با تاخیر دو روزه بریم سراغ موکب این هفتهی کتابنوشان
روال موکب مثل هفته های پیش بود ولی
ازدحام جمعیت مقابل موکب کمتر بود و کمک میکرد معرفی های فرد به فرد بهتری داشته باشیم.
یک نکته رو هم جا داره اینجا مطرح کنم.
بعضی دوستان از سر خیرخواهی میگن کتابها رو هدیه ندید و بگید وقف در گردش هست تا دست افراد بیشتری برسن و یا بگید بعد از خوندن پس بیارن تا به افراد بیشتری هدیه بدید و هزینه مالی کار کمتر بشه.
با احترام به نظرات دوستان که این چند ماهه دریافت کردم ولی نظرم این هست هدیه کتاب خودش کار مثبتی هست.
نفس هدیه گرفتن باعث خوشحالی و خاطره خوب هست.
حالا اگر گرفتن هدیه، همراه معرفی و ایجاد انگیزه برای مطالعه باشه مثبت در مثبت میشه!
بعضی مخاطب ها ممکنه فقط یکبار گذرشون به موکب ما بیفته و با پیش شرط پس دادن، طرف عملا یا کتاب رو نمیگیره و یا اگر بگیره دست ما نمیرسه!
و چه بسا ممکنه بخاطر پس ندادن یک عمر عذاب وجدان بگیره!
وقف در گردش هم گاها چرخه اش متوقف میشه و کافیه یک نفر اهل رعایت نباشه!
ولی با روش هدیه، فرد کتاب رو در دسترس داره و خودش میتونه چند بار بخونه.
حتی اگر فردی چند مرتبه از موکب کتاب بگیره، خودش ظرف یک سال مجموعه کتاب هایی رو جمع آوری کرده که میتونه اون فرد رو به فعال کتابی تبدیل کنه که امانت هم میده!
فعلا این روش رو در پیش گرفتیم.
اگر زمانی به این نتیجه برسیم که روشمون اشتباه هست حتما تجدید نظر میکنیم.
ممنون از بانی ها بابت اعتمادشون
#موکب_کتابنوشان۲۶
#عمود۸۱
#طریق_المهدی
#کتاب_خوب_بخوانیم
#کتابنوشان
✅️ به کتابنوشان ملحق شو👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
دیروز برای ساعت ۷ و ۲۰ دقیقه صبح بلیط قطار داشتم.
متاسفانه دخترام امتحان داشتن و به همین خاطر مجبور بودم تنهایی برم نمایشگاه کتاب. الحمدلله!
ساعت که از ۷ گذشت متوجه شدم قطار تاخیر داره و ممکنه حوالی ساعت ۹ برسه قم ! تاخیر قابل اغماضی نبود!
سریع راهی میدان ۷۲ تن شدم تا با اتوبوس خودم رو به تهران برسونم.
تا به اتوبوس ها نزدیک شدم رانندهای گفت: ۱ نفر تهران!
سریع سوار شدم و انتهای اتوبوس کنار خانمی نشستم.
ماشین که راه افتاد کتاب " آسمان لندن زیاده میبارد" رو از کیفم در آوردم تا تمامش کنم.
موضوع کتاب سفرنامهی ایرانیانِ زمانِ قاجار به لندن بود. خانم کنار دستیم پرسید: مال نشر اطراف هست؟!
با تعجب نگاهشون کردم و گفتم: بله!
گفت: بله مال آقای علی اکبر شیروانی!
دیگه نتونستم سکوت کنم! جنس سوالشون فریاد میزد یک اهل کتاب حرفه ای هست!
چون فرد معمولی وقتی کتاب تو دستم میبینه میپرسه: اسم کتاب چیه؟ نویسنده اش کیه! موضوعش چیه!؟ چشمات درد نمیکنه تو ماشین کتاب میخونی! و...
کتاب رو بستم و گذاشتم داخل کیفم تا خانم کنار دستم رو بیشتر بشناسم و با چند تا سوال رسیدیم به جوابی که اصلا انتظارش رو نداشتم!
ایشون خانم ابوطالبی نویسنده کتب پروفسور فوفو بودند. نویسنده پر کار حیطه نوجوان و صاحب چندین اثر جذاب و خوندنی.
از ته دل لوکوموتیورانی که با تاخیر به موقعش این فرصت رو برام جور کرده بود رو دعا کردم! اصلا مهره چینی خدا حرف نداشت!
خانم ابوطالبی بسیار صمیمی و خودمونی بودن و تا خود تهران باهم صحبت کردیم!
به قول ایشون از یک قبیله بودیم و جنس حرف همدیگر رو خوب میفهمیدیم.
توی گوشیم کانال کتابنوشان رو باز کردم و پست نمایشگاه مدرسه دخترام رو نشونشون دادم!
از فعالیت های کتابنوشان خوششون اومد و خلاصه ما هم ذوق کردیم بابت همه این اتفاقات خوب کتابی!
توی مترو هم تا قسمتی از مسیر همسفر بودیم و بعد ایشون توی ایستگاهی پیاده شدن تا به جلسه کاریشون برسن.
و من راهی ایستگاه بهشتی شدم تا دقیقا سر از نمایشگاه کتاب در بیارم.
پ.ن : هیچ کدوم از مخاطبان عزیز درست حدس نزده بودن که با کدوم نویسنده همسفر شدم.
چند نفری هم حدس زده بودن همسفرم آقای امیرخانی یا عباس معروفی بودن!!🤦♀️
#کتاب_خوب_بخوانیم
#کتابنوشان
✅️ به کتابنوشان ملحق شو👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
سلامی با طعم خداحافظی!
بالاخره به قسمت آخر خاطرات کربلا رسیدیم. ممنون که خاطراتم رو میخوندین و پیگیر ادامهاش بودین.
تلاش کردم دیدهها و تجربیات محدود خودم طی این چند روز سفر رو براتون بنویسم.
امیدوارم پسندیده باشید.
اگر حرفی یا نظری دارید خوشحال میشم برام بنویسید.
اینجام:
@OFOGRAMIYAN
#کتاب_خوب_بخوانیم
#کتابنوشان
✅️ به کتابنوشان ملحق شو👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
بنام خدا
خاطرات کربلا قسمت ۶۶
قسمت آخر
مهمان هایم نصف روز بیشتر نماندند.
هرچند سرماخوردگی اذیتشان میکرد ولی برای استراحت بیشتر نماندند چون کارهای زیادی داشتند و برای انجامشان باید به وطن برمیگشتند.
اصرارم برای بیشتر ماندنشان بیمعنا بود. نهار را دور هم خوردیم و بعد بدرقه شان کردیم و برگشتیم خانه.
خستگی سفر و سرماخوردگی باعث شد دو روزی افقی زندگی کنم!
و بعد از دو روز سر پا شدم تا کوهی از کارهایی که روی دوشم بود را انجام دهم.
یکی از کارهای مهم جابجایی منزل بود.
باید خانه ای که قبل از رفتن به کربلا در قم اجاره کرده بودیم را تمیز و مرتب میکردیم و همزمان خانهی جنداب را تخلیه و مرتب تحویل می دادیم!
همچنین بحث ثبت نام مدرسهی دخترهایم را حل میکردیم.
بخاطر پر شدن ظرفیت کلاس اول، زهرا و زینب را در دو مدرسهی جداگانه ثبت نام کرده بودیم و مجبور بودیم با رفتن به اداره این مشکل را حتما حل کنیم و بعد اقدام به خرید لباس فرم مدرسه کرده و کیف و کفش بچه ها را ردیف کنیم!
هرچند بار اصلی کلاس های روستا روی دوش خانم محبت (مسئول بسیج) بود ولی باید بعضی پیگیری ها و هماهنگی ها را شخصا انجام میدادم.
هنوز بحث پرداخت هزینهی کلاس های نقاشی و سیاه قلم حل نشده بود.
تامین مینیبوس برای حمل و نقل زنان متقاضی آموزش رانندگی نصفه مانده بود و نمیدانستم به کجا رسیده.
مشکل مکان کلاس خیاطی زنان روستا، وضعیت کلاس بافتنی، کلاس های دارالقران و هزینه ایاب ذهاب مربیانش ، کلاس های نهضتی که خودم برای اتباع افغانستانی برگزار میکردم همگی نصفه و روی هوا بودند!
خلاصه برای کمتر از دو هفته اندازه دو سال کار داشتم!
.
.
.
امروز جمعه ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳ است.
۸ ماه از تاریخ این اتفاقات میگذرد و با شروع زندگی در قم دنیای جدیدی برای خودم تعریف کرده ام که شاید بعدها از این روزهایم برایتان بنویسم.
