#سیره_علما
📖 در ایام گذشته، در بین جوانان متمکن مرسوم بود که برای زیبایی، دندانهای خود را به طلا مزیّن میکردند.
پدر بنده در همسایگی مرحوم #شیخ_مرتضی_زاهد مغازهای داشت. معظم له برای ارتزاق روزمره زندگی خویش از مرحوم پدرم مایحتاج مخصوصی را خرید میکرد و هر دو الی سه ماه، بدهی خویش را بنابر قراردادی که فیمابین آنها بود، تصفیه میکرد.
مرحوم پدرم شاگردی به نام حسین آقا داشت. ایشان برایم نقل کرد: روزی مرحوم شیخ برای خرید جنس به درب مغازه آمد. مرحوم پدرت با دیدن ایشان لبخندی بر لبانش نقش بست. آن جناب چشمش به دندانهای مزیّن به طلا شده ایشان افتاد و بلافاصله فرمود: «اصغر آقا حیف تو نیست که دندانهای خود را به طلا زینت کردهای؟» و پس از گرفتن جنس مورد نیاز خود خداحافظی کرد و تشریف برد.
حسین آقا به من گفت: فردای آن روز، مرحوم پدرت به دندانسازی مراجعه و روکشهای طلا را از دندانهای خود خارج کرد.
تأثیر کلام جناب شیخ اینچنین بود که با یک جمله کوتاه (اصغر آقا حیف تو نیست...) پدرم را که در عنفوان جوانی بود، متحول کرد.
#برشی_از_کتاب
📘 #خاطراتی_از_صالحان
🖋 #احمد_شهامتپور
برای خرید کتاب کلیک کنید👇
http://ketabejamkaran.ir/4289
@ketabeJamkaran
#سیره_علما
📖مرحوم آقا سیدحسن موسوی(کاسبی متدین و باتقوا که در محله حمام گلشن مغازه داشت):
در جوانی پسازآنکه متأهل شدم و خداوند فرزندی عنایت کرده بود، به پادردی شدید مبتلا شدم و هرچه به اطبّا مراجعه میکردم نتیجهای نمیگرفتم و روزبهروز بر شدت دردم افزوده میشد.
تا جایی که ساق پاهایم به رانم چسبید و از راه رفتن عاجز گردیدم و اگر احیاناً به طبیبی میخواستم مراجعه کنم بستگانم مرا به کول میگرفتند.
آنچه سرمایه داشتم هزینه کردم و کمترین نتیجهای نگرفتم.
از یک طرف مسئولیت اهلوعیال، از طرفی از دست دادن سرمایه کسب و از طرفی مصیبت از پا افتادن و بالاتر از همه، اینکه این مشکلات در جوانی و اول زندگی، چون طوفانی به وجودم هجوم آورده بود و از زندگانی مأیوس شده بودم، ازخودبیخود شدم و جدّ بزرگوارم، حضرت موسی بن جعفر؟عهما؟ را مخاطب قرار دادم: «یا جداه! اگر از فردا کسی به من بگوید سیّد، او را ناسزا میگویم»؛ درحالیکه وجودم را سراسر غم و اندوه فرا گرفته بود به خواب رفتم. ناگهان متوجه شدم آقایی بزرگوار در کمال عظمت و هیبت و نورانیت در مقابلم ایستاده است. ایشان با تشدد فرمودند: «سیّد این چه غلطی بود که کردی؟ برخیز برو وضو بگیر و نمازت را بخوان».
من از وحشت از خواب بیدار شدم و سراسیمه به قصد وضو به طرف حوض رفتم. صورت و دستهایم را شستم. مسح سر کشیدم. هنگامی که میخواستم مسح پا بکشم با خود گفتم من که پایم قابل حرکت نبود! خوابم یا بیدارم؟! پسازآنکه یقین کردم که بیدارم، مطمئن شدم که مورد توجه و شفای جدّ بزرگوارم واقع گردیدهام. مسح پایم را کشیدم و مشغول نماز صبح شدم. پس از نماز از نعمت سلامتی سپاسگزاری کردم و بابت سخنم، از جدّ بزرگوارم عذرخواهی کردم.
