eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.4هزار دنبال‌کننده
63.8هزار عکس
9هزار ویدیو
159 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی فارغ تحصیل از دانشگاه شهدا #جزیره_مجنون فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی ارتباط با ادمین https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
🖤 وزیر خارجه‌ی مجاهد و فعال؛ رئیس‌جمهور مردمی، باکفایت و پرتلاش 📷 تصویر دیده‌نشده‌ای از شهید دکتر امیرعبداللهیان و شهید حجت‌الاسلام‌والمسلمین رئیسی ✍ با دستخط حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در تجلیل از این دو کارگزار شهید جمهوری اسلامی ایران ِ
🌷پیکرشهیدی که توسط نیروۍهای بعثی با دست وپای بسته به شهادت رسیده حسین احمدی یکۍاز نیروهاۍتفحص پیکراین شهیدقهرمان را نظاره مۍکند فکه شمالی،ارتفاع ۱۱۲،اردیبهشت ۱۳۷۳ 📎عکاس:احسان رجبی
📷 تصویر، برشی است از شرافتِ اشک‌آلود نوجوانی که لباس خاکی بر تن کرده و مهیای اعزام است، ... اما تنها اشک‌هایش را هدیه قدم‌های برادر یا رفیقِ مسافر خود می‌کند.. 😭 ..و آیا گریه‌ای شرافتمندتر از این برای یک مرد می‌توان سراغ گرفت؟
❣برای گرفتن مرخصی وارد چادر فرماندهی گردان شدم،شهید تورجی زاده طبق معمول به احترام سادات بلند شد و درخواستم را گفتم ؛بی مقدمه گفت نمی شود،با تمام احترامـــی که برای سادات داشت اما در فرماندهی خیلـــی جدی بود؛کمی نگاهش کردم،با عصبانیت از چادر بیرون آمدم و با ناراحتی گفتم:" شکایت شما را به مادرم حضرت زهرا(سلام الله علیها) می کنم." هنوز چند قدمی از چادر دور نشده بودم که دوید دنبال من با پای برهنه گفت:" این چی بود گفتی؟" به صورتش نگاه کردم...خیس اشک بود. بعد ادامه داد:" این برگه ی مرخصی سفید امضا،هر چه قدر دوست داری بنویس ،اما حرفت را پس بگیر یک سال از آن ماجرا گذشت. چند ساعتی قبل از شهادتش من را دید. پرسید:" راستی آن حرفت را پس گرفتی؟ فرماندهٔ گردان یازهرا، لشگر ۱۴ امام حسین علیه السلام شهید محمد رضا تورجی زاده ولادت : ۱۳۴۳ اصفهان شهادت : ۱۳۶۶/۲/۵ بانه ، عملیات کربلای۱۰
🌸 سردار شهید حاج‌عبدالله رودکی [طراح سازمان رزم و عملیات نوین نیروی دریایی سپاه] رو در ثواب تولیدمحتوا و انتشار مطالب امروز شریک می‌کنیم؛ به امیدی که دستمون رو بگیرند |سال‌نمای زندگی شهید: 🔸سال ۱۳۴۳؛ تولد در محله‌ی حرم سید علاءالدین حسین(ع) شیراز 🔹اوایل دهه ۵۰؛ شروع مبارزه با شاه در نوجوانی 🔸سال ۱۳۵۴؛ مشغول به کار در شرکت گاز 🔹حوالی سال ۱۳۵۵؛ کسب مقام قهرمانی کشور در رشته بوکس؛ سه سال متوالی"‌ او در جوانی حتی موفق شد پرویز بادپا قهرمان بوکس آسیا رو در رینگ رسمی شکست دهد. 🔸حوالی سال ۱۳۵۶؛ کسب چند مقام قهرمانی در رشته کشتی 🔹سال ۱۳۵۷؛ ازدواج 🔸سال ۱۳۵۹؛ عضویت در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی 🔹سال ۱۳۶۰؛ مجروحیت در عملیات ثامن‌الائمه 🔸اوائل دهه ۶۰؛ شرکت در عملیاتهای مختلف با سمت فرمانده گردان 🔹اوائل دهه ۶۰: نقش موثر در شکل‌گیری گردان‌های غواص «لشکر ۱۹ فجر» و قرارگاه نوح نبی 🔸سال ۱۳۶۲؛ رفتن به سفر حج 🔹سال ۱۳۶۴؛ مسئول شناسایی منطقه عملیات والفجر۸ 🔸بعد از جنگ؛ عضویت در حزب‌الله لبنان 🔹سال ۱۳۷۹؛ (۹خرداد) هنگام وضو گرفتن در منزل یکی از آشنایان در منطقه آب‌بخش برازجان استان بوشهر؛ مورد اصابت گلوله‌ی منافقان قرار گرفته و شهید شد 🔸آدرس مزار: گلزار شهدای دارالرحمه شیراز 🔰دانلود کنید:دریافت پوستر با کیفیت اصلی 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم ● واژه‌یاب:
🌸 امیر سرتیپ شهید سیدعلی‌اکبر هاشمی [فرمانده تیپ پیرانشهر؛ لشکر ۶۴ ارومیه] رو در ثواب تولیدمحتوا و انتشار مطالب امروز شریک می‌کنیم؛ به امیدی که دستمون رو بگیرند |سال‌نمای زندگی شهید: 🔸سال ۱۳۲۵؛ [۲۸مهر] تولد تهران 🔹سال ۱۳۳۲؛ شروح تحصیل دوران ابتدایی در مدرسه مروی 🔸سال ۱۳۴۰؛ گذراندن دوران متوسطه در دبیریتان مروی 🔹 سال ۱۳۴۵؛ اخذ دیپلم‌و شرکت در کنکور دانشکده افسری 🔸سال ۱۳۴۵؛ عضویت رسمی در ارتش 🔹سال ۱۳۴۵؛ طی دوره مقدماتی رسته‌پیاده، در مرکز آموزش پیاده شیراز 🔸سال ۱۳۴۸؛ دریافت درجه‌ی ستوان دومی 🔹سال ۱۳۴۸؛ مشغول به خدمت در لشکر ۶۴ پیاده ارومیه 🔸حوالی سال ۱۳۵۷؛ مشارکت فعال و گسترده در تکثیر، توزیع و نشر پیام‌های امام خمینی ره 🔹حوالی سال ۱۳۵۸؛ اعزام به کردستان برای مقابله با منافقین؛ به همراه شهید صیادشیرازی؛ و مجروحیت شدید از ناحیه پا 🔸سال ۱۳۶۰؛ مجروحیت در عملیات حصر آبادان 🔹اوایل دهه ۶۰؛ انتصاب به عنوان فرمانده دانشگاه افسری و پادگان لشکرک 🔸اوایل دهه ۶۰؛ مسئول حفاظت از مجلس شورای اسلامی 🔹حوالی سال ۱۳۶۳؛ انتصاب به عنوان معاونت عملیات لشکر ۸۴ خرم‌آباد 🔸 حوالی سال ۱۳۶۵؛ انتصاب به عنوان فرماندهی تیپ لشکر ۶۴ ارومیه مستقر در پیرانشهر 🔹 سال ۱۳۶۸؛ [۱۰خرداد] شهادت بر اثر سانحه اتومبیل در منطقه عملیاتی پیرانشهر 🔰دانلود کنید:دریافت پوستر با کیفیت اصلی 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم ● واژه‌یاب:
۶۵ 🔸 احترام به پدر و مادر یعنی این... | نوجوان که بود؛ یه روز اومد نشست کنارِ مادر. آرام و سر به زیر گفت: مادر! پارگیِ شلوارم خیلی زیاد شده ، تویِ مدرسه ... لحظاتی مکث کرد و ادامه داد: اگه به بابا فشار نمیاد بگین یه شلوار برام بخره... پدرش می‌گفت: محمدجواد خیلی محجوب بود، مواظب بود چیزی نخواهد که در توانمون نباشه... 👤خاطره‌ای از نوجوانی طلبه‌ی شهید محمدجواد باهنر 📚منبع: کتاب هنرِ آسمان ، صفحه ۱۱ ●واژه‌یاب:
تبعیض در میدان جنگ ممنوع 🔹برخی رزمنده ها به نماز کمی بی‌توجه بودند، شهید مهدى ميرزایی صفی آبادی با شوخی به آنها می‌گفت: «اگر حواستان به همین پشتک ملق‌هایتان باشد، درست است؛ ولی امان از وقتی که حواستان نیست! » 🔹عملیات رمضان آزمون دشوار دیگری را در مقابل شهید مهدى ميرزایی قرار داد. در این عملیات که در محور شلمچه انجام شد برادرش رضا به شهادت رسید و مهدی در حالی که می توانست جنازه او را به پشت خط خودی منتقل کند ترجیح داد جنازه رزمنده دیگری را بیاورد و در حالی که نیروهایش اصرار داشتند که جنازه برادرش را بیاورند، با توجه به محدودیت وقت با قاطعیت دستور داد: «که اول دیگران، بعدا برادر من!».
تبعیض در میدان جنگ ممنوع 🔹برخی رزمنده ها به نماز کمی بی‌توجه بودند، شهید مهدى ميرزایی صفی آبادی با شوخی به آنها می‌گفت: «اگر حواستان به همین پشتک ملق‌هایتان باشد، درست است؛ ولی امان از وقتی که حواستان نیست! » 🔹عملیات رمضان آزمون دشوار دیگری را در مقابل شهید مهدى ميرزایی قرار داد. در این عملیات که در محور شلمچه انجام شد برادرش رضا به شهادت رسید و مهدی در حالی که می توانست جنازه او را به پشت خط خودی منتقل کند ترجیح داد جنازه رزمنده دیگری را بیاورد و در حالی که نیروهایش اصرار داشتند که جنازه برادرش را بیاورند، با توجه به محدودیت وقت با قاطعیت دستور داد: «که اول دیگران، بعدا برادر من!».
شهیدی که در سوریه "نهضت سوادآموزی" برپا کرد 🔹شهید مهدی موحدنیا با وجود اینكه صاحب خانواده و دارای ۱ فرزند بود، با توکل به خدا پا به میادین نبرد حق علیه کفر گذاشت. 🔹این بار ماموریت موحد نیا در سپاه قدس بود و در آنجا به‌عنوان مربی مسئولیت سواد آموزی و آموزش نیروهای فاطمیون را بر عهده داشت. 🔹همسر شهید با یادآوری خاطراتش از دلتنگی‌های پدر و  پسر می‌گوید: " مهدی زمانی که سوریه بود هر وقت تماس می‌گرفت از دلتنگی‌هایش برای  پسرمون می‌گفت، زمانی که ابوالفضل ۶ ماهه شده بود آخرین دیدار پدر و پسر بود."  
نقش شهید در خنثی کردن توطئه‌های منافقین 🔹شهید سیدمحمود سبیلیان در اجرای مسئولیت خطیر مبارزه با گروهک‌های الحادی و منافقین ، گامهای اساسی و اصولی بر داشت و در جبهه‌ی فکری و عملیاتی، به مبارزه با آنان پرداخت و نقش مدبرانه‌ای در جهت کشف و خنثی سازی توطئه‌های منافقین ایفا نمود، به طوری که در طی روزهای بحرانی سالهای آغازین پیروزی انقلاب، حتی یک گلوله در کاشمر شلیک نشد و با تدبیر و درایت او، بساط همه گروهک‌ها برچیده شد. به علاوه، برخی از مراکز سپاه در شهرستان‌های استان با مدیریت و اعزام نیروهای سپاه کاشمر، تقویت و تاسیس گردید. 🔹قسمتی از دست نوشته‌های شهید سید محمود سبیلیان: خدایا با کدامین دلیل دل بر دنیا بسته‌ام، اما می‌دانم که من موجود ضعیف النفس ، فریب خورده و گنهکاری هستم که جز با لقلقه زبان به درگاهت نیامده‌ام . خدایا تو را می‌خواهم و خدایا من از تو نشانی می‌خواهم ، به حق شب جمعه یا الله عنایتم کن ، مجنونم کن ، عاشقم کن و آتشم زن. یا الله حاشا که جوابم را ندهی.
