eitaa logo
ناگفته هایی از اسارت
255 دنبال‌کننده
36 عکس
48 ویدیو
0 فایل
بیان خاطرات اسارت آزادگان ۸ سال دفاع مقدس، با هدف آموزش و بازخوانی فرهنگ ایثار و مقاومت و اشاعه این فرهنگ بین افراد غیر آزاده و نسل‌های بعد از جنگ ارتباط با ادمین: @Ganjineh_Esarat بیان خاطرات: @Khaterat_Revaiat
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹عینک داخل هر بار معنی خاصی داشت که معمولا ما آن را تشخیص می‌دادیم . ، سوت آزاد باش، سوت و ... به محض شنیدن سوت آمار هر کس در هر نقطه بود، کار خود را رها و به طرف آسایشگاهش میدوید. همه در ردیف‌های ۵ نفره پشت سر هم در کنار می‌نشستیم. هر آسایشگاه مسئول عراقی خود را داشت که جهت نظم دهی صفوف و کنترل سر صف می‌ایستاد. محوطه اردوگاه از بچه‌ها خالی بود و صحبت کردن و حتی زیر نظر داشتن تحرکات افسران و سربازان عراقی در محوطه در ساعات آمار ممنوع بود. اگر کسی سهواً سر خود را به طرفین می‌چرخانید، توسط سرباز عراقی تنبیه می‌شد. یکی از بچه‌ها که به چشم داشت سر خود را بالا کرد که به طرفی نگاه کند، سرباز عراقی فریاد زد "عینک داخل". دوست ما که بسیار ترسیده بود فوراً عینک خود را برداشت و در جیب گذاشت. با این حرکت از خنده رفت روی هوا.😂😂 اینجا بود که تازه دوست ما متوجه شد که "عینک داخل" به معنی "نگاهت داخل صف باشد و طرفین را نگاه نکن".🙈 سرباز عراقی که از سر به هوایی دوست ما عصبانی بود با خنده بچه‌ها شروع به فحش و داد و فریاد و تصور کرد او را مسخره می‌کنند.😳😄😄 بالاخره با توضیح موضوع او را قانع و ختم بخیر شد. راوی 👈لطفا برای فوروارد و هدایت پیام به افراد، کانال‌ها و گروه‌های دیگر از گزینه "<----" یا هدایت با نقل قول استفاده نمائید. ❓سوالات و پیشنهادات https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat ✍️روایت خاطرات https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat 📌کانال ناگفته هایی از اسارت https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
# 🔹فر شیرینی پزی در محیط به ناچار جسم اسرا در دشمن بود لکن ایشان همیشه سعی در آزاد نگه داشتن و به پرواز درآوردن خود بودند. در بین ما دوستانی همواره در صدد متنوع و نمودن فضا برای دیگران بودند. تنوع دوزندگی و لباس، و غذا، برگزاری و ....، از جمله این فعالیت‌ها بود. اولین را تهیه و پس از آن هر آسایشگاه برای خود یک یا چند فر شیرینی پزی تهیه نمود. او با استفاده از یک محفظه با در بازشو و سوراخی به روی بدنه، (برای قرار گرفتن روی مشعل) تهیه نموده بود. بچه‌ها جعبه یا همان فر را روی قرار می‌دادند و را که از قبل روی سینی‌های فر چیده بودند، داخل جعبه می‌گذاشتند. مایه معمولاً ترکیب (خمیر نان خشک شده) با و بود. اگر یا مقداری هم در دسترس بود، با افزودن به مایه، محصول مقداری تردتر می‌شد. پس از مدتی خوشمزه داخل فر برای در برنامه‌ها و آماده بود... راوی 👈لطفا برای فوروارد و هدایت پیام به افراد، کانال‌ها و گروه‌های دیگر از گزینه "<----" یا هدایت با نقل قول استفاده نمائید. ❓سوالات و پیشنهادات https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat ✍️روایت خاطرات https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat 📌کانال ناگفته هایی از اسارت https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
🔹خمیر نان در محیط اسارت تقریباً هیچ چیز دورریز و به درد نخور نبود. یکی از کالاهای استراتژیک 😄 بود. هر نفر روزانه دو قرص نان سمون، سهمیه داشت. نان طوری طبخ شده بود که معمولاً وسط آن قابل استفاده نبود. بچه‌ها که به کم خوراکی عادت کرده و آنها کوچک شده بود، ناچاراً با پوسته برشته همان دو قرص نان رفع گرسنگی و خمیر آن را برای مصارف دیگر جمع می‌کردند. خمیرهای کمی پخته‌تر را بین دو دست مالش داده و آن را آرد می‌کردند. این آرد سهمیه (# حمید_گوهری) بود که برای ، ، شامی کباب و ... استفاده می‌کرد. او معمولاً مشغول سرویس و آماده سازی و تامین برای پخت حلوا شیرینی و ... برای بچه‌های آسایشگاه بود. خمیرهای ناپخته‌تر و اصطلاحا آدامسی، سهم باغبان‌های آسایشگاه بود. ، و معمولا در مشغول کار بودند. به محض اینکه مقداری خمیر جمع می‌شد، آنها دور از چشم نگهبان عراقی‌، گونی خمیر را برداشته و در گوشه‌ای از باغچه آن را چال می‌کردند. پس از مدتی خمیر چال شده، تخمیر و برای خاک و محصولات باغچه آن را برای آماده سازی زمین و کشت جدید با خاک مخلوط می‌کردند. این کار از طرف عراقی‌ها به خاطر انتشار بوی بد آن بعد از تخمیر، ممنوع بود ولی از جمله مواردی بود که هر روزه اتفاق می افتاد. یک بار که احمد گونی خمیر را به طرف باغچه می‌برد، گروهبان جاسم به او برخورد کرد و با عتاب و غضب پرسید، این‌ها را کجا می‌بری؟ احمد هم با لهجه شیرین گفت برای گندیشک‌ها (گنجشک‌ها) می‌برم. جاسم هم از لابلای سبیل‌های کلفت خود گفت: "زین، ثواب ،لطیور" (خوبه برای پرندگان ثواب داره)😂😂😄 راوی 👈لطفا برای فوروارد و هدایت پیام به افراد، کانال‌ها و گروه‌های دیگر از گزینه "<----" یا هدایت با نقل قول استفاده نمائید. ❓سوالات و پیشنهادات https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat ✍️روایت خاطرات https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat 📌کانال ناگفته هایی از اسارت https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
🔹رادیو مجاهد طول سال‌های اسارت عراقی‌ها به خیال خودشان خیلی تلاش بر شست و شوی مغزی و ما داشتند. از با آپارات ، آوردن برای آسایشگاه‌ها، توزیع روزنامه‌های داخلی و ... یکی از این روش‌ها نصب در محوطه اردوگاه و داخل آسایشگاه‌ها بود. از ساعتی قبل از باز کردن درها و آزاد باش، بلندگوهای داخل آسایشگاه‌ها روشن و با صدای بلند، پخش برنامه‌های ( وابسته به سازمان منافقین) و کوچه و بازاری در طی روز و حتی ساعتی بعد از سوت داخل باش ادامه داشت. با این کار سعی در ایجاد اختلال روحی و روانی و برهم زدن تمرکز اسرا بر روی امور آموزشی و روزمره داشتند. ولی بچه‌ها بدون توجه به ترانه‌ها و سر و صدا، مشغول برنامه‌های خود بودند. بیداری صبحگاهی ما معمولا همزمان بود با پخش از رادیو مجاهد. خبرهایی از عملیات و ضرب شست‌های به قول خودش "گروه‌های میلیشیا" . از خبرهای روزانه، تعداد پخش شده در سطح یا اخبار گروه‌های میلیشیا بود. بعنوان مثال، گروه‌های میلیشیا موفق شدند، داخل قفل مغازه فاشیست معروف حاج .... در بازار تهران، چسب قطره ای بریزند. راوی 👈لطفا برای فوروارد و هدایت پیام به افراد، کانال‌ها و گروه‌های دیگر از گزینه "<----" یا هدایت با نقل قول استفاده نمائید. ❓سوالات و پیشنهادات https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat ✍️روایت خاطرات https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat 📌کانال ناگفته هایی از اسارت https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
🔹ماست قوطی‌های فرانسوی، از جمله اقلام جدید حانوت بود. با توجه به گران بودن شیر خشک، معمولاً گروه‌های غذایی به صورت شراکتی آن را تهیه می‌کردند. مصرف عمده شیر خشک، برای تهیه بود. یک پارچ که به وسیله یا گرم شده بود، با افزودن حداقل ۵ شیر خشک آماده برای انداختن ماست بود. اولین بار بچه‌ها را از درخواست کرده بودند ولی از آن به بعد، روال بر این بود که هر گروه غذایی مایه مورد نیاز را از گروه‌های دیگر ( دو قاشق ماست) قرض می‌گرفت و این تعاملات بین گروه‌ها رایج بود. روزی یکی از بچه‌های رند و شیطان، بین گروه‌ها راه افتاده بود و از هر کس که ماست داشت، ۲ قاشق برای مایه خواسته بود. او بعد از ریختن ۲ قاشق‌های ماست روی هم یک شکم سیر ماست خورده بود.😂😂 تازه بچه‌ها به او پی بردند و او را پتویی کردند... راوی 👈لطفا برای فوروارد و هدایت پیام به افراد، کانال‌ها و گروه‌های دیگر از گزینه "<----" یا هدایت با نقل قول استفاده نمائید. ❓سوالات و پیشنهادات https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat ✍️روایت خاطرات https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat 📌کانال ناگفته هایی از اسارت https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
