📖 وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكًا وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَىٰ
❌ ﻭ ﻫﺮ ﻛﺲ ﺍﺯ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﻣﻦ [ ﻛﻪ ﺳﺒﺐ ﻳﺎﺩ ﻧﻤﻮﺩﻥ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺩﺭ ﻫﻤﻪ ﺍﻣﻮﺭ ﺍﺳﺖ ] ﺭﻭﻱ ﺑﮕﺮﺩﺍﻧﺪ ، ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻭ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺗﻨﮓ [ ﻭ ﺳﺨﺘﻲ ] ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ، ﻭ ﺭﻭﺯ ﻗﻴﺎﻣﺖ ﺍﻭ ﺭﺍ #ﻧﺎﺑﻴﻨﺎ ﻣﺤﺸﻮﺭ ﻣﻰﻛﻨﻴﻢ.
📖 قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَىٰ وَقَدْ كُنتُ بَصِيرًا
ﻣﻰﮔﻮﻳﺪ: ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ ! ﺑﺮﺍﻱ ﭼﻪ ﻣﺮﺍ ﻧﺎﺑﻴﻨﺎ ﻣﺤﺸﻮﺭ ﻛﺮﺩﻱ ، ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻲ ﻛﻪ [ ﺩﺭ ﺩﻧﻴﺎ ]ﺑﻴﻨﺎ ﺑﻮﺩم؟
📖 قَالَ كَذَٰلِكَ أَتَتْكَ آيَاتُنَا فَنَسِيتَهَا وَكَذَٰلِكَ الْيَوْمَ تُنسَىٰ
⭕️ [ﺧﺪﺍ] ﻣﻰﮔﻮﻳﺪ : ﻫﻤﻴﻦ ﮔﻮﻧﻪ ﻛﻪ ﺁﻳﺎﺕ ﻣﺎ ﺑﺮﺍﻱ ﺗﻮ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻛﺮﺩﻱ ﺍﻳﻦ ﭼﻨﻴﻦ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻣﻰﺷﻮﻱ.
#کلیدبهشت💛
@Kelidebeheshte
⚠️ با ما همراه باشید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍در آخرین پنجشنبه ماه
چقدر جاے خالے
بعضیها رو زیاد احساس میڪنیم...
به رسم ڪهن،
یاد میڪنیم از آنها ڪه
وقتشان و مڪانشان از ما جداست..
یاد میڪنیم از آنها ڪه دلتنگشان میشویم..
یاد میڪنیم از آنها ڪه هنوز دوستشان داریم..
دلمان گرم به خاطره پدرهایے ڪه نیستند،
مادرهایے ڪه رفته اند..
فرزندانیڪه زودتر ازپدرومادرشان رفتهاند
دلمان گرم
بیاد خواهرها و برادرهایے ڪه سفر ڪردند..
فاتحه اے ره توشه میڪنیم.. باشد ڪه
پروردگار بیامرزدشان و بیامرزدمان..
🌹 اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ 🌹
#کلیدبهشت💛
@Kelidebeheshte
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🌸
🔶توجه🔔توجه🔶 🍃
🌸
🍃
🌸
🍃
♥️نمازشب_بیست_وچهارم_ماه_مبارک _رمضان_الکریم♥️
#ثواب_نماز🎁
💌هرکس این نماز را بخواند، درهای آسمان برای او گشوده می شود.💌
💎از امیرالمومنین علی (علیه السلام) روایت است که فرمودند:💎
🔮نماز شب بیست و چهارم ماه مبارک رمضان الکریم،هشت رکعت است، که در هر رکعت، بعد از سورهء حمد، هر سوره ای بخواهد بخواند.🔮
📓#منبع:{وسایل الشیعه.ج5.ص188}📚
🤲🏻#التماس_دعا🦋
#یاعلی✋🏻
🔑🌹کلیدبهشت🔑🌹
https://eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19
نشر این پیام #صدقه_جاریه است 💌
📡 حداقل برای ☝️🏻 نفر ارسال کنید.
رمان نهم کانال
❤ #عاشقانه_ای_برای_تو ❤
نویسنده: شهید سیدطاها ایمانی
(نویسنده شخصا با شخصیت اصلی داستان مصاحبه کرده و آٖن را به رشته تحریر در آورده)
🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑
@kelidebeheshte
🍁#عاشقانه_ای_برای_تو🍁
#قسمت_اول
توی دانشگاه مشهور بود به اینکه نه به دختری نگاه می کنه و نه اینکه، تا مجبور بشه با دختری حرف می زنه ... هر چند، گاهی حرف های دیگه ای هم پشت سرش می زدن ...
توی راهرو با دوست هام ایستاده بودیم و حرف می زدیم که اومد جلو و به اسم صدام کرد ... خانم همیلتون می تونم چند لحظه باهاتون صحبت کنم؟
کنجکاو شدم ...
پسری که با هیچ دختری حرف نمی زد با من چه کار داشت؟
دنبالش راه افتادم و رفتیم توی حیاط دانشگاه بعد از چند لحظه این پا و اون پا کردن و رنگ به رنگ شدن؛ گفت:
میخواستم ازتون درخواست ازدواج کنم؟
چنان شوک بهم وارد شد که حتی نمی تونستم پلک بزنم ...
ما تا قبل از این، یک بار با هم برخورد مستقیم نداشتیم ...
حتی حرف نزده بودیم ...
حالا یه باره پیشنهاد ازدواج ؟
پیشنهاد احمقانه ای بود ...
اما به خاطر حفظ شخصیت و ظاهرم سعی کردم خودم رو کنترل کنم و محترمانه بهش جواب رد بدم ...
بادی به غبغب انداختم و گفتم: می دونم من زیباترین دختر دانشگاه هستم اما ...
پرید وسط حرفم ...
به خاطر این نیست ... .
در حالی که دل دل می زد و نفسش از ته چاه در میومد ...
دستی به پیشانی خیس از عرق و سرخ شده اش کشیده و ادامه داد: دانشگاه به شدت من رو تحت فشار گذاشته که یا باید یکی از موارد پیشنهادی شون رو قبول کنم یا اینجا رو ترک کنم ...
برای همین تصمیم به ازدواج گرفتم ...
شما بین تمام دخترهای دانشگاه رفتار و شخصیت متفاوتی دارید ...
رفتار و نوع لباس پوشیدن تون هم ...
همین طور صحبتش رو ادامه می داد و من مثل آتشفشان در حال فوران و آتش زیر خاکستر بودم ...
تا اینکه این جمله رو گفت: طبیعتا در مدت ازدواج هم خرج شما با منه ...
دیگه نتونستم طاقت بیارم و با تمام قدرت خوابوندم زیر گوشش ...
🍁شهید طاها ایمانی🍁
🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑
@kelidebeheshte
🍁#عاشقانه_ای_برای_تو🍁
#قسمت_دوم
تو با خودت چی فکر کردی که اومدی به زیباترین دختر دانشگاه که خیلی ها آرزو دارن فقط جواب سلام شون رو بدم؛ پیشنهاد میدی؟ من با پسرهایی که قدشون زیر 190 باشه و هیکل و تیپ و قیافه شون کمتر از تاپ ترین مدل های روز باشه اصلا حرف هم نمیزنم چه برسه ...
از شدت عصبانیت نمی تونستم یه جا بایستم ... دو قدم می رفتم جلو، دو قدم برمی گشتم طرفش ...
اون وقت تو ..
. تو پسره سیاه لاغر مردنی که به زور به 185 میرسی ...
اومدی به من پیشنهاد میدی؟
به من میگه خرجت رو میدم ...
تو غلط می کنی ...
فکر کردی کی هستی؟ ...
مگه من گدام؟
یه نگاه به لباس های مارکدار من بنداز ...
یه لنگ کفش من از کل هیکل تو بیشتر می ارزه ... .
و در حالی که زیر لب غرغر می کردم و از عصبانیت سرخ شده بودم ازش دور شدم ... دوست هام دورم رو گرفتن و با هیجان ازم در مورد ماجرا می پرسیدن ...
با عصبانیت و آب و تاب هر چه تمام تر داستان رو تعریف کردم ...
هنوز آروم نشده بودم که مندلی با حالت خاصی گفت: اوه فکر کردم چی شده؟
بیچاره چیز بدی نگفته...
کاملا مودبانه ازت خواستگاری کرده و شرایطی هم که گذاشته عالی بوده ...
تو به خاطر زیبایی و ثروتت زیادی مغروری ... .
خدای من ...
باورم نمی شد دوست چند ساله ام داشت این حرف ها رو می زد ...
با عصبانیت کیفم رو برداشتم و گفتم: اگر اینقدر فوق العاده است خودت باهاش ازدواج کن ...
بعد هم باهاش برو ایران، شتر سواری ...
اومدم برم که گفت: مطمئنی پشیمون نمیشی؟ ... .
باورم نمی شد ...
واقعا داشت به ازدواج با اون فکر می کرد ...
داد زدم: تا لحظه مرگ !!!
و از اونجا زدم بیرون ...
🍁شهید طاها ایمانی 🍁
🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑
@kelidebeheshte
🍁 #رمان_عاشقانهای_برای_تو 🍁
#قسمت_سوم
چند روز پام رو از خونه بیرون نگذاشتم ...
غرورم به شدت خدشه دار شده بود ...
تا اینکه اون روز مندلی زنگ زد و گفت که به اون پیشنهاد ازدواج داده و در کمال ادب پیشنهادش رد شده ...
و بهم گفت یه احمقم که چنین پسر با شخصیت و مودبی رو رد کردم و ...
دیگه خون جلوی چشمم رو گرفته بود ...
می خواستم به بدترین شکل ممکن حالش رو بگیرم ...
پس به خاطر لباس پوشیدن و رفتارم من رو انتخاب کردی ...
من اینطوری لباس می پوشیدم چون در شان یک دختر ثروتمند اصیل نیست که مثل بقیه دخترها لباس بپوشه و رفتار کنه ...
همون طور که توی آینه نگاه می کردم، پوزخندی زدم و رفتم توی اتاق لباس هام ... گرون ترین، شیک ترین و زیباترین تاپ و شلوارک مارکدارم رو پوشیدم ...
موهام رو مرتب کردم ...
یکم آرایش کردم ...
و رفتم دانشگاه ...
از ماشین که پیاده شدم واکنش پسرها دیدنی بود ...
به خودم می گفتم اونم یه مرده و ته دلم به نقشه ای که براش کشیده بودم می خندیدم ...
🍁شهید طاها ایمانی🍁
🍁#رمان_عاشقانه_ای_برای_تو 🍁
#قسمت_چهارم
بالاخره توی کتابخونه پیداش کردم ...
رفتم سمتش و گفتم:
آقای صادقی، می تونم چند لحظه باهاتون خصوصی صحبت کنم ...
سرش رو آورد بالا، تا چشمش بهم افتاد ... چهره اش رفت توی هم ...
سرش رو پایین انداخت، اصلا انتظار چنین واکنشی رو نداشتم ...
دوباره جمله ام رو تکرار کردم ...
همون طور که سرش پایین بود گفت:
لطفا هر حرفی دارید همین جا بگید ...
رنگ صورتش عوض شده بود ...
حس می کردم داره دندون هاش رو محکم روی هم فشار میده ...
به خودم گفتم: آفرین داری موفق میشی ...
مارش پیروزی رو توی گوش هام می شنیدم
با عشوه رفتم طرفش، صدام رو نازک کردم و گفتم:
اما اینجا کتابخونه است ...
حالتش بدجور جدی شد ...
الانم وقت نمازه ...
اینو گفت و سریع از جاش بلند شد ...
تند تند وسایلش رو جمع می کرد و می گذاشت توی کیفش ...
مغزم هنگ کرده بود ...
از کار افتاده بود ...
قبلا نماز خوندنش رو دیده بودم و می دونستم نماز چیه ...
دویدم دنبالش و دستش رو گرفتم ...
با عصبانیت دستش رو از توی دستم کشید ...
با تعجب گفتم: داری میری نماز بخونی؟
یعنی، من از خدا جذاب تر نیستم؟
سرش رو آورد بالا ...
با ناراحتی و عصبانیت، برای اولین بار توی چشم هام زل زد و خیلی محکم گفت: نه ...
🍁شهید طاها ایمانی 🍁
🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑
@kelidebeheshte
🍁#عاشقانه_ای_برای_تو🍁
#قسمت_پنجم
غرورم له شده بود ...
همه از این ماجرا خبردار شده بودن ...
سوژه مسخره کردن بقیه شده بودم ...
بدتر از همه زمانی بود که دوست پسر سابقم اومد سراغم و بهم گفت:
اگر اینقدر بدبخت شدی که دنبال این مدل پسرها راه افتادی،حاضرم قبولت کنم برگردی پیشم؟
تا مرز جنون عصبانی بودم ...
حالا دیگه حتی آدمی که خودم ولش کرده بودم برام ژست می گرفت ...
رفتم دانشگاه سراغش ...
هیچ جا نبود ...
بالاخره یکی ازش خبر داشت ...
گفت: به خاطر تب بالا بیمارستانه و احتمالا چند روز دیگه هم نگهش دارن ...
رفتم خونه ...
تمام شب رو توی حیاط راه می رفتم ...
مرگ یا غرور؟
زندگی با همچین آدمی زیر یک سقف و تحملش به عنوان شوهر، از مرگ بدتر بود ...
اما غرورم خورد شده بود ...
پسرهایی که جرات نگاه کردن بهم رو هم نداشتن حالا مسخره ام می کردن و تیکه می انداختن ...
عین همیشه لباس پوشیدم ، بلوز و شلوار ...
بدون گل و دست خالی رفتم بیمارستان ، در رو باز کردم ...
و بدون هیچ مقدمه ای گفتم:
باهات ازدواج می کنم ...!
🍁شهید طاها ایمانی🍁
🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑
@kelidebeheshte
👣 قدم گذاشتن بر #بهشت_الهی
✍پیغمبراکرم (صلواتاللهعلیه) فرمودند:
هر گامی که انسان به سوی #نمازجمعه در روز جمعه برمیدارد، بر بهشت میگذارد و گناهانش میریزد.
👥👤 #یاران_حضرت_مهدی (ارواحنافداه) را در نمازجمعهها میتوان پیدا کرد. نمیشود یک جایی نمازجمعه باشد و یک عدهای در خانهها معطّل باشند و مشغول نماز فرادی و یا در مهمانیها و امثال اینها باشند؛ البته یکی دو بار اشکالی ندارد ولی اگر همیشه اینطور باشد، آنوقت نباید توقع داشته باشند که در کنار حضرت باشند.
#استاد_حاج_على_اکبرى
🆔 لینک کانال 👇🏻
#کلیدبهشت💛
@Kelidebeheshte