شهید سید محمد جواد حسن‌زاده 🔹«فاطمه سادات» دختر خردسال شهید سید محمدجواد حسن‌زاده هنوز رفتن پدرش را باور نکرده و شکلات‌های زیادی را زیر تختش برای بابایش مخفی کرده است، او نقاشی‌های زیادی را برای پدرش کشیده و برایش خیلی بی تابی می‌کند و می‌گوید کسی حق ندارد به این نقاشی و نامه من دست بزند، اینها را نگه داشته‌ام تا وقتی پدرم از خواب بلند شد به او بدهم. آخر «فاطمه سادات» صورت پدرش را در تابوت دیده و گمان کرده که خواب است. 🔹شهید حسن‌زاده قرار بود اوایل آبان‌ماه برگردد و وعده خرید دوچرخه را به دخترش داده بود. دختر دومش نیز بعد از شهادت پدرش بدنیا آمد.  
سیم‌های خاردار و عطر گل ماندگار 🔹برادر شهید حسینعلی عالی در خاطراتی روایت می‌کند: " عملیات والفجر ۸ بود، بر اثر بمباران شیمیایی دشمن تعدادی از رزمنده‌ها زیر آوار ماندند، حسینعلی بدون توجه به گازهای شیمیایی سریع به طرف بچه‌ها رفت، من نیز به دنبالش رفتم، به سختی بسیجی‌ها را بیرون آوردیم. وقتی از محوطه خارج شدیم حالت تهوع و سرگیجه شدید به ما دست داد. 🔹️تمام صورت برادرم سوخته بود. ما را به بیمارستان «بوعلی» تهران اعزام کردند. مصدومیت حسین از ناحیه چشم بیشتر از دیگر اعضای بدنش بود، اما باز می‌خندید. در حالیکه نگرانش بودم و به استقامت او در برابر آزمایش‌های الهی غبطه می‌خوردم او با دیدن ناراحتی من مرا به صبوری دعوت کرد و گفت:«اینها نعمت‌های الهی هستند، از این نعمت‌ها استفاده کنید، این بالاترین افتخار است،‌ اگر خداوند شهادت را نصیب ما نکرد، همین که جراحتی از جنگ داشته باشیم، بالاترین افتخار برای ما است."
شب قبل از شهادت، می‌دانست که آخرین شب اوست 🔹یکی از همرزمان شهید علی‌اصغر خنکدار می‌گوید: " قبل از عملیات والفجر ۸ که بهمن ماه بود، هوا هم خیلی سرد بود و برای استحمام، آبگرم هم نداشتیم. دیدم شهید خنکدار سر و صورت و تنش خیس است، گفتم: چرا سرت خيس؟ گفت: مگه نمی‌دانی؟! گفتم: چی رو؟! گفت: امشب عمليات داريم من غسل شهادت كردم. با آن آب سرد و در هوای سرد با اطمینان قلبی غسل شهادت کرده بود. 🔹حاج محمدعلی روحانی می ‌گوید: " وقتی به همراه بچه‌های اطلاعات به گشت و شناسایی می‌رفتيم و برمی‌گشتیم؛ می‌ديديم ظرف‌های غذامان شسته شده است. از هر كی می‌پرسيديم اینها رو کی شسته جواب نمی‌داد. چند روز گذشت؛ در اين فكر بوديم كه کی اين كارها را انجام می‌داده؟ يک روز زودتر از زمان مقرر به محل استقرارمان برگشتيم تا ببینیم کی ظرف‌ها رو می‌شورد؛ دیدیم باز هم ظرف‌ها شسته شده و این بار كنار سنگر فرماندهی گردان چيده شده تا خشک بشود. رفتیم تو سنگر از اصغر آقا سوأل كرديم، اين ظرف‌ها را کی شسته که کنار چادر شما چیده شده؟ از سكوتش متوجه شديم كه کار خودش است."
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟩🟩🟩⬜️⬜️⬜️🟥🟥🟥 کانال ایتا() @kakamartyr3 https://eitaa.com/kakamartyr3 ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ ♿️♿️♿️♿️♿️♿️♿️♿️♿️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا