eitaa logo
کتاب جمکران 📚
9.9هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
1.6هزار ویدیو
121 فایل
انتشارات کتاب جمکران دریچه‌ای رو به معرفت و آگاهی بزرگترین ناشر آثار مهدوی ناشر برگزیده کشور فروش کتاب و استعلام موجودی 📞02537842131 ارتباط با مدیرکانال 09055990313📱 🧔🏻 @ketabejamkaran_admin ⏰ ۸ الی ۱۵ 🏢قم، خیابان فاطمی، کوچه ۲۸، پلاک ۶
مشاهده در ایتا
دانلود
📖 در ایام گذشته، در بین جوانان متمکن مرسوم بود که برای زیبایی، دندان‎های خود را به طلا مزیّن می‌کردند. پدر بنده در همسایگی مرحوم مغازه‎ای داشت. معظم له برای ارتزاق روزمره زندگی خویش از مرحوم پدرم مایحتاج مخصوصی را خرید می‎کرد و هر دو الی سه ماه، بدهی خویش را بنابر قراردادی که فی‌مابین آن‌ها بود، تصفیه می‎کرد. مرحوم پدرم شاگردی به نام حسین آقا داشت. ایشان برایم نقل کرد: روزی مرحوم شیخ برای خرید جنس به درب مغازه آمد. مرحوم پدرت با دیدن ایشان لبخندی بر لبانش نقش بست. آن جناب چشمش به دندان‎های مزیّن به طلا شده‌ ایشان افتاد و بلافاصله فرمود: «اصغر آقا حیف تو نیست که دندان‎های خود را به طلا زینت کرده‌ای؟» و پس از گرفتن جنس مورد نیاز خود خداحافظی کرد و تشریف برد. حسین آقا به من گفت: فردای آن روز، مرحوم پدرت به دندان‎سازی مراجعه و روکش‎های طلا را از دندان‎های خود خارج کرد. تأثیر کلام جناب شیخ این‌چنین بود که با یک جمله کوتاه (اصغر آقا حیف تو نیست...) پدرم را که در عنفوان جوانی بود، متحول ‎کرد. 📘 🖋 برای خرید کتاب کلیک کنید👇 http://ketabejamkaran.ir/4289 @ketabeJamkaran
📖مرحوم آقا سیدحسن موسوی(کاسبی متدین و باتقوا که در محله حمام گلشن مغازه داشت): در جوانی پس‌ازآنکه متأهل شدم و خداوند فرزندی عنایت کرده بود، به پادردی شدید مبتلا شدم و هرچه به اطبّا مراجعه می‎کردم نتیجه‎ای نمی‎گرفتم و روزبه‌روز بر شدت دردم افزوده می‎شد. تا جایی که ساق پاهایم به رانم چسبید و از راه رفتن عاجز گردیدم و اگر احیاناً به طبیبی می‎خواستم مراجعه کنم بستگانم مرا به کول می‎گرفتند. آنچه سرمایه داشتم هزینه کردم و کمترین نتیجه‎ای نگرفتم. از یک طرف مسئولیت اهل‌وعیال، از طرفی از دست دادن سرمایه کسب و از طرفی مصیبت از پا افتادن و بالاتر از همه، اینکه این مشکلات در جوانی و اول زندگی، چون طوفانی به وجودم هجوم آورده بود و از زندگانی مأیوس شده بودم، ازخودبی‌خود شدم و جدّ بزرگوارم، حضرت موسی بن جعفر؟عهما؟ را مخاطب قرار دادم: «یا جداه! اگر از فردا کسی به من بگوید سیّد، او را ناسزا می‎گویم»؛ درحالی‌که وجودم را سراسر غم و اندوه فرا گرفته بود به خواب رفتم. ناگهان متوجه شدم آقایی بزرگوار در کمال عظمت و هیبت و نورانیت در مقابلم ایستاده است. ایشان با تشدد فرمودند: «سیّد این چه غلطی بود که کردی؟ برخیز برو وضو بگیر و نمازت را بخوان». من از وحشت از خواب بیدار شدم و سراسیمه به قصد وضو به طرف حوض رفتم. صورت و دست‎هایم را شستم. مسح سر کشیدم. هنگامی که می‎خواستم مسح پا بکشم با خود گفتم من که پایم قابل حرکت نبود! خوابم یا بیدارم؟! پس‌ازآنکه یقین کردم که بیدارم، مطمئن شدم که مورد توجه و شفای جدّ بزرگوارم واقع گردیده‌ام. مسح پایم را کشیدم و مشغول نماز صبح شدم. پس از نماز از نعمت سلامتی سپاسگزاری کردم و بابت سخنم، از جدّ بزرگوارم عذرخواهی کردم. 📘 🖋 @ketabeJamkaran