تمام
#خاطرات_پیاده_روی_اربعین
#قسمت_شصت_و_ششم
#کتاب_خوب_بخوانیم
#کتابنوشان
✅️ به کتابنوشان ملحق شو👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
سلام
بریم چند تا از نظرات پرمهر مخاطبین عزیز رو در مورد خاطرات کربلا بخونیم.
در جواب این سوال که امسال هم پیاده روی میرم یا نه باید بگم:
تا یار که را خواهد و میلش به که باشد!
ولی اگر خدا بخواد قصد داریم خانوادگی بریم و اگر جور نشد، دیگه بدون بچه هام نمیرم.
برای قسمت خاطره نویسی کانال هم نقشه هایی در سر دارم😎
#خاطرات_پیاده_روی_اربعین
#قسمت_شصت_و_ششم
#کتاب_خوب_بخوانیم
#کتابنوشان
✅️ به کتابنوشان ملحق شو👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
ساعت تقریبا ۱۰ بود که وارد نمایشگاه شدم. هوا نسبتا خنک بود و فضای نمایشگاه دل انگیز!
قبل از هر کاری خودم رو به صرف چایی دعوت کردم تا انرژی لازم رو دریافت کنم.
چایی برای ما چایخورها حکم انرژیزا داره!
و بعد خوردن چایی راهی سالن عمومی شدم.
توی حیاط قبل از سالن عمومی، یک نقشه نسبتا بزرگ ایران توجهم رو جلب کرد. نزدیک که شدم دیدم نقشه حالت پازلی داره و پین هایی رو روی میز قرار دادن تا حاضرین در نمایشگاه موقعیت شهر خودشون رو توی نقشه اعلام کنند!
خوشم اومد!
رفتم سمت نقشه و از طرف همه اهالی جلفا و حومه یه پین زدم.
پراکندگی حضور بازدیدکنندگان از استان های مختلف کشور جالب بود.
مشارکت سیستان بلوچستان و هرمزگان و خراسان جنوبی در ذیل آمار قرار داشت.
البته موقع برگشت برام سوال شد که من که از خود جلفا به قصد نمایشگاه نیومدم! چرا پین رو روی قم نزدم؟!
نکنه باعث اختلال محاسباتی مسئولین نمایشگاه شوم! دیگه بهش فکر نکردم!
اولین غرفه ای که سر زدم سوره مهر بود. بالاخره آبنبات لیمویی به نمایشگاه رسیده بود و باید میخریدم تا ببینم این محسن بلا بالاخره به دریا رسید یا نه!
بنرهای تبلیغاتی آبنبات لیمویی بین راهرو ها کاملا به چشم می اومد.
وقتی رسیدم سوره مهر رفتم سراغ آبنبات.
قیمتش ۳۴۵ تومان بود!
خیلی گرون بود! تصور میکردم نهایت ۲۰۰ تومن باشه ولی ۳۴۵ بود و با تخفیف ۳۱۰!
از اونجایی که عزیزی گفته بود این کتاب رو برام هدیه میخرند راحت خریدمش تا هزینه رو ازشون بگیرم😎😶
ادامه دارد... .
#نمایشگاه_کتاب_تهران
#کتاب_خوب_بخوانیم
#کتابنوشان
✅️ به کتابنوشان ملحق شو👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
خاطرات کربلا: قسمت اول
خاطرات کربلا: قسمت دوم
خاطرات کربلا: قسمت سوم
خاطرات کربلا: قسمت چهارم
خاطرات کربلا: قسمت پنجم
خاطرات کربلا: قسمت ششم
خاطرات کربلا: قسمت هفتم
خاطرات کربلا: قسمت هشتم
خاطرات کربلا: قسمت نهم
خاطرات کربلا: قسمت دهم
خاطرات کربلا: قسمت یازدهم
خاطرات کربلا: قسمت دوازدهم
خاطرات کربلا: قسمت سیزدهم
خاطرات کربلا: قسمت چهاردهم
خاطرات کربلا: قسمت پانزدهم
خاطرات کربلا: قسمت شانزدهم
خاطرات کربلا: قسمت هفدهم
خاطرات کربلا: قسمت هجدهم
خاطرات کربلا: قسمت نوزدهم
خاطرات کربلا: قسمت بیستم
خاطرات کربلا: قسمت بیستویکم
خاطرات کربلا: قسمت بیستودوم
خاطرات کربلا: قسمت بیستوسوم
خاطرات کربلا: قسمت بیستوچهارم
خاطرات کربلا: قسمت بیستوپنجم
خاطرات کربلا: قسمت بیستوششم
خاطرات کربلا: قسمت بیستوهفتم
خاطرات کربلا: قسمت بیستوهشتم
خاطرات کربلا: قسمت بیستونهم
خاطرات کربلا: قسمت سیام
خاطرات کربلا: قسمت سیویکم
خاطرات کربلا: قسمت سیودوم
خاطرات کربلا: قسمت سیوسوم
خاطرات کربلا: قسمت سیوچهارم
خاطرات کربلا: قسمت سیوپنجم
خاطرات کربلا: قسمت سیوششم
خاطرات کربلا: قسمت سیوهفتم
خاطرات کربلا: قسمت سیوهشتم
خاطرات کربلا: قسمت سیونهم
خاطرات کربلا: قسمت چهلم
خاطرات کربلا: قسمت چهلویکم
خاطرات کربلا: قسمت چهلودوم
خاطرات کربلا: قسمت چهلوسوم
خاطرات کربلا: قسمت چهلوچهارم
خاطرات کربلا: قسمت چهلوپنجم
خاطرات کربلا: قسمت چهلوششم
خاطرات کربلا: قسمت چهلوهفتم
خاطرات کربلا: قسمت چهلوهشتم
خاطرات کربلا: قسمت چهلونهم
خاطرات کربلا: قسمت پنجاهم
خاطرات کربلا: قسمت پنجاهویکم
خاطرات کربلا: قسمت پنجاهودوم
خاطرات کربلا: قسمت پنجاهوسوم
خاطرات کربلا: قسمت پنجاهوچهارم
خاطرات کربلا: قسمت پنجاهوپنجم
خاطرات کربلا: قسمت پنجاهوششم
خاطرات کربلا: قسمت پنجاهوهفتم
خاطرات کربلا: قسمت پنجاهوهشتم
خاطرات کربلا: قسمت پنجاهونهم
خاطرات کربلا: قسمت شصتم
خاطرات کربلا: قسمت شصتویکم
خاطرات کربلا: قسمت شصتودوم
خاطرات کربلا: قسمت شصتوسوم
خاطرات کربلا: قسمت شصتوچهارم
خاطرات کربلا: قسمت شصتوپنجم
خاطرات کربلا: قسمت شصتوششم
May 11
سلام دوستان کتابخون و کتابدوست🌿
این هفته قراره فضای کتابنوشان کمی تا قسمتی شاعرانه و عاشقانه باشه!
برای شروع رفتیم سراغ غزلهای آقای حامد عسکری در "سرمه ای" .
من وقتی کتاب خال سیاه عربی و بعد پریدخت آقای عسکری رو خوندم از نثر موزون و ادبی ایشون خیلی لذت بردم و تصمیم گرفتم خوندن کتاب شعر رو هم تجربه کنم! اینجوری شد که با سرمه ای آشنا شدم و دوستی که نمیخوام نامش فاش شود برام هدیهش کرد😁
حالا بریم یه غزل از سرمه ای نوش جان کنیم.
#معرفی_کتاب_نود_و_سوم
#سرمه_ای
#حامد_عسکری
#کتاب_خوب_بخوانیم
#کتابنوشان
✅️ به کتابنوشان ملحق شو👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
جرعهای کتاب بنوشیم🍀
📝 برشِ اول از کتاب سرمه ای
هر نسیمی که نصیب از گل و باران ببرد
می تواند خبر از مصر به کنعان ببرد
آه از عشق که یک مرتبه تصمیم گرفت
یوسف از چاه در آورده به زندان ببرد
وای بر تلخی فرجام رعیت پسری
که بخواهد دلی از دختر یک خان ببرد
ماه رویی دل من برده و ترسم این است
سرمه بر چشم کشد زیره به کرمان ببرد
دو دلم این که بیاید من معمولی را
سر و سامان بدهد یا سر و سامان ببرد؟
مرد آن گاه که از درد به خود می پیچد
ناگزیر است لبی تا لب قلیان ببرد
شعر کوتاه ولی حرف به اندازه ی کوه
باید این قائله را «آه» به پایان ببرد
شب به شب قوچی ازین دهکده کم خواهد شد
ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد
#سرمه_ای
#حامد_عسکری
#کتاب_خوب_بخوانیم
#کتابنوشان
✅️ به کتابنوشان ملحق شو👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32