#برشی_از_کتاب
📘 #خاطراتی_از_صالحان
🖋 #احمد_شهامت_پور
#بزودی
@ketabeJamkaran
#سیره_علما
📖 حجتالاسلام #حاج_آقا_مسلم_اسماعیلی، حسینیه مرحوم #حاج_آقا_فخر را که شبهای جمعه ذکر صلوات و دعای توسلی برقرار است، با علاقه و اخلاص زائدالوصفی مدیریت می نمایند و حقاً راهی را که مرحوم حاج آقا فخر در زمان حیاتشان در راستای #ترویج_مذهب_جعفری و مکتب اهلبیت(ع) و دستگیری از محتاجان و کمکهای مادی به فقرا و ارشادات معنوی به دوستان طی میکردند، این شاگرد مخلص هم در همان طریق گام نهاده و درب خانه خود را شبانهروز در راه محبت اهلبیت(ع) و استاد عزیزش به روی مستمندان و محتاجان از بندگان خدا از باب «الفقراء عیالی» باز کرده است و تهیه جهیزیه برای ازدواج خانوادههای بیبضاعت تا قرضالحسنه دادن به محتاجان، و ذبح گوسفندان و تقسیم در بین فقرای شهر مقدس قم و ارسال البسه و ظروف به خانه مستمندان و در یک کلمه، اداره زندگی گروهی از محتاجان را برعهده گرفته است و همه این خدمات مخلصانه و بیشائبه را برای #رضای_خداوند متعال و علاقه به راهی که از استاد گرانمایه خود اتخاذ کرده است و بهمنظور ادامه راه او، طی طریق مینماید.
📘 #خاطراتی_از_صالحان
🖋 #احمد_شهامتپور
#بزودی
📘📘📘📘📘
✅ کانال رسمی انتشارات کتاب جمکران:
@ketabeJamkaran
ا❁﷽❁ا
🟢#تهران میسوخت جز یک نقطه!
📖شغلش رانندگی بود. اما به قول #حاج_شیخ_احمد_مجتهدی پیغمبر شوفرها بود! چرا که علما و برزگان بسیاری را دیده بود و صاحب کراماتی بود و کارهایش حجتی بود برای تمام هم صنفانش. شبی از شبهای سال 1320 شمسی در آن زمانی که #متفقین روسی و انگلیسی ایران را اشغال کرده بودند و باعث #قحطی در سراسر ایران شده بودند، #سیّد_عباس_شوفر خوابی دید. در عالم خواب شهر #تهران کاملاً در آتش میسوخت و شعله های آتش به آسمان زبانه میکشید، به جز نقطهای از تهران.
پرسیده بود: چه شده است که همه تهران در آتش میسوزد، جز آن مکان که خاموش است؟ شنیده بود: آن مکان محله #حمام_گلشن است. محلهای که قرآن ناطق یعنی #آقا_شیخ_مرتضی_زاهد در آنجا حضور دارد.
📘 #خاطراتی_از_صالحان
🖋 #احمد_شهامت_پور
💥 #بزودی با ویراست جدید
📘📘📘📘📘
♦️ #سیره_علما
✅ کانال رسمی انتشارات کتاب جمکران:
@ketabeJamkaran
ا❁﷽❁ا
🟢#دعای_ندبه در محضر حضرت...
📜نزدیک به سی سال شده بود که در منزل سیدها #دعای_ندبه می خواند، حدیث می گفت و موعظه می کرد. روز جمعهای بود مجلس آماده تشریففرمایی جناب #شیخ_مرتضای_زاهد.
آن روز، #آقا_سیّد_کریم_محمودی، معروف به #کفاش، نیز در مجلس شرکت کرده بود. کفاشی که گاه به محضر #حضرت_بقیة_الله(عج) شرفیاب میشده است.
آن روز، مجلس #دعای_ندبه حال و هوایی دیگر داشت. مجلس که خالی از اغیار شد، #سیّد_کریم سر در گوش شیخ نهاد و به شیخ خبر داد که مولا و سرورشان در مجلس دعا حضور داشته است. #سید_کریم_کفاش جای نشستن حضرت را هم نشان داده بود...
♻️برگرفته از:
📙#خاطراتی_از_صالحان
🖋 #احمد_شهامت_پور
💥 #بزودی با ویراست جدید
📘📘📘📘📘
♦️#داستانک_مهدوی
✅ کانال رسمی انتشارات کتاب جمکران:
@ketabeJamkaran
ا❁﷽❁ا
🟢عنایت پیامبر(ص) به #مفاتیح_الجنان
📖#شیخ_عباس_قمی کتاب مفاتیح الجنانش را نوشته بود و آورده بود برای #آیت_الله_بروجردی تا آن را ویرایش کند و بعد از آن به چاپ برساند.
آیت الله بروجردی هم اگرچه اشتغالات زیادی داشت ولی قبول کرده بود. کار را در اسرع وقت آماده کرده و تحویل داد. شب در عالم رؤیا #پنج_تن_آل_عبا را دیده بود، #حضرت_رسول(ص) برخاسته و عبایی را که در دست داشته بر دوش آیتالله بروجردی انداخته بود.
در عالم خواب به او الهام کرده بودند، این افتخاری است که بهدلیل تصحیح و غلطگیری کتاب مفاتیح الجنان شیخ عباس قمی نصیبش شده است.
آیتالله بروجردی داستان این رویایش را برای نزدیکانش تعریف کرده بود...
📘 #خاطراتی_از_صالحان
🖋 #احمد_شهامت_پور
برای تهیه کتاب کلیک کنید👇
🛒https://ketabejamkaran.ir/4289
📘📘📘📘📘
♦️ #سیره_علما
✅ کانال رسمی انتشارات کتاب جمکران:
@ketabeJamkaran
🟢شاگردی که مسیر استادش را طی کرد.
📖شب به نیمه نزدیک میشد. تهران در تاریکی مطلق فرو رفته بود. اوباش و قدارهبندها به انتظار نشسته بودند که بیچارهای را در تاریکی شب لخت کنند و هستی او را به غارت ببرند.
آن شب #مجلس_درس و #موعظه #شیخ_مرتضی_زاهد به طول انجامیده بود.
در تاریکی شب، جوان نورسی (#مرحوم_حاج_سیّد_مهدی_خرازی) که از شاگردان #شیخ_مرتضی بود، با طمأنینه خاطر عبور میکرد. فرو رفته در عالم معنویت و نه توجهی به تاریکی شب و نه ترسی از آن داشت...
به درب منزل که رسید، شب به نیمه رسیده بود. درب را بسته دید. خواست کوبه درب را به صدا درآود که یادش آمد در این وقت شب مادرش به خواب رفته است.
در تحیّر بود که ناخودآگاه دستش بهسوی درب خانه رفت و درب بدون فشار باز شد...!
مادر در خواب بود اما غذای فرزند را روی شعله سهپایه قرار داده بود.
غذا را آهسته تناول کرد و به بستر خواب رفت.
اذان صبح که برای نماز بیدار شد، مادرش بالای سرش بود با کمال تعجب.
میگفت: «سیّد مهدی تو چگونه داخل منزل شدی؟ من که کلون درب خانه را انداخته بودم!»
تازه به خود آمد، اینکه درب بسته در نیمهشب به رویش باز شده بود عنایتی بود از سوی خدا و کرامتی از جناب شیخ...
📘 #خاطراتی_از_صالحان
🖋 #احمد_شهامت_پور
برای تهیه کتاب کلیک کنید👇
🛒https://ketabejamkaran.ir/4289
📘📘📘📘📘
♦️ #سیره_علما
✅ کانال رسمی انتشارات کتاب جمکران:
@ketabeJamkaran
🟢عنایت #حاج_شیخ_حسنعلی_نخودکی(ره)
📖#سید_مهدی_خرازی(ره): زمانی قصد #زیارت و تشرف به خدمت #حضرت_ثامن_الحجج(ع) را داشتم. اخوی بنده، مرحوم #حاج_سیّد_مصطفی_خرازی(ره) فرمودند چنانچه مشرّف شدی و پس از زیارت موفق به دیدار جناب #حاج_شیخ_حسنعلی_نخودکی(ره) شدی سلام بنده را خدمت ایشان عرض نما و برای سلامتی کسالت حقیر، درخواست دعا کن؛ زیرا مدتی است که به دلدرد مزمن مبتلا شده و هرچه به اطباء مراجعه کرده ام نتیجه ای نگرفته ام. شاید به برکت انفاس قدسیه ایشان، خداوند متعال حقیر را شفا عنایت فرماید.
پسازآنکه به زیارت حضرت ثامنالحجج(ع) مشرف شدم، به محضر جناب حاج شیخ رسیدم. هنگام مراجعت پیغام اخوی را به ایشان عرض کردم.
#حاج_شیخ_حسنعلی_نخودکی(ره)پس از دعا برای اخوی، از زیر تشکی که بر روی آن جلوس کرده بودند #انجیری درآورده و به حقیر عنایت کردند و فرمودند این انجیر را میل کن. انشاءالله تعالی درد معده اخوی خوب خواهد شد.
من در ذهنم گذشت که معده اخوی مبتلا به درد است، معده من که سالم است، به چه دلیل من انجیر بخورم و درد معده اخوی که هزار کیلومتر با من فاصله دارد خوب شود!
درهرصورت حقیر انجیر را در حضور جناب حاج شیخ به امر ایشان تناول کردم. پس از استجازه از محضر معظم له مرخص گردیدم و به تهران مراجعت و چون اخوی را ملاقات کردم، ایشان به من فرمودند: قبل از آنکه شما به تهران بیایی دلدرد من خوب شد و اثری از درد در من نیست.
📘 #خاطراتی_از_صالحان
🖋 #احمد_شهامت_پور
برای تهیه کتاب کلیک کنید👇
🛒https://ketabejamkaran.ir/4289
📘📘📘📘📘
♦️ #سیره_علما
✅ کانال رسمی انتشارات کتاب جمکران:
@ketabeJamkar
ا❁﷽❁ا
🟢نوشتن نامه به حضرت...
📜مرحوم #حاج_شیخ_عبدالعلی_تهرانی، فرمودند: #آقا_شیخ_مرتضی_زاهد هرگاه مشکلی برایشان پیش میآمد عریضه ای به محضر #حضرت_ولی_عصر(عج) می نوشتند و به چشمه علی در بینِ راه مزار #حضرت_عبدالعظیم می انداختند. یکبار مرحوم شیخ نامه مستور در گل را به طرف نهر آب رها می نماید و بر طبق دستور، دو تن از نواب حضرت به نام های #عثمان_بن_سعید و #محمد_بن_عثمان را صدا میزند و درخواست می نماید که نامه وی را به محضر حضرتش ارسال نمایند. هنگامی که نامه به طرف آب نزدیک میشود دستی از درون آب ظاهر شده، نامه را قبل از آنکه به درون آب بیفتد، میگیرد و ناپدید می شود...
♻️برگرفته از:
📙#خاطراتی_از_صالحان
🖋 #احمد_شهامت_پور
برای خرید کتاب کلیک کنید👇
https://ketabejamkaran.ir/4289
📘📘📘📘📘
♦️#داستانک_مهدوی
✅ کانال رسمی انتشارات کتاب جمکران:
@ketabeJamkaran
🟢مؤثرترین راه #تزکیه_نفس
📖از علمای وارسته و مهذب تهران بود. شبی در عالم رؤیا وارد صحن مسجد جامع تهران شد. مشاهده کرد حوض مسجد از شدت سرما یخ بسته است.
جناب #آقا_شیخ_مرتضی_زاهد را دید که وارد صحن مسجد شد. بهجای آنکه حوض را دور بزند، پا بر یخ حوض نهاد و از روی یخهای حوض گذشت.
او هم خواست از جناب شیخ متابعت کند اما ترسید یخ حوض بشکند؛ حوض را دور زد.
نزد شیخ آمد و پرسید چگونه از روی یخهای حوض عبور کرده است؟
جناب شیخ در جواب گفته بود: «با #ترک_محرمات و #اتیان_به_واجبات به این مقام میرسید».
صبح که از خواب بیدار شده بود نزد شیخ مرتضی زاهد رفته بود. خوابش را تعریف کرده بود بدون اینکه از سؤال و جواب در خوابش سخنی بگوید.
شیخ مرتضی پس از کمی تأمل عنوان کرده بود: «با ترک محرمات و اتیان به واجبات به این مقام میرسید».
📘 #خاطراتی_از_صالحان
🖋 #احمد_شهامت_پور
برای تهیه کتاب کلیک کنید👇
🛒https://ketabejamkaran.ir/4289
📘📘📘📘📘
♦️ #سیره_علما
✅ کانال رسمی انتشارات کتاب جمکران:
@ketabeJamkaran
ا❁﷽❁ا
🟢سفارش شده حضرت...
📜#آیت_الله_بهاءالدینی در مجلسی شرکت داشت.
پس از آنکه منبر به اتمام رسید واعظی کنارش نشست.
همان موقع، شخصی خدمت آیتالله شرفیاب شد و عرض سلام و ارادت کرد. سپس خداحافظی کرد و رفت.
آیتالله بهاءالدینی خطاب به واعظ پرسیده بود آیا این شخص را شناختی؟
واعظ به جا نیاورده بود. آیتالله بهاءالدینی معرفیاش کرده بود که ایشان همان #آقافخر_تهرانی معروف هستند.
گفته بود: امسال در عرفات در چادری که #حضرت_مهدی #بقیةالله_الاعظم(عج) تشریف داشتند به افرادی که محضر شریفش حضور داشتند سفارش حاج آقا فخر را کردهاند.
♻️برگرفته از:
📙#خاطراتی_از_صالحان
🖋 #احمد_شهامت_پور
برای خرید کتاب کلیک کنید👇
https://ketabejamkaran.ir/4289
📘📘📘📘📘
♦️#داستانک_مهدوی
✅ کانال رسمی انتشارات کتاب جمکران:
@ketabeJamkaran