📖 حجت‌الاسلام ، حسینیه مرحوم را که شب‎های جمعه ذکر صلوات و دعای توسلی برقرار است، با علاقه و اخلاص زائدالوصفی مدیریت می‎ نمایند و حقاً راهی را که مرحوم حاج آقا فخر در زمان حیاتشان در راستای و مکتب اهل‌بیت(ع) و دستگیری از محتاجان و کمک‎های مادی به فقرا و ارشادات معنوی به دوستان طی می‎‌کردند، این شاگرد مخلص هم در همان طریق گام نهاده و درب خانه خود را شبانه‌روز در راه محبت اهل‌بیت(ع) و استاد عزیزش به روی مستمندان و محتاجان از بندگان خدا از باب «الفقراء عیالی» باز کرده است و تهیه جهیزیه برای ازدواج خانواده‌‎های بی‌‎بضاعت تا قرض‌الحسنه دادن به محتاجان، و ذبح گوسفندان و تقسیم در بین فقرای شهر مقدس قم و ارسال البسه و ظروف به خانه مستمندان و در یک کلمه، اداره زندگی گروهی از محتاجان را برعهده گرفته است و همه این خدمات مخلصانه و بی‌‎شائبه را برای متعال و علاقه به راهی که از استاد گران‎مایه خود اتخاذ کرده است و به‌منظور ادامه راه او، طی طریق می‎‌نماید. 📘 🖋 📘📘📘📘📘 ✅ کانال رسمی انتشارات کتاب جمکران: @ketabeJamkaran
ا❁﷽❁ا 🟢 می‌سوخت جز یک نقطه! 📖شغلش رانندگی بود. اما به قول پیغمبر شوفرها بود! چرا که علما و برزگان بسیاری را دیده بود و صاحب کراماتی بود و کارهایش حجتی بود برای تمام هم صنفانش. شبی از شب‎های سال 1320 شمسی در آن زمانی که روسی و انگلیسی ایران را اشغال کرده بودند و باعث در سراسر ایران شده بودند، خوابی دید. در عالم خواب شهر کاملاً در آتش می‌سوخت و شعله ‎های آتش به آسمان زبانه می‎کشید، به جز نقطه‌ای از تهران. پرسیده بود: چه شده است که همه تهران در آتش می‎سوزد، جز آن مکان که خاموش است؟ شنیده بود: آن مکان محله است. محله‌ای که قرآن ناطق یعنی در آنجا حضور دارد. 📘 🖋 💥 با ویراست جدید 📘📘📘📘📘 ♦️ ✅ کانال رسمی انتشارات کتاب جمکران: @ketabeJamkaran
ا❁﷽❁ا 🟢 در محضر حضرت... 📜نزدیک به سی سال شده بود که در منزل سیدها می خواند، حدیث می گفت و موعظه می کرد. روز جمعه‌ای بود مجلس آماده تشریف‌فرمایی جناب . آن روز، ، معروف به ، نیز در مجلس شرکت کرده بود. کفاشی که گاه به محضر (عج) شرفیاب می‎‌شده است. آن روز، مجلس حال و هوایی دیگر داشت. مجلس که خالی از اغیار شد، سر در گوش شیخ نهاد و به شیخ خبر داد که مولا و سرورشان در مجلس دعا حضور داشته است. جای نشستن حضرت را هم نشان داده بود... ♻️برگرفته از: 📙 🖋 💥 با ویراست جدید 📘📘📘📘📘 ♦️ ✅ کانال رسمی انتشارات کتاب جمکران: @ketabeJamkaran
