🌻🌻🌻🍃🍃🍃🍃🍃
🌻🌻
🌻
🍃
#رمان_رنج_مقدس🌺
#بخوانیم
#قسمت_بیست و هفتم:
هرچه تلاش کرده بود که او را قانع کند اگر کاری دارد، تلفنی بگوید، نپذیرفته بود
و گفته بود که توی کافیشاپ منتظرم و قطع کرده بود.
دلیلی قانعکنندهتر از اینکه ممکن است بچهها ببینند دارد با صحرا صحبت میکند، نداشت.
اما همین یک دلیل برای نرفتنش کافی بود.
شب باز هم ایمیلی از صحرا دریافت کرده بود.
شاکی بود از نیامدنش و از برادرش گفته بود و نگرانیای که فقط او میتوانست برطرفش کند.
به عقل او که هیچ، به عقل جن هم نمیرسید که صحرا فعالیتهای فرهنگیاش در مسجد را هم رصد کرده باشد.
این را وقتی فهمید که پسری دوازده سیزده ساله خودش را معرفی کرده و گفته بود که برادر صحرا کفیلی است و میخواست در کلاسهای تقویتی مسجد شرکت کند.
شب دوباره ایمیل تشکر صحرا رسید.
نتوانسته بود جواب ندهد.
پرسیده بود:
– «چرا خود شما با برادرتان ریاضی کار نمیکنید؟»
پاسخ آمد:
– «همیشه یک غریبه، یک راه حلی بلد است که آشنا بلد نیست. امیدوارم کمک شما برای برادرم مؤثر باشد.»
برادر صحرا میآمد و میرفت.
با بچههای مسجد گرم گرفته بود و گاه کیکهایی که میآورد، بچهها را خوشحال میکرد.
آخر فصل برای بچهها اردوی سهروزه گذاشته بودند.
ماشین راه افتاد و رفت که کفیلی و برادرش رسیدند.
خواهش کرد و گفت که نتوانسته برادرش را زودتر آماده کند.
این درخواست را نمیتوانست رد کند.
ماشین را روشن کرد و صحرا و برادرش را سوار کرد تا به اتوبوس برساند.
دلشوره به جانش افتاده بود.
وقتی به اتوبوس رسیدند و برادر صحرا سوار شد و با او توی ماشین تنها شدند،
تازه فهمید که چرا دلش جوشیدن گرفته است. لرزشی ته وجودش حس کرد.
فرمان را محکم گرفته بود.
شیشهها را پایین داد و دستش را به لبه پنجره تکیه داد تا بلکه صدای باد،
او را از سکوتی که بر ماشین حاکم شده بود، رهایی بخشد.
– هرشب که مینویسم آروم میشم.
لحظاتی به سکوت گذشت.
– از اینکه اجازه میدید خلوتهامو با شما تقسیم کنم،
واقعا نمیدونم چطور تشکر کنم.
از اینکه به برادرم محبت میکنید واقعا ممنونم.
طوری فرمان را دست گرفته بود و خیابانها را میکاوید که انگار دنبال منجی میگردد.
اینطور وقتها گویی زمان هیچ که به نفع نیست،
خودش را به بیخیالی هم میزند و آنقدر کشدار جلو میرود که تو زمین و زمان را به فحش میکشی.
– کجا برسونمتون؟
این سؤال، پاسخ حرفهای صحرا نبود، اما حرفی بود که وسوسههایش را بیاثر میکرد.
– کار دارم و نزدیک مسجد پیاده میشم.
آن اردو بهانه شد تا در سه روز، سه بار تماس بگیرد برای تشکر، خبر گرفتن و تمجید از اردوی خوب؛
حالا دیگر مجبور شده بود این شماره آشنا را که هنوز ذخیرهاش نکرده بود جواب بدهد
.....
#رمان
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
🍃
🌻
🌻🌻
🌻🌻🌻🍃🍃🍃🍃🍃🍃
کتلت مرغ آبغوره ای 😋
🧆طرز تهیه: برای تهیه کتلت مرغ 1 عدد سینه مرغ رو به همراه 1 عدد پیاز خوب جرخ کردم و توی ظرف ریختم و بهش نمک، فلفل سیاه، پاپریکا، زردچوبه، پودر سیر و 2 ق غ خ آرد سوخاری اضافه کردم و به خوبی ورز دادم و توی یخچال به مدت 1 ساعت بهش استراحت دادم و سپس به این شکل دراوردم و با روغن سرخشون کردم. بعد توی همون تابه 2 ق غ خ رب گوجه رو تفت دادم به همراه کتلت ها و روش 1 لیوان آب جوش و نمک ریختم و با حرارت ملایم گذاشتم 15 دقیقه ای پخت. 2 عدد هویج خورد شده بهش اضافه کرده بعلاوه 1/2 پیمانه آبغوره و گذاشتم 20 دقیقه ای پختن. بعد 1 پیمانه غوره و مقداری زعفران دم شده اضافه کردم و گذاشتم تا زمانی که خورشت جا افتاد و به روغن افتاد بپزه.