🔹شیخ علی تهرانی در چند قسمت......... او از قبل از در بین مبارزین و انقلابیون چهره شناخته شده ای بود و کتاب او معروف بود. در مقدمه کتابش نوشته بود، آنچه در این کتاب آمده است درس های اخلاق استاد بزرگوار() است که حدود پانزده سال از محضرش استفاده کردم. انقلاب که پیروز شد در چند جا مسئولیت پذیرفت. اولین لغزش او زمانی بود که حضرت امام، را بعنوان امام جمعه منصوب نمود. او در اعتراض به تصمیم امام نامه سرگشاده ای نوشت و بعد به مرور زمان کج شد و کج شد و از مسیر امام و انقلاب منحرف شد.. روزهای اول سال شصت و سه بود، از شنیدیم شیخ علی تهرانی به عراق شده است. روزنامه های عراق عکس او را چاپ کرده و در تیتر اول نوشتند، " شاگرد به عراق پناهنده شد". خیلی طول نکشید که برنامه های رادیو تلویزیونی شیخ شروع شد. همزمان با شروع برنامه های شیخ مصیبت ما هم شروع شد. آن موقع هنوز در آسایشگاه ها نبود. روزانه چندتا تلویزیون می آوردند و افراد هر سه آسایشگاه را در یک آسایشگاه جمع می کردند و چند ساعت به زور باید تلویزیون تماشا می کردیم و های شیخ را می شتیدیم. او اعلام کرده بود به آمده است تا صدای را به گوش جهانیان برساند. روزانه یک برنامه بیست دقیقه ای از او ضبط می کردند و چند بار پخش می شد. سخنان او شده بود مایه بگو بخند . (تکیه کلام های خاصی داشت که از ذکر آنها بعلت توهین بودن، معذورم) . ادامه دارد....... راوی (قزوینی) 👈لطفا برای فوروارد و هدایت پیام به افراد، کانال‌ها و گروه‌های دیگر از گزینه "<----" یا هدایت با نقل قول استفاده نمائید. ❓سوالات و پیشنهادات https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat ✍️روایت خاطرات https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat 📌کانال ناگفته هایی از اسارت https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
هدایت شده از خبر فوری سراسری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین
🔹شیخ علی تهرانی .......ادامه قسمت قبل مدتی بود اسم ، سر زبان ها بود. یک روز صبح همه جا را آب و جاروب کردند و قرائن نشان می داد که بناست کسی از بیرون برای سرکشی بیاید. ناگهان دیدیم در اردوگاه باز شد و جناب شیخ با خدم و حشم وارد شده و شروع به بازدید از اردوگاه در حالیکه یک عراقی همراه او برایش توضیح می داد. سری به زد و از غذای آن روز دیدن کرد. خورشت آن روز بادمجان بود. خیلی تعجب کرد و بعد ها در تلویزیون گفت، در این فصل سال هیچ متمول عراقی نمی تواند بادمجان بخورد ولی دولت عراق به خورشت بادمجان میدهد. خلاصه دوری زد و برگشت. فرد عراقی که او را راهنمائی می کرد گفت که سید علی اکبر هم در این است. شیخ چون از قدیم ابوترابی را می شناخت، تصمیم گرفت به دیدن او برود. اما حاج آقا نمی خواست با او روبرو شود. وقتی از تصمیم او خبردار شد به داخل حمام رفته و مخفی شد. شیخ تا اتاق حاج آقا آمد و سراغ او را گرفت. یکی گفت حاج آقا رفت دستشوئی یکی گفت حمامه. شیخ گفت منتظر می مانیم تا بیاید او را ببینیم ولی هر چه شیخ منتظر شد حاج آقا پیدایش نشد. گویا متوجه شد که حاج آقا نمی خواهد او را ببیند گفت مثل این که آقای ابوترابی حالا کار دارد، برویم و دست از پا دراز تر راهش را گرفت ورفت و یک هیچ به نفع شد. آن روز به خدمت حاجی رسیدیم. او خیلی افسوس می خورد و که عاقبت شیخ به کجا ختم شد. از شیخ گفت و رابطه او با امام،، می گفت شیخ در بود و من به دیدن او رفتم. شاید امروز آمده بود که جبران کند. حاجی می گفت شیخ در تبعید گریه می کرد و از امام تعریف می کرد و می گفت من به نجف رفتم و خدمت امام رسیدم یک خانه محقر و ساده حتی یک کولر آبی نداشت. به من گفت ما هرچه تلاش کردیم امام اجازه ندادند یک کولر بخریم شما به ایشان بگوئید شاید حرف شما را قبول کند. می گفت من به امام عرض کردم آقا این جا گرم است اجازه بدهید یک کولر تهیه شود تا کمی از این گرما کاسته شود. امام مکثی کرد وگفت مصطفی به شما گفت که این حرف را بزنید و ادامه داد مصطفی غلط کرده، مگر همه مردم کولر دارند که ما کولر بخریم؟ و بعد سید از خطرات دنیا گفت و از اینکه شیطان در کمین است .......... ادامه دارد راوی (قزوینی) 👈لطفا برای فوروارد و هدایت پیام به افراد، کانال‌ها و گروه‌های دیگر از گزینه "<----" یا هدایت با نقل قول استفاده نمائید. ❓سوالات و پیشنهادات https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat ✍️روایت خاطرات https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat 📌کانال ناگفته هایی از اسارت https://eitaa.com/khaterate_Azadegan