eitaa logo
ناگفته هایی از اسارت
256 دنبال‌کننده
35 عکس
48 ویدیو
0 فایل
بیان خاطرات اسارت آزادگان ۸ سال دفاع مقدس، با هدف آموزش و بازخوانی فرهنگ ایثار و مقاومت و اشاعه این فرهنگ بین افراد غیر آزاده و نسل‌های بعد از جنگ ارتباط با ادمین: @Ganjineh_Esarat بیان خاطرات: @Khaterat_Revaiat
مشاهده در ایتا
دانلود
. ‼️ با توجه به مناسبت و سفر بسیاری از علاقمندان به ، فهرست زیارتگاه‌های کشور عراق به تفکیک ۹ شهر دارای ، جهت اطلاع ارسال می‌شود.. التماس دعا 1⃣🔷 کربلای معلّی 🔸مرقد مطهر امام حسین(ع) 🔸مرقد مطهر اباالفضل العباس(ع) 🔸حضرت علی اکبر(ع) 🔸 حضرت علی اصغر(ع) 🔸 عبد الله بن الحسن(ع) 🔸قاسم بن الحسن(ع) 🔸 72 تن شهدای کربلا 🔸حبیب ابن مظاهر 🔸حر بن یزید ریاحی 🔸 ابراهیم مجاب 2⃣🔷 مسیّب 🔸طفلان مسلم بن عقيل 🔸قاسم بن الحسن(ع) (مسيّب، عتيكات) 🔸محمد بن عقيل بن ابي‌طالب (برادر مسلم بن عقيل، شهید نهروان) 3⃣🔷 نجف اشرف 🔸مرقد مطهر امیرالمومنین(ع) 🔸مرقد مطهر حضرت آدم(ع) 🔸مرقد مطهر حضرت نوح(ع) 🔸 صافی صفا یمانی 🔸عمران بن علی 🔸بنات الحسن(آمنه، رقیه، زهرا) 🔸مقام امام زین العابدین(ع) 🔸مقام محمد حنفیه 🔸مقام امام حسن(ع) 🔸 مقام ابراهیم خلیل(ع) 🔸مزار اولاد زین العابدین(ع) (محمد اصغر، فاطمه، عليّه) 🔸سيد ابوهاشم بن محمد حنفيه 4⃣🔷 قبرستان وادی السلام 🔸مرقد مطهر حضرت هود(ع) 🔸مرقد مطهر حضرت صالح(ع) 🔸مقام صاحب الزمان(عج) 🔸مقام امام صادق(ع) 🔸 مرقد سيد علی آقا قاضی طباطبايی 🔸مرقد رئيسعلی دلواری تنگستانی 5⃣🔷 کوفه 🔸کمیل بن زیاد نخعی 🔸مسجد حنانه 🔸سید ابراهیم غمر 🔸میثم تمار 🔸مسلم بن عقیل 🔸هانی بن عروه 🔸مختار ثقفی 6⃣🔷 سامرا 🔸امام هادی(ع) 🔸امام حسن عسکری(ع) 🔸نرجس خاتون(س) 🔸حکیمه خاتون(س) 🔸سرداب مقدس غیبت 🔸حسین بن علی الهادی 🔸سمانه خاتون (سمانه مغربیه) 🔸سوسن خاتون (مادر امام عسکری) 🔸ابرهیم اشتر نخعی (سامرا، دُجَیل) 🔸جمیل بن دراج (سامرا، دُجَیل، طارمیه) 🔸ابوهاشم جعفری (داخل ضریح عسکریین) 🔸ابن‌سکیت اهوازی 🔸علامه نجاشی (مطیره) 🔸آیت الله آقارضا همدانی 🔸زید بن موسی بن جعفر (زید النار) 🔸سید محمد بن علی الهادی(سامرا، بلد) 🔸مسجد جامع ملویّه (جامع متوکل) 🔸زندان امام هادی(ع) 🔸قبور منحوس برخی خلفای عباسی (معتصم و متوکل) 7⃣🔷 کاظمین 🔸امام الکاظم(ع) 🔸امام جواد(ع) 8⃣🔷 بغداد 🔸هفت شهر مدائن 🔸تيسفون 🔸ايوان مدائن 🔸طاق كسری 🔸مزار سلمان محمدی (فارسی) سلمان پاک 🔸مزار حذيفة بن يمان 🔸مزار عبدالله بن جابر انصاری 🔸مزار طاهر بن زين‌العابدين 🔸مزار محمد بن سكران صوفی 🔸مزار لقمان حكيم 🔸مزار كمون خادم لقمان 🔸مزار نواب اربعه امام عصر (عج) 9⃣🔷 حلّه 🔸مسجد رد الشمس 🔸مقام امام علي(ع) 🔸مقام امام زين‌العابدين(ع) 🔸مقام امام باقر(ع) 🔸مقام امام صادق(ع) 🔸مقام حضرت مهدی(عج) 🔸مزار ابراهيم بن موسی(ع) 🔸مزار عبدالله بن موسی(ع) 🔸مزار حسين بن زيد شهيد 🔸بی بی شریفه دختر امام حسن مجتبی ع 🔸مقبره ابراهيم قطيفی 🔸مقبره ابن ادريس حلّی 🔸مقبره ابن حمّاد 🔸مقبره سيد بن طاووس 🔸مقبره ابن عرندس حلی 🔸مقبره ابن‌فهد احسائی 🔸مقبره ابن نماي حلی 🔸مقبره ابوالمعالي هيتی 🔸مقبره احمد بن ادريس حلی 🔸مقبره محقق حلی 🔸مقبره ورّام بن ابي‌فراس نخعي حلی 📌کانال ناگفته هایی از اسارت @khaterate_azadegan
20.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. ♻️ کوتاهی به یاد امروز اسرای است. در میان اسرا داستان سرلشکر از همه شنیدنی‌تر است. این شهید خلبان چند ماه قبل از شروع جنگ تحمیلی اسیر شد. سالها بدون اطلاع در زندان انفرادی عراق بود. سال ۷۷ هشت سال بعد از همه اسرا آزاد شد و ده سال بعد به رسید. خودش درباره زندگی‌اش می‌گوید: وقتی اسیر شدم فرزندم دندان نداشت، ولی وقتی آزاد شدم، بود. 📌کانال ناگفته هایی از اسارت @khaterate_azadegan
پاسخ به نامه جالب و رمزی یکی از اسرای در بند به ایشان. به‌مناسبت سالروز آغاز بازگشت به میهن اسلامی، رسانه KHAMENEI.IR# متن پاسخ حضرت به نامه‌ی یکی از را بازنشر می‌کند. این آزاده‌ی سرافراز از داخل زندانهای بعث نامه‌ای را خطاب به به نوشته و ارسال میکند که به دست حضرت آیت‌الله خامنه‌ای می‌رسد؛ رهبر انقلاب نیز در سال ۱۳۶۸ پاسخ این نامه را در قالب نامه‌های خانوادگی و خصوصی صلیب سرخ برای وی ارسال میکنند. 📌کانال ناگفته هایی از اسارت @khaterate_azadegan
🔹قسم به عکس صدام بعد از از بچه ها از قدیم، و لو رفتن دستبرد به ، بنده اولین نفری بودم که بعنوان متهم به دستبرد انبار مهمات گرفتند. در یکی از روزها که ما را به بردند، چشمم به روی دیوار افتاد (ناگهان یادم به دوران شاه افتاد .که میگفتند اگر برای به عکس شاه قسم می‌خوردیم که ما از موضوعی اطلاع نداریم آنها قبول میکردند) به همین علت من بلافاصله با دست اشاره به عکس صدام کردم و گفتم به همین من اطلاعی از ندارم. چشمتان روز بد نبیند، آنرروز چند برابر روزهای دیگر کتک خوردم و عراقیها آنقدر مرا زدند که از نفس افتادند.😆😎 راوی 👈لطفا با معرفی کانال ما به دوستان و گروه‌های ایتا، در اشاعه فرهنگ ایثار و مقاومت سهیم شوید.. ❓سوالات و پیشنهادات @Ganjineh_Esarat ✍روایت خاطرات @Khaterat_Revaiat 📌کانال ناگفته هایی از اسارت @khaterate_azadegan
🔹 خداحافظی با اردوگاه بعد از طی تشریفات اداری از طرف برای سوال از هر اسیر برای ، یا کشور ثالث، و یا با ابطال ، تعداد هزار نفر (اولین گروه) را از اردوگاه ما انتخاب کردند. حالا جمعیت ۱۸۰۰ نفری اردوگاه دو دسته شده بودند. تعدادی پشت آسایشگاه‌ها نظاره‌گر محوطه اردوگاه و هزار نفر، آزاد در محوطه اردوگاه. ولی همه مضطرب و نگران از چگونگی و واقعیت ماجرا. بعضاً بین یا دو دوست سال‌های متمادی جدایی افتاده بود و هر