#آشپزی
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
^☁️🕊^
هرکسازخداترسید،خداهمہچیزرا
ازاومیترساند!!
وهرکسازخدانترسید،خدااوراازهمہچیز
میترساند(:
ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ
#اللہ🌿
#از_مخلوق_به_خالق
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️🎥 سوال:
❓چرا باید به ائمه اطهار علیهم السلام متوسل شویم مگر نمی شود مستقیم از خود خداوند درخواست حاجت کرد؟
🎙استاد محمدی شاهرودی
📎 #اعتقادی
📎 #امامت
📎 #اخلاق
پرسمان اعتقادی استاد محمدی 👇👇
🔹🔸🔹🔸🔹🔸
♨️ @ostadmohamadi
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لاک جیغ تا خدا💅
هانیه خدابخش 😍
#دوربرگردون💫
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♢🌿|°.
شده نزدیك کھ↯
هجران تو ما را بڪشد!
اشتیاق تو مرا سوخت🔥'
کجایی؟باز آ
#جمعه #مهدویت #اللهمعجللولیکالفرج
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
{🌼💛}
و من
دلم طلوعے میخواهـد☁️☀️'
سراسر منوّر به نور چشمانتـ✨'
#سپیده_سپهر
--
#جمعه #مهدویت #اللهمعجللولیکالفرج
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
♥️🌱••||
#تلنگر⚠️
ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ
میگنآدمها
خیلـیشبیهڪتابهاییڪه📚
میخونند؛میشـن...
رفیق . . . !
نزارخاڪبخوره روۍمیز☝️
اگرمیخواۍبندهواقعیباشی،
قرآنبخون وعملڪن
بعدشبیهاونۍمیشیڪهخدامیخواد...🙃
#از_مخلوق_به_خالق
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
🥀💛
#تلنگر🧕🧕
🌷دوستِ بد
یا گناه رو برات خوشگل میڪنه
یا خودش گناهڪاره!!😓
🌷دوستِ خوب
تو رو به یاد خدا میندازه
وقـتۍ ڪنارشۍاز گناه
ڪردن شرم دارۍ...🙂💜
⚠️مواظب باشیم با گناه امام زمان رو ناراحت نڪنیم.😔💔
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
#خارج_بدون_فیلتر
🔻دادگاهی در انگلیس، هفت مرد را به اتهام قتل "آیه هاشم" دانشجوی لبنانی رشته حقوق به حبس ابد محکوم کرد.
🔻سال گذشته دختر مسلمانی که قصد داشت از سوپر مارکت برای افطار خانواده اش خرید کند مورد اصابت گلوله قرار گرفت و به شهادت رسید
🔻دولت انگلیس در توجیه این قتل گفته بود این دختر در ساعت و مکان غلطی از خونه خارج شده و به همین خاطر کشته شده
🔻پدر "آیه" می گوید در سال 2011 به امید زندگی بهتر و پیشرفت از لبنان به انگلیس آمده بودند.دختر من نخبه بود و من به او می گفتم تو نخست وزیر می شوی.زندگی ما بعد از قتل "آیه" به آتش کشیده شد
📌کشورهایی که ادعای حمایت از مسلمان های کشورهای اسلامی رو دارن اگر راست میگن امنیت مسلمون هارو در کشور خودشون تامین کنن تا شاهد حملات تروریستی علیه مسلمون ها در کشورهای خودشون نباشن
🌐منبع:https://www.bbc.com/news/uk-england-lancashire-58087826
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ گاف های ناتمام بایدن!
🔻جو بایدن این بار فرماندار میشیگان را با وزیر انرژی این کشور اشتباه گرفت!
#خارج_بدون_فیلتر
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
🌻🌻🌻🍃🍃🍃🍃🍃
🌻🌻
🌻
🍃
#رنج_مقدس🌺
#بخوانیم
#قسمت_بیست و هشتم:
جواب بله یا خیر، یعنی آیندهای که رقم میخورد.
دوباره سروکله سهیل پیدا شده و از پدر اجازه میخواهد که برویم بیرون و صحبت کنیم.
پدر به خودم واگذار میکند.
میافتم به جان موهایم.
چند بار میبافمشان، بازشان میکنم، شانه میکشم.
تل میزنم، دوباره میبندمشان.
اصلاً نمیروم!
نمیخواهم تا نخواستمش، حسی را در درونش تثبیت کنم.
توی آشپزخانه دارم برایش چای میریزم که میآید.
صندلی را عقب میکشد و مینشیند. خودم را مشغول نشان میدهم.
آرام میگوید:
– بهتری لیلا!
جلوی روسریام را صاف میکنم.
حس اینکه با ذهنیت دیگری به من نگاه میکند باعث میشود بیشتر در خودم فرو بروم.
– کاش قبول میکردی یه دور میزدیم.
برای حال و هوات خوب بود.
چیزی که الآن برایم مهم نیست حال و هوایم است.
دوست دارم آخر این قصه زودتر معلوم شود.
میگویم:
– خوبم. تشکر.
