•┈┈••✾•✨📚✨•✾••┈┈•
این قله های پر از برف بدون جنگ چقدر زیبا هستند.
از میان قله ها، آن یکی که یک سر و گردن از بقیه بلندتر است، ابهت خود را به رخ همه می کشد، نمی دانم چرا از ابهتش خوشم می آید..
اسمش سورن است، تو این آتش و دود و جنگ دارد از همه حیثیت طبیعت دفاع می کند.
سورن تاحالا چندبار بین ما و عراقی ها رد و بدل شده، اما الان بچه های ما آن بالا مستقر هستند…
حاج حبیب با این سن و سال و بدن نحیف استخوانی، یکبار خودش را به نوک قله رسانده است.
می گوید: «سورن یعنی بهشت».. می گوید «پات که به نوک قله برسه دلت نمی خواد برگردی»
✂️ برشی از کتاب #اشک_های_سورن
@ketabekhoobam
•┈┈••✾•✨📚✨•✾••┈┈•
در آن میانه که شوری بر پاست و هر کس به شادی مشغول، من نزدیک بانویم خدیجه ایستاده و گوش تیز کرده ام. چشمان سرورم محمد امین می خندد و دریایی از محبت به پای بانویم میریزد که بانویم او را به نخستین نجوای #عاشقانه میهمان میکند:
-خانه ام خانه توست و من کنیزت، یا روحی!
بانویم میگوید و رخساره اش چون سیب سرخی میشود و سر به زیر می افکند و دندان به لب میگذارد. سرورم، محمد امین، لحظه ای کوتاه خدیجه را مینگرد به نخستین نگاه عاشقانه. آنگاه چشم میبندد و می گشاید و با لبخندی گرم که در پسِ حیایی دلخواه، پنهانش میدارد و از هزار تهنیت خوش تر است، میگوید:
-و رزقی!
خدیجه شیرین تر از پیش:
-و نفسی!
محمد امین دست بر قلبش میگذارد و خیره در چشمان زیبای بانو، به مهربانی تمام:
-و ساکن قلبی!
✂️ برشی از کتاب #یوما
@ketabekhoobam
•┈┈••✾•✨📚✨•✾••┈┈•
پسرم، تو نگهبان آتش مقدسی، مقام کمی نیست. اما بی توجه شدی. آتش مقدس خاموش شد و تو را درحالی که نظاره گر آتش خاموشی بودی، یافتند. پریشان بودی و من گفتم که مریض و پریشان حالی و اگر از این پریشان حالی بیرون نیایی و دوباره نگهبان آتشکده نشوی، بر تو گمان بد خواهند برد.
- من این مقام را نمی خواهم، مرا رها کنید تا خودم و دنیا را دریابم. داروی درد من تماشاست پدر. بگذار به تماشای جهان برخیزم. از من مخواه که در خانه بنشینم.
✂️ برشی از کتاب #رؤیای_یک_دیدار
•┈┈••✾•✨📚✨•✾••┈┈•
@ketabekhoobam
•┈┈••✾•✨📚✨•✾••┈┈•
مرد بلند شد. خاک لباسهایش را تکاند. بقچهای را که همراهش بود، برداشت و گفت: پس من هم با تو میآیم. میخواستم اینجا کمی استراحت کنم. اما حالا که یک همراه پیدا کردهام، خوب است آن را از دست ندهم.
دوتایی راه افتادند. آبنوش گفت: کاش اسب یا شتری داشتیم.
مرد گفت: همراه و همسفر از اسب و شتر بهتر است.
- نه بابا اگر اسب یا شتر داشتیم خسته نمیشدیم.
- اشتباه میکنی. چیزی که باعث میشود تو خسته نشوی، یک همسفر خوب است. وقتی با همسفر صحبت میکنی، خستگی راه و طولانی بودن مسیر را حس نمیکنی.
✂️ برشی از کتاب #حرف_های_آبدار
•┈┈••✾•✨📚✨•✾••┈┈•
@ketabekhoobam
•┈┈••✾•✨📚✨•✾••┈┈•
این کیست که امشب این گونه آرام به چشمان خیس شما قدم می گذارد؟
لحظه ای می نشیند مکثی می کند و می رود. این کیست که بعد از مدت ها احساست را به ضیافت می خواند و پرواز خیالت را به سوی شمع وجود خویش می کشاند؟ کمی تامل می کنی که این کیست که باز هم خانه خلوت تو را دق الباب می کند … چمران می گفت که ارزش انسان و شخصیت انسان به ناگفتنی هایش است و من می دانم که تو ناگفته هایت بیش از آن بود که بشود باور کرد.
با تمام این حرف ها گاهی اوقات انسان دوست دارد درد دل کند. دوست دارد با کسی از ته قلب حدیث نفس کند.
✂️ برشی از کتاب #حرمان_هور
•┈┈••✾•✨📚✨•✾••┈┈•
@ketabekhoobam
•┈┈••✾•✨📚✨•✾••┈┈•
هرچه آیینه به توصیف تو جان کند نشد
آه، تصویر تو هرگز به تو مانند نشد
گفتم از قصه عشقت گرهى باز کنم
به پریشانى گیسوى تو سوگند نشد
خاطرات تو و دنیای مرا سوزاندند
تا فراموش شود یاد تو هرچند نشد
✂️ برشی از کتاب #کتاب
•┈┈••✾•✨📚✨•✾••┈┈•
@ketabekhoobam
{📚×🇺🇲×🔥}
💔|بعضی واقعیت ها،
اونقدر تلخه که آرزو می کنی ای کاش واقعا واقعی نباشه!
