27.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#شهیدِ_جمهور😭
دعای اهل زمین یا به آسمان نرسید
و یا دعای تو شد مستجاب، روح امید
نوشت بعد شب التهاب ، دست فلک
کنار نام تو خدمتگزار پاک ، شهیــد
#محمدجواد_منوچهری
میگویند قانون برای نبودنت همه جور پیشبینیها را کردهاست
کاش
برای بیشتر بودنت هم کاری از دست قانون برمیآمد
دلم گریه میخواهد
ولی نه برای شهید
گریه پشت سر شهید که معنی ندارد
دلم گریه میخواهد
ولی نه برای ایران
کشوری که صاحب دارد که گریه ندارد
دلم گریه میخواهد
برای خودم
که از شهادت دورم
May 11
ا ﷽ ا
آسمانیها شما چرا گریه میکنید؟
مازمینیها دیگر صدای گرمش را نمیشنویم
شما که او را با همه خلوصش در بر گرفته اید.
دلم بحال خودمان میسوزد
خودِ زمینیمان .
همیشه تا یکی پیدا میشود که دلمان به بودنش قرص است ،
تا یکی پیدا میشود که از جنس خودمان است و با ما درد مشترک دارد...زود از دستش میدهیم.
تا می آییم طعم شیرین همدلی مسولانه را بچشیم کاممان تلخ میشود.
بخیلها با بخلشان نمیگذارند
حسودها با حسادتشان
غرغروها با غرغرشان
و شما آسمانیها ....
باشد این شهید هم باشد برای شما و داغ نبودنش بماند برای ما....
اما شما را بخدا برایمان دعا کنید
برای قدمهایمان که استوار بماند
برای شانه هایمان که نلرزد
برای اندیشه هایمان که سبز بماند
برای ایمانمان که محکم تر بشود
و برای نسلمان که دور از ولایت نماند
برایمان دعا کنید
ما زمینیها پشتمان به دعای شما آسمانیها گرم است.
شهید زنده تر از همیشه می آید
بروی دست ... نه ، به اندیشه می آید.
#س_غلامرضاپور
#شهید_جمهور
#آسمان_هم_در_روز_تشییع_میبارد
خودمانی
هدایت شده از تلک الایام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آن مرد
در باران
رفت...
@telkalayyam
ا ﷽ ا
تمام شد
تشییع تمام شد
خاکسپاری هم تمام شد
اورا به امام رضا علیه السلام سپردیم و برگشتیم.
او رفت و ما ماندیم با انبوهی از حیرت و ناباوری
ما ماندیم و انبوهی از حسرت و ندامت
اما
نشستن و اشک ریختن کافیست
باید دست بر زانوهای بی تابمان بگذاریم و بلند شویم
همین حالاهم دیر شده
کارهای نیمه تمام زیادی هست که باید انجام دهیم.
از همین حالا مسولیم
ما مسولیم
ما بعنوان جمهور مسولیم.
اگرچه او دیگر رسانه نمیخواهد اما ما میگوییم تا تاریخ بداند که در سخت ترین شرایط هم باید خدمت کرد.
باید خودمان را برای انتخاب دیگری آماده کنیم
باید کسی را انتخاب کنیم که همرنگ و هم مسیر و هم عهد با او باشد
کسی که رنگ خدمتش الهی باشد
و برای هر کاری دنبال رضایت خدا باشد نه کدخدا.
کسی که برای کار مردم همیشه وقت داشته باشد.
خیلی کار داریم .
این بار دیگر نمیگذاریم شهید را جلاد معرفی کنند.
#شهید_جمهور
#مهم_است_چه_کسی_رئیس_جمهور_میشود
خودمانی
ا ﷽ ا
خاک سرد است اما خاک شهید سردی ندارد..
این روزها دارم با خودم فکر میکنم من، چقدر معمولی ام ؟!
آدمها دو گروهند خوبها و بدها ..
گروه سومی هم هستند که دارند انتخاب میکنند که خوب باشند یا بد.
اینها همان معمولیها هستند
فرقی هم نمیکند از پولدارها باشند یا بیپولها
از درس خواندهها باشند یا درس نخواندهها
این وسط آدمهای خوب خیلی تلاش میکنند تا معمولیها،خوبی را به خوبی انتخاب کنند.
حتی گاهی تا پای مردن پیش میروند.
تاریخ پر است از آدمهای خوبی که بخاطر آدمهای معمولی قربانی شده اند..
تا کی باید آدمهای خوب قربانی بشوند تا ما آدمهای معمولی آگاه بشویم؟
اصلا شاید برای همین معمولی بودن ما آدمهای معمولیست که آخرین ذخیره الهی نمیآید.
ما معمولیها خیلی مسئولیم.
دقیقا به همان اندازه که حق داریم، مسئولیم.
تا بحال انقدر از معمولی بودن بدم نیامده بود.
معمولی بودن گاهی اصلا خوب نیست.
اگر قرار باشد هی خوبهای عالم بروند تا معمولیها حالیشان بشود دنیا دست کیست ، که دیگر آدم خوبی باقی نمیماند.
باید دیگر معمولی نباشم.
به گمانم این اثر گرمای خاک شهید است.
#س_غلامرضاپور
#شهدای_خدمت
#فرق_میکند_چه_کسی_رئیس_جمهور_بشود
خودمانی
ا ﷽ ا
#یک_یادداشت_قدیمی
#سه_سال_پیش_ایام_انتخابات
تب انتخاباتی این روزهای خانه ی ما:
چند شب پیش که به یک مهمانی رفتیم دسته کلید من که مادر دسته کلیدهای خانه بود جاماند و ما ماندیم و درهای بستهی خانه.
کلید طبقهی پایین که اتاق بچههاست و تمام وسایلشان انجاست هم فقط در همان دسته کلید بود.
بچهها بالا ماندند تا دستهکلید بدستمان برسد یا لااقل کلیدهای زاپاس را پیدا کنیم.
اما مگر پیدا میشدند؛ نه دستهکلید نه کلیدهای زاپاس.
میزبان پیغام داده بود که همهجای خانه را گشته و چیزی پیدا نکرده.
خودمان هم هرجایی که فکرش را بکنیدگشتیم اما نبودندکه نبودند.
دیشب بعد از آخرین دور مناظرات، سر سفرهی شام که موضوع صحبتمان همین دسته کلیدها بود و هر کس چیزی میگفت ؛ زهرا یهو گفت :" چارهای نیست باید به یه دزد بگیم بیاد و درا رو با کلید همه کارَش برامون باز کنه."
ریحانه هم تاییدش کرد و همه خندیدند..
گفتم :" چقد حرف زهرا شبیه تفکر لیبرالها بود که درهای بسته مملکت رو می خوان با کلیدای امریکا و اروپا که شاهدزد جهانن، باز کنن."
ریحانه که دوزاریش افتاد خواست دامن افکارش را از این ننگ لیبرالی پاک کند فورا روبه زهرا کرد و گفت:" تو گفتی..
پس تو همتی هستی "
و چند بار تکرار کرد : "همتی همتی همتی."
زهرا هم که انگار دوست نداشت درین افکار تنها باشد رو به ریحانه کرد و گفت : "خب تو هم تاییدم کردی پس تو هم مهرعلیزادهای.."
وچند بار تکرار کرد :" مهرعلیزاده مهرعلیزاده.."
مانده بودم اینها را بچه ها از کجای مناظرات فهمیده بودند..
#س_غلامرضاپور
#انتخابات
#مهم_است_چه_کسی_رئیس_جمهور_میشود
#نه_به_تفکر_لیبرالی
#نه_به_چهار_درصدی_ها
#نه_به_سازش_باکدخدا
#نه_به_ضد_ولایت_فقیه
خودمانی
ا ﷽ ا
#کجا_ایستادهایم؟
از وقتی بچه مدرسهای شدم
و یکی یکی به کتابهای درسیام اضافه شد، احساس میکردم چقدر چیز توی عالم هست که من از آنها بیخبرم . مطالب که سختتر و بیشتر میشد احساس دانایی و نادانی بیشتری پیدا میکردم. اما این وسط بعضی از کتابها را جور دیگری دوست داشتم و با دقت بیشتری میخواندنشان
یکی از آن کتابها ،کتاب تاریخ بود. هرچقدر از جغرافیا و مدنی فراری بودم ، ولی تاریخ را دوست داشتم .
اما همیشه یکی از سوالات پرتکرار ذهنی ام در وقایع تاریخی این بود که پس مردم کجا بودند؟
مردم کجا بودند وقتی آقامحمدخان قاجار داشت از کشتهها ،پشته میساخت؟
مردم کجا بودند وقتی شیخ فضلالله نوری را داشتند به دار میآویختند؟
مردم کجا بودند وقتی امریکائیها داشتند یک آدم بی سواد قلدر را شاه مملکت میکردند؟
اصلا در بزنگاههای تاریخی مردم کجا بودند؟
و به قدر درک و سواد کودکانهی خودم مردم را مسئول میدانستم
و همیشه با خودم فکر میکردم ما مردمِ کتابهای تاریخ آیندهایم.
به جای آنکه از آنها بپرسم که کجا بودند از خودم بپرسم که در تاریخی که در مملکتم و دنیای اطرافم در حال رقم خوردن است من کجا ایستادهام؟
ما مردم عادی برای حضورمان در تاریخ مسئولیم و مهم است کدام طرف ایستاده باشیم.
و حالا این چند خط پر از همبستگی و همدلی پدرانه رهبر فرزانهام تکلیف مرا باخودم روشن میکند ...
مهم نیست کی باشی.
کودک باشی یا بزرگ
زن باشی یا مرد
باسواد باشی یا بیسواد
استاد باشی یا دانشجو
مسلمان باشی یا غیر مسلمان
فقط کافی ست در بزنگاهها طرف درست ماجرا ایستاده باشی
تشخیص این درستی هم برمیگردد به میزان حریتت.
به اندارهی انسانیتت و شرافتت
فرقی هم نمیکند اهل کدام جغرافیا باشی.
کم کم زندگیت هم سمت درستی میرود.
#س_غلامرضاپور
#طرف_درست_تاریخ
#نامه_رهبر_انقلاب_به_حامیان_فلسطین_در_دانشگاههای_امریکا
#شهدای_خدمت
#مهم_است_چه_کسی_رئیس_جمهور_شود
خودمانی
ا ﷽ ا
#برای_چهل_دومین_سالی_که_درین_دنیا_هستم
هفده خرداد امسال بازهم شرمنده کسانی شدم که پیش پیش تولدم را تبریک گفتند .
آخر بلد نیستم درست جواب این تبریکها را بدهم.
نمی دانم چرا بی خودی دلم می گیرد.
مال این هم نیست که چون چهار دهه را گذراندهام و دارم دهه پنجم زندگی ام را طی میکنم.
از چهارده یا پانزده سالگیام تا الان هر سال موقع تولدم همین احساس را دارم.
گاهی دلم میخواهد هم سن و سال بچه هایم باشم خصوصا این آخری...
نه اینکه از راهی که آمدهام پشیمان با شم ها .. نه... اصلا نقل این حرفها نیست. یعنی من آدمش نیستم.
قبلترها برای اینکه هرسال از کودکیام فاصله می گرفتم غصه می خوردم و این سالها شاید چون حس میکنم وقت رفتن نزدیک و نزدیکتر میشود و من دست خالی تر ازین حرفها هستم.
فکرش را که میکنم بیشتر دردم می گیرد و دلم می خواهد زار زار گریه کنم.
حتی بیشتر از روزی که بدنیا آمدم .
در خود نگاه کردم و گفتم که کیستم
یکریز در جواب سوالم گریستم*
*اعظم سعادتمند
#س_غلامرضاپور
خودمانی
ا ﷽ ا
#این_کتاب_را_نخوانید
ام علاء را خواندهاید؟
پیشنهاد میکنم هرگز این کتاب را نخوانید.
خصوصا اگر تفکرات فمنیستی دارید و فکر میکنید مشکلات بچه داری و شوهر داری و خانهداری دست و پایتان را سخت بسته است.
اگر مشکلاتتان در حد اختلاف با خواهرشوهر و جاری و شب بیداریهای کودکتان و لجبازیهای نوجوانتان یا درآمدکم همسرتان است که
اصلا به این کتاب فکر هم نکنید؛
چون آن وقت مجبور میشوید آنچه که تاکنون از خودتان ساختهاید را از پشت بام یک ساختمان چند طبقه پایین بیاندازید تا خمیر مایهی وجودیتان بشکند و دوباره از اول خودتان را بسازید.
هرگز فکر نمیکردم میشود با هجده تا بچه در یک خانه شصت متری زندگی کرد و شاکر بود.
فکر می کردم آسمان خانه هرچقدر بیشتر باشد آرامش اهالی خانه بیشتر است فارغ ازینکه آسمان قلب بانوی خانه هرچقدر بزرگتر باشد به همان اندازه اهالی خانه صبورتر و مسئولیت پذیرتر و با ایمانتر و آرامتر میشوند حتی اگر بچهی آن خانه نباشند .
حرفم را جدی بگیرید و این کتاب را نخوانید اگر خواندید و مثل قبل ماندید سالها عذاب وجدان آزارتان میدهد.
لااقل موقع خواندن کتاب یک قلم و کاغذ دست بگیرید و تمام سختیهای ام علا را در آن بنویسید بعد تمام سختیهای خودتان را کنارش بنویسید.
آنگاه اگر سختیهای شما بیشتر بود به خودتان حق بدهید که کم طاقت و ناشکیبا باشید و اگر نبود از او بخواهید خودش و شهدایش دستتان را بگیرند همانطور که دست نویسندهی کتاب را گرفتند.
امروز میخواهم به زیارتش بروم
پای زنانگیام لنگ میزند.
نیاز به درمان دارم .
#ام_علاء
#قم_حرم_مطهر_حجره_پروین
#س_غلامرضاپور
خودمانی
ا ﷽ ا
صدای پای خورشید
جیک جیک مستانهی گنجشکها از لابلای شاخه های انجیر و انارِ حیاط خانه در سرم میپیچد.
گاه گاهی صدای کلاغ تک خوانی از وسط آسمان میآید.
رنگ تیرهی آسمان هرلحظه در حال روشن شدن است و دارد خودش را میکُشد تا همراه یک شگفتانهی تازه تولد خورشید را نوید دهد.
تصاویر جلوی چشمم کم کم واضح میشوند.
حالا دیگر غیر ازیک نقطه نور قرمز کنتور که از کنار در ورودی خانه چشمک میزند سایه روشن دیوار و پنجره اتاق ورودی ساختمان هم دیده میشود.
وقتی زمین نور آسمان را تحویل میگیرد، حیاط خانه دیدنی ست. کاش شعر گنجشکها را میدانستم و همراهشان میخواندم.
اززاویهای که من دارم نگاه میکنم هنوز خیلی چیزها دیده نمیشود.
آرام از پهلوی دخترم کنار میروم.
پتو را رویش میکشم و روسریام را کنار صورتش میگذارم تا فکر کند هنوز کنارش هستم.
میروم تا طلوع خورشید را ازکمی نزدیک تر از اینجا نظاره کنم.
مورچه ها تندتند مشغول حمل و نقلند.
یک کلاغ یا شایدم زاغ از روی علمک آنتن روی ساختمان همسایهی دست راستی میپرد و میرود.
صدای یا کریمها و خروسِ نمیدانم کدام همسایه درهم شدهاند.
خروسها انگار یکی دوتا نیستند .
صداهای دور و نزدیکشان این را میگوید.
حالا دیگر رنگ سرامیک دیوارها هم واضح دیده میشود.
اگرچه هوا دیگر روشن است،
اما هنوز زرد طلایی خورشید در آسمان جان نگرفته .
هوای دم طلوع کمی سرد است .
دستهایم را کاسه میکنم و روی گوشهایم میگذارم تا سرما وارد گوشم نشود.
گنجشکها هم از صرافت آواز خوانی دسته جمعی افتادهاند و دارند دسته جمعی گفتگو میکنند.
پرحرف هایشان انگار هنوز جیک آخر را نزده اند ...
من اما فقط نگاه میکنم .
کم کم آسمان از شرقیترین گوشهاش رنگ عوض میکند.
گنجشکها یک لحظه سکوت میکنند و سپس تمام قد به خورشید سلام میدهند.
طعم این سلام رنگ چشمهایم را زلال میکند.
چشمهایم را روی هم میگذارم و ازصحن جواد الائمه علیه السلام وارد میشوم.
آرام آرام حیاط را تمام میکنم و وارد رواق میشوم .
خیلیها زودتر از من آمدهاند.
دستم را روی در میگذارم و سکوت میکنم که پاسخ سلامم را ...
راستی گنجشکها چرا دیگر حرف نمیزنند؟
#س_غلامرضاپور
#طلوع_صبحی_دوباره
خودمانی
ا ﷽ ا
#دنیای_شیرین_بچه_ها
تو این لیوان بهش آب دادم
با اکراه ازم گرفت
یه لب خورد
گفت : این لیوانو نمیخوام.
اصلا توش نور نداره
#زینب_سه_سال_و_نیمه
#همه_ی_بچه_ها_شاعرند
خودمانی
ا ﷽ ا
گرگمو گله می برم
ظریف در میزغیرگرد جنجالی :
" در دولت شهید رئیسی تحریم ها به بیش از دوهزارتا رسید در حالیکه در دولت قبل ازون هزاروخوردهای تا بود فقط ."
چند دقیقه بعد دوباره همان ظریف در همان میزغیرگرد جنجالی:
" خیال کردین دولت سیزدهم تونست نفت بفروشه ؟
این آمریکا بود که پیچ تحریم رو شل کرد که دولت تونست نفت بفروشه "
قشنگ همه را شنگول و منگول فرض کرده و دارد حسابی نقش گرگ دم در خانهی بز زنگوله پا را بازی میکند "که درو بازکنید منم منم مادرتون"
یکی حالیاش کند اینجا ایران است و تفکرات گوییمی ، صهیونیستها را هم در غزه به گِل سیاه نشانده است.
پن. درتفکرات یهود به هر غیر یهودی گوییم یا همان گوسفند گفته می شود .
#س_غلامرضاپور
#نه_به_دولت_سوم_روحانی
#دروغ_شاخ_و_دم_ندارد
#دروغگو_کم_حافظه_ست
#دم_روباه
#غزه_منجلاب_صهیون
#فرق_میکند_چه_کسی_رئیس_جمهور_بشود
خودمانی