eitaa logo
کشکول تبلیغ
2 دنبال‌کننده
397 عکس
146 ویدیو
127 فایل
اینجا محتواهای مختلف تبلیغی با قابلیت جستجوی موضوعی دسته بندی شده و خیلی سریع میتونید به مطالب ناب مورد نظرتون برسید ارتباط با ادمین👇🏻 @admin_kashkol
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃🌸🍃 در زمان حکومت عبدالمَلِک مروان، اختلافات داخلی و هرج‌ و مرج بین مسلمین به حدی شدید شد که پادشاه روم با وزرای خود مشورت نمود و تصمیم گرفتند تا از موقعیت پیش ‌آمده استفاده کرده و لشکری مهیا نمایند تا علیه آنان وارد جنگ شوند. همه‌ وزرا این نظر را پسندیدند اما یکی از آنان که با تجربه بود، نسبت به این مسئله متعرض شد. چون علت را از وی پرسیدند، گفت فردا شما را آگاه می ‌کنم. فردای آن روز، بعد از آنکه جمعی از بزرگان کشور نزد او جمع شده و در انتظار شنیدن جواب او بودند، دستور داد دو سگ مخالف را آوردند و در وسط میدان رها کردند. آن دو سگ بعد از لحظه‌ ای به همدیگر حمله کردند و آنقدر زد و خورد کردند که خون از بدن آنها جاری شد. در این هنگام آن وزیر، گرگی یا روباهی را که در اتاقی دیگر آماده کرده بود بیرون آورد و در وسط میدان، نزد آن دو سگ رها کرد. تا چشم آن دو سگ به مخالف افتاد، دست از اختلاف و نزاع برداشته و به آن گرگ حمله ‌ور شدند و او را فراری دادند. وزیر گفت مَثَلِ شما و مسلمان‌ ها، مَثل دو سگ و گرگ است. هر چند مسلمان‌ ها اختلاف داخلی دارند، اما به‌ مجرد حمله کردن به آنها، اختلافات داخلی را کنار می‌ گذارند و به ‌طور دسته ‌جمعی با شما وارد جنگ می ‌شوند. سخن این وزیر، موردپسند شاه و وزرا واقع شد و از جنگ با مسلمین صرف ‌نظر نمودند. منابع: ۱. مجانی الادب، جلد ۲، صفحه ۲۴۲ ۲. نمونه‌ معارف، جلد ۱، صفحه ۱۳ @DastaneRastan
🍂🦋🍂🦋🍂🦋🍂🦋🍂🦋🍂 🔆يكصد رحمت ميان دو انگشتان اسحاق بن عمار مى گويد: من در كوفه ثروتمند شده بودم . از برادران دينى بسيار نزد من مى آمدند ترسيدم در ميان مردم شرمنده شوم به غلام خود دستور دادم هرگاه يكى از برادران دينى آمد و مرا خواست بگو ايشان اينجا نيست . در همان سال به مكه رفتم . خدمت امام صادق عليه السلام رسيدم و سلام كردم حضرت با سنگينى و گرفته خاطر، جواب سلام داد. گفتم : فدايت شوم ! چرا از من روى گردانى و به من كم لطف هستيد؟ 🌱🌱 فرمود: به خاطر اين كه شما روش خود را نسبت به مؤمنان تغيير داده ايد. گفتم : فدايت گردم ! از اين كه زياد مشهور شوم ، ترسيدم و چنين كارى كردم . خدا مى داند به آنها شديدا علاقمندم . 🌱🌱 حضرت فرمود: اى اسحاق ! از زيادى مؤمنان هرگز ناراحت نباش ! زيرا هرگاه دو نفر مؤمن با يكديگر ملاقات كرده و دست بدهند. خداوند يكصد رحمت در ميان دو انگشتانشان قرار مى دهد كه نود و نه رحمت از آن مخصوص كسى است كه برادر دينى خود را بيشتر دوست مى دارد و هر كدام نسبت به رفيقش بيشتر محبت كند او بيشتر مورد توجه الهى قرار مى گيرد. هرگاه براى رضاى خدا همديگر را به آغوش گيرند رحمت خداوند آنان را مى پوشاند و به آنان گفته مى شود: شما آمرزيده شديد، بار ديگر همديگر را به آغوش بگيريد. هرگاه خواستند صحبت كنند، فرشتگان به يكديگر گويند از اين دو نفر دور شويم شايد راز دلى دارند و خداوند نمى خواهد از راز دل آنها باخبر شويم . 🌱🌱 اسحاق مى گويد: عرض كردم ممكن است آن دو فرشته نويسنده اعمال فاصله بگيرند و در نتيجه سخنان ما را نشنوند و ننويسند. با اين كه خداوند مى فرمايد: (ما يلفظ من قول الا الديه رقيب و عتيد) (1): انسان سخن نمى گويد مگر اين كه دو ملك رقيب و عتيد براى ضبط گفتارشان آماده هستند. حضرت صادق عليه السلام با شنيدن اين سخن آهى كشيد و به شدت گريست به طورى كه اشك ديدگانش محاسن آن حضرت را تر نمود و فرمود: 🌱🌱 اى اسحاق ! اگر آن دو فرشته نشنوند و ننويسند، خداوند آگاه بر گفتار ماست . اى اسحاق ! از خدا بترس ! آنچنان كه او را مى بينى و اگر تو او را نمى بينى ، او تو را مى بيند و اگر شك كنى در اينكه او تو را نمى بيند كافر شده اى و اگر يقين داشته باشى خداوند تو را مى بيند باز مرتكب گناه شوى در چنين صورت او را پست ترين بينندگان قرار داده اى كه حيا نمى كنى .(2) 1- انسان هيچ سخنى نمى گويد مگر اين كه در كنار او دو فرشته رقيب و عتيد حاضرند. 2- بحار : ج 76، ص 21. ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆نماز در زير رگبار تير رسول خدا صلى الله عليه و آله با سربازان اسلام براى سركوبى عده اى از مشركين حركت نمود. 🍁🍁 در اين پيكار زنى تازه عروس اسير مسلمان شد كه شوهرش در مسافرت بود. هنگامى كه از سفر برگشت اسارت زنش را به او خبر دادند، او در تعقيب لشكر اسلام راه افتاد. پيغمبر اسلام در محلى فرود آمد و دستور داد عمار پسر ياسر و عباد پسر بشر نگهبانى كنند؟ اين دو سرباز شب را به دو قسمت تقسيم كردند. بنا شد قسمت اول شب را عباد و قسمت دوم را عمار پاسدارى كنند. 🍁🍁 عمار به خواب رفت و عباد از فرصت استفاده نمود و به نماز ايستاد كه در آن دل شب راز و نيازى با آفريدگار خود داشته باشد. در آن وقت شوهر زن رسيد، شبهى را ديد ايستاده است . از تاريكى شب نفهميد كه او انسان است يا چيز ديگر. تيرى به سوى او شليك كرد، تير بر پيكر عباد نشست ، عباد نماز را ادامه داد و قطع نكرد. پس از آن تيرى ديگر انداخت . آن هم بر پيكر وى رسيد. 🍁🍁 عباد نمازش را كوتاه نمود، به ركوع و سجود رفت و سلام گفت و نماز را تمام كرد. آنگاه عمار را بيدار كرد و او را از آمدن دشمن باخبر ساخت . وقتى كه عمار او را در آن حال ديد كه چند تير بر بدنش اصابت كرده او را سرزنش كرده و گفت : چرا در تير اول بيدارم نكردى ؟ عباد گفت : 🍁🍁 هنگامى كه تيرها به سوى من شليك شدند من در نماز بودم و مشغول خوانده سوره (كهف ) بودم و نخواستم آن سوره را ناتمام بگذارم . چون تيرها پى در پى آمد به ركوع و سجود رفته و نماز را تمام كردم و تو را بيدار نمودم . اگر نمى ترسيدم از اين كه دشمن به من رسيده و به پيغمبر صلى الله عليه و آله صدمه اى برساند و در پاسدارى كه به عهده من گذاشته شده كوتاهى كرده باشم ، هرگز نماز را كوتاه نمى كردم اگر چه كشته مى شدم . دشمن كه فهميد مسلمانان از آمدن او باخبرند پا به فرار گذاشت و رفت . 📚بحار : ج 20، ص 117 و ج 22، ص 116 با اندكى تفاوت ✾📚 @Dastan 📚✾
ما با علی علی شب خود صبح میکنیم؛ دنیا به کام ماست و دنیا فقط علیست...
