184098561_-1058155349.mp3
6.74M
روایت صوتی خاطرات #نیکبد_معصوم_زاده (۶)
❓سوالات و پیشنهادات
https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat
✍️روایت خاطرات
https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
#اسارت، #ایثار
🔹شب یلدا
اواخر آذرماه ۱۳۶۶ بود. سرباز عراقي به ارشد اردوگاه گفت مسئولان غذا براي گرفتن دسر به صف بشوند.
معمولا هر آسايشگاه ۵ تا ۶ ظرف غذا داشت كه مي بايست براي گرفتن غذا در وقت هاي خاصي جلوي هر قاطع صف مي كشيدند و با نظارت سربازان عراقي به آشپزخانه رفته و غذا مي گرفتند...
اما براي گرفتن #دسر فقط يك نفر حاضر مي شد. اواخر #فصل_پاييز بود و معمولا در اين فصل يك روز در ميان ، به ما خرما (خارك يا رطب زرد رنگ كه نيمه رسيده بود و معمولا وقتي مي رسد طلايي و شيرين ميشه ..) مي دادند اما آن روز برعكس روال معمول "#انار " دادند ( البته از نظر كيفيت خیلی ضعیف بود، ولی اسمش ميوه بود.....) تقربيا به هر دو نفر يك انار رسيد....
شب شد و پس از صرف شام مسئول توزيع غذا " انارها " را توزيع كرد و بچه ها هم مشغول خوردن شدند اما #محمدرضا_ميرجليلي كه ظاهرا سرما خورده بود، ميلي به "انار " نداشت و دوستش هم ناچار بود صبر كند تا او حالش خوب بشه چون نمي شد انار رو نصف كنه و نصف اون رو براي ميرجليلي نگه داره ،(اصلا امكان ذخيره سازي غذا بخاطر نبود يخچال و وسايل سرمازا نبود).
به همين خاطر او صبر كرد تا حال دوستش خوب بشه ...
اين قضيه گذشت تا اینکه چند شب بعد متوجه شديم كه شب يلداست. بچه ها عنوان ميكردند كاش انارها رو براي امشب نگه مي داشتیم. هر چند اگر اين كار رو ميكرديم حتما با تنبيه عراقي ها مواجه مي شديم اما بهرحال افسوس خورديم كه چرا اين كار رو نكرديم ...
در همين حين كه حرف " #شب_يلدا " بود محمدرضا رو كرد به ارشد آسايشگاه و گفت من انارم رو نخوردم اين رو بين بچه ها تقسيم کنيم .
همين موقع بود كه هركسي چيزي مي گفت و اظهار مي كردند اين حق توست و يا اينكه مي گفتند " يه ده آباد به از صد ده خراب " و منظورشان اين بود كه يه نفر سير بخوره بهتره كه ۶۰ نفر از مزه اون چيزي نفهمند و يا اينكه برخي دوستان كه روحيه شوخ طبي داشتند مي گفتند: ما حاضريم تنهايي بخوريم و براي همه تعريف كنيم ...
خلاصه قرار شد انار رو دون كنند و بين همه تقسيم كنند و همين طور هم شد تقربيا به هر نفر دو يا سه دانه انار رسيد و چندتا بيشتر هم به محمدرضا و دوستش كه گذشت كردند ( فكر كنم بچه هاي آسايشگاه دو قاطع ۲ كمپ ۹ هيچ وقت اين شب به يادماندني رو فراموش نكنند...)
فردا كه آزاد باش دادند بچه هاي آسايشگاه با احساس خاصي از اين موضوع با بقيه صحبت مي كردند و قيافه مي گرفتيم كه ما " شب يلدا " انار خورديم .....
راوی #....خدابخشی
❓سوالات و پیشنهادات
https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat
✍️روایت خاطرات
https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
میلاد سراسر نور حضرت فاطمه زهرا (س)، اسوه مهر و عطوفت و تقارن آن با گرامیداشت روز زن و مادر را به عموم شیعیان و علاقمندان حضرتش تبریک عرض مینمائیم.
