
نان و ماست❗️
#شهید_مهدی_زین_الدین
#شهید_مهدی_باکری
╭━━⊰•❀🍃🌹🍃❀•⊱━━╮
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
@kakamartyr3
╰━━⊰•❀🍃🌹🍃❀•⊱━━╯
#خاکریزخاطرات ۱۳۷
🔸اومد به خواب همسرش و گفت: خوشبحالِ من که ...
#متن_خاطره|بارِ آخر که اومد اصفهان، رفت و خمسِ مالش رو داد. وقتی برگشت خوشحال بود و میگفت: های که راحت
شدم... سفارش همیشگیاش شده بود: نمازِ اول وقت؛ نماز جماعت و مسجد رفتن... بعد از شهادتش اومده بود به خوابِ همسرش و گفته بود: خوشبحالِ خودم که مسجد می رفتم...
👤خاطرهای از زندگی سردار شهید عبدالرسول زرّین
📚منبع: کتاب “ستارههای آسمانی” ؛ صفحه ۲۷
🔰دانلود کنید:
➕ دریافت قابنوشته[طرح مربع] با کیفیت اصلی
➕ دریافت قابنوشته[طرح ویژه] با کیفیت اصلی
➕ دریافت قابنوشته[طرح مستطیل] با کیفیت اصلی
____________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
●واژهیاب:
#شهید_زرین #خمس #شهدای_کهکیلویه #شهدای_اصفهان #مسجد #شهیدزرین #خاکریز_خاطرات #نماز_اول_وقت #نماز_جماعت