eitaa logo
ناگفته هایی از اسارت
255 دنبال‌کننده
36 عکس
48 ویدیو
0 فایل
بیان خاطرات اسارت آزادگان ۸ سال دفاع مقدس، با هدف آموزش و بازخوانی فرهنگ ایثار و مقاومت و اشاعه این فرهنگ بین افراد غیر آزاده و نسل‌های بعد از جنگ ارتباط با ادمین: @Ganjineh_Esarat بیان خاطرات: @Khaterat_Revaiat
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹سید آزادگان ... ادامه قسمت قبل بالاخره بعد از چند روز مذاکره و رفت و آمد حاج آقا بین آسایشگاهها، مسولین متقاعد شده و قرار شد بزنیم. اولین گروه به سرپرستی آقا مشغول شدند. ملات آماده شد، قالب ها را چیدند و حاج آقا اولین بیل ملات را داخل قالب ریختند تا همه مطمئن شوند حرمتی در بلوک زنی نیست . هر بیل ملات که سید داخل قالب میریخت، بچه ها آنرا با یک بلند و بدنبالش "عجل فرجهم واهلک اعدائهم و اید امام الخمینی" همراهی میکردند. ها از این که شکسته شده بود ابتدا خیلی خوشحال بودند. فرمانده عراقی آمد داخل آسایشگاه ها، صحبت کرد و گفت خوشحالم که مشکل ما با هم حل شد و خودمان توانستیم مشکل را حل کنیم و گوش بحرف هم ندادید، صلیب کیه صلیب زیر کفش منه !!... حالا یه مشکل بزرگ بوجود آمده بود. آنهم صلوات هایی بلندی بود که با بلوک زدن بچه ها همراه "اید امام الخمینی" و پیچیدن صدای آن در اردوگاه .😃 بعد از چند روز، سرهنگ عراقی حاج آقا را خواسته بود و گفته بود آن اعتصاب بهتر از این کار کردن بود. آن روز ما این ها را و درها را برویشان بسته بودیم ولی حالا آمدند بیرون و صدای صلوات و شعارشان تا دفتر من میاید!!😄 بعد گفته بود اگر در به این شکل که اسرای ایرانی اسم را میبرند، اسم را ببرند ایران چکار می کرد؟ حاج آقا فرمودند اسم امام را گفت سید خمینی ولی اسم صدام را بدون هیچ پسوند و پیشوندی.. 😳😳 او از حاج آقا خواسته بود که به بچه ها بگویید دیگر این را ندهند.. راوی (قزوینی) 👈لطفا برای فوروارد و هدایت پیام به افراد، کانال‌ها و گروه‌های دیگر از گزینه "<----" یا هدایت با نقل قول استفاده نمائید. ❓سوالات و پیشنهادات https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat ✍️روایت خاطرات https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat 📌کانال ناگفته هایی از اسارت https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
🔹وضعیت قرمز از دیدگاه ، خصوصا زندانبان‌های عراقی، تقریباً هر تحرک و فعالیتی ممنوع بود. تجمعات بیش از ۵ نفر به هر دلیل و موضوع، برگزاری ، سیاسی و عبادی، و .... ، همه ممنوع!! و در صورت مشاهده سربازان گشتی عراقی (در هر ساعت از شبانه روز) در ، عواقب سختی از جمله محرومیت‌های آزاد باش، ، و به دنبال داشت. لکن، علیرغم محدودیت‌ها، تقریباً همه فعالیت‌های فوق و بیشتر از آن، با نفراتی از ما در برابر نگهبانهای عراقی انجام می‌شد. و حتی در فعالیت‌های مهم‌تر و پرجمعیت‌تر، بعضی اوقات دیده بانی توسط چند نفر به صورت ماراتونی (اطلاع به یکدیگر) اجرا می‌شد. یکی از فعالیت‌های فراگیر، سبکهای مختلف بود که اکثرا در اوقات نظافت صبحگاهی ، توسط و فراگیران انجام می‌شد. دیگرانی هم بودند که وقت یک ساعته نظافت برای علایق ورزشی آنها ناکافی بود. ، ، ، ، مرحوم و ... به عنوان یا فراگیر با دیده بانی دوستان دیگر، معمولا به نوبت در مشغول فعالیت‌های و ورزشی بودند. بعضی اوقات که بچه‌ها مشغول اجرای یکی از ممنوعیات در زمان بسته بودن درهای آسایشگاه بودند، میدان دید دیده‌بان‌ها کمتر و امنیت برنامه حساس‌تر می شد. در این مواقع، دیده‌بان‌ها با استفاده از تکه ، رفت و آمد نگهبان عراقی در راهروها را از داخل پنجره‌ کنترل و در وقت ضرورت ""، را اعلام می‌کردند. راوی 👈لطفا برای فوروارد و هدایت پیام به افراد، کانال‌ها و گروه‌های دیگر از گزینه "<----" یا هدایت با نقل قول استفاده نمائید. ❓سوالات و پیشنهادات https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat ✍️روایت خاطرات https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat 📌کانال ناگفته هایی از اسارت https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
