فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کمیک_موشن_خاطرات_سفیر
#نیلوفر_شادمهری
#قسمت_پنجم
این قسمت: روزی تو خواهی آمد
🌟 انتشار پنجمین قسمت از مجموعه داستانی کتاب #خاطرات_سفیر ؛ (خاطرات دفاع از حجاب و اسلام در فرانسه)
کتابی که رهبر انقلاب توصیه کردند «خانمها بخوانند».
🌸 این بخش از کتاب، ماجرای گفتگوی خانم نیلوفر شادمهری با یک دانشجوی آمریکایی را روایت میکند که دربارهی مفهوم #ظهور صحبت میکنند.
برای دیدن سایر قسمتها با ما همراه باشید😍👇
@ketabkhanehmodafean
کتابخانهمدافعانحریمولایت
🍦 وسط راه به بستنی فروشی رفتیم.. دوتا بستنی بزرگ گرفت..در واقع هردو بستنی را برای خودش سفارش داد..چو
وقتی حمید عازم مسابقات کشوری نیروهای مسلح شد خودم را باهرچیزی که می شد مشغول می کردم که کمتر دلتنگش باشم..
🙌
سر نماز برای موفقیتش دعا می کردم..دل توی دلم نبود..سه روز مسابقات طول کشید..دوست داشتم حمید زودتر برگردد..روز مسابقه هر کاری کردم نتیجه ی مسابقه را به من نگفت...
🎑 نزدیک غروب بود که زنگ خانه را زد..با شوق آیفون را زدم و دم در منتظرش شدم..
لنگ لنگان راه می رفت..با دقت که نگاه کردم متوجه شدم لب بالایی حمید هم پاره شده است..
دیدن این صحنه آنقدر برایم عذاب آور بود که متوجه جوایز و مدال حمید نشدم
🎗
نفر سوم مسابقات کاراته کشوری شده بود.. از همان لحظه ی اول غرغرکردن من شروع شد: چرا رقیبت کنترل نکرده..چرا لبت پاره شده...این چه وضع مسابقه دادنه..حتما داور هم فقط تماشا می کرده...
🏆
حمید جایزه اش را به من نشان داد و با خنده گفت:" مسابقه س دیگه..تو خودت اینکاره ای میدونی که توی مسابقه از این اتفاقا زیاد میفته..من هم طرفمو خیلی زدم..حسابی از خجالتش دراومدم..ناراحت نباش".
♦️میدانستم برای دلخوشی من میگه..چون داخل مسابقه چنین اخلاقی نداشت که بخواهد ضربه ی بدی به حریف بزند..
دوتا از انگشت های پایش که ضربه خورده بود را با چسب اتوکلاو بستم و باندپیچی کردم..
لب پاره اش را هم چندبار ضدعفونی کردم..دلم میخواست تا بدنیا آمدن برادرزاده هایش حمید کاملا حالش خوب بشود و اثری از این پارگی روی صورتش نماند....
✍ادامه دارد...
🌷۱۷۲
#یادت_باشد
#کپی_و_ارسال_بدون_لینک_جایز_نمیباشد
@ketabkhanehmodafean
🌹راهکارهایی برای تربیت #کودک_راستگو (۵)
🍀چیزی که می تواند صداقت و راستگویی را ارزشمند کند این است برای راستگویی بچه ها ارزش قایل شویم و تشویق و تحسینشان کنیم.
حتی وقتی به زیان ما است.
مثلا پدر ومادر در محیط برای مهمانی نوروز برنامه ریزی می کنند اما فردا یکی از نزدیکان و فامیل ها می پرسند جایی نمی خواهید بروید؟
و ممکن است بچه بگوید بله می خواهیم برویم مشهد.
ممکن است این تصمیم هنوز شخصی باشد و نخواهید کسی قبل از تصمیم قطعی شما از ان مطلع شود اما نباید به فرزند بگویید چرا گفتی.
اتفاقا در ابتدا تحسینش کنید که راستش را گفته ولی به او یاد بدهید که در این مواقع به پدر و مادر ارجاع بدهد و بگوید از پدر و مادرم بپرسید.
یعنی اصل راستگویی بچه ها را تقبیح نکنیم
#خانواده
📗تربیت فرزند از نظر اسلام ، حسین مظاهری
@ketabkhanehmodafean
کتابخانهمدافعانحریمولایت
ادامه ی کتاب صوتی #من_زنده_ام ان شاالله در هفته های آتی تقدیم حضورتون خواهدشد🌸☘😊
درود بر یاران همیشه همراه..
پارتهایی دیگر از کتاب صوتی #من_زنده_ام رو تقدیم حضورتون مینماییم...
📗🍏
لینک های زیر را هم درباره کتاب #من_زنده_ام مطالعه کنید جالبه
معرفی کتاب «من زندهام»👇
http://farsi.khamenei.ir/book-content?id=26721
فکر میکردم آخرین خط را من مینویسم 👇
http://farsi.khamenei.ir/others-dialog?id=26704
کتابخانهمدافعانحریمولایت
وقتی حمید عازم مسابقات کشوری نیروهای مسلح شد خودم را باهرچیزی که می شد مشغول می کردم که کمتر دلتنگش
چند روز مانده به محرم، اوایل آبان ماه به طبقه ی بالا اثاث کشی کردیم...دل کندن از فضایی که زندگی مشترکمان را در آن شروع کرده بودیم حتی به اندازه ی همین جابجایی برایم سخت بود...
از گوشه گوشه ی این فضا خاطره داشتیم..با اینکه خانه کوچک بود ، ولی برای من تداعی کننده ی بهترین روزهای زندگی کنار حمید بود..
🌾
از چندروز قبل وسایل را داخل کارتن چیده بودیم...روز اثاث کشی دانشگاه کلاس داشتم...
وقتی برگشتم دیدم حمید همراه صاحبخانه و پسرشان سه نفری تقریبا کل وسایل را جابجا کرده بودند..چون ساختمان خیلی قدیمی بود پله هایش باریک و ناجور بود ، با هزار مشقت وسایل ما را برده بودند طبقه بالا و وسایل صاحبخانه را آورده بودند پایین.
🍀حمید معمولا دوست داشت این طور کارها را خودش انجام بدهد تا مزاحم کسی نشود..برای همین کسی را خبر نکرده بود.
🔵
طبقه ی بالا مثل طبقه ی پایین کوچک بود با این تفاوت که پذیرایی را بزرگ تر درست کرده بودند..ولی اتاق خوابش کوچکتر بود..
۱۲تا پله میخورد تا پاگرد اول..بعد هم ۳تا پله میرسید به طبقه ی دوم..
🚪درب ورودی یک در قدیمی بود که وسط در شیشه های رنگی کار شده بود..
کف اتاق و پذیرایی از کاشی و سرامیک خبری نبود..همه را با گچ درست کرده بودند..
با حمید تمام دیوارها و کف خانه را جارو زدیم..بعد دستمال کشیدیم و خشک کردیم..
کار تمیزکردن اتاق که تمام شد یکسری کارتن کف اتاق ها انداختیم ، بعد موکت ها را پهن کردیم وسایل را چیدیم..
داخل پذیرایی دوتا فرش ۶متری انداختیم ولی باز فرش ۱۲متری که داشتیم بلااستفاده ماند....
✍ادامه دارد..
🌷۱۷۳
#یادت_باشد
#کپی_و_ارسال_بدون_لینک_جایز_نمیباشد
@ketabkhanehmodafean
#روانشناسی
🌸🌿🌸
آدمها زمانی از بدیهای دیگران اذیت میشوند که عشقی بزرگ روحشان را مشغول نکرده باشد!
❤️
اگر انسان شدیدا مشغول معشوق خود باشد به دیگران بیتفاوت است و بدیهای دیگران او را آزار نمیدهد.
🧡
و مناجات با معشوق تمام خستگیها و آزردگیها را برطرف میکند.
💛
عشق بزرگ ، محبت شدید به پروردگار است.
💚
شبتون منور به نگاه خداوندی...✨
#کتابخانه_مدافعان_حریم_ولایت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی نخواهی به چیزهایِ منفی فکر کنی ،
وقتی روزت را با چند صفحه کتاب شروع کنی ،
وقتی برای خودت هدف داشته باشی ؛میشوی یکی از همان آدمهایِ خوبی که جهان را زیباتر میکنند..😊
همان ها که از وجودشان انرژیِ مثبت به فکر و روان ِ آدم ها نفوذ می کند و با نگاه و کلامشان حالِ دیگران را خوب میکنند .😊
مثبت که نگاه کنی ؛ همه چیزِ دنیا خوب پیش میرود ،آدم ها ، همه شان خوب اند ،و هیچ مشکلی لاینحل نیست !
مثبت که نگاه کنی ؛مهم نیست که امروز چه روزی ست ،که چند شنبه است
تو آرام و مهربان و عاشقی ؛
عاشقِ زمین ،
عاشقِ هوا ،
عاشقِ تمامِ آدمها ... و جهان ،
پنجره ایست که از افکارِ تو باز میشود ،
بخواه که خوب ببینی ،
بخواه که خوب باشی ،
بخواه که حالِ زمین و زمانت خوب باشد ...☺️❤️
#کتاب_بخوان_دوست_من
#کتابخانه_مدافعان_حریم_ولایت
44.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😊
#کتاب_مینیاتوری
#کتاب_انگشتی
قسمت اول
🍏📗
@ketabkhanehmodafean
کتابخانهمدافعانحریمولایت
نحوه مطالعه صحیح یعنیچه؟🤔 یعنی به گونهای کتاب را مطالعه کنید که از خواندن آن لذت ببرید و حس
⏳چه زمانی مطالعه کنیم؟
و اما در ادامه مطلب هفته گذشته، دومین سوالی که در ذهن برای مطالعه شکل میگیرد این است که:
چه زمان؟🤔
و بهترین جواب این است:
همیشه و تحت هر شرایطی!😊
به شخصه چون به مطالعه بسیار علاقمندم، در هر زمانی که فرصتی دارم و کار دیگری از دستم بر نمیآید، کتاب میخوانم.
همیشه در کیفم یک جلد کتاب وجود دارد به شما هم همین پیشنهاد را میکنم. در زمانهایی که امکان حمل کتاب نیست، میتوانید نسخه pdf آن را در تلفن همراهتان داشته باشید.
من بیشترین میزان مطالعه ام را در زمان های رفت و برگشت از محل کارم داشتم.
اما قبل از آن باید این نکته خیلی مهم را بدانید:
جنبهی خود را بالا ببرید :)
باید منتظر هر گونه مسخره شدن تحت این شرایط باشید!
چند نمونه از حرف هایی که حتماً در هنگام مطالعه در مکانهای عمومی خواهید شنید عبارتند از:
هدفت چیه که همش داری کتاب میخونی؟!😏
میخوای یک تنه سرانه مطالعه کشور رو بالا ببری؟!😒
چه اهمیتی دارد؟😕
کتابها با ارزشتر و پراهمیتتر از حرف دیگران هستند.
🔰هر زمان دیدید اطرافیان به شما می خندند شک نکنید در مسیر موفقیت هستید.✌🏻
بعضی افراد معتقدند نمیتوانند در حال حرکت مطالعه داشته باشند سرشان درد میگیرد.
عده ای هم هستند که واقعاً شرایط سختی دارند، برخی از پدر و مادرها معتقدند ما در منزل نمیتوانیم کتاب دستمان بگیریم مگر فرزندان میگذارند؟؟
اگر واقعاً شرایط در خانه های شما این چنین است یک پیشنهاد ویژه برایتان داریم!🙂
از خوابتان بگذرید :)
بهترین زمان مطالعه برای چنین افراد یا هر فردی که فکر میکند شرایط بهگونهای نیست که بتواند در منزل مطالعه داشته باشد همین است. بهترین زمان برای مطالعه زمانی است که همه خواب هستند، هم شبها هم صبحها.🙄
فقط یکبار امتحان کنید به جای هر روز ۷ صبح از خواب بیدار شدن، ۶ صبح بیدار شوید و مطالعه کنید.😑
اگر این عادت را در خود به وجود آورید بدون شک حاصل آن را به مرور در زندگیتان خواهید دید.👌🏻
ادامه داره... :)
با ما همراه باشید
#نکات_کتابخوانی
#بیسوادی
🌸با ما همراه باشید👇🏻
📚
@ketabkhanehmodafean
کتابخانهمدافعانحریمولایت
چند روز مانده به محرم، اوایل آبان ماه به طبقه ی بالا اثاث کشی کردیم...دل کندن از فضایی که زندگی مشتر
🗄آشپزخانه ی طبقه بالا کوچک بود..فقط فقط یکی دوتا کابینت داشت ..برای همین خیلی از وسایل مثل سرویس چینی را با همان کارتن ها در پاگردی که می رفت برای پشت بام چیدم..
پذیرایی این طبقه بزرگتر بود برای همین بعضی از وسایل مثل میزناهارخوری و میزتلفن را که خانه ی پدرم مانده بود به خانه ی خودمان آوردیم..
روبروی در ورودی ، یک طاقچه ی قدیمی بود..
🌻
گلی که حمید برای تولدم گرفته بود را همراه عکس حضرت آقا گذاشتیم..
خانه ی ساده ای بود ولی پر از محبت و شادی
🍀 گاهی ساده بودن قشنگ است!
از آن موقع به بعد هربار حمید میخواست از پله ها پایین برود چندباری یاالله میگفت تا اگر ورودی طبقه ی پایین باز بود، حواسشان باشد..
📜 یک حدیث هم از امام باقر علیه السلام کنار در ورودی چسبانده بود که هرصبح موقع بیرون رفتن از خانه آن را می خواند..
نقطه مشترک طبقه بالا با طبقه پایین صدای بچه هایی بود که در طول روز از کوچه می آمد..
خانه ما در محله ی پرتردد قزوین یعنی خیابان نواب بود..
⚽️
داخل کوچه همیشه بازی و شیطنت و دعوای بچه های محل به راه بود...
تازه فصل امتحانات شروع شده بود..
نشسته بودم و کتابم را مرور می کردم
📔
از بس سروصدا زیاد بود یک صفحه را ۵بار می خواندم ولی متوجه نمی شدم..
از سروصدای بچه ها حواسم به کل پرت می شدو نمی توانستم روی مطالب کتاب تمرکز کنم..
کتابم را پرت کردم و نشستم یک دل سیر گریه کردم..گفتم: اینجا جای درس خواندن نیست..دوره مجردی هم همینطور حساس بودم..
گاهی مواقع شب هایی که امتحان داشتم و مهمان می آمد می رفتم داخل انباری درس می خواندم!...
✍ادامه دارد...
🌷۱۷۴
#یادت_باشد
#کپی_و_ارسال_بدون_لینک_جایز_نمیباشد
@ketabkhanehmodafean