کتابخانهمدافعانحریمولایت
#قدّیس 🔷🔹🔷 حسن فرزند علی و عمار یاسر از صحابه ی پیامبر، به نمایندگی از علی وارد کوفه شدند. مردم ک
#قدّیس
💠
علی از واقعه ای که در پیش روی داشت؛ اندوهگین بود. اندوهِ نشسته بر سیمایش از نگاه های اطرافیانش پنهان نبود. او در کنج مسجد نشسته بود و ابن عباس و جمعی دیگر در اطرافش.
صعصه بن صوحان که پیام علی را به بصره برده و اینک بازگشته بود، گزارش می داد:
_نخست با طلحه ملاقات کردمو نامه ی شما را به او دادم. وی پس از خواندن نامه، گفت که آیا اکنون که جنگ بر علی فشار آورده است، انعطاف نشان می دهد؟
سپس با زبیر دیدار داشتمو البته او را نرم تر از طلحه یافتم. او نیز گفت که این آبِ ریخته را نمیشود جمع کرد .
عایشه را نیز دیدم و پیام شما را به او رساندم.او نیز خود را خونخواه عثمان نامید و گفت از علی و سپاهیانش هراسی ندارم.
🔵
سخنان ابن صوحان که به پایان رسید؛ همه ی نگاه ها به علی دوخته شد.
علی رو به ابن عباس گفت:" ما به سوی بصره حرکت می کنیم. اما تو پیش از ما به بصره برو و با این سه تن سخن بگو.
شاید قبل از آغاز جنگ آرام گیرند."
◻️◽️
ابن عباس می گوید:" در بصره نخست به دیدار طلحه رفتم و بیعتش را با امام به او یادآور شدم."
او گفت:" من بیعت کردم در حالی که شمشیر بر سرم بود."
گفتم :" عجب! اما من تو را دیدم که با کمال آزادی بیعت گردی. یادم هست علی به وقت بیعت ، به تو گفت که اگر می خواهی من با تو بیعت کنم و تو خلیفه شوی و تو گفتی که کسی به خلافت مستحق تر از تو نیست یا علی!"
🔵
طلحه گفت:" درست است که علی این سخن را گفت، ولی در آن هنگام گروهی با تو بیعت کرده بودند و مرا امکان مخالفت نبود..."
آنگاه افزود :" ما خواهان خون عثمان هستیم و اگر پسرعمه ی تو علی خواهان حفظ خون مسلمانان است ، قاتلان عثمان را تحویل دهدو خود را از خلافت خلع کند تا خلافت در اختیار شورا قرار گیرد
و شورا هر که را خواست انتخاب کند.
👆در غیر این صورت؛ هدیه ی ما به او شمشیر است."
🔳
من فرصت را غنیمت شمردم و پرده ی رسوایی اش را بالا زدم و گفتم:" بخاطر داری که تو عثمان را ده روز تمام محاصره کردی و مانع رسیدن آب به درون خانه ی او شدی
و آنگاه که علی با تو مذاکره کرد، اجازه دادی آب به درون خانه ی عثمان برده شود...
و وقتی مصریان وارد خانه ی او شدند و در مقابل چشمان شما او را کشتند؛ تو مانع نشدی..
و بعد هم مثل همه؛ با علی بیعت کردی
✴️
شگفتا که تو در خلافت سه خلیفه ی پیشین ، ساکت و آرام بودی؛ اما نوبت که به علی رسید از جای کنده شدی!
بخدا سوگند تو نیز می دانی که علی کسی است که از هیچ شمشیری هراس ندارد..
سپس به نزد عایشه رفتم و پیغام علی را به او رساندم. به او گفتم:" برای علی فضیلت و سوابقی در اسلام است و تو نیز خوب می دانی علی کیست..
از تو بعید است که دم از جنگ با علی بزنی❗️
چگونه می خواهی با مردی بجنگی که پیامبر آن همه سفارشش را نموده است.؟"
♨️
ولی او بر ادامه ی جنگ اصرار داشت. از نزد او بدون اتخاذ نتیجه ای بیرون آمدم و به نزد زبیر رفتم.
علی به من سفارش کرده بود که با زبیر به تنهایی ملاقات کنم و فرزندش عبدالله در آنجا نباشد..
من از او خواستم در طول ملاقات کسی به ما نزدیک نشود و او به غلامش گفت که احدی اجازه ندارد وارد اتاق شود.
من رشته ی سخنی را به دست گرفتم.
⚜
او داشت به تدریج متقاعد می شد و می فهمید که اشتباه کرده است و نباید از مکه خارج می شد و بسوی بصره می آمد ، اما ناگهان پسرش عبدالله وارد شد و بنای ناسازگاری را با من گذاشت.
⭕️
زبیر در مقابل او سکوت کرد ..عبدالله را جوانی پرخاشگر وعصبی دیدم و به ناچار از منزل زبیر خارج شدم ؛ در حالی که می دانستم صبر و بردباری علی برای توقف جنگ نتیجه نخواهد داد....
ادامه دارد...
🎚۱۳۴
#کپی_و_ارسال_بدون_لینک_جایز_نمیباشد
@ketabkhanehmodafean
💌
شنیدن بعضی حرفها
از زبون بعضیها خیلی سخته...
🌙 گاهی
یه نفر، خواسته یا ناخواسته،
کاری میکنه که تا مدتها
قلبت بیقرار میشه...
یه وقتایی
🎀 هرچی هم که خوب باشی
بازم از طرف دیگران،
دلت میرنجه و
اتفاقی میفته که
حس میکنی این حق تو نیست...🍃
💜 امام سجاد (علیه السلام)
با خدای مهربون اینطور
راز و نیاز و درددل میکردند که:
💫 #اللهم_انت_عدتی_ان_حزنت
💫 #اکفنی_موونه_معره_العباد
یعنی:
خدای خوبم
وقتی غمگینم، تو پناه و
تکیهگاه منی
خودت
رنج آزار دیگران رو از
من دور کن و غم از دلم بردار . . . 🌸🍃
اللَّهُمَّ أَنْتَ عُدَّتِی إِنْ حَزِنْتُ... اکْفِنِی مَؤُونَةَ مَعَرَّةِ الْعِبَادِ
📗 صحیفه سجادیه . دعای بیستم در لطف اخلاق نیک
📚
@ketabkhanehmodafean
کتابخانهمدافعانحریمولایت
ادامه دارد...
سلام و صد درود بر همراهان همیشگی #کتابخانه_مدافعان...
🍎
و خیرمقدم محضر عزیزانی که به تازگی به جمع ما پیوستند...
🍎
با ادامهی کتاب صوتی زندگی #حضرتمحمد صلیاللهعلیهوآله در خدمتتون هستیم..
👇
داستان زندگی حضرت محمد 3.mp3
11.47M
داستان زندگی #حضرتمحمد(صلی الله علیه و آله )
اثر استاد #علیموسویگرمارودی
قسمت 3⃣
➖➖➖📚🎧➖➖➖
@ketabkhanehmodafean
داستان زندگی حضرت محمد 4.mp3
11.1M
داستان زندگی #حضرتمحمد(صلی الله علیه و آله )
اثر استاد #علیموسویگرمارودی
قسمت 4⃣
➖➖➖📚🎧➖➖➖
@ketabkhanehmodafean
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#موشن_گرافیک | بیانیه
◽️ما در بیانیه #نه_به_کتابخوانی میخواهیم دلایل کاملا قانعکنندهمان برای کتاب نخواندن را توضیح دهیم.
◽️ کاری از خانه طراحان انقلاب اسلامی
#کتابخوانی
#ادامه_دارد...
🌐📚
@ketabkhanehmodafean
کتابخانهمدافعانحریمولایت
#قدّیس 💠 علی از واقعه ای که در پیش روی داشت؛ اندوهگین بود. اندوهِ نشسته بر سیمایش از نگاه های اطرا
#قدّیس
🔁
دو سپاه روی در روی هم ایستادند. علی صبر و بردباری را بر آغاز جنگ ترجیح داد.
او بر سوار بر اسبش به سوی طلحه و زبیر حرکت کرد که پیشاپیش سپاه خود بر اسب هایشان نشسته بودند.
به آنها نزدیک شد، به زبیر نگاه کرد و گفت:" آیا من برادر شما نبودم؟
آیا آن روزهایی را که در کنار پیامبر اسلام با کفار می جنگیدیم و در یک صف بودیم او را فراموش کرده اید؟"
🛑
طلحه گفت:" هرکس می خواهی باش ای علی! تو مردم را به کشتنِ عثمان تحریک کردی و باید پاسخگوی کار خود باشی!"
علی خم به ابرو آورد و گفت:" دروغ می گویی طلحه! تو همسر پیامبر را با خود به میدان جنگ آورده ای تا در سایه ی او نبرد کنی در حالی که همسر خود را در خانه نشانده ای!
آیا آنچه را پیامبر آموخت فراموش کرده ای؟"
طلحه حرفی برای گفتن نداشت.
🔰
علی رو به زبیر گفت:" و اما تو زبیر! تو از اقوام ما و از فرزندان عبوالمطلبی. آیا سزاوار است که بخاطر فرزند ناخلفت رو در روی ما بایستی؟
آیا بخاطر داری روزی را که پیامبر از قبیله ی بنی غضمم عبور می کرد، او به من نگاه کرد و چیزی گفت و خندید و من نیز خندیدم ، تو برافروخته شدی و به پیامبر گفتی چه با علی می گویید و می خندیدید و با ما سخن نمی گویید ، و
پیامبر به تو خیره شد و گقت:"
ای زبیر! روزی خواهد رسید که تو با علی بجنگی و در همان حال ستمگر از دنیا بروی."
و تو سرت را تکان دادی و گفتی:" محال است که من رو در روی علی قرار بگیرم ..! حال چه شده است؟"
⚠️
زبیر سرش را به زیر انداخت و حرفی نزد . علی بدون نتیجه به نزد سپاهیانش بازگشت.
علی به آرایش و سازماندهی سپاه خود پرداخت و فرماندهان خود را تعیین کرد ؛
او ابن عباس را فرمانده ی کل مقدمه سپاه ، عمار یاسر را فرمانده ی کل سواره نظام و محمد بن ابی بکر را فرمانده ی کل پیاده نظام قرار داد.
🔰
در حالی که او مشغول سازماندهی لشکریانش بود، ناگهان رگبار تیر از طرف لشگرگاه دشمن باریدن گرفت و بر اثر آن ، چندتن از یاران علی کشته شدند،
از جمله فرزند عبدالله بن بدیل .
💢
عبدالله جسد فرزندش را به نزد علی آورد و گفت:" آیا باز هم باید صبر و بردباری از خود نشان دهیم؟! به خدا سوگند اگر هدف اتمام حجت باشد، تو حجت را بر آنان تمام کردی."
سخنان او باعث شد که علی آماده ی نبرد شود.
سپاه چشمگیر و منظم علی ، دشمنان را به تکاپو انداخت و آنها شتر عایشه را که حامل کجاوه ی او بود ، به میدان نبرد آوردند.
عبدالله پسر زبیر پیش روی عایشه و مروان بن حکم در سمت راست او قرار داشتند.
🔰
مدیریت سپاه با زبیر بود و طلحه فرمانده ی سواره نظام و پسرش محمد نیز فرمانده ی پیاده نظام بودند.
امام آن روز پرچم نبرد را به دست فرزندش محمد حنفیه سپرد و خطاب به او گفت:
" اگر کوه ها از جای خود کنده شدند، تو بر جای خود استوار باش! دندان ها را به هم بفشار! کاسه ی سرت را به خدا عاریت ده!
گام های خود را بر زمین میخکوب کن و پیوسته به آخر لشگر بنگر و بدان که پیروزی از جانب خدای سبحان است!"
🚩
محمد از اینکه پرچمدار سپاه گشته، خوشحال بود .وقتی از او پرسیدند که چرا امام تو را پرچمدار سپاه خود نمود و حسن و حسین و فرزندان دیگرش را از این کار بازداشت، در پاسخ گفت:"
من دست پدرم هستم و آنان دیدگان او؛ او با دستش از چشمانش دفاع می کند."
ادامه دارد...
🎚۱۳۵
#کپی_و_ارسال_بدون_لینک_جایز_نمیباشد
@ketabkhanehmodafean
هیچ وقت پز کتابهایی را که خوانده اید ندهید!
به کتابهایی که نخوانده اید،فکر کنید😉
سلااام صبح تون بخیر☕️🧀🥚
📚
@ketabkhanehmodafean
1752178433_-211881.pdf
1.19M
📚عنوان : #رساله_دانشجویی
✍نویسنده : سیدمجتبی حسینی
📖موضوع : احکام
📄تعداد صفحات : ۲۰۰ صفحه
#روزدانشجو
#رساله_دانشجویی
📚
@ketabkhanehmodafean
2.pdf
4.18M
📖کتاب #دوستش_دارم
📌 حقایقی شیرین و تلخ دربارهی
دختر و پسر
و ارتباط با جنس مخالف»
✍نویسنده: حامد شاد▫️
#دوستی_دختر_پسر
#ارتباط_با_نامحرم
📚
@ketabkhanehmodafean
کتابخانهمدافعانحریمولایت
#ضرورت و #اهمیت #تندخوانی حالا بهتر است معنی و مفهوم تندخوانی را بهتر بدانیم.😊 تندخوانی به معنی یک
#مزایای_تندخوانی
متاسفانه در ذهن بعضیها، تندخوانی معنای خوبی پیدا نمیکند به گونهای مفهوم #عجله را تداعی میکند؛ این برداشت کاملا اشتباه است.
به همین منظور به تعدادی از مزایای #تندخوانی اشاره میکنیم تا بیش از پیش به فراگیری آن علاقهمند شوید.😊
🔰مزایای تندخوانی:
۱. یکی از مهمترین مزیتهای تندخوانی افزایش #درک_مطلب است!😑
شاید برایتان عجیب باشد بدانید، هر چه سرعت مطالعهتان را افزایش دهید، به شدت، درکمطلبتان افزایش پیدا خواهد کرد.
چطور ممکن است؟🤔 بسیار ساده است.
وقتی سرعت مطالعهمان را افزایش میدهیم، میتوانیم انسجام بهتری بین لغات پیدا کنیم.😎
یعنی زمانی که با سرعت بالاتری میخوانیم، میتوانیم به طور مثال بین خط چهارم و دهم، انسجام بهتری برقرار کنیم و همین امر باعث افزایش میزان درک مطلب می شود.😉
اجازه دهید یک مثال ملموستر برایتان بزنیم.👇🏻
فرض کنید در خیابانی با سرعت ۴۰ تا ۵۰ کیلومتر بر ساعت در حال حرکت هستید. در این مسیر به چه چیزهایی میتوانید توجه کنید؟😕
آیا میتوانید تابلوی مغازهها را بخوانید؟😯
آیا میتوانید به صحبتکردن با افرادی که در #ماشین در کنارتان هستند، بپردازید؟🙄
آیا میتوانید #تلفن_همراه خود را از جیبتان خارج کنید و به آن پاسخ دهید؟📱
واضح است که جوابهای هر فرد سالمی به این سوالات، مثبت است.✔
حالا فرض کنید در همان خیابان، سرعتتان را به ۲۰۰ کیلومتر در ساعت می رسانید!😐
حالا چطور؟🤨
اکنون دو دستی به فرمان #اتومبیل چسبیدهاید و فقط و فقط #تمرکزتان بر روی مسیر است.🚘
محال است بتواند به هیچ کدام از کارهای جانبی که گفته شد بپردازید. تمرکزتان نیز چند برابر شده است!😇
۲. افزایش #انگیزه برای #مطالعه و صرفهجویی در #وقت!📚
واضح است زمانی که بتوانیم با سرعت بالاتر و روانتر #کتابها را بخوانیم، انگیزهمان برای مطالعه افزایش پیدا خواهد کرد.
اگر خواندن یک #کتاب از ما هفتهها زمان بگیرد، به مرور از مطالعه، دلسرد میشویم.☹ امیدوارم همه شما با آموختن تندخوانی، کتابهای بهتر و بیشتری را مطالعه کنید!😊
۳. افزایش #اعتماد_به_نفس:🤭
این مورد را بهسادگی میتوانید خودتان امتحان کنید. زمانی که چند #کتاب_خوب خواندهاید، وقتی در جمع دوستان یا اقوام هستید و بحثی شکل میگیرد، خواهید دید که نظرات جالبی از همان کتابهایی که خواندهاید، در ذهنتان میآید و حس خواهید کرد حرفهای خوبی برای گفتن دارید. بدون شک، هر چه بیشتر مطالعه کنید، نگاهتان را روشنتر و افکارتان بازتر خواهد شد.🤓
علاوه بر آن، کتابها موجب افزایش دامنه لغات و بهبود عملکرد #چشم و #مغزتان نیز خواهند شد.🧐
شک نکنید اکثر کسانی که صحبت کردن و نوع انتخاب واژگانشان متفاوتتر از دیگران است و زیبا و دلنشین سخن میگویند، این امر ناشی از مطالعه فراوانشان است.✌🏻
ادامه داره... :)
#نکات_کتابخوانی
#بیسوادی
🌸با ما همراه باشید👇🏻
@ketabkhanehmodafean
کتابخانهمدافعانحریمولایت
#قدّیس 🔁 دو سپاه روی در روی هم ایستادند. علی صبر و بردباری را بر آغاز جنگ ترجیح داد. او بر سوار
#قدّیس
⚔
جنگ آغاز شد و دو سپاه در هم پیچیدند.
عایشه بر شتری نشسته بود که در میان لشگریانش قداستی یافته بود.
بسیاری در حفاظت از شتر و عایشه کشته شدند تا اینکه شتر بر اثر تیری که به او اصابت کرد، بر زمین افتاد و سرنگون شد.
🐫
در این هنگام فریاد عایشه بلند شد. علی از محمد بن ابی بکر خواست تا به کجاوه ی خواهرش برود و حال او را جویا شود.
طلحه با مشاهده ی شکست سپاهیانش و پراکنده شدن آنها ، فرار را به ماندن ترجیح داد..مروان بن حکم دوست و همرزمش ، او را در حال فرار دید.
🏹
تیری بر کمان گذاشت و به سوی او پرتاب کرد. تیر، طلحه را نقش زمین ساخت. خود را به سختی به خرابه ای رساند و در حالی که جان می داد با خود گفت:" خون هیچ بزرگی در عرب، مثل خون من لوث نشد.."
👆این را گفت و جان سپرد.
♨️
زبیر دومین آتش افروز جمل، وقتی شکست را دید تصمیم گرفت به سوی مدینه فرار کند. در بین راه گرفتار مردی از طوایف عرب شد.
مرد او را شناخت و بر او که در حال نماز بود، حمله برد و او را به قتل رساند.
⭕️
غائله به پایان رسید .
علی و یارانش به بصره وارد شدند.
مردم در میدان شهر گرد آمدند تا به سخنان علی گوش دهند:
"✨ای مردمبصره! شما سپاهیان آن زن و پیروان آن شتر بودید. او چون شما را فراخواند ، پاسخ گفتید و چون شکست خورد، فرار کردید.
اخلاق شما پَست و پیمان شما سست و دین شما نفاق و آب شما شور است.
🔰
هرکس در شهر شما اقامت گزیند ،در دام گناهانتان گرفتار شود و آن کس که از شما دوری گزیند، در امان خواهد بود.
گمانم همگی در عذاب خدا غرق شده اید و تتها مناره ی مسجدتان هم چون دماغه ی کشتی بر روی آب نمایان است.
سرزمین شما به آب نزدیک و از آسمان دور است.
خردهای شما سبک و افکار شما نازل است. شما به سبب سستی اراده ، هدف خوبی برای شکار درندگان هستید.
💠
علی نفس بلندی کشید و صدایش را پایین آورد و گفت:" ای مردم بصره ! همه ی شما را عفو کردم...از فتنه دوری گزینید!
شما نخستین کسانی هستید که بیعت خود را شکستید و عصای امت را دو نیم کردید. از گناه بازگردید و خالصانه توجه کنید."
⚜
علی پس از سر و سامان دادن به امور بصره آنجا را ترک و به طرف کوفه حرکت کرد..او روز دوشنبه، دوازدهم ماه رجب سال۳۶هجری با گروهی از بزرگان بصره و مردانی از کوفه که او را در جنگ جمل یاری رسانده بودند، وارد کوفه شدند.
علی تصمیم گرفت کوفه را مقر حکومت خود قرار دهد که هم به شام نزدیک بود و هم به مدینه..
ادامه دارد...
🎚۱۳۶
#کپی_و_ارسال_بدون_لینک_جایز_نمیباشد
@ketabkhanehmodafean