هدایت شده از شهدای ایران
🌹 تک پسـر بود. خانه‌ ی بزرگی فروختند پولش را ریختند به حساب مسعود تا دیگر جبــهه نرود‌. کارخـانه بزند و خودش مدیر شود. 🔸 بار آخـری که رفت؛ توی وسـایلش یک چک سفید امضـا گذاشته بود با یک نامـه؛ نوشتـه بود: «برگشـتی در کـار نیست! این چک روگذاشتم تا بعد از من برای استفاده از پولی که ریختین توی حسابم، به مشکل بر نخورید.» 🌷 دوبـاره مهمـات را گذاشت روی شـانه‌اش‌. یکی از دوستانش، دل از دستش رفت؛ صدا زد: «مسعود بس است!»نگاهش کرد؛ اما سرش را که برگـرداند، تیــر خـورد تـوی ســرش. 🌹 فقط گفت: «یــا حســین ع» و همانجـا افتـاد. 📚 تک پسـر / نسیبه استکی 💢کانال خبری @shohadayeiran57
🔴 یکی‌یکی دعایشان کنید ✍ آیت الله حائری شیرازی:همۀ کسانی را که از آنها گله دارید، مثل دانۀ تسبیح ردیف کنید و یکی‌یکی دعایشان کنید. نخستین اثر این دعا این است که حبۀ آتشی را که در دلتان بوده، بیرون می‌اندازید. قدیم‌‌ها که قلیان کشیدن مرسوم بود، گاهی ذغال گداخته از سر قلیان روی قالی می‌افتاد و فرصت اینکه بروند و اَنبُر بیاورند، نبود؛ ناچار آن آتش را با دستشان برمی‌داشتند و دور می‌انداختند. اگر کسی از تو غیبتی کرده یا نسبت ناروایی به تو داده، این آتش افتاده روی دلت که از قالی گران‌بهاتر است. تا بخواهی برایش ثابت کنی که تو تقصیرکار نبوده‌ای، سوخته‌ای! پس دعایش کن. اول خودت را نجات بده تا دلت بیشتر از این تاول نزند، بعدش خدا خودش می‌داند که چطور مسئله را حل کند. 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 ✅راهکار از بین بردن کردن به کسی است که از او دلگیر هستیم ✅یکی از اثار برای دیگران از بین بردن کینه از است 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
قدیم‌‌ها که قلیان کشیدن مرسوم بود، گاهی ذغال گداخته از سر قلیان روی قالی می‌افتاد و فرصت اینکه بروند و اَنبُر بیاورند، نبود؛ ناچار آن آتش را با دستشان برمی‌داشتند و دور می‌انداختند. اگر گناه کردی، این آتش افتاده روی دلت که از قالی گران‌بهاتر است. تا بخواهی صبر کنی تا شب جمعه بشود برای توبه کردن ، سوخته‌ای! سریع توبه کن 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 ✅هرچقدر دیرتر و کنیم اثر و بر روی ما بیشتر است ✅یکی از اداب توبه فوریت و در توبه است. این عجله خوب است 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
حضرت رضا علیه السلام فرمود: همانا خداوند به سه چيز امر فرموده كه همراه با سه چيزند: 1⃣ به نماز و زكات امر كرده، پس هر كس نماز بخواند و زكات ندهد نماز او قبول نمى‏‌شود، 2⃣ به شكر خود و تشكر از پدر و مادر امر كرده، پس هر كس از پدر و مادرش تشكر نكند شكر خدا را هم به جا نياورده است، 3⃣و به تقواى الهى و صله رحم امر كرده، پس هر كس صله رحم نكند از خدا هم پروا ندارد.  إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَمَرَ بِثَلَاثَةٍ مَقْرُونٍ بِهَا ثَلَاثَةٌ أُخْرَى أَمَرَ بِالصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ فَمَنْ صَلَّى وَ لَمْ يُزَكِّ لَمْ تُقْبَلْ مِنْهُ صَلَاتُهُ وَ أَمَرَ بِالشُّكْرِ لَهُ وَ لِلْوَالِدَيْنِ‏ فَمَنْ لَمْ يَشْكُرْ وَالِدَيْهِ لَمْ يَشْكُرِ اللَّهَ وَ أَمَرَ بِاتِّقَاءِ اللَّهِ وَ صِلَةِ الرَّحِمِ‏ فَمَنْ لَمْ يَصِلْ رَحِمَهُ لَمْ يَتَّقِ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ. هر سه مورد در قرآن آیه دارند... خصال صدوق علیه الرحمه 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 ✅در اهمیت همین بس که اگر نباشد نیست ✅در اهمیت همین بس که اگر تشکر از آنها نباشد الهی صورت نگرفته ✅در اهمیت همین بس که اگر نباشد نیست 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
بسیار زیبای شهید خیلی کمکان میکند که فرمود: مثل یک پازل است که از قطعات مختلف تشکیل شده است. ما نه می توانیم از قطعات کم یا زیاد کنیم نه می توانیم جابجا کنیم. اگر بخواهیم آن حقیقت زیبای دین به دست بیاد که هم خودمان از دین داری ببریم و هم دیگران از دیدن ما تمایل به دینداری پیدا کنند بایستی این قطعات را درست در جای خود بچینیم. در دین ما هم کوشش لازم است هم کشش هم توکل لازم است هم تلاش وووووو. 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 ✅ و جزیره ای و سلیقه ای صحیح نیست و به جایی نمیرسد 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
آیت الله مصباح یزدی رحمه الله مقام معظم رهبری حفظه الله تعالی در جلسه ای درباره شکر فرمودند: برای شکر چند چیز لازم است؛ اول این که انسان بداند آنچه دارد نعمت است. بعد بداند که این نعمت از خداست. اگر این را از خود بداند در او انگیزه شکر ایجاد نمی شود. انسان وقتی در مقام شکر برمی‌آید که توجه پیدا کند به این که این نعمت از خداست و خدا آگاهانه و با قصد این را به او داده؛ نه اینکه گمان کند در طی یک سیر جبری به او رسیده است. بعد از این‌که دانست نعمت است و دانست که این نعمت را خدا به او داده است، آن گاه آن احساس فطری به آن ضمیمه می‌شود و درصدد شکر برمی آید. این احساس فطری قدرشناسی را باز خدا در وجود ما خلق کرده و این خود، نعمتی است و شکر می‌خواهد. چند سال پیش در سفری به آمریکا از ما برای سخنرانی در یکی از دانشگاه‌ها دعوت کرده بودند. بعد از سخنرانی در سرسرای دانشگاه رفت‌و‌آمد و شلوغ بود. در این انبوه جمعیت دانشجویی خیلی اصرار می‌کرد خودش را به ما نزدیک کند. از دوستان خواهش کردم راه را باز کنید ببینیم چه می‌گوید. ایشان نزدیک آمد و گفت: «فقط می‌خواستم به شما بگویم خیلی متشکرم!»؛ این را گفت و رفت. او کمبودی احساس می‌کرد که تنها با این اظهار تشکر آرام شد. این یک امر فطری است 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 ✅این مطلب فرایند شکل گیری حس را وجود انسان بیان میکند ✅شکر گزاری دو رکن دارد شناخت و منعم 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
حضرت امیر فرمود: لا يَجِدُ عَبدٌ طَعمَ الإيمانِ حتّى يَترُكَ الكذبَ هَزلَهُ وجِدَّهُ. هيچ بنده اى طعم ايمان را نچشد، مگر آن گاه كه دروغ، شوخى يا جدّى آن را، ترك گويد. 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 ✅ مانع میشود انسان طعم خوش را بچشد و از و بتپاند ببرد 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
حضرت امیر فرمود: نِعْمَ عَوْنَ الْمَعاصِی الشِّبَعُ. چه نیك یاوری است سیری بر [انجام] گناهان. 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
ببین یک نقطه چه کرد!!! آیت الله فاضل لنکرانی: یکی از منبری‌های تهران - که البته فوت شده است - با این که شخص فاضلی بود و به قول خودش خیلی ولایتی بود، در یکی دو سخنرانی اش راجع به شهادت حضرت زهرا (س) تعبیر کرده که حضرت صدیقه طاهره (س) گرفتار مرض سل شد. این حرف خیلی برای ما گران تمام شد! بالأخره ما روزی به ایشان برخورد کردیم؛ گفتیم: آقا! شنیده ایم شما بالای منبر چند مرتبه چنین بحثی را مطرح کرده اید! گفت: بله. گفتم: دلیل شما بر این مسأله چیست؟ گفت: روایتی در این باب هست. گفتم: آدرس این روایت را لطف کنید. آدرسش را به من داد؛ به نظرم مستدرک مرحوم حاجی نوری را اشاره کرد. ما به کتاب مراجعه کرده و دقت کردیم، در آنجا در حالات حضرت زهرا (س) عبارتی که نوشته این است که ایشان به علت کثرت ناراحتی و گریه أخذها السبل. ایشان این نقطه سبل را ندیده و «أخذها السبل» را - «أخذها السل» - خوانده بود و روی منبرها روی آن تکیه می‌کرد، در حالی که سبل به معنای این است که کسی به علت زیاد گریه کردن پلک‌های چشمش تورم پیدا کرده است. این لغزش بدین خاطر است که آن مرحوم دقت لازم را در خواندن عبارت نکرده بود. ---------- عَنْ عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ:: أَنَّ فَاطِمَۀَ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) له لَمَّا قُبِضَ النَّبِیّ (صلی الله علیه و آله) اشْتَکَتْ وَ أَخَذَهَا السَّبَلُ کَمَداً عَلَی رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله). (مستدرک الوسائل، ج ۲، ص ۳۵۸) 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 ✅در امر باید مراقب بود دچار نشویم گاهی یک اشتباه کوچک یک حقیقت بزرگ را نابود میکند 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
💠 👈مهمان حضرت علیه السلام شیخ رجبعلی خیاط می‌فرمود: در روزهای اوایل هیئت مایل بودم تمام کارهای مجلس را خودم انجام دهم خودم مداحی می‌کردم، چای میدادم و اغلب کارهای دیگر شبی مشغول دادن چای به عزاداران بودم که دیدم جوانی که اصلاً ظاهر مناسبی نداشت وارد مجلس شد و گوشه ای نشست یقه اش باز بود و گردنبند به گردنش وضع لباسش هم خیلی نامناسب بود به همه چای تعارف کردم تا رسیدم به جوان چشمم به پایش افتاد دیدم جورابی نازک شبیه جوراب های زنانه به پا دارد غیظ کردم و با عصبانیت سینی چای را مقابلش گرفتم، یکی از استکان‌ها برگشت و چای روی پایم ریخت و سوخت از این سوختگی زخمی در پایم به وجود آمد که خیلی طول کشید تا خوب شود برای خودم هم این سؤال پیش آمده بود که چرا زخم پایم خوب نمی‌شود شبی به من گفتند: شیخ! آن جوانی که با عصبانیت چای به او تعارف کردی هر چه بود مهمان حسین علیه‌السلام بود نباید چنین رفتاری را با او مرتکب میشدی 📚کشکول کشمیری ص ۱۲۳ 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 ✅ و دو است که سنگین دارد و انسان را دچار و میکند. _عمل این دو صفت زیر پرچم علیه السلام حساستر و شدیدتر است همه انسانها مورد هستند و نباید کسی را کرد 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 https://eitaa.com/kashkole_tabligh
🔹️زمانی که فرمانده بود، یک عده پشت سر او حرف می زدند. یک روز به او گفتم بعضی‌ها پیش دیگران بدِ شما را می‌گویند. 🔹️خیلی در هم رفت. از اینکه این موضوع را با او درمیان گذاشتم پشیمان شدم؛ رو به او کرده و گفتم: محمد جان زیاد به این قضیه فکر نکن. 🔹️گفت: من از اینکه پشت سرم حرف می زنند ناراحت نیستم. من که چیزی نیستم. از این ناراحتم که چرا آدم‌های به این خوبی، یک آدم بی ارزشی مثل من را می‌کنند؛ از این ناراحتم که چرا باعث گناه برادرام شدم. 🔹️سرم را پایین انداختم و با خودم گفتم: خدایا این کجاست و من کجا!!! 🔰سرلشگر شهید محمد بروجردی https://eitaa.com/jamande68_ir 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 ✅شهید بروجردی نمونه ای از یک مومن است. با این تواضع بر رفتار و و دیگران آسان میشود. این تواضع مانع در انسان می شود 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
علاقه روژه گارودی به امام علی(علیه السلام) این فیلسوف فقید فرانسوی در یکی از خاطراتش در مورد علاقه‌مندی‌اش به امام علی(علیه السلام) می‌گوید: در دانشگاه سوربون فرانسه تدریس می‌کردم، روزی یکی از دانشجویان جلوی من را گرفت و گفت: شما استاد من هستید و من خودم را موظف می‌‌دانم که نوشته‌ها و مقاله‌های شما را بخوانم و در سخنرانی‌ها و جلسه‌هایتان حضور داشته باشم، چیزی که نظرم را جلب کرد، این بود که شما در تمام این سخنرانی‌ها و نوشته‌ها از شخص مسلمانی به نام علی[علیه السلام] صحبت می‌کنید، علی کیست؟ و چرا به این اندازه در شما تأثیر گذاشته است؟ گارودی گفت: علی[علیه السلام] پسر عموی پیامبر اسلام، حضرت محمد(صلی الله علیه وآله) و همسر دخترش و فرمانده نظامی اوست، همچنین او دومین مسلمان پس از حضرت محمد(صلی الله علیه وآله) است، علی[علیه السلام] شخصیتی بی‌نظیر است که در طول تاریخ، نظیر و شبیهش وجود ندارد. اکنون برای اینکه جرعه‌ای از این دریای بی‌کران را به تو بشناسانم از تو یک سؤال دارم. اگر از خیابان رد شوی و در این حال ماشینی به سرعت با تو تصادف کند… در این حالت چه اتفاقی برای تو می‌افتد؟ ـ دانشجوی دختر: یا همان لحظه می‌میرم و یا بیهوش می‌شوم و به کما می‌روم. ـ گارودی: بسیار خب، اگر از طبقه چهارم پرت شوی چه؟ ـ دانشجو: همان جواب… ـ گارودی: این مرد(امام علی) در حین سجده و هنگام نماز توسط شخصی با شمشیر، ضربه‌ای بر سرش وارد شد و این ضربه به قدری عمیق بود که جمجمه‌اش را شکافت و به مغزش رسید. با این اوصاف تو چه سرنوشتی برای او پیش‌بینی می‌کنی؟ دانشجو: می‌میرد و یا در بهترین حالت بیهوش می‌شود و به کما می‌رود. گارودی: تصور کن در همان لحظه هیچ اتفاقی برای این مرد نیفتاد و حتی بیهوش هم نشد، ضربه به حدی عمیق بود که به مغزش که معدن حکمت، درایت و معرفت است، نیز اصابت کرد ولی او بیهوش نشد، چون او فردی عادی نیست، علی پس از یک روز و هنگامی که در بستر مرگ بود به پسرش، حسن[علیه السلام] وصیتی کرد که یکی از بهترین نوشته‌هایی است که در طول تاریخ میراث اسلامی باقی مانده است. این وصیت‌ حاوی پند، موعظه‌ و مودت بوده و بهترین وصیتی است که در تاریخ انسانیت یک پدر به فرزندش می‌کند. دختر دانشجو با حالتی که تحت تأثیر قرار گرفته بود، گفت: آن وصیت چه بود؟! گارودی: بخشی از این وصیت‌نامه را برایت بازگو می‌کنم: امام به فرزندش، حسن(علیه السلام) گفت «اسیرت را طعام و آب بده و دست و پای او را در غل و زنجیر مکن، با او رفق و مدارا کن. چون من از دنیا بروم او را به یک ضربت قصاص کن و جسد او را به آتش مسوزان و او را مثله مکن که حضرت رسول اکرم فرموده زنهار مثله مکنید اگر چه سگ درنده باشد، و اگر شفا یابم من سزاوارترم به آن که او را عفو کنم زیرا که ما، اهل کرم، عفو و رحمتیم». گارودی افزود: وقتی وصیت‌نامه علی[علیه السلام] را برای این دانشجو بازگو می‌کردم، درحالی که اشک‌ می‌ریخت، به من گوش می‌داد و فهمید که چرا من شیفته این مرد هستم. https://rahyafteha.ir/32814/ 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 ✅بهترین راه دین معرفی بزرگان دین و سیره عملی آنهاست بویژه علیه السلام است 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
