eitaa logo
🏡کتاب خانه مادرانه سبزوار🏡
170 دنبال‌کننده
920 عکس
14 ویدیو
10 فایل
این جا محلی برای امانت کتاب های ماست🍃 ادمین ثبت امانات📚 @Ya_ghafar ادمین مشاوره کتاب📚 @m_borzoyi
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تمثیل یعنی درک نطق اشیاء. همۀ اشیاء ناطق‌اند. همه‌چیز، پیامی دارد. اساس تمثیل این است که انسان سخن و پیام اشیاء را درک کند. زبان تمثیل، زبانی گویا، شیوا و رسا است. مثال، اگر مناسب باشد و با دقت و هوشیاری بکار گرفته شود، عمق مطلب را منتقل می‌کند، تاریکی‌های آن را روشن می‌کند و نکات مبهم و دشوار آن را روشن و آسان می‌سازد. اگر مفاهیم دینی با هنر تمثیل عرضه شوند، اسلام با اقتدار بیشتری در عالَم مطرح می‌شود و بیانات ائمه علیهم‌السلام بهتر فهمیده می‌شود. این اثر دو فصل دارد. در فصل اول به تمثیلات اعتقادی همچون خداشناسی، رابطه انسن و خدا، اسماء و صفات الهی و.. می‌پردازد و در فصل دوم به تمثیلات علمی مانند علم، دانش و آگاهی، فلسفه احکام، انسان‌شناسی، جهان‌شناسی و... می‌پردازد. (جلد ۱ و ۲ ) : @Sadrazahra @ketabkhanemadarane
تحجرگرایی ، بر می‌گردد به نفسانیّت و انانیّت انسان و توقف او در یک مرحله از مراحل سیر و سلوکی که به سوی مقصد باید داشته باشد. نفسانیت شخصی و فردی یا گروهی و ملی و اجتماعی، تفاوتی نمی‌کند. استاد در ضمن مباحث به تفاوت ماهیت علوم دینی و سایر علوم و اقتضائات تحصیل علوم دینی و نیز برخی آفات آن، مثل تحجر و تعصب، اشاره می فرمایند. در این سلسله مباحث، مطالب ارزشمندی درباره جایگاه عرفان و فلسفه در اسلام بیان شده است و معظم له ادله مخالفان فلسفه و عرفان را نقد می کنند. این مباحث اخیر، شرح پیام امام خمینی به حوزه و روحانیت است. : @Sadrazahra @ketabkhanemadarane
برشی از کتاب📖 حسین (ع) مظهر عشق به خدا حسین (ع) مظهر عشق به خداست. کسی نمی‌دانست که حسین (ع) عاشق است؛ لذا زخم تنش را دیدند، ولی سوز دلش را ندیدند و درک نکردند و نخواهند کرد. کسی در کربلا نفهمید که امام حسین (ع) چه سِرّی دارد؛ زخمش را دیدند، اما نجوا و مناجاتش را ندیدند. امام حسین (ع) دلش را برای مناجات با خدا پَرپَر می‌زند. نمی‌دانند که او با خدای خودش چه حالی دارد. خداوند حسین (ع) را برای ما علامت گذاشته است که او را به‌عنوان عاشق بشناسیم و بدانیم که حسین یعنی کسی که برای یک لحظه مناجات با خدا همه‌چیز را تحمل می‌کند. امام حسین (ع) از همه باغیرت‌تر است، اما وقتی در شب عاشورا عزم سپاه یزید و ابن‌سعد را بر گرفتن بیعت یا کشتن خود و یارانش دید، یک درخواست می‌کند. آیا امام حسین (ع) اهل تقاضا بود، آن‌هم از ابن‌سعد؟! از همه مهم‌تر اینکه این تقاضا را به برادر عزیزش حضرت عباس (ع) واگذار کرد که از ابن‌سعد یک شب مهلت بگیرد. حضرت عباس (ع) که منّت هیچ‌کس را نمی‌کشد، می‌آید و به عمربن‌سعد ملعون می‌فرماید: برادرم مرا فرستاده تا امشب را از شما مهلت بگیرم. : @Sadrazahra @ketabkhanemadarane
برشی از کتاب📖 «تقوا» غیر از «ایمان» است. ایمان یعنی باور دارم که چنین است؛ اما تقوا یعنی به آنچه باور دارم، عمل می‌کنم. عمل‌نکردن به علم، یعنی خلاف تقوا به‌جاآوردن. پس خود فرد هم هنگام معصیت می‌داند که خلاف تقوا عمل می‌کند. : @Sadrazahra @ketabkhanemadarane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امروز در راه یادگیری چیزی تازه، گام بردار حلول ماه مبارك 🌸ربيع الاول🌸 را كه ماه ولادت نبى مكرم اسلام حضرت محمد ص و يكى از مقاطع تاريخى بزرگ براى كل بشريت است، مبارک. در روز اول ربيع الاول هجرت پيغمبر از مکه به مدینه واقع شده است؛ كه مبدأ تاريخ هجرى مسلمانان است. اين ماه هم ربيع المولود است، هم ربيع الهجره است. @ketabkhanemadarane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
