در تاتری با موضوع تاریخی که به مناسبت بزرگداشت جشنهای #دهه_فجر ، مخفیانه در #آسایشگاه در حال اجرا بود، سربازان عراقی، نگهبان خودی (داخل آسایشگاه) را غافلگیر کرده و در نتیجه کسی را که نقش #پادشاه داشت با محافظانش (که همگی گریم شده بودند)، دستگیر و برای #بازجویی به مقر فرماندهی #اردوگاه میبرند. این صحنه خود به #تاتر دیگری در وسط اردوگاه، برای نمایش به همه آسایشگاهها تبدیل شد.😄
با تشکر از #سید_جواد_حسینی
❓سوالات و پیشنهادات
https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat
✍️روایت خاطرات
https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
5.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹اولین لحظه دیدار ثابت مرداوی از فرماندهان نظامی جنبش جهاد اسلامی در کرانهٔ باختری که در چارچوب مبادلهٔ اسرا با رژیم صهیونیستی پساز ۲۲ سال آزاد شد.
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
6430465_1292072868.mp3
7.11M
[ Audio file : -2146951423_-809736729.mp3 ]
روایت صوتی خاطرات #نیکبد_معصوم_زاده (۲۳)
❓سوالات و پیشنهادات
https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat
✍️روایت خاطرات
https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
225386243_1062820288.mp3
8.14M
[ Audio file : -2146951423_-809736729.mp3 ]
روایت صوتی خاطرات #نیکبد_معصوم_زاده (۲۴)
❓سوالات و پیشنهادات
https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat
✍️روایت خاطرات
https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
972562178_572739990.mp3
7.76M
[ Audio file : -2146951423_-809736729.mp3 ]
روایت صوتی خاطرات #نیکبد_معصوم_زاده (۲۵)
❓سوالات و پیشنهادات
https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat
✍️روایت خاطرات
https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
#ورزشی
🔹اجرای فن روی سرباز عراقی
در اردوگاهها، علاوه برورزشهای آزاد، مانند #فوتبال، #بسکتبال، #هندبال، #والیبال ، #پینگ_پونگ، ورزشهای ممنوع (از نظرعراقیها) هم دربعضی از آسایشگاه ها بدور از چشم نگهبان عراقی و با نگهبانی اسرا و امنیتی شدید برگزار میشد.
ورزشهایی چون #کنگ_فوتوآ، #جودو، #تکواندو، #بوکس، #دفاع_شخصی و... برای سلامتی و آمادگی رزمی و جسمی انجام می دادیم. حتی در آسایشگاه۱۴ که اکثرا از هم وطنان کُرد بودند و مابه آن آسایشگاه می گفتیم خالوتعش (#خالو به معنای دایی در بعضی از شهرهای ایران مثل بوشهر و کردستان استفاده میشود) .
#غلامحسین_روشنائی به من دفاع شخصی در #حمام آسایشگاه ۱۱ یاد میداد . یک بار فنی را به من گفت اجراء کنم. البته قبل از اجراء باید اطلاع میدادم . او هنوز آماده نشده بود. فن را زدم و او را فرستادم تو هوا 😃😂
البته او ورزیده بود. یک پشتک زد و آمد روی پاهایش ! گفت مگر نگفتم قبل از اجرای فن به من بگو!!.
ما معمولا #نگهبان نداشتیم. یکی از روزها با آقای روشنایی در حمام داشتیم دفاع شخصی کار میکردیم، نوبت من بود که آنها را اجرا کنم. همینکه داشتم برمیگشتم به عقب و با مشت محکم می خواستم به حریف بزنم، یک دفعه سر و کله #سرباز_عراقی #علی_سنی پیدا شد و من زدم تو شکمش😬😳😂😃
او نگاهم کرد و من با #عربی از او معذرت خواهی کردم. و الحمدلله ماجرا ختم بخیر شد.
راوی #سعید_غبیشاوی
❓سوالات و پیشنهادات
https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat
✍️روایت خاطرات
https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
#اسارت
🔹شهادت در غربت
همانگونه که #سید_آزادگان، #حاج_آقا_ابوترابی در #اسارت و بعد از بازگشت فرمودند "زمانی خواهد رسید که غبطه حتی یک ثانیه دوران معنویت اسارت را #آزادگان عزیز درک خواهند نمود"
چند روزی یکی از دوستان ما مریض بود، تا حدی که شب آخر ایشان از درد به خودش می پیچید.