🔹جاسازی هر هفته حداقل دو بار و به صورت ناگهانی زده می‌شد. با زدن سوت، مسئولین عراقی هر سریعا خود را به آسایشگاه مربوطه می‌رساندند و با داد و فریاد ضمن هدایت بچه‌ها به صفوف ۵ نفره، مراقب اوضاع و تحرکات مخفی کارانه بچه ها بودند. معمولاً در این اوقات عراقی‌ها بخاطر ایجاد رعب و برخوردی خشن‌تر با ما داشتند. هر چند معمولا جز یکی دو تا مغزی خودکار، مداد و یا کاغذ نوشته ای، چیزی به دستشان نمی‌افتاد. بچه‌ها که همواره منتظر بودند، سعی در مخفی نگه داشتن و همیشگی اقلام ممنوعه خود داشتند ولی دلهره لو رفتن و پیدا شدن اشیا ممنوعه، تا آخر تفتیش ادامه داشت. -سرد و گرم، ، دفترچه و نوشته، و کاغذ از هر نوع و ...، از جمله اقلام ممنوعه بود. بیشترین اشیایی که در دست بچه‌ها و احتمال لو رفتن آن وجود داشت ، مداد، کاغذ و دفتر بود. که در صورت کشف آن توسط عراقی‌ها بسته به مقدار و محتوا، برخوردهای متفاوتی از جمله جمع آوری و ضبط، و حتی سلول انفرادی و به دنبال داشت. نجیب مسئول آسایشگاه ما بود که برخلاف اسمش بسیار ناقلا و نانجیب بود. او هر دفعه که تفتیش میکرد فقط کیسه‌های لباس، پتوها، لباس‌ها و حتی اطراف سطل‌ها و منبع آب را بازرسی می‌کرد و هیچ وقت پنجره‌های آسایشگاه را بررسی نمیکرد. بچه‌ها هم با خیال راحت در مواقع تفتیش هر مغزی خودکار یا مدادی که داشتند، بین درزها یا داخل پروفیل پنجره ها مخفی می‌کردند. یک روز، بعد از سوت تفتیش نجیب مستقیماً به طرف پنجره‌ها رفت و در آن تفتیش تعداد زیادی خودکار و مداد جاسازی شده در پنجره‌ها را جمع آوری و کاری به وسایل و لباس بچه‌ها نداشت. 😢😳😂 او وقتی از آسایشگاه بیرون آمد با قیافه‌ای جدی و پیروزمندانه مشت پر از خودکار و مداد خود را به نشان داد و گفت تو میگویی هیچی نداریم، پس این‌ها چیه؟ راوی 👈لطفا برای فوروارد و هدایت پیام به افراد، کانال‌ها و گروه‌های دیگر از گزینه "<----" یا هدایت با نقل قول استفاده نمائید. ❓سوالات و پیشنهادات https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat ✍️روایت خاطرات https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat 📌کانال ناگفته هایی از اسارت https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
🔹بلوک زنی .....ادامه از قبل حدودا یک ماه با همه رنجها و مشقت ها حبس جمعی بودیم که باز هم اواخر شب فرمانده با خیل سربازها و محافظ ها آسایشگاه ما که به نام آسایشگاه ۳ بود وارد آسایشگاه شد. شروع به صحبت نمود که : حالا که شدید و سر عقل آمدید باید بزنید، والا حبس سخت تر و جیره غذایی نصف خواهد شد، که ناگاه از ته معروف به ( و یا ) از جایش بلند شد. گفت :من اعتراض دارم... زیاد خوشش نیامد و خود را با سرباز کناری مشغول کرد ، غلام بیات گفت: من دست خود را می برم ولی بلوک نمیزنم . فرمانده به طرف در حرکت کرد ، غلام، تیغی را که از قبل تهیه کرده بود از جیبش بیرون اورد و گرداگرد انگشت کوچک دست چپش را برید. فوران کرد و سربازها ترسیده با وحشت به طرف فرمانده دویدند گفتند: سیدی ، سیدی "واحد نفر قتل نفسه "، خودش رو با تیغ زد! شب او را به بردند و هم چنان حبس جمعی ادامه داشت تا اینکه با انتقال حاج سید علی اکبر (ره) به (احتمال میرفت عراقی ها برای فیصله دادن به کار حبس و آورده بودند) ، چون از یک طرف ها احساس شکست می‌کردند و از طرفی هم نمایندگان هم پیگیر رفع حبس بودن، واز طرفی هم اگر حبس ادامه پیدا می کرد، مبتلا به بیماریهای متعدد می شدند ، بچه ها با توجیه و تبیین مرحوم حاج سید علی اکبر ابوترابی، توجیه شدند و حاجی گفت اصلا بلوک نزنید ولی اعلان هم نکنید که ما بلوک نمی زنیم، همین!!! بدین صورت حبس جمعی بعد از ۴ ماه و اندی خاتمه یافت. شادی روح استاد اخلاق و فرزانه که به اقرار همه اسرا معجزه الهی برای دوران اسارت و حفظ جان اسرا بود، راوی ❓سوالات و پیشنهادات https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat ✍️روایت خاطرات https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat 📌کانال ناگفته هایی از اسارت https://eitaa.com/khaterate_Azadegan