🌪️|اما همین تلخی ها
اگر دیده و شنیده و خونده نشه،
حادثه هایی رو رقم می زنه که
طعم تلخ شون هزاران برابر قبله...
[تاریخ مستطاب آمریکا]
👀|حرف هایی رو زده که
شاید خیلی ها حاضر نشن بهت بگن...
و البته با زبان زیبای طنز😁
🍫|تلاش کرده یکم شیرینی
تو این تاریخ تلخ بریزه تا مزهاش قابل خوندن بشه!...
#HumanRightsViolations
•🌱📚•
دختر موشرابی روایت دختران این سرزمین است در کوچه پس کوچه های تاریک و روشن تاریخ این مُلک! دخترانی که گاه پرچمدار بودند و گاه قربانی ساده اندیشی ها و فریب خوردن ها!
روایت، روایت خیانت هاست و تجاوزها! قصه، قصه پاکی شیرین هاست و غیرت فرهادها! حکایت خروش لیلی هاست در کشاکش نبرد مجنون ها، حماسه رستم ها و سوگ تهمینه ها!
حرف، حرف رجزخوانی منصور حلاج است بر سر دار! رقص خون سیاوش است در میانه میدان مکر سودابه ها! اگر دشنهٔ خیانت شغادها کم نخورده ایم؛ ولی برق غیرت آرش ها را هم کم ندیده ایم!
#دختر_مو_شرابی
این کتاب مخصوص سن خاصی نیست، شاید یک جورهایی مثل اون انیمیشن هایی که بزرگترها هم دوست دارند، باشه.
داستان از خودگذشتگی دو نفر به خاطر یه پسربچه و مادرشه که کلی هیجان انگیزه.
داستان یک سری گیاه آجرخواره که ساختمان های اون اطراف رو تخریب می کنند.
همه ی مردم از ترس جونشون شهر رو تخلیه می کنند به جز طبقه ی هفدهم یک برج...
داستان رو تعریف نمی کنم تا خودتون بخونید.😎
🍰|تیکه ای از کتاب
اینکه دل آدم برای کسی تنگ باشه خوبه، چون نشون می ده بهش اهمیت می دی. نشون می ده چه اون آدم پیشت باشه چه نباشه، توی زندگیت عشق وجود داره.🧡
#پسری_در_برج
•🌱📚•
کتاب حاضر، مجموعه ای از خاطرات عزت شاهی است که در جریان رویارویی قهرآمیز با رژیم شاه از زیر ضربات مهلک ساواک و شکنجه های روحی و جسمی دوران بازجویی و زندان جان نه چندان سالم (اما زنده) به در برد و خود را به پیروزی انقلاب رساند. او که چند صباحی خود از برنامه ریزان و مجریان نظام نوپای جمهوری اسلامی بود، در این گذرگاه نماند و ترجیح داد فقط نظاره گر وقایع سال های بعد و آثار آن باشد.
او با بیان خاطراتش در این کتاب، بی هیچ واهمه و تعارفی بسیاری از جریان ها و شخصیت های مطرح سیاسی تاریخ معاصر را به چالش کشیده است. خاطرات و تحلیل های او به دور از هر پسند این و آنی و بی ملاحظه نسبت به منافع و مضار شخصی و شخصیتی و جناحی و حزبی و فقط به زعم او برای ایفای وظیفه در قبال تاریخ بیان شده است.
#خاطرات_عزت_شاهی
📚 دوست بیجایگزین
📗 هر چقدرم تکنولوژی پیشرفت کنه نیاز ما به کتاب کم نمیشه که هیچ، زیادم میشه!
📲 اصلا تکنولوژی هم خودشو با کتاب شارژ میکنه!
📚 #رفاقت_ماندگار
همهمه، هیاهو! نعرهی شیپور و نالهی زخمیانی که در خاک میغلتیدند. قلعهی هاترا سراسر در آتش میسوخت. انبوه سربازان، بههم فشرده عقب مینشستند و باران تیر همچون رگباری پائیزی از آسمان فرود میآمد.
➖➖➖
📚|معرفی کتاب
رمان تاریخی، همه ی آن چیزی نیست که در گذر تاریخ اتفاق افتاده بلکه آن چیزی است که در ذهن خیال پرداز نویسنده شکل گرفته، بر پایه ی نوشته ها و آثاری که از گذشته ها به جا مانده است. از آن جا که تاریخ نگاران تنها به روایت جنگ ها و رویداد های پیرامون شاهان و بزرگان بسنده می کنند، آنچه در هاله ی سایه ها و پشت دیوار های حوادث تاریخی شکل گرفته، از قلم افتاده است.
کتاب "آناهيد، ملکه ي سايه ها" درباره زندگي شاپور اول ساساني و عشق پنهان او به آناهيد، دختر مهرک نوش زادان، دشمن ديرينه اردشير ساساني است.
#آناهید_ملکه_سایه_ها