eitaa logo
خوبان پارسی‌گو
859 دنبال‌کننده
84 عکس
6 ویدیو
2 فایل
حافظ سعدی فردوسی صائب تبریزی وحشی بافقی خاقانی مولوی بیدل دهلوی باباطاهر خیام حسین منزوی فروغ فرخزاد نیما یوشیج فاضل نظری حامد عسکری حسین دهلوی قیصر امین پور سهراب سپهری فریدون مشیری شهریار
مشاهده در ایتا
دانلود
تا ابد آدم نخوردی نیم گندم از بهشت در ازل خوردی اگر یک جو غم اولاد را
عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست من که یک امروز مهمان توام، فردا چرا؟
تا بود گفتگو سخنم ناتمام ماند نازم به خامُشی که سخن را تمام کرد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در دلم بود که بی دوست نباشم هرگز چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود _حافظ🌿
نامه‌هایم همه چون موشک اسرائیلی از مقـرِّ پــدرت دیــده و رهگیــــری شــد
ای سحرخیزتر از صبح بیفشان مویت که نسیم از دم گیسوی تو جان می‌گیرد
هر جا نَبُوَد شرم، به تاراج رود حسن ویران شود آن باغ که بی در شده باشد
از خود بریده بر سر آتش نشسته‌ایم ما را به یک نگه به خدا می‌توان رساند
در حسرت یک نعرهٔ مستانه بمردیم ویران شود این شهر که میخانه ندارد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گرت دلگیر دارد قیل‌و‌قال مردم دنیا بگو از آخرت حرفی که برخیزند از پیشت
فیضِ گفتار فزون می‌شود از خاموشی مغز آن پسته که سربسته بُوَد پاکتر است
نه که از بوسهٔ معشوق بترسم! هرگز از گناهی که پشیمان نکند می‌ترسم
تاوان عشق را دل ما هرچه بود، داد چشم‌انتظار باش، در این ماجرا تو هم!
بپوش پنجره را، ای برهنه! می‌ترسم که چشم شور ستاره، تو را نظر بزند!
ای یار دوردست که دل می‌بری هنوز چون آتش نهفته به خاکستری هنوز هرچند خط کشیده بر آیینه‌ات زمان در چشمم از تمامی خوبان، سری هنوز سودای دلنشینِ نخستین و آخرین! عمرم گذشت و توام در سری هنوز ای چلچراغ کهنه که زآن سوی سال‌ها از هر چراغ تازه، فروزان‌تری هنوز بالین و بسترم، همه از گل بیاکنی شب بر حریم خوابم اگر بگذری هنوز ای نازنین درختِ نخستین گناهِ من! از میوه‌های وسوسه بارآوری هنوز آن سیب‌های راه به پرهیز بسته را در سایه‌سار زلف، تو می‌پروری هنوز وان سفرهٔ شبانهٔ نـان و شـراب را بر میزهای خواب، تو می‌گستری هنوز با جرعه‌ای ز بوی تو از خویش می‌روم آه ای شراب کهنه که در ساغری هنوز 💔
حسین منزوی.m4a
1.65M
ای یار دوردست... 💔 شاعر: خوانش: 📍@khobaneparsigoo
ز روی لاله از آن چشم برنمی‌دارم که اندکی به دل داغدیده می‌ماند
شکایت گرهِ دل به روزگار مبر که هیچ‌کس به‌جز از کردگار نگشاید
هر صبح چاک پیرهنی تازه می‌کند یا رب به دست کیست گریبان آفتاب
با گشت خنده‌های خود ارشاد کن مرا دنبال خود مرا ببر و شاد کن مرا با تیغ ابرویت به خیابان که می‌رسی از کشتگان خویش قلمداد کن مرا بشکن، به‌هم بریز، بسوزان، خراب کن با این خراب‌کردنت آباد کن مرا مژگان کشته‌ساز تو جلّادهای من یک‌شب شهید این‌همه جلّاد کن مرا من اسم رمزِ فتنه به پا کردن توام عشّاق را صدا کن و فریاد کن مرا...
دشنام خلق را ندهم جز دعا جواب ابرم که تلخ گیرم و شیرین عوض دهم