ا❁﷽❁ا 🟢عنایت پیامبر(ص) به 📖 کتاب مفاتیح الجنانش را نوشته بود و آورده بود برای تا آن را ویرایش کند و بعد از آن به چاپ برساند. آیت الله بروجردی هم اگرچه اشتغالات زیادی داشت ولی قبول کرده بود. کار را در اسرع وقت آماده کرده و تحویل داد. شب در عالم رؤیا را دیده بود، (ص) برخاسته و عبایی را که در دست داشته بر دوش آیت‌الله بروجردی انداخته بود. در عالم خواب به او الهام کرده بودند، این افتخاری است که به‌دلیل تصحیح و غلط‌گیری کتاب مفاتیح الجنان شیخ عباس قمی نصیبش شده است. آیت‌الله بروجردی داستان این رویایش را برای نزدیکانش تعریف کرده بود... 📘 🖋 برای تهیه کتاب کلیک کنید👇 🛒https://ketabejamkaran.ir/4289 📘📘📘📘📘 ♦️ ✅ کانال رسمی انتشارات کتاب جمکران: @ketabeJamkaran
🟢شاگردی که مسیر استادش را طی کرد. 📖شب به نیمه نزدیک می‎شد. تهران در تاریکی مطلق فرو رفته بود. اوباش و قداره‌بندها به انتظار نشسته بودند که بیچاره‌ای را در تاریکی شب لخت کنند و هستی او را به غارت ببرند. آن شب و به طول انجامیده بود. در تاریکی شب، جوان نورسی () که از شاگردان بود، با طمأنینه خاطر عبور می‎کرد. فرو رفته در عالم معنویت و نه توجهی به تاریکی شب و نه ترسی از آن داشت... به درب منزل که رسید، شب به نیمه رسیده بود. درب را بسته دید. خواست کوبه درب را به صدا درآود که یادش آمد در این وقت شب مادرش به خواب رفته است. در تحیّر بود که ناخودآگاه دستش به‌سوی درب خانه رفت و درب بدون فشار باز شد...! مادر در خواب بود اما غذای فرزند را روی شعله سه‌پایه قرار داده بود. غذا را آهسته تناول کرد و به بستر خواب رفت. اذان صبح که برای نماز بیدار شد، مادرش بالای سرش بود با کمال تعجب. می‌گفت: «سیّد مهدی تو چگونه داخل منزل شدی؟ من که کلون درب خانه را انداخته بودم!» تازه به خود آمد، اینکه درب بسته در نیمه‌شب به رویش باز شده بود عنایتی بود از سوی خدا و کرامتی از جناب شیخ... 📘 🖋 برای تهیه کتاب کلیک کنید👇 🛒https://ketabejamkaran.ir/4289 📘📘📘📘📘 ♦️ ✅ کانال رسمی انتشارات کتاب جمکران: @ketabeJamkaran
🟢عنایت (ره) 📖(ره): زمانی قصد و تشرف به خدمت (ع) را داشتم. اخوی بنده، مرحوم (ره) فرمودند چنانچه مشرّف شدی و پس از زیارت موفق به دیدار جناب (ره) شدی سلام بنده را خدمت ایشان عرض نما و برای سلامتی کسالت حقیر، درخواست دعا کن؛ زیرا مدتی است که به دل‌درد مزمن مبتلا شده‎ و هرچه به اطباء مراجعه کرده‎ ام نتیجه‎ ای نگرفته‎ ام. شاید به برکت انفاس قدسیه ایشان، خداوند متعال حقیر را شفا عنایت فرماید. پس‌ازآنکه به زیارت حضرت ثامن‌الحجج(ع) مشرف شدم، به محضر جناب حاج شیخ رسیدم. هنگام مراجعت پیغام اخوی را به ایشان عرض کردم. (ره)پس از دعا برای اخوی، از زیر تشکی که بر روی آن جلوس کرده بودند درآورده و به حقیر عنایت کردند و فرمودند این انجیر را میل کن. ان‌شاءالله تعالی درد معده اخوی خوب خواهد شد. من در ذهنم گذشت که معده اخوی مبتلا به درد است، معده من که سالم است، به چه دلیل من انجیر بخورم و درد معده اخوی که هزار کیلومتر با من فاصله دارد خوب شود! درهرصورت حقیر انجیر را در حضور جناب حاج شیخ به امر ایشان تناول کردم. پس از استجازه از محضر معظم له مرخص گردیدم و به تهران مراجعت و چون اخوی را ملاقات کردم، ایشان به من فرمودند: قبل از آنکه شما به تهران بیایی دل‌درد من خوب شد و اثری از درد در من نیست. 📘 🖋 برای تهیه کتاب کلیک کنید👇 🛒https://ketabejamkaran.ir/4289 📘📘📘📘📘 ♦️ ✅ کانال رسمی انتشارات کتاب جمکران: @ketabeJamkar
ا❁﷽❁ا 🟢نوشتن نامه به حضرت... 📜مرحوم ، فرمودند: هرگاه مشکلی برایشان پیش می‎آمد عریضه ‎ای به محضر (عج) می ‎نوشتند و به چشمه علی در بینِ راه مزار می انداختند. یک‌بار مرحوم شیخ نامه مستور در گل را به طرف نهر آب رها می ‎نماید و بر طبق دستور، دو تن از نواب حضرت به نام ‎های و را صدا می‎زند و درخواست می ‎نماید که نامه وی را به محضر حضرتش ارسال نمایند. هنگامی که نامه به طرف آب نزدیک می‎شود دستی از درون آب ظاهر شده، نامه را قبل از آنکه به درون آب بیفتد، می‎گیرد و ناپدید می ‎شود... ♻️برگرفته از: 📙 🖋 برای خرید کتاب کلیک کنید👇 https://ketabejamkaran.ir/4289 📘📘📘📘📘 ♦️ ✅ کانال رسمی انتشارات کتاب جمکران: @ketabeJamkaran
🟢مؤثرترین راه 📖از علمای وارسته و مهذب تهران بود. شبی در عالم رؤیا وارد صحن مسجد جامع تهران شد. مشاهده کرد حوض مسجد از شدت سرما یخ بسته است. جناب را دید که وارد صحن مسجد شد. به‌جای آنکه حوض را دور بزند، پا بر یخ حوض نهاد و از روی یخ‌های حوض گذشت. او هم خواست از جناب شیخ متابعت کند اما ترسید یخ حوض بشکند؛ حوض را دور زد. نزد شیخ آمد و پرسید چگونه از روی یخ‎های حوض عبور کرده است؟ جناب شیخ در جواب گفته بود: «با و به این مقام می‌رسید». صبح که از خواب بیدار شده بود نزد شیخ مرتضی زاهد رفته بود. خوابش را تعریف کرده بود بدون اینکه از سؤال و جواب در خوابش سخنی بگوید. شیخ مرتضی پس از کمی تأمل عنوان کرده بود: «با ترک محرمات و اتیان به واجبات به این مقام می‌رسید». 📘 🖋 برای تهیه کتاب کلیک کنید👇 🛒https://ketabejamkaran.ir/4289 📘📘📘📘📘 ♦️ ✅ کانال رسمی انتشارات کتاب جمکران: @ketabeJamkaran
ا❁﷽❁ا 🟢سفارش شده حضرت... 📜 در مجلسی شرکت داشت. پس‌ از آنکه منبر به اتمام رسید واعظی کنارش نشست. همان موقع، شخصی خدمت آیت‌الله شرفیاب شد و عرض سلام و ارادت کرد. سپس خداحافظی کرد و رفت. آیت‌الله بهاءالدینی خطاب به واعظ پرسیده بود آیا این شخص را شناختی؟ واعظ به جا نیاورده بود. آیت‌الله بهاءالدینی معرفی‌اش کرده بود که ایشان همان معروف هستند. گفته بود: امسال‌ در عرفات در چادری که (عج) تشریف داشتند به افرادی که محضر شریفش حضور داشتند سفارش حاج آقا فخر را کرده‌‎اند. ♻️برگرفته از: 📙 🖋 برای خرید کتاب کلیک کنید👇 https://ketabejamkaran.ir/4289 📘📘📘📘📘 ♦️ ✅ کانال رسمی انتشارات کتاب جمکران: @ketabeJamkaran