eitaa logo
کشکول تبلیغ
4 دنبال‌کننده
465 عکس
236 ویدیو
136 فایل
اینجا محتواهای مختلف تبلیغی با قابلیت جستجوی موضوعی دسته بندی شده و خیلی سریع میتونید به مطالب ناب مورد نظرتون برسید ارتباط با ادمین👇🏻 @admin_kashkol
مشاهده در ایتا
دانلود
•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠ 🔰اگر بقیه درمان شدند من هم می آیم! 📌حضرت آقا، سینه‌شان از آن بمبی که در ششم تیرماه ۱۳۶۰ در مسجد ابوذر تهران منفجر شد، احتیاج به رطوبت و هوای مرطوب دارد. دست راست هم لمس است. سفر چین، در خدمت آقا بودم. دکترهای طب سوزنی به آقا گفتند در عرض یک هفته دست شما را راه می‌اندازیم. آقا فرمودند: در ایران معلولین مثل من زیاد هستند. اگر همه آن‌ها آمدند، من هم می‌آیم. (امیر علی‌اصغر مطلق) ( منبع : چند خاطره از زندگی شخصی رهبر انقلاب ، تابناک ،۷ تیر ۱۳۸۹) •٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠ 🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰 واژه یاب: 🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰 برداشتها: 1️⃣مدیر جهادی ایثارگر، ساده زیست و پرچم دار عدالت و انصاف است 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 https://eitaa.com/kashkole_tabligh
🔰ازدواج جوان های شهر! احمد احمدی زاده فرزند مرحوم شیخ محمد حسن احمدی زاده می گوید: مرحوم پدرم با علامه بهلول گنابادی در کوی طلاب مشهد و در جریان برگزاری مجالس مذهبی آشنا می شود. مرحوم علامه بهلول گنابادی(ره) در تمام طول سال به جز ایام حرام روزه بود و روزه داری اش با مردم عادی خیلی تفاوت داشت به گونه ای که هرگز برای سحری غذایی نمی خورد و در موقع افطار هم فقط به خوردن مقداری نان و ظرف کوچکی ماست بسنده می کرد. هرگز پولی را که بابت منبر و تبلیغ به وی می دادند را برای امور شخصی هزینه نمی کرد تا جایی که من خودم شاهد بودم روزی با مقدار قابل توجهی پول از اصفهان به خانه ما آمد و تمام پولها را به پدرم داد و از او خواست تا آنها را برای ازدواج جوانهای - شهر- هزینه کند تا جایی که برای برگشت کرایه راهش را از پدرم قرض کرد. 🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰 واژه یاب: 🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰 برداشتها: 1️⃣الگوی موفق در زهد و تبلیغ و صدقه 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 https://eitaa.com/kashkole_tabligh
دختر من جزء پیشتازان است! چون حضرت زهرا علیها السلام از خانه بیرون آمد سلمان فارسی به چادر نگاهی کرده و گریست و گفت: «وای از اندوه و غم! دختران قیصر و کسری، دیبا و حریر بر تن دارند و دختر محمّد (صلی الله علیه و آله) چادری پشمینه‌ی کهنه دارد که دوازده جای آن وصله شده است»! چون فاطمه (سلام الله علیها) بر پیامبر (صلی الله علیه و آله) وارد شد عرض کرد: «ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله)! سلمان از پوشش من در شگفت شد؛ قسم به آنکه تو را به حقّ مبعوث کرد، پنج سال است که من و علی (علیه السلام) جز یک پوست گوسفند نداریم که روزها شترمان بر روی آن علف می‌خورد و چون شب شود آن را به‌عنوان فرش می‌گسترانیم؛ و بالش ما از پوستی است که درون آن از لیف خرما پُر شده است». پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: «ای سلمان (رحمة الله علیه)! دختر من [در ترک دنیا و زهد و توجّه به خدا] جزو پیشتازان است». ...یَا سَلْمَانُ (رحمة الله علیه) إِنَّ ابْنَتِی لَفِی الْخَیْلِ السَّوَابِقِ... بحار الانوار ج ۴۳ ص ۷۸ روایت داستانی 🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 https://eitaa.com/kashkole_tabligh
😂 خاطره‌ای طنز از علامه جعفری: 🔺مردم مرا با آخوند خوش‌تیپ اشتباه گرفتند! [۱] 🔻به گزارش خبرگزاری حوزه، علامه محمدتقی جعفری در خاطره‌ای آموزنده و حکیمانه از خود فرموده بود: ▪️سالها قبل از انقلاب، کتابی در پاسخ به بعضی شبهات روز نوشته بودم. شیخ محمدصالح مازندرانی آن را خواند و پسندید. پیام داد که به شهر آنها بروم تا به بهانه بزرگداشت من، مسائل روز اسلامی را تبلیغ کنیم. 🔺بلیط قطار خریدم و سوار شدم. با خود گفتم ای کاش همسفری اهل علم و کتاب نصیبم شود تا با مباحثه، راه کوتاه شود! دیدم سید معمم بلند قدی به سمت کوپه من می‌آید. چهره زیبا، لباس فاخر، ریش آراسته و عمامه مرتبی داشت. ▪️گفتم خدا را شکر که دانشمندی همسفرم شد! شادمانیم دیری نپایید دهان که باز کرد، دریافتم جز چند متر پارچه عمامه، از دانش بهره‌ای ندارد. به ایستگاه مقصد که رسیدیم جمعیت فراوانی از متدینین با پلاکارد خوش‌آمد، روی سکّو منتظر بودند. 🔺مومنین به قطار ریختند دو آخوند دیدند؛ من و سید خوش بر و بالا! بدون لحظه‌ای تردید، سید را کول کردند و با سلام و صلوات به طرف ماشین‌ها دویدند. به هر کس التماس کردم که مرا هم سوار کند و تا شهر برساند، قبول نکرد که نکرد! گفتند آقا ما را برای استقبال ملّای دانشمند فرستاده است جای اضافی نداریم و مسافر نمی‌بریم. 🚌 🚎 🚗 ماشین زیبای حامل آقا سید در جلوی دهها ماشین و مینی‌بوس مملو از استقبال‌کنندگانِ صلوات‌گو، راه افتاد و رفت. 🔺به جان کندن، وسیله‌ای یافتم و خودم را به خانه میزبان رساندم. دقایقی بود که سید به آقا رسیده بود و طرفین، تازه اصل ماجرا را فهمیده بودند. 🔹خودم را معرفی کردم. آقا مرا کنار خود جای داد و اکرام نمود. آن وقت، سر در گوشم کرد و به مطایبه فرمود: ▪️آشیخ! مردم حق داشتند که اشتباه گرفتند. آخر، این هم سر و شکل و لهجه است که تو داری؟ ملّا که هیچ، به آدمیزاد هم نمی‌مانی! 😂 ✅ علامه جعفری قصه را تعریف می‌کرد و خودش همراه ما می‌خندید. از یادآوری تحقیرهایی که دیده بود، سرسوزنی تکدر نداشت؛ تفریح هم می‌کرد! در آن اتاق کوچک مملو از کتاب، در آن ردای ارزان کهنه، روحی عظیم خانه کرده بود! نور به قبرش ببارد! استاد؛ آن روز، یادمان داد که عقل مردم به چشمشان است.[۲] ✅ ✅ ✅ ✨شادی روح آن عالم وارسته؛ هدیه بفرمایید سه قل هوالله و یک صلوات بر محمد و آل محمد __پ. ۱. به نقل از خبرگزاری رسمی حوزه ۲. کتاب جاودان اندیشه، ص ۲۳۹. 🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 https://eitaa.com/kashkole_tabligh