کدام نگران سرنوشت آن دیگری. خیلی طول نکشید، با آمدن اتوبوس‌ها ما را برای اولین بار با چشم‌ها و دستانی باز، از اردوگاه خارج و سوار بر اتوبوس‌ها کردند. برای اولین و آخرین مرتبه، می‌توانستیم فضای خارجی اردوگاه و و انبوه کلاف‌های را به خوبی مشاهده کنیم. صبح روز بعد پس از طی مسیر از بین شهرها و روستاهای عراقی به رسیدیم. از قبل چادرهایی برای اسکان موقت ما تدارک دیده بودند، ولی همه چیز برای ما و بود. وسعت دید ما به طرف ایران با یک محدود شده بود ولی همچنان شاهد رفت و آمد خودروهای صلیب سرخ و خودروهایی با نوشته UN بر روی آنها، از بریدگی خاکریز به طرف ایران بودیم. بالاخره ساعات انتظار به پایان رسید. مسئولین و سربازان عراقی بدرقه کنان، حرکت ستون اسرا که به طرف در حرکت بود، را مشایعت می‌کردند. راوی 👈لطفا با معرفی کانال ما به دوستان و گروه‌های ایتا، در اشاعه فرهنگ ایثار و مقاومت سهیم شوید.. ❓سوالات و پیشنهادات @Ganjineh_Esarat ✍روایت خاطرات @Khaterat_Revaiat 📌کانال ناگفته هایی از اسارت @khaterate_azadegan
🔹 خداحافظی با اسارت اتوبوس‌ها یکی پس از دیگری به پارکینگ مرزی می‌رسیدند و در محل خود توقف می‌کردند. شیشه جلوی همه اتوبوس‌ها مزین به عکس‌های و بود. ما در یک ستون، پس از گذشتن از ، از بین دو ستون استقبال کننده و پس از طی سالها اسارت، بداخل کشور در حرکت بودیم. با آغوشی باز از خوشحال و گریان، دست در گردن یکدیگر و می‌کردند. صحنه‌های عجیبی از و احساس خلق شد که قلم یارای نوشتن و به تصویر کشیدن آن را ندارد. بعضی اسرا با رسیدن به به افتاده و بر خاک بوسه می‌زدند. حال و هوای عجیبی از آمیختگی خنده و گریه و بغض و شادی در همه اوج می‌زد. ما را سوار بر اتوبوس‌های ایرانی و به طرف در شهر حرکت دادند. مسیر مملو بود از استقبال کنندگان زن، مرد، کوچک و بزرگ که با خودرو و یا موتور سیکلت خود را به مسیر حرکت کاروان آزادگان رسانیده بودند. شور و شوق وصف ناشدنی در بین اسرای داخل اتوبوس‌ها و مردم استقبال کننده وجود داشت. افرادی با پخش شربت و شیرینی و شکلات خوشحالی خود را ابراز و دیگرانی با در دست داشتن عکس یا و نزدیکان، از دوستان ما جویای اطلاعاتی از او می‌شدند. هر کس می‌خواست با تکان دادن دست، جلب توجه و با اسرای داخل اتوبوس ارتباط بگیرد. از کدام شهری؟ فلانی را می‌شناسی؟ اگر شماره تلفن داری بگو تا به خانواده‌ات اطلاع بدهم و ... سوالاتی بود که موتور سواران و مردم بیرون از اتوبوس‌ با صدای بلند می‌گفتند. جالب اینکه اینقدر کارها با سرعت پیش رفته بود که حتی فرصتی برای برای اطلاع رسانی به خانواده‌های اسرای آزاد شده نبود. من که از همه ماجرا بهت زده و متحیر بودم، در جواب یک موتور سوار برای شماره تماس خانواده، شماره‌ای را که قبل از ۸ سال پیش در ذهن داشتم به او دادم و او همان شب از شهر قصر شیرین به خانواده‌ام زنگ زده و من را به آنها اطلاع داده بود. جالب اینکه گرچه من میدانستم این شماره تماس مربوط به خانه قبلی ما بود ولی خوشبختانه بعد از اسارت من و پیگیری خانواده، در زمان اسارت، به خانه جدید انتقال داده شده بود!😳 در پادگان الله اکبر مدت ۳ روز برای طی و اطلاعاتی ما را نگهداری و آماده مواجهه با خانواده‌ها نمودند. راوی 👈لطفا با معرفی کانال ما به دوستان و گروه‌های ایتا، در اشاعه فرهنگ ایثار و مقاومت سهیم شوید.. ❓سوالات و پیشنهادات @Ganjineh_Esarat ✍روایت خاطرات @Khaterat_Revaiat 📌کانال ناگفته هایی از اسارت @khaterate_azadegan
🔹نامه از همسر بعد از در یکی از آسایشگاههای قدیم، بین و عراقیها و به دنبال آن دو نفر از رفقای همبندمان، اردوگاه دیگری در موصل افتتاح کردند و برای کاهش نفرات آسایشگاهها، عده زیادی را از اردوگاه ما به اردوگاه تازه تاسیس بردند. در نتیجه جابجایی ها، جمعیت هر آسایشگاه به صد نفر رسید. و آمار آسایشگاه ما، تقریبا ۹۰ نفر شده بود. عراقیها به خیال خودشان برای اذیت کردن ما، از اطاقهای دیگر هر چه کهن سال و بیماران و خسته از اسارت بود، جمع کردند و به اطاق ما آوردند. ولی بچه ها با گشاده رویی تمام از پیرمردها که باعث برکت و روشنایی اطاق ما بودند و همچنین آن چند نفر (در نتیجه آزار و ) و شیرین عقل مراقبت و نگهداری میکردند. با جمع شدن تعدادی از دوستان پر شیطنت و شیرین عقل ها، پایه و در اطاق ما جور شده بود. یکی از این هم اطاقی های شیرین عقل بنام(ص)، اهل بود، که گویا قبل از اسارت همسرش حامله شده ولی این دوست ما اطلاعی نداشته و میشود. طبعا در ابتدای اسارت تا بعد از معرفی به ، هیچگونه ارتباطی بین او و خانواده اش برقرار نبود. بعد از حدود دوسال نامه ای توسط صلیب سرخ برای ایشان آمده بود که همسرش نوشته بود که خدا به شما فرزندی داده است. مرتضی (یکی از بچه های آسایشگاه) که خیلی بذله گو و شوخ بود، از آقای (ص) میپرسد که شما اینجا هستید و خانم شما در ایران .چطور ممکن است بچه دار شده باشد. (ص) جواب میدهد. عزیزم چطور؟ ما همگی گفتیم .خوب. گفت. این هم همانطور.😂😂 راوی 👈لطفا با معرفی کانال ما به دوستان و گروه‌های ایتا، در اشاعه فرهنگ ایثار و مقاومت سهیم شوید.. ❓سوالات و پیشنهادات @Ganjineh_Esarat ✍روایت خاطرات @Khaterat_Revaiat 📌کانال ناگفته هایی از اسارت @khaterate_azadegan
دوستان همبند و آزاده عضو کانال ضمن تشکر از انتشار خاطرات و پست‌های این کانال در گروه‌ها و کانال‌های دیگر، به منظور ترویج خاطرات و تجربیات اسارت در بین اقشار جامعه، لطفاً ناگفته های خود را از زوایای مختلف سرگرمی، هنری، آموزشی، ورزشی، و ... ، در قالب کلیپ‌های صوتی تصویری و متنی جهت بارگذاری در کانال برای ما ارسال نمایید. ✍روایت خاطرات @Khaterat_Revaiat