و نیز برای تمامی زنان و مادران گرامی کشورم، سلامتی، شادمانی و کامیابی روزافزون آرزومندم.
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
10.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
50077442_1059033110.mp3
9.24M
روایت صوتی خاطرات #نیکبد_معصوم_زاده (۷)
❓سوالات و پیشنهادات
https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat
✍️روایت خاطرات
https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
هدایت شده از ناگفته هایی از اسارت
🔹توضیحی بر هشتگ گذاری واژهها و کلمات
#هشتگ علامتی پر تکرار در شبکههای اجتماعی و در کانال #ناگفتههایی_از_اسارت است که برای جستجوی واژهها به کار میرود. لطفاً به مثالهای زیر توجه کنید:
- در صورتی که بخواهید خاطرات قبل یک نفر راوی را دنبال کنید با زدن انگشت روی هشتگ اسم راوی تعداد خاطرات ایشان در کانال به همراه علامت فلش بالا و فلش پایین در پایین صفحه ظاهر میشود. حال شما میتوانید با استفاده از فلشها خاطرات قبل یا بعد او را ملاحظه کنید.
- در صورتی که کلمهای دارای هشتگ برای شما نامأنوس باشد و علاقمند به پیگیری وقایع مرتبط در کانال باشید، نیز میتوانید با زدن انگشت روی کلمه (مثلاً #فر_شیرینی_پزی)، موضوعات و متون مرتبط را ملاحظه کنید.
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
#آزادی
🔹مادر و خانه (تقدیم به تمام مادران عزیز)
نزدیک نه سال بود که در #اسارت به انتظار این لحظه صبوری کرده بودم، یعنی رسیدن به خانه. اما درست درسال ۶۷ زمانیکه جنگ تمام شده بود و همه آماده بازگشت به ایران بودند، ناگهان همه چیز بر باد رفت!
خبر رسید (از طریق نامه های #صلیب_سرخ ) که درسال ۶۲ شما مادرت را درتصادف از دست داده ای و گفتند که در خانه همه نگران حال تو و برخورد تو با این مصیبت هستند.
گفتم روحش شاد ،حتما پیمانه عمرشان پر شده بوده و وقت سفرش به جهان باقی. به خانه که رسیدم خبری از آن نبود و دیدار ما رفت به روز قیامت.
اما خیلی عجیب بود از لحظه ای که خبر #آزادی را در #عراق شنیدم (ظهر #عاشورای ۶۷) و تا لحظه ای که وارد خانه شدم( ۲۶مرداد۶۹)، حتی یک لحظه فکر دیدار و دیدن #مادر به ذهنم خطور نکرده بود. چیزی که در طول اسارت هزاران بار به این دیدار و با تصور در آغوش کشیدنش چقدر عشق و حال کرده بودم!!
چقدر تمرین کرده بودم که به مادر بگویم اینقدر گریه نکن، ببین پسرت سالم و شاد برگشته. چقدر #خاطرات شاد و خنده دار را حفظ کرده بودم که برای خندان مادر برایش تعریف کنم. چه قدر منتظر خوردن یک عدس پلو و ماش پلوی مادر نشسته بودم!😢😢
نمی دانم چرا ولی همیشه در ایام اسارت به این فکر میکردم که بعد از چند روز پس از آزادی، همه به دنبال کار خودشان میروند و آنکه باز هم پای صحبت ها و درد دلهای من مینشیند، فقط مادر است.
راستی چرا وقتی همه میروند، این تنها مادر است که با تمام گرفتاری های که دارد، باز هم به پای تو مینشیند و تو را رها نمیکند.
صبح خیلی زود به #بهشت_رضا (گورستان #مشهد) رفتم و به دیدار مادر. باور کردنی نبود اما واقعیت داشت ،یک دنیا عشق و محبت در زیر خاک های سرد خوابیده بود .
مادرم چون عاشق #صلوات بود ،بر سر مزار اش فقط برایش صلوات فرستادم و او را به خدای مهربان سپردم.
بعد از گذشت چند روز از بازگشت به خانه، یه روز که همه رفتن دنبال کارشون و کسی در خانه نبود، من و مادر تنهای تنها شدیم ،نشستم و حسابی برایش درد و دل کردم و هر چه خاطره که برایش حفظ کرده بودم را برایش تعریف کردم و مادر فقط گوش می داد و گاهی گریه کرد و گاهی میخندید ،گاهی مرا در آغوش می گرفت و با دستانش اشک هایم را پاک میکرد ،من که دیگر خیلی سبک شده بودم ،روی ماه اش را بوسیدم و به او گفتم :مادر دیگه برو به بهشت خودت و در آنجا شاد باش و برایم دعا کن.
روز مادر مبارک🌹🌹🌹
راوی #احمد_صادقزاده
❓سوالات و پیشنهادات
https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat
✍️روایت خاطرات
https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
#روزمرگی_ها، #طنز
🔹جشن تولد
یک شب بمناسبت #دهه_فجر سال ۶۶ تو #آسایشگاه برنامه های مناسبتی داشتیم. آسایشگاه پر از شور و هیجان بود. سرباز عراقی، یوسف اومد و صدا زد "ون عباس جمالی مسول قاعه" (عباس جمالی مسول آسایشگاه کجاست؟)
من رفتم پشت پنجره، با بی ادبی گفت چه خبره؟ من هم بعد از سه بار سلام کردن ، گفتم مثل چنین شبی #مجیدی( یکی از بچه های آسایشگاه) بدنیا اومده😳😂
با یه حالتی گفت یعنی شما برا بدنیا اومدن فلان ... (( توهین به مجیدی )) هم خوشحالی میکنین؟ من هم گفتم بله...
با ناراحتی هرچه تمامتر گفت "کفش رو سر همه تون، برو تا صبح هر غلطی میخوای بکن و خوشحالی کن ..
و اضافه کرد من اگه جای شما بودم برا بدنیا آمدن او، خون گریه میکردم..
خدا میدونه اون شب چه حالی کردیم😂😂😂
راوی #عباس_جمالی با تشکر از #امین_توانا
❓سوالات و پیشنهادات
https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat
✍️روایت خاطرات
https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
848568066_-483376959.mp3
7.85M
روایت صوتی خاطرات #نیکبد_معصوم_زاده (۸)
❓سوالات و پیشنهادات
https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat
✍️روایت خاطرات
https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
7.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
🔹تندگویان ، تنها وزیری که با شهادت در غربت و اسارت ماندگار شد...
#محمد_جواد_تندگویان در تاریخ ۲۲ خرداد ۱۳۲۹ در محله خانی آباد، تهران زاده شد و در سال ۱۳۳۶ به مدرسه رفت و در سال ۱۳۴۶ مدرک دیپلم خود را اخذ کرد.
او پس از تحصیل توانست امتیاز لازم استفاده از سهیمه بورسیه بانک ملی ایران برای اعزام به خارج از کشور را بهدست آورد، اما پس از مصاحبه، از این فهرست کنار گذاشتهشد . محمدجواد تندگویان در سال تحصیلی ۱۳۴۸–۱۳۴۷ به عنوان دانشجوی دوره کارشناسی رشته مهندسی نفت گرایش پالایش، وارد دانشکده نفت آبادان شد. او از دانشجویان ممتاز دانشکده نفت و فردی بذلهگو و خوش مشرب بود، که در فن خطابه مهارت داشت. او پس از مدت کوتاهی به انجمن اسلامی دانشجویان پیوست و از اعضای فعال این انجمن شد. #تندگویان و دوستانش در انجمن اسلامی چهرههایی مانند #علی_شریعتی، #مرتضی_مطهری، #محمدتقی_جعفری و ... را به دانشکده خود دعوت کردند و سخنرانیهایی برای آنها ترتیب دادند.
محمدجواد پس از پایان تحصیلات دانشگاهی، در سال ۱۳۵۱ برای گذراندن دوران خدمت سربازی، در پالایشگاه تهران، با درجه سروانی، مشغول به کار شد. او در شهریور ۱۳۵۲ ازدواج کرد و ۲ ماه بعد از #تهران به آبادان منتقل شد و به عنوان سرباز مهندس، در #پالایشگاه_آبادان به فعالیت ادامه داد.
وی بار دیگر فعالیت در انجمن اسلامی دانشکده نفت آبادان را از سر گرفت، اما پس از مدت کوتاهی، تظاهراتی اعتراضی از سوی دانشجویان دانشکده نفت اتفاق افتاده بود، که رئیس وقت دانشکده او را به عنوان عامل اغتشاش، به #ساواک معرفی نمود و نهایتاً از پالایشگاه آبادان اخراج شد.
تندگویان در تاریخ ۱۳ آبان ۱۳۵۲ دستگیر شد. خانواده او تا ۴ ماه پس از دستگیریاش، از وضعیت وی بیاطلاع بودند. تندگویان در کمیته مشترک ضدخرابکاری تحت شکنجه قرار گرفت و حدوداً ۷ ماه در زندان انفرادی بود.
دادگاه پس از چندی او را به یک سال حبس (با احتساب مدت بازداشت) محکوم کرد و با به پایان رسیدن مدت محکومیت، در آبان ۱۳۵۳ آزاد شد. تندگویان پس از آزادی از زندان، به سرباز صفری تنزل درجه یافت و برای ادامه سربازی به #شیراز اعزام شد.
پس از پایان خدمت سربازی از شیراز، به تهران بازگشت. وی بهدلیل سوءپیشینه، نمیتوانست در مراکز دولتی کار کند. سپس به #رشت رفت و در شرکت پارس توشیبا (پارس خزر) شروع به کار کرد.
تندگویان از سال ۱۳۵۴ تا ۱۳۵۶ مدیر تولید شرکت پارس توشیبا بود وی در سال ۱۳۵۶ در مقطع کارشناسی ارشد مدیریت صنعتی در مرکز مطالعات مدیریت #ایران پذیرفته شد و در سال ۱۳۵۷ با دریافت مدرک خود به شرکت پارس توشیبا بازگشت. پس از وقوع #انقلاب_۱۳۵۷، مدیرعامل شرکت پارس توشیبا شد.
وی در اواسط سال ۱۳۵۸ توسط علیاکبر معینفر نخستین وزیر نفت، دعوت بهکار در وزارت نفت شد و به عنوان قائممقام رئیس پالایشگاه آبادان منصوب گردید. محمد جواد تندگویان در تیر ۱۳۵۹ از سوی علیاکبر معینفر به مدیریت مناطق نفتخیز منصوب شد و تا مهر ۱۳۵۹ سکان هدایت بزرگترین تولیدکننده نفت و گاز کشور را در دست داشت.
در زمان نخست وزیری #محمدعلی_رجایی ، قصد داشتند #وزیر_نفت جدید را انتخاب کنند، تندگویان سرپرست مدیریت مناطق نفتخیز، (که مهمترین زیرمجموعه شرکت ملی نفت ایران بهشمار میآمد) به دلیل عملکردش به عنوان یکی از گزینههای وزارت نفت مطرح شد.
وی در تاریخ ۳ مهر ۱۳۵۹ توسط محمدعلی رجایی در جلسه علنی به #مجلس_شورای_اسلامی معرفی و از مجلس وقت رأی اعتماد دریافت کرد و رسماً به عنوان وزیر نفت برگزیده شد. چند روز پیش از شروع فعالیت وی به عنوان وزیر نفت، #جنگ_ایران_و_عراق آغاز شده بود و نخستین اقدام تندگویان در جایگاه وزیر نفت، سازماندهی کارکنان وزارت نفت و شرکتهای تابعه، برای حفاظت از تأسیسات نفتی مستقر در #استان_خوزستان بود. (ادامه دارد...)
❓سوالات و پیشنهادات
https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat
✍️روایت خاطرات
https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
https://eitaa.com/khaterate_Azadegan