تا ابد آدم نخوردی نیم گندم از بهشت
در ازل خوردی اگر یک جو غم اولاد را
#طغرای_مشهدی
عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام، فردا چرا؟
#شهریار
تا بود گفتگو سخنم ناتمام ماند
نازم به خامُشی که سخن را تمام کرد
#غنی_کشمیری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در دلم بود که بی دوست نباشم هرگز
چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود
_حافظ🌿
نامههایم همه چون موشک اسرائیلی
از مقـرِّ پــدرت دیــده و رهگیــــری شــد
#محمدامین_عبادی
ای سحرخیزتر از صبح بیفشان مویت
که نسیم از دم گیسوی تو جان میگیرد
#مریم_رضایی
هر جا نَبُوَد شرم، به تاراج رود حسن
ویران شود آن باغ که بی در شده باشد
#صائب_تبریزی
از خود بریده بر سر آتش نشستهایم
ما را به یک نگه به خدا میتوان رساند
#صائب_تبریزی
در حسرت یک نعرهٔ مستانه بمردیم
ویران شود این شهر که میخانه ندارد
#رضا_جمشیدی
گرت دلگیر دارد قیلوقال مردم دنیا
بگو از آخرت حرفی که برخیزند از پیشت
#ناظم_هروی
فیضِ گفتار فزون میشود از خاموشی
مغز آن پسته که سربسته بُوَد پاکتر است
#ناظم_هروی
نه که از بوسهٔ معشوق بترسم! هرگز
از گناهی که پشیمان نکند میترسم
#یاسر_قنبرلو
تاوان عشق را دل ما هرچه بود، داد
چشمانتظار باش، در این ماجرا تو هم!
#فاضل_نظری
بپوش پنجره را، ای برهنه! میترسم
که چشم شور ستاره، تو را نظر بزند!
#حسین_منزوی
ای یار دوردست که دل میبری هنوز
چون آتش نهفته به خاکستری هنوز
هرچند خط کشیده بر آیینهات زمان
در چشمم از تمامی خوبان، سری هنوز
سودای دلنشینِ نخستین و آخرین!
عمرم گذشت و توام در سری هنوز
ای چلچراغ کهنه که زآن سوی سالها
از هر چراغ تازه، فروزانتری هنوز
بالین و بسترم، همه از گل بیاکنی
شب بر حریم خوابم اگر بگذری هنوز
ای نازنین درختِ نخستین گناهِ من!
از میوههای وسوسه بارآوری هنوز
آن سیبهای راه به پرهیز بسته را
در سایهسار زلف، تو میپروری هنوز
وان سفرهٔ شبانهٔ نـان و شـراب را
بر میزهای خواب، تو میگستری هنوز
با جرعهای ز بوی تو از خویش میروم
آه ای شراب کهنه که در ساغری هنوز
#غزل 💔
#حسین_منزوی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میخواهمت چُنانكه شب خسته، خواب را...
#قیصر_امینپور
ز روی لاله از آن چشم برنمیدارم
که اندکی به دل داغدیده میماند
#صائب_تبریزی
هر صبح چاک پیرهنی تازه میکند
یا رب به دست کیست گریبان آفتاب
#صبح_بهخیر
#بیدل_دهلوی
با گشت خندههای خود ارشاد کن مرا
دنبال خود مرا ببر و شاد کن مرا
با تیغ ابرویت به خیابان که میرسی
از کشتگان خویش قلمداد کن مرا
بشکن، بههم بریز، بسوزان، خراب کن
با این خرابکردنت آباد کن مرا
مژگان کشتهساز تو جلّادهای من
یکشب شهید اینهمه جلّاد کن مرا
من اسم رمزِ فتنه به پا کردن توام
عشّاق را صدا کن و فریاد کن مرا...
#مهدی_جهاندار