مسلمان شدن روژه گارودی از زبان مرحوم خسروشاهی عبدالکریم بی‌آزار شیرازی، عضو شورای عالی مجمع جهانی تقریب، من روزی از مرحوم خسروشاهی درباره ملاقات با پرفسور روژه گارودی و نحوه مسلمان شدن او پرسیدم؛ توضیح داد در ملاقاتی که با ایشان داشتم تعریف کرد که من جزء سربازان فرانسوی بودم که به الجزایر اعزام شدم، در ایجا همراه برخی سربازان دیگر دستگیر شدیم و ما را پیش مجاهدان الجزایری بردند و قرار اعدام برای ما صادر شد و مرا هم به یک سرباز الجزایری سپردند تا بالای کوه مرا اعدام کند، او در مسیر از من پرسید پس اسلحه تو کو؟ گفتم من اسلحه نداشتم و در پشت جبهه کار می‌کردم، این سرباز الجزایری گفت از نظر دین من تو چون اسلحه نداری و اسیر هستی من حق کشتن تو را ندارم و آزاد هستی و برای اینکه دوباره دستگیر نشوم مرا به جای امنی رساند و برگشت. من خیلی تحت تاثیر اسلام قرار گرفتم که حتی نسبت به اسرای جنگی قانون عادلانه دارد بنابراین شروع به مطالعه در مورد اسلام کردم و آن را دین انسانیت یافتم و مسلمان شدم. https://rahyafteha.ir/105173/
۴ هزار زن بدکاره را توبه دادم شیخ حسین انصاریان در آن سال‌ها بخشی از وجوهات شرعی دریافتی توسط خود را با اجازه امام‌ خمینی برای نجات روسپیان قلعه شهرنو صرف کرد. او در این خصوص می‌گوید: «با چهار هزار زن بدکاره مصاحبه کرده‌ام و با آنان روبرو شده‌ام. البته این کار را اغلب بدون لباس روحانیت انجام داده‌ام، از ترس اینکه اگر مرا ببینند، آبروی کل روحانیت می‌رود. چهار هزار زن بدکاره توبه کرده‌اند و مدارکشان هم در دادستانی موجود است. خیلی‌هایشان را خودم شوهر دادم و بسیاری هم فرزنددار شده‌اند و پای منبر‌هایم می‌آیند. البته در بخشی از کار غفلت کرده‌ام، چون باید مصاحبه‌ام را با این‌ها که سنشان از ۱۸ تا ۳۵ سال بود، ضبط می‌کردم و علت گرفتاریشان را در این کار جست‌وجو می‌کردم. اگر این کار انجام می‌شد، بهترین کتاب آسیب‌شناسی اجتماعی تدوین می‌شد، همچنان که برخی علما به من تذکر دادند که با این غفلت، ضربه شدیدی به آسیب‌شناسی این امر در کشور وارد شد.» https://rahyafteha.ir/114364/
وقتی انصاریان بنا داشت منبر را کنار بگذارد انصاریان در یکی از سخنرانی‌های خود در حسینیه هدایت، رویای خود در خصوص منبرهایش را تعریف کرد. او می‌گوید: «حدود ۳۰ و اندی سال قبل یک روز صبح نیت واقعی کردم به تمام منبرهایم خاتمه دهم و دیگر منبر نروم. بنا داشتم به قم بروم و تا آخر عمر درس بخوانم. ۱۰ سال بود که آیت‌الله میلانی از دنیا رفته بود. او یکی از علمای کم‌نظیر مکتب اهل بیت (ع) بود و در زمان حیات به من محبت داشت. همان شب که صبحش این نیت را کرده بودم که دیگر منبر نروم، ایشان را در خواب دیدم و فرمودند: از این نیت که صبح کردی، چشم‌پوشی کن. برای اینکه منبرهای شما در عالم برزخ به ما منعکس می‌شود. صبح تفکر کردم چه چیزی از منبر به این‌ها که اعلم عالمان، عارف و اهل دل هستند، منعکس می‌شود. نتیجه گرفتم از منبر، مصائب امام حسین (ع) به آنان منعکس می‌شود. ما می‌خوانیم، شما گریه می‌کنید و آنان می‌شنوند.» https://rahyafteha.ir/114364/
🌹 ابراهـیم را دیدم که با عصـای زیر بغـل، در کوچه راه میرفت. چند دفعه ای به آسمـان نگاه کرد و سـرش را پایین انداخت.! 🔸 پرسیدم: «آقــا ابـرام! چـی شـده!؟» اول جواب نمیداد، اما با اصرار من گفت: «هر روز تا این موقع حداقل یکی از بندگان خــدا به ما مراجعه میکرد و هـر طـور شده مشکلش را حـل میکردیم. امروز از صبح تا حالا کسی به من مراجعه نکرده؛ میترسم کـاری کرده باشم که خــدا توفیق خدمت را از من گـرفته باشد.» 📚 سـلام بـر ابـراهـیم / نشر شهید هــادی 💢کانال خبری @shohadayeiran57
هدایت شده از شادی و نکات مومنانه
💠 👈اعمال معیوب از عطای سلمی - که یکی از مشاهیر اهل حال است - نقل کرده اند که او در اوایل، نساجی می کرد. روزی یک پارچه درست کرد که به اعتقاد خودش در نهایت محکمی و بی هیچ عیبی بود. پارچه را نزد بزازان برد که بفروشد. آن ها قیمتی کمتر از قیمت عطای سلمی برای پارچه قرار دادند و عیب هایی گرفتند که هیچ یک از عیب ها در او پیدا نبود. عطا که این را می شنود، شروع می کند به گریه کردن. بزاز از گفته خود پشیمان می شود و از او عذرخواهی می کند و می گوید هر قیمت که بگویی می دهم. عطا می گوید: گریه من از کمی قیمت نیست؛ بلکه از این است که با وجود سعی و تلاش، پارچه ام معیوب است و من از عیب های آن غافل بوده ام، شاید عمل های من نیز مثل این پارچه معیوب باشد و من از آن غافل باشم. 🔷منبع : مصباح الشریعه، ص 57
💠 👈اعمال معیوب از عطای سلمی - که یکی از مشاهیر اهل حال است - نقل کرده اند که او در اوایل، نساجی می کرد. روزی یک پارچه درست کرد که به اعتقاد خودش در نهایت محکمی و بی هیچ عیبی بود. پارچه را نزد بزازان برد که بفروشد. آن ها قیمتی کمتر از قیمت عطای سلمی برای پارچه قرار دادند و عیب هایی گرفتند که هیچ یک از عیب ها در او پیدا نبود. عطا که این را می شنود، شروع می کند به گریه کردن. بزاز از گفته خود پشیمان می شود و از او عذرخواهی می کند و می گوید هر قیمت که بگویی می دهم. عطا می گوید: گریه من از کمی قیمت نیست؛ بلکه از این است که با وجود سعی و تلاش، پارچه ام معیوب است و من از عیب های آن غافل بوده ام، شاید عمل های من نیز مثل این پارچه معیوب باشد و من از آن غافل باشم. 🔷منبع : مصباح الشریعه، ص 57 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 دیگران بهتر از انسان های شخص را میبینند و اما گاهی از عیبهای خودمان داریم پس را جزء رفتار خود قرار دهیم 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
✅ کناره کاری... بعضی سال‌ها می‌شد که مزرعه‌ی اصلی ما آفت می‌خورد و تمام محـصولمان از بین می‌رفت. یک قطعه زمین کوچک هم جای دیگـری کاشـته بـودیم، بـه اصـطلاح کناره‌کاری، و اصلاًَ آن را به حساب نمی‌آوردیـم؛ اما همـه‌ی خـرج سـالمان را همـان کناره‌کاری تأمین می‌کرد و جبران همه‌ی خسارت مزرعه‌ی اصلی را هم می‌نمود. خوب است مؤمن در کنار عبادات و اعمال واجبش یک عمـل مـستحب، هـر چنـد هـم کـه کوچک باشد، به طور خصوصی برای خودش قرار بگـذارد، مثـل دسـتگیـری از یـک خانواده‌ی فقیر یا سرپرستی یتیم و چه بسا فردای قیامت همین کناره‌کاری باعث نجات انسان شود. 📚مصباح‌الهدی، ص ۲۳۲ 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 ✅گاهی کوچک و یا یک عمل مستحبی باعث انسان می شود 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
این چنین زیر و زبر عالم نمی ماند مدام می نشاند چرخ هر کس را به جای خویشتن 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 ✅بدانیم که پایدار نیست 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
انتخاب نادرست 👇 شخصى به نام مرازم گويد با شخصى به نام محمد بن مصادف همراه بودم، وقتى به مدينه رسيدم، بيمار شدم. او مرتب مرا تنها مى‌گذاشت و به مسجد مى‌رفت. هنگامى كه خدمت امام صادق(ع) رسيد، حضرت به او فرمود: قُعُودُكَ عِنْدَهُ أَفْضَلُ مِنْ صَلَاتِكَ فِي الْمَسْجِد. نشستن تو در كنار او، بهتر از نماز خواندن در مسجد است. کافي ج ۴، ص ۵۵۴. توضیح علامه مجلسی از روایت: يدل على أن تمريض الإخوان من المؤمنين و الأنس بهم أفضل من الصلاة في مسجد النبي صلى الله عليه و آله. روایت داستانی 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 ✅بدانیم که و از بیمار از و در میجد النبی بهتر است 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