(براساس زندگی شهید محمد جهان آرا ) (براساس زندگی شهید یوسف کلاهدوز) (براساس زندگی شهید مهدی باکری) (براساس زندگی سردار شهید احمدکاظمی) (براساس زندگی شهید محمدابراهیم همت) @zabbasiqom @ketabkhanemadarane
فرمانده نگاهی به سر تا پای من انداخت و یکهو زد زیر خنده. از خنده‌های تلخ فرمانده، داغ کردم و در دلم فحشش دادم. ما را توی باد و زیر باران، سر پا نگاه داشتند. کف حیاط ساختمان ساواک مثل ذغال سیاه بود. رگبار شلاقی باران، موسیقی ترسناکی را در وجودم می‌ریخت. برای آنکه ترس را از خودم دور کنم هر چند لحظه یکبار به محمد نگاه می‌کردم. مثل مجسمه‌ای که از سنگ تراشیده باشند به نقطه نامعلومی خیره نگاه می‌کرد. صدای ایست، خبرداری، ساختمان ساواک را لرزاند. چند نفر پشت سر هم پا چسباندند. صدای کوبیده شدن پوتین‌ها به صدای انفجاری می‌ماند. باید رئیس ساواک آمده باشد. با این حرف محمد بی‌اختیار پشتم لرزید. به محمد نگاه کردم. همان طور سیخ ایستاده بود. ناگهان چند مأمور دوره‌مان کردند. هیکل‌هایشان بلند و پهن بود. یکی از آن‌ها، که کت چرمی‌ای به تن داشت، زل زد به صورت محمد! به‌ خاطر این بچه هوار هوار راه انداخته بودید؟! قدمی به جلو برداشت. کف دست گنده‌اش را بالا برد و با تمام قدرت به صورت محمد کوبید. با این کار مرد، انتظار فریادی دردآلود را از محمد داشتم. محمد همچنان ایستاده بود و به مرد نگاه می‌کرد. مرد نگاهی به اطرافش انداخت. سیگاری روشن کرد. صورت گنده و گوشت آلودش از سرخی کبود شده بود. یکی از مأمورها که به نی قلیان می‌ماند، تته‌پته‌کنان گفت: «به... به جثه‌اش نگاه نکنید... خیلی سفته... مثل سنگ!» مرد کت چرمی از حرکت ایستاد و فریاد زد: «خفه شو... از این سنگ‌ترش را هم به حرف آورده‌ام؛ اینکه جوجه است!» بعد آتش سیگارش را روی پیشانی محمد گذاشت و فشار داد. سوزش همراه درد توی صورتم چنگ انداخت. پلک‌هایم از وحشت روی هم قفل شده بود. لختش کنید و به درخت ببندیدش! @ketabkhanemadarane
برشی از کتاب نه آبی نه خاکی: 📖📖 با اتوبوس از اهواز به سوی آبادان حرکت کردیم. خسته و گرسنه به انرژی اتمی رسیدیم. لشکر مملو از نیرو بود. خیلی از بچه های آشنا که پیش از ما اعزام شده بودند، به تماشا ایستاده بودند. حسین نگهبان، علی رضا رضایی، اوس رحمت، مجتبی صدیقی، فرهاد واعظی، و چه احساس آشنایی عجیبی! سلام بچه ها، ما در عمق چند متری دوستی شنا می کنیم؟ و چه بازار گرمی از مصافحه! باید خودم را از این دفتر حذف کنم تا جا برای دیگران هم باز شود! در سوله ها جا برای ما تازه واردها پیدا نمی شد، برای همین در چادرهایی مستقر شدیم که به خاطر ما برپا شده است. من و ابراهیم و محمد کنار هم ولو شدیم. با آنکه سخت گرسنه بودم، خوابم می آمد. به همان حالتی که دراز کشیده بودم، خوابیدم، تا غروب، و غروب که بیدار شدم، نه خسته بودم نه گرسنه، اما تشنه بودم، و با آنکه می دانستم زمستان است، نمی دانم چرا فکر می کردم الان یکی از بچه ها با یک برش هندوانه به سراغم می آید. به نظرم می آمد عطشم جز با خوردن هندوانه رفع نمی شود. بویش پیچید، و من چشمانم را بستم و احساس دلتنگی کردم، برای هندوانه، زیرا از من تا تابستان دور بود ... @zabbasiqom @ketabkhanemadsrane