ارشد آسایشگاه آمد پشت پنجره و به #نگهبان عراقی گفت که این #اسیر دارد از دل درد بخود می پیچد. نگهبان گفت چونکه نیمه شب است اجاز بدهید به #فرمانده_اردوگاه اطلاع بدهم. نگهبان رفت و طولی نکشید که با تعدادی سرباز وارد اردوگاه شدند. وقتی فرمانده اردوگاه آمد و این اسیر را شناخت، با بی رحمی گفت "خلی ولی" یعنی ولش کنید، این هیچیش نیست و رفتنند.
این برادر عزیزمان تا صبح درد کشید و به #شهادت رسید. وقتی ساعت ۷ و نیم صبح آمدند برای امار گفتنند، یکنفرشان کم است آمدند داخل آسایشگاه و دیدند که این اسیر شهید شده است.
به روح پر فتوح این عزیز و کلیه اسرای شهید در غربت درود و #صلوات میفرستیم.😢😢😢
بارالها مارا فردای قیامت در جلو شهدای عزیزمان رو سفید قرار بده . آمین یارب العالمین
راوی #سید_جواد_حسینی
❓سوالات و پیشنهادات
https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat
✍️روایت خاطرات
https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
#فرهنگی، #طنز
🔹بهمن شد
سال شصت یک ، اطاق ما چند روزی بود تشکیل شده بود و اتاق خرابکاران یا بقول عراقی ها #قاعه_جماعت_دجالین بود. تعداد نفرات مان کمتر از سایر #آسایشگاه ها بود و عراقی ها از هر کسی که بهانه ای یا آتویی می گرفتند، تبعیدش می کردند اتاق ما....
تا این که #دهه_فجر رسید. اتاق ما هم مثل سایر اسایشگاه ها برنامه های متنوعی برای دهه فجر تدارک دیده بودند از جمله #سرود . (سرودی بود با مطلع "بهمن شد")
یه روز عصر بعد از این که #آمار تمام شد و بعثی ها رفتند، برنامه شروع شد. ابتدا آیاتی از #کلام_الله_مجید تلاوت شد و بعد دکلمه ای خواندند و نوبت به #گروه_سرود رسید.
همین که گروه سرود شروع کرد به خواندن:
- بهمن شد، بهمن شد
- فجر امید
- صبح سپید
ناگهان بچه ها اعلام قرمز دادند و سرود متوقف شد. (اعلام قرمز از طرف نگهبان خودی داخل آسایشگاه به معنای نزدیک شدن #نگهبان_عراقی) ، عراقی ها در اسایشگاه را باز کردند. ما فکر کردیم برنامه لو رفته است، ولی نه!
برای مان مهمان آورده بودند..
هرچه #دیوانه و خل وضع در #اردوگاه بود جمع کرده بودند آوردند انداختن داخل اتاق و در را بستند! عباس علی، علی اصغر، عمر، صباح، صادق صبا، وچند نفر دیگر که اسامی شان یادم رفته است..
ادامه برنامه تبدیل به یک #تاتر فکاهی شد و اینها به محض بسته شدن در با هم در گیر شدند. جدای شان کردیم و ارشد هر کدام را در یک گوشه آسایشگاه جا داد و این خاطره تا مدت ها نقل مجلس بود و بچه با مسئول گروه سرود شوخی می کردند .می گفتند عجب بهمنی برای مان ساختی!!😂😂
(لازم به توضیح استکه این افراد شخصی بودند و در زمان اشغال خرمشهر و قصرشیرین عراقیها آنها را به اسارت گرفته و در اردوگاهها جای داده بودند. مشکلات #اسارت و بی انگیزه گی عمدتا بر روح و روان آنها تاثیر گداشته بود.)
راوی #علی_علیدوست(قزوینی)
❓سوالات و پیشنهادات
https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat
✍️روایت خاطرات
https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
هدایت شده از بازرگانی امیران
🍃السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المهدی، یا خلیفةَالرَّحمنُ و یا شریڪَ القرآن یا امامَ الاِنسِ والجانِّ سیِّدے و مولایَ ! الاَمان الاَمان..
اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج
📌آجیل و خشکبار امیران
@Amiran_Trading