دست راستش را روی میز میگذارد و با دستمال کاغذی که از جعبه بیرون زده بازی میکند:
– لیلا! من حس میکنم پدر و مادرت راضی هستن به ازدواج ما؛
اما انگار خودت خیلی تردید داری.
استکان چای را جلو میکشد.
نگاهم را به دستان مردانهاش که دور لیوان چای گره شده ثابت میکنم تا بالا نیاید و به صورتش نرسد:
– پسر دایی!
– راحت باش، من همون سهیل قدیمم.
من لیلای قدیم نیستم. دستان یخ کردهام را دور استکان میگیرم تا گرم شود:
– قدیم یعنی کودکی، الآن بزرگ شدیم.
من دختر عمهام، شما پسردایی.
لبخند میزند. انگشتانش محکمتر لیوان را میچسبد:
– باشه هرطور راحتی! اصلاً همیشه هرطور تو بخوای؛ مثل بازیهای بچگیمون.
– نه این الآن درست نیست. بچه که بودیم شاید میشد بگی هرطور که میخوای.
چون بنا بود بچه آروم بشه؛
اما اگر الآن که این حرف رو میزنی، من خراب میشم پسردایی.
خرابتر از اینی که هستم.
زندگی به آبادی نمیرسه.
لیوان چاییاش را عقب میزند و انگشتانش را درهم قفل میکند!
– من آرامش تو رو میخوام. اینکه بتونم همه شرایط رو باب میل تو جلو ببرم تا لذت ببری.
توی دلم شک میافتد که یعنی اگر همه چیز باب میل من باشد به آرامش میرسم؟
یعنی سهیل غول چراغ جادوی زندگی من میشود و کافی است آرزو کنم، درخواستم را بگویم و او دست به سینه مقابلم خم شود و برایم فراهم کند؟
مثل بچه لوسی که هر چه میخواهد مییابد و اگر ندادنش قهر میکند و پا به زمین میکوبد.
حتی خدا هم این کار را برایم نمیکند.
قبول نمیکند تمام دعاهای من را اجابت کند.
گاهی حس میکنم فقط نگاهم میکند.
گاهی تنها در آغوش میگیردم.
گاهی اشک میدهد تا بریزم و آرام شوم.
گاهی گوش میشود تا حرفهایم را بشنود
و در تمام این گاهیها، دعاهایم در کاسه دستهایم و بر لبهایم میماند
و اجابت نمیشود.
بارها شده که ممنونش شدهام که دعایم ماند و جواب مثبت نگرفت.
بس که اشتباه بود و خلاف نیاز اصلیام.
نه، من سهیل را اینطور نمیخواهم.
اگر به دنیایم وعده آسایش بدهد قطعاً پا در گِل میشوم و به قول مسعود،
مثل خر فقط میخورم و باربری میکنم و به وقت مستی میسَرَم.
یک «من» درونم راه میافتد.
#رمان
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
🍃
🌻
🌻🌻
🌻🌻🌻🍃🍃🍃🍃🍃
🌹#سلام_امام_زمانم✋
میگفت↓
هرروزبنشینید
یكمقدارباامامزمان'عج'دردودلکنید،
خوبنیستشیعہروزششبشود
وشبشروزشود
واصلابہیاداونباشد . . 💔!
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج💚
🥺⃟ ⃟🖤
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
#خارج_بدون_فیلتر
♨️دختر مسلمان ۶ ساله تروریست شمرده شد😒
🏢مدرسه ای در نیوکاسل انگلیس به دختر ۶ ساله ای که خودش انتخاب کرده بود محجبه باشه اجازه نمیده با روسری به مدرسه بره چون روسری جز یونیفرم مدرسه تعریف نشده
😓والدین این بچه ناچار میشن از دخترشون بخوان بدون روسری به مدرسه بره.این دختر بعد از شنیدن این حرف خیلی ناراحت میشه و میگه دیگه انگیزه ای براش باقی نمونده
🔻در واکنش به این اقدام این دختر تصمیم می گیره وقتی ازش خواستن برای همکلاسی های مسیحیش دست بزنه عکس العملی نشون نده و فقط برای همکلاسی های مسلمونش دست بزنه
🔻این مدرسه از این اقدام خشمگین شده و گفته این حرکت تروریستی هست و باید برای مقابله با تروریسم بررسی بشه
📌این همه آدم بی گناه رو در افغانستان و عراق و... کشتن اونوقت به مسلمون ها میگن تروریست.حالا کار به جایی رسیده که به دختر بچه ۶ ساله هم انگ تروریست میزنن
🌐منبع:https://www.middleeasteye.net/news/uk-prevent-catholic-school-contact-girl-hijab
۱۴۰۰/۵/۲۰
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
#تلنگر🌿
مامذهبےها
جنسپشتِویتࢪیندیناسلام هستیم
جنسهاۍخوب🖇!
پشتویترینگذاشتہ میشہ
تامࢪدمبراساساون وارد مغازهبشن
[ببینࢪفیق!
جوࢪۍباشڪہ بادیدنت
نسبت بہاسلام راغب بشن
نہاینڪہازدین زدهبشن...!]💚
#حواسمونباشہ...!😊
----------•؛❁؛•---------
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا