eitaa logo
کتاب متاب🌿📖
1.8هزار دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
253 ویدیو
7 فایل
رقیه‌ام، و می‌خوام با معرفی کتاب‌های خوب، هم زندگی خودمون رو تغییر بدیم،هم جامعه‌مون رو! 💪📚 #انقلاب_از_خودمان_آغاز_میشود🌿 🍃🍓راه ارتباطی👇: @ketabkhon78 کانال رضایت👇 https://eitaa.com/kafehdenge667 ارسال به سراسر کشور🛵🇮🇷
مشاهده در ایتا
دانلود
[♡بخشی از کتاب هایی که موجود هست♡] 🔹 🔸 🔹 🔸 🔹 🔸 🔹 🔸 🔹 🔸 🔹 🔸 🔹 🔸 🔹 🔸 🔸 🔹 🔸 🔹 🔸 🔹 🔹 🔸 🔹 🔸 🔹 🔸 🔹 🔹 🔸 🔹 🔸 🔹 🔸 🔹 🔸 🔹 🔸 🔹 🔹 🔸 🔹(نوجوان) 🔸 🔹 🔸 🔹 🔸 🔹 🔸 🔹 🔸 🔹(۲ جلد) 🔸 🔹 🔹 🔸 🔹 🔸 🔹 🔸 🔹 🔸 🔹 🔸 🔸 🔹 🔸 🔹 🔸 🔹 🔸 🔹 🔸 🔹 🔸 🔹 🔸 🔹 🔸 🔹 🔸 🔹 🔸 🔹 🔸 🔹 🔸 🔹 🔸 🔹 🔸 🔹 🔸 🔹 🔸 🔹 🔸 🔹 🔸 🔹 🔸 🔹 🔸 🔹 🔸 🔹 🔸 🔹 🔸 🔹 🔸 🔹 🔸 🔹 🔸 🔹 🔸 🔹 🔸 🔹 🔸 🔹 🔸 🔹 🔸 🔹 🔸 🔹(کودک) 🔸 🔹 📚👈جهت خرید و اطلاع از قیمت ها پی وی: @ketabkhon78 @ketabmetabb
🌿به مناسبت و 🌿 🛍 بسته کتاب پیشنهادی پیرامون شخصیت امام حسین (علیه السلام) 🔸 قیمت: 94.000 تومان 👈 84.600 🔸 قیمت: 70.000 تومان 👈 63.000 🔸 قیمت: 185.000 تومان 👈 168.350 🔸 قیمت: 85.000 تومان 👈 76.500 🔸 قیمت: 29.000 تومان 👈 26.100 🔸 قیمت: 95.000 تومان 👈 85.500 🔸 قیمت: 240.000 تومان 👈 216.000 🔸 قیمت: 36.000 تومان 👈 32.400 @ketabmetabb
برادر من تویی✨🕊 زندگینامه داستانی حضرت عباس(ع) است که با قلمی روان و نثری دلچسب می‌کوشد تا زوایای گوناگونی از زندگی و زمانه این مرد بزرگ را از دوران کودکی تا روایت کند...🍀 از لحظاتی که هم‌پای امیرالمؤمنین(ع) کوچه‌های کوفه را برای کمک به یتیمان و نیازمندان می‌پیمود تا زمانی که در رکاب حضرت ابا عبدالله الحسین(ع) درس و را به عالم می‌آموخت..🍃🪐 ✍🏻نویسنده:داوود امیریان ▫️ناشر:کتابستان ▫️قالب کتاب:رمان 📖تعداد صفحات: ۲۱۰ 💳 قیمت ۱۷۰ت با تخفیف ۱۵۵ت💙 ثبت سفارش🌱👇 @ketabkhon78
. 🍉 🌱✨ مولا علی(ع) رو به پسرانش گفت: -حسن و حسین چشمان من هستند. محمد حنفیه بازوی من، و تو عباس… سپس سر عباس را به سمت چپ سینه‌اش فشار داد.. عباس صدای قلب پدر را شنید.. چشمانش را بست.. محمد حنفیه آرام خندید و نزدیک گوش حسین گفت: -عباس هم قلب امیرالمومنین است..🫀✨ ‌.
📔 عباس دیگر نمی‌دوید.. ایستاده بود و با چشم چپ به مشک سوراخ شده با حسرت نگاه می‌کرد. دندان‌هایش باز شد. مشک از تیری که از آن گذشته و به سینه فرو رفته بود، آویزان ماند. آب شرشر روی زمین ریخت و زیر پای عباس حوضچه‌ای از خون و آب درست شد. خون دستان عباس با آب مشک یکی شده بود. خون از چشم راست عباس می‌جوشید و از چانه‌اش روی حوضچه می‌ریخت..عباس برای لحظه‌ای کودکان تشنه و منتظر در ذهنش آمد. صورت به طرف آسمان گرفت و از ته دل فریاد کشید: - برادر به فریادم برس!💔