📚 #معرفی_کتاب
قصه ای پر از ماجراهای عجیب که سر راه این نوجوان قرار گرفته
این کتاب روایت داستانیِ زندگی یک خانواده طبقه متوسط در کوران انقلاب را مطرح کرده است که وقایع داستان حول یک گروه نوجوان که در راس آنها شخصیتی به نام بهزاد است، اتفاق می افتد.
#آن_مرد_با_باران_می_آید
#وجیهه_سامانی
📚✏️📚✏️📚✏️📚
https://eitaa.com/joinchat/3864985616C5249ad5046
در هر حال کتــاب💕
📚 #معرفی_کتاب قصه ای پر از ماجراهای عجیب که سر راه این نوجوان قرار گرفته این کتاب روایت داستانیِ ز
📌 #برشی_از_کتاب (۱):
شما میگی آسّه بریم و آسّه بیاییم و کاری به کار مملکت نداشته باشیم. واسه خودمون دین مون و نماز و روزه مون رو داشته باشیم؟ آخه مگه می شه؟ امروز به دخترت می گن نباید با حجاب بیای مدرسه، شما هم کوتاه میای و اونو با اینهمه استعداد از حق تحصیل محروم میکنی. اگه فردا گفتن مثل دوره اون پدر سوخته باید کشف حجاب بشه، چی کارش می کنی؟ تا ابد کنج خونه قایمش می کنی؟ پس فردا اگر دوباره سگ یه آمریکایی به ناموست شرف پیدا کرد، چی؟ اگر زن و بچه ات امنیت نداشتن پا از خونه بیرون بذارن چی؟ حالا فقر و اعتیاد به هرزگی و تاراج نفت و سرمایههای مملکت مون پیشکش!
🌱🌹🌱
📌 برشی از کتاب (۲):
همین چند روز پیش، سه روز بعد چهلم شهدای میدون ژاله درگیری ها و بکشبکش ها، ساواک واسه این که از مردم زهرچشم بگیره، ریخت توی مدرسه دخترونه تا دانشآموزای با حجابی رو که از قانون سرپیچی کردن، دستگیر کنه. دخترها رو گرفتن زیر مشت و لگد و خونین و مالین شون کردن. مردم هم که خبردار شدن، سر رسیدن و درگیری شدیدی شد.
🌱🌹🌱
📌 برشی از کتاب (۳):
تصویر پسری که آن روز توی خیابان غرق در خون روی زمین افتاده بود، برای هزارمین بار می آید جلوی چشمم. یادم میآید که دستش را به طرف من و بابا دراز کرده بود و کمک می خواست. چیزی ته دلم فرو می ریزد و گلویم می سوزد. پلک می زنم و پسر پشت سیاهی پلک هایم محو می شود.
🌱🌹🌱
📌 برشی از کتاب (۴):
چند قدمی شان می ایستم و همان طور که با نوک کتانی ام به سنگ ریزههای زمین می کوبم، گوش تیز می کنم.
یکی شان می گوید: «ساواک اگر کسی رو بگیره، دیگه باید فاتحه اش رو خوند. جنازه اشم دیگه به خانواده ش نمیدن.»
حسن خپله، که پشتش به من است، می گوید: «یه عالمه از جنازه های کشتار میدون ژاله رو هم سربه نیست کردن. پسرعموی مامانم هم اون جا بوده. دو ماه نه از خودش خبری شده نه جنازهاش»
شب ها می برنشون تو گورهای دسته جمعی خاکشون می کنن.
سرم را بلند می کنم و به بچه ها نگاه می کنم. ترس آرامآرام در دلم رخنه می کند.
انگار مردم بچه ان که از این لو لو بترسن! ساواک و سیاه چال و گور دسته جمعی و … اگر می ترسیدن که عقب می کشیدن و می نشستند سر جاشون، نه اینکه هر روز بیشتر بریزن تو خیابونا.
حسن خپل ریز می خندد و می گوید: «بابا می گه اگه ساکت بمونیم، چند روز دیگه باید دخترامونو بفرستیم سربازی، بعدشم بریم مسابقه کشتی دختر پسرا رو تماشا کنیم.
همه بلند می خندند:
فکرشو بکن!
دیگری می گوید: «بیچاره خواهرم، از اول مهر نمیره مدرسه و هر روز کارش شده گریه زاری.»
🌱🌹🌱
📌 برشی از کتاب (۵):
دوباره ماشین آب پاش شروع می کند به پاشیدن آب داغ. دوباره بچه ها جیغ و داد کشان می ریزند به هم. آتش لاستیک خاموش می شود. چند نفر سعی می کنند آتش دیگری روشن کنند، اما زیر بارش آب داغ، نمی شود. اینبار، آب پاشی طولانی تر می شود و تحمل آب داغ و جوشان سخت تر. عده ای از بچه ها می دوند به طرف پیاده روها. من هم با آنها می دوم. جوان بلندگو به دست فریاد می کشد: «یا مرگ یا آزادی»
🌱🌹🌱
📌 برشی از کتاب (۶):
صدای زنگ تفریح مثل صدای شیپور جنگ در مدرسه طنینانداز می شود. قلبم ناگهان می ریزد پایین. این صدا، انگار صدای اعلام جنگ بود. اگر اشکوری می دانست چه اتفاقی قرار است بیفتد، هیچوقت این زنگ را به صدا در نمی آورد! بچه ها جیغ و داد کشان، از پله ها سرازیر می شوند توی حیاط…
اشکوری را می بینم که با عجله از دفتر می دود به طرف حیاط، اما قبل از رسیدن او، بچهها با یک فریاد «یا علی» به طرف در هجوم می برند و قبل از آنکه آقا تقی بتواند کاری بکند، میریزند توی خیابان…
➖➖➖➖
🔹سفارش کتاب از طریق آی دی:👇
🆔 @sefaresh_ketabekhoobam
#آن_مرد_با_باران_می_آید
📚✏️📚✏️📚✏️📚
https://eitaa.com/joinchat/3864985616C5249ad5046
در هر حال کتــاب💕
📚 #معرفی_کتاب قصه ای پر از ماجراهای عجیب که سر راه این نوجوان قرار گرفته این کتاب روایت داستانیِ ز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
متن تقریظ رهبر انقلاب بر این کتاب به این شرح است:
بسمه تعالی
بسیار خوب و هنرمندانه و پرجاذبه نوشته شده است. تصویری که از ماههای آخر مبارزات نشان میدهد، درست و روشن و واقعی است. به گمان من همه ی جوانها و نوجوانهای امروز به خواندن این کتاب و امثال آن نیاز دارند. از نویسنده ی کتاب باید تقدیر و تشکر شود ان شاءالله.
مرداد ۹۸
#آن_مرد_با_باران_می_آید
#وجیهه_سامانی
📚✏️📚✏️📚✏️📚
https://eitaa.com/joinchat/3864985616C5249ad5046
لیست سوم ✨🌱
#ریشه_ها
#سقای_آب_و_ادب
#بازگشت
#مربع_های_قرمز
#من_ادواردو_نیستم
#نیمه_ی_پنهان_ماه
#مگر_چشم_تو_دریاست
#آرزوهای_دست_ساز
#تنها_زیر_باران
#دکتر_جکیل_و_آقای_هاید
#تولد_در_توکیو
#قیدار
#دعبل_و_زلفا
#رؤیای_یک_دیدار
#مترسک_مزرعه_آتشین
#دختران_آفتاب
#مرد_رؤیاها
#مفتون_و_فیروزه
#گریه_های_امپراتور
#ماجرای_فکر_آوینی
#ادواردو
#نفوذ_در_موساد
#عارفانه
#قدرت_و_شکوه_زن
#سه_دیدار
#روزی_که_عمه_خورشید_مرد
#رنج_مقدس
#چای_خوش_عطر_پیرمرد
#هیچکس_به_من_نگفت
#جانستان_کابلستان
#دختر_شینا
#سایه_شوم
#کامبوزیا
#داستان_سیستان
#سرود_سرخ_انار
#اپلای
#من_و_دوست_سه_نقطه_ام
#قصه_های_من_و_ننه_آغا
#دنیای_دیدنی
#من_او
#رهایی_از_تکبر_پنهان
#آن_مرد_با_باران_می_آید
#مصطفی_و_مرتضی
#انتظار_عامیانه_عالمانه_عارفانه
#سعید
#عزیز
#نه_آبی_نه_خاکی
#اکنون
#من_برده_هستم
#